این بحر را یک آینه دشت سراب گیر****گر تشنهای چو آبله از خویش آب گیر
بنیاد چشم در گذر سیل نیستیست****خواهی عمارتش کن و خواهی خراب گیر
گر زندگی همین نظری بازکردنست****رو بر در عدم زن و چشمی به خواب گیر
این استقامتی که تو بر خویش چیدهای****چون اشک بر سر مژه پا در رکاب گیر

درباره
شعر , دیوان بیدل دهلوی ,