فوج

همان شب خدا به سلیمان ظاهر شد
امروز دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

دوم تواریخ,1chronicles

14-دوم تواریخ ایام

نویسنده: عزرا

محل نگارش: اورشلیم (؟)

مربوط به تاریخ: 1037 ق.د.م تا 537 ق.د.م

اتمام نگارش: 460 ق.د.م

 

دوم تواریخ فصل 1

 

1 سلیمان پسر داود در سلطنت خود قوی شد و یَهُوَه خدایش با وی می‌بود و او را عظمت بسیار بخشید.

2 و سلیمان تمامی اسرائیل و سرداران و هزاره و صده و داوران و هر رئیسی را كه در تمامی اسرائیل بود از رؤسای خاندانهای آبا خواند. 3 و سلیمان با تمامی جماعت به مكان بلندی كه در جبعون بود رفتند زیرا خیمة اجتماع خدا كه موسی بندة یَهُوَه آنرا در بیابان ساخته بود در آنجا بود. 4 لیكن داود تابوت خدا را از قریه بعاریم به جایی كه داود برایش مهیا كرده بود بالا آورد و خیمه‌ای برایش در اورشلیم برپا نمود. 5 و مذبح برنجینی كه بصلئیل بن‌اوری ابن‌حور ساخته بود در آنجا پیش مسكن یَهُوَه ماند و سلیمان و جماعت نزد آن مسألت نمودند. 6 پس سلیمان به آنجا نزد مذبح برنجینی كه در خیمه اجتماع بود به حضور یَهُوَه برآمده هزار قربانی‌ِ سوختنی بر آن گذرانید.

7 در همان شب خدا به سلیمان ظاهر شد و او را گفت: “آنچه را كه به تو بدهم طلب نما.” 8 سلیمان به خدا گفت: “تو به پدرم داود احسان عظیم نمودی و مرا به جای او پادشاه ساختی. 9 حال ای یَهُوَه خدا به وعدة خود كه به پدرم داود دادی وفا نما زیرا كه تو مرا بر قومی كه مثل غبار زمین كثیرند پادشاه ساختی. 10 الآن حكمت و معرفت را به من عطا فرما تا به حضور این قوم خروج و دخول نمایم زیرا كیست كه این قوم عظیم تو را داوری تواند نمود؟”

11 خدا به سلیمان گفت: “چونكه این در خاطر تو بود و دولت و توانگری و حشمت و جان دشمنانت را نطلبیدی و نیز طول ایام را نخواستی بلكه به جهت خود حكمت و معرفت را درخواست كردی تا بر قوم من كه تو را بر سلطنت ایشان نصب نموده‌ام داوری نمایی. 12 لهذا حكمت و معرفت به تو بخشیده شد و دولت و توانگری و حشمت را نیز به تو خواهم داد كه پادشاهانی كه قبل از تو بودند مثل آنرا نداشتند و بعد از تو نیز مثل آنرا نخواهند داشت.” 13 پس سلیمان از مكان بلندی كه درجبعون بود از حضور خیمه اجتماع به اورشلیم مراجعت كرد و بر اسرائیل سلطنت نمود.

14 و سلیمان ارابه‌ها و سواران جمع كرده هزار و چهارصد ارابه و دوازده هزار سوار داشت و آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه در اورشلیم گذاشت. 15 و پادشاه نقره و طلا را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ كه در همواری است فراوان ساخت. 16 و اسبهای سلیمان از مصر آورده میشد و تاجران پادشاه دسته‌های آنها را می‌خریدند هر دسته را به قیمت معین. 17 و یك ارابه را به قیمت ششصد مثقال نقره از مصر بیرون می‌آوردند و می‌رسانیدند و یك اسب را به قیمت صد و پنجاه و همچنین برای جمیع پادشاهان حتّیان و پادشاهان ارام به توسط آنها بیرون می‌آوردند.

دوم تواریخ فصل 2

 

 1 و سلیمان قصد نمود كه خانه‌ای برای اسم یَهُوَه و خانه‌ای به جهت سلطنت خودش بنا نماید. 2 و سلیمان هفتاد هزار نقر برای حمل بارها و هشتاد هزار نفر برای بریدن چوب در كوهها و سه هزار و ششصد نفر برای نظارت آنها شمرد.

3 و سلیمان نزد حورام پادشاه صور فرستاده گفت: “چنانكه با پدرم داود رفتار نمودی و چوب سرو آزاد برایش فرستادی تا خانه‌ای به جهت سكونت خویش بنا نماید (همچنین با من رفتار نما). 4 اینك من خانه‌ای برای اسم یَهُوَه خدای خود بنا می‌نمایم تا آنرا برای او تقدیس كنم و بخور معطر در حضور وی بسوزانم و به جهت نان‌ِ تَقد‌ِمِه دائمی و قربانی‌های سوختنی صبح و شام و به جهت سبَت‌ها و غر‌ّه‌ها و عیدهای یَهُوَه خدای ما زیرا كه این برای اسرائیل فریضه‌ای ابدی است. 5 و خانه‌ای كه من بنا میكنم عظیم است زیرا كه خدای ما از جمیع خدایان عظیمتر میباشد. 6 و كیست كه خانه‌ای برای او تواند ساخت؟ زیرا فلك و فلك‌الافلاك گنجایش او را ندارد و من كیستم كه خانه‌ای برای وی بنا نمایم؟ نی بلكه برای سوزانیدن بخور در حضور وی. 7 و حال كسی را برای من بفرست كه در كار طلا و نقره و برنج و آهن و ارغوان و قرمز و آسمانجونی ماهر و در صنعت نقاشی دانا باشد تا با صنعتگرانی كه نزد من در یهودا و اورشلیم هستند كه پدر من داود ایشانرا حاضر ساخت باشد. 8 و چوب سرو آزاد و صنوبر و چوب صندل برای من از لبنان بفرست زیرا بندگان تو را میدانم كه در بریدن چوب لبنان ماهرند و اینك بندگان من با بندگان تو خواهند بود. 9 تا چوب فراوان برای من مهیا سازند زیرا خانه‌ای كه من بنا میكنم عظیم و عجیب خواهد بود. 10 و اینك به چوب‌بران كه این چوب را می‌برند من بیست هزار كُر‌ّ گندم كوبیده شده و بیست هزار كُر‌ّ جو و بیست هزار بت‌ِّ شراب و بیست هزار بتِّ روغن برای بندگانت خواهم داد.”

11 و حورام پادشاه صور مكتوبا‌ً جواب داده آنرا نزد سلیمان فرستاد كه “چون یَهُوَه قوم خود را دوست میدارد از این جهت تو را به پادشاهی‌ِ ایشان نصب نموده است.” 12 و حورام گفت: “متبارك باد یَهُوَه خدای اسرائیل كه آفرینندة آسمان و زمین می‌باشد زیرا كه به داود پادشاه پسری حكیم و صاحب معرفت و فهم بخشیده است تا خانه‌ای برای یَهُوَه و خانه‌ای برای سلطنت خودش بنا نماید.

13 و الآن حورام را كه مردی حكیم و صاحب فهم از كسان پدر من است فرستادم. 14 و او پسر زنی از دختران دان است و پدرش مرد صوری بود و به كار طلا و نقره و برنج و آهن و سنگ و چوب و ارغوان و آسمانجونی و كتان نازك و قرمز و هر صنعت نقاشی و اختراع همة اختراعات ماهر است تا برای او با صنعتگران تو و صنعتگران آقایم پدرت داود كاری معین بشود. 15 پس حال آقایم گندم و جو و روغن و شراب را كه ذكر نموده بود برای بندگان خود بفرستد. 16 و ما چوب از لبنان به قدر احتیاج تو خواهیم برید و آنها را بستنه ساخته بروی دریا به یافا خواهیم آورد و تو آنرا به اورشلیم خواهی برد.”

17 پس سلیمان تمامی مردان غریب را كه در زمین اسرائیل بودند بعد از شماره‌ای كه پدرش داود آنها را شمرده بود شمرد و صد و پنجاه و سه هزار و ششصد نفر از آنها یافت شدند. 18 و از ایشان هفتاد هزار نفر برای حمل بارها و هشتاد هزار نفر برای بریدن چوب در كوهها و سه هزار و ششصد نفر برای نظارت تا از مردم كار بگیرند تعیین نمود.

دوم تواریخ فصل 3

 

1 و سلیمان شروع كرد به بنا نمودن خانة یَهُوَه در اورشلیم بر كوه موریا جایی كه (یَهُوَه) بر پدرش داود ظاهر شده بود جایی كه داود در خرمنگاه ارنون یبوسی تعیین كرده بود. 2 و در روز دوم ماه دوم از سال چهارم سلطنت خود به بنا كردن شروع نمود. 3 و این است اساس‌هایی كه سلیمان برای بنا‌نمودن خانة خدا نهاد: طولش به ذراعها برحسب پیمایش اول شصت ذراع و عرضش بیست ذراع 4 و طول رواقی كه پیش خانه بود مطابق عرض خانه بیست ذراع و بلندیش صد و بیست ذراع و اندرونش را به طلای خالص پوشانید. 5 و خانة بزرگ را به چوب صنوبر پوشانید و آنرا به زر خالص پوشانید و بر آن درختان خرما و رشته‌ها نقش نمود. 6 و خانه را به سنگهای گرانبها برای زیبایی مر‌َصَّع ساخت و طلای آن طلای فروایم بود. 7 و تیرها و آستانه‌ها و دیوارها و درهای خانه را به طلا پوشانید و بر دیوارها كروبیان نقش نمود.

8 و خانة قدس‌الاقداس را ساخت كه طولش موافق عرض خانه بیست ذراع و عرضش بیست ذراع بود و آنرا به زر خالص به مقدار ششصد وزنه پوشانید. 9 و وزن میخها پنجاه مثقال طلا بود و بالاخانه‌ها را به طلا پوشانید.

10 و در خانة قدس‌الاقداس دو كروبی مجسمه كاری ساخت و آنها را به طلا پوشانید. 11 و طول بالهای كروبیان بیست ذراع بود كه بال یكی پنج ذراع بوده به دیوار خانه می‌رسید و بال دیگرش پنج ذراع بوده به بال كروبی‌ِ دیگر برمیخورد. 12 و بال كروبی‌ِ دیگر پنج ذراع بوده به دیوار خانه می‌رسید و بال دیگرش پنج ذراع بوده به بال كروبی‌ِ دیگر ملصق میشد. 13 و بالهای این كروبیان به قدر بیست ذراع پهن می‌بود و آنها بر پایهای خود ایستاده بودند و رویهای آنها به سوی اندرون خانه می‌بود. 14 و حجاب را از آسمانجونی و ارغوان و قرمز و كتان نازك ساخت و كروبیان بر آن نقش نمود.

15 و پیش خانه دو ستون ساخت كه طول آنها سی و پنج ذراع بود و تاجی كه بر سر هر یكی از آنها بود پنج ذراع بود. 16 و رشته‌ها مثل آنهایی كه در محراب بود ساخته آنها را بر سر ستونها نهاد و صد انار ساخته بر رشته‌ها گذاشت. 17 و ستونها را پیش هیكل یكی به دست راست و دیگری بطرف چپ برپا نمود و آنرا كه بطرف راست بود یاكین و آنرا كه بطرف چپ بود بوعز نام نهاد.

دوم تواریخ فصل 4

 

 1 و مذبح برنجینی ساخت كه طولش بیست ذراع و عرضش بیست ذراع و بلندیش ده ذراع بود. 2 و دریاچة ریخته‌ شده را ساخت كه از لب تا لبش ده ذراع بود و از هر طرف مد‌َو‌َّر بود و بلندیش پنج ذراع و ریسمانی سی ذراعی آنرا گرداگرد احاطه میداشت. 3 و زیرا آن از هرطرف صورت گاوان بود كه آنرا گرداگرد احاطه داشتند یعنی برای هر ذراع ده از آنها دریاچه را از هر جانب احاطه می‌داشتند و آن گاوان در دو صف بودند و در حین ریخته شدن آن ریخته شدند. 4 و آن بر دوازده گاو قایم بود كه روی سه از آنها به سوی شمال و روی سه به سوی مغرب و روی سه به سوی جنوب و روی سه به سوی مشرق بود و دریاچه بر فوق آنها و همة مؤخرهای آنها به طرف اندرون بود. 5 و حجم آن یك وجب بود و لبش مثل لب كاسه مانند گل سوسن ساخته شده بود كه گنجایش سه هزار بت‌ّ به پیمایش داشت. 6 و ده حوض ساخت و از آنها پنج را بطرف راست و پنج را بطرف چپ گذاشت تا در آنها شست و شو نمایند و آنچه را كه به قربانیهای سوختنی تعلق داشت در آنها می‌شستند اما دریاچه برای شست و شوی کاهنان بود.

7 و ده شمعدان طلا موافق قانون آنها ساخته پنج را بطرف راست و پنج را بطرف چپ در هیكل گذاشت. 8 و ده میز ساخته پنج را بطرف راست و پنج را بطرف چپ در هیكل گذاشت و صد كاسه طلا ساخت. 9 و صحن کاهنان و صحن بزرگ و دروازه‌های صحن (بزرگ را) ساخت و درهای آنها را به برنج پوشانید. 10 و دریاچه را به جانب راست خانه به سوی مشرق از طرف جنوب گذاشت.

11 و حورام دیگها و خاكندازها و كاسه‌ها را ساخت پس حورام تمام كاری كه برای سلیمان پادشاه به جهت خانة خدا میكرد به انجام رسانید. 12 دو ستون و پیاله‌های تاجهایی كه بر سر دو ستون بود و دو شبكه به جهت پوشانیدن دو پیالة تاجهایی كه بر ستونها بود. 13 و چهارصد انار برای دو شبكه و دو صف انار برای هر شبكه بود تا دو پیالة تاجهایی را كه بالای ستونها بود بپوشاند. 14 و پایه‌ها را ساخت و حوضها را بر پایه‌ها ساخت. 15 و یك دریاچه و دوازده گاو را زیر دریاچه (ساخت). 16 و دیگها و خاكندازها و چنگالها و تمامی اسباب آنها را پدرش حورام برای سلیمان پادشاه به جهت خانة یَهُوَه از برنج صیقلی ساخت. 17 آنها را پادشاه در صحرای اردن در گِلِ ر‌ُست كه در میان سكُّوت و صَر‌َد‌َه بود ریخت. 18 و سلیمان تمام این آلات را از حد‌ّ زیاده ساخت چونكه وزن برنج دریافت نمیشد.

19 و سلیمان تمامی آلات را كه در خانة خدا بود و مذبح طلا و میزها را كه نانِ‌ تَقد‌ِمِه بر آنها بود ساخت. 20 و شمعدانها و چراغهای آنها را از طلای خالص تا برحسب معمول در مقابل محراب افروخته شود. 21 و گلها و چراغها و انبرها را از طلا یعنی از زر خالص ساخت. 22 و گُلگیرها و كاسه‌ها و قاشقها و مجمرها را از طلای خالص (ساخت) و دروازة خانه و درهای اندرونی‌ آن به جهت قدس‌الاقداس و درهای خانة هیكل از طلا بود.

دوم تواریخ فصل 5

 

1 پس تمامی كاری كه سلیمان به جهت خانة یَهُوَه كرد تمام شد و سلیمان موقوفات پدرش داود را داخل ساخت و نقره و طلا و سایر آلات آنها را در خزاین خانة خدا گذاشت.

2 آنگاه سلیمان مشایخ اسرائیل و جمیع رؤسای اسباط و آقاان آبای بنی‌اسرائیل را در اورشلیم جمع كرد تا تابوت عهد یَهُوَه را از شهر داود كه صهیون باشد برآورند. 3 و جمیع مردان اسرائیل در عید ماه هفتم نزد پادشاه جمع شدند. 4 پس جمیع مشایخ اسرائیل آمدند و لاویان تابوت را برداشتند. 5 و تابوت و خیمة اجتماع و همة آلات مقد‌ّس را كه در خیمه بود برآوردند و لاویانِ كَهنَه آنها را برداشتند. 6 و سلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل كه نزد وی جمع شده بودند پیش تابوت ایستادند و آنقدر گوسفند و گاو ذبح كردند كه به شماره و حساب نمی‌آمد. 7 و کاهنان تابوت عهد یَهُوَه را به مكانش در محراب خانه یعنی در قدس‌الاقداس زیر بالهای كروبیان درآوردند. 8 و كروبیان بالهای خود را بر مكان تابوت پهن میكردند و كروبیان تابوت و عصاهایش را از بالا می‌پوشانیدند. 9 و عصاها اینقدر دراز بود كه سرهای عصاها از تابوت پیش محراب دیده میشد اما از بیرون دیده نمیشد و تا امروز در آنجا است. 10 و در تابوت چیزی نبود سوای آن دو لوح كه موسی در حوریب در آن گذاشت وقتی كه یَهُوَه با بنی‌اسرائیل در حین بیرون آمدن ایشان از مصر عهد بست.

11 و واقع شد كه چون کاهنان از قدس بیرون آمدند (زیرا همة کاهنانی كه حاضر بودند بدون ملاحظة نوبتهای خود خویشتنرا تقدیس كردند. 12 و جمیع لاویانی كه مغَنّی بودند یعنی آساف و هیمان و ید‌ُوتُون و پسران و برادران ایشان به كتان نازك ملبس شده با سنجها و بربطها و عودها به طرف مشرق مذبح ایستاده بودند و با ایشان صد و بیست كاهن بودند كه كَرِنّا می‌نواختند). 13 پس واقع شد كه چون كَرِنّانوازان و مغنّیان مثل یكنفر به یك آواز در حمد و تسبیح یَهُوَه به صدا آمدند و چون با كَرِنّاها و سنجها و سایر آلات موسیقی به آواز بلند خواندند و یَهُوَه را حمد گفتند كه او نیكو است زیرا كه رحمت او تا ابدالآباد است آنگاه خانه یعنی خانة یَهُوَه از ابر پر شد. 14 و کاهنان به سبب ابر نتوانستند برای خدمت بایستند زیرا كه جلال یَهُوَه خانة خدا را پر كرده بود.

دوم تواریخ فصل 6

1 آنگاه سلیمان گفت: “یَهُوَه فرموده است كه در تاریكی غلیظ ساكن میشوم. 2 اما من خانه‌ای برای سكونت تو و مكانی را كه تا به ابد ساكن شوی بنا نموده‌ام.”

3 و پادشاه روی خود را برگردانیده تمامی جماعت اسرائیل را بركت داد و تمامی جماعت اسرائیل بایستادند. 4 پس گفت: “یَهُوَه خدای اسرائیل متبارك باد كه به دهان خود به پدرم داود وعده داده و به دست خود آنرا به جا آورده گفت: 5 از روزی كه قوم خود را از زمین مصر بیرون آوردم شهری از جمیع اسباط اسرائیل برنگزیدم تا خانه‌ای بنا نمایم كه اسم من در آن باشد و كسی را برنگزیدم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. 6 اما اورشلیم را برگزیدم تا اسم من در آنجا باشد و داود را انتخاب نمودم تا پیشوای قوم من اسرائیل بشود. 7 و در دل پدرم داود بود كه خانه‌ای برای اسم یَهُوَه خدای اسرائیل بنا نماید. 8 اما یَهُوَه به پدرم داود گفت: چون در دل تو بود كه خانه‌ای برای اسم من بنا نمایی نیكو كردی كه اینرا در دل خود نهادی. 9 لیكن تو خانه را بنا نخواهی نمود بلكه پسر تو كه از صُلب تو بیرون آید او خانه را برای اسم من بنا خواهد كرد. 10 پس یَهُوَه كلامی را كه گفته بود ثابت گردانید و من به جای پدرم داود برخاسته و بر وفق آنچه یَهُوَه گفته بود بر كرسی اسرائیل نشسته‌ام و خانه را به اسم یَهُوَه خدای اسرائیل بنا نمودم. 11 و تابوت را كه عهد یَهُوَه كه آنرا با بنی‌اسرائیل بسته در آن می‌باشد در آنجا گذاشته‌ام.”

 

12 و او پیش مذبح یَهُوَه به حضور تمامی جماعت اسرائیل ایستاده دستهای خود را برافراشت. 13 زیرا كه سلیمان منبر برنجینی را كه طولش پنج ذراع بود ساخته آنرا در میان صحن گذاشت و بر آن ایستاده به حضور تمامی جماعت اسرائیل زانو زد و دستهای خود را به سوی آسمان برافراشته 14 گفت: “ای یَهُوَه خدای اسرائیل! خدایی مثل تو نه در آسمان و نه در زمین می‌باشد كه با بندگان خود كه به حضور تو به تمامی دل خویش سلوك می‌نمایند عهد و رحمت را نگاه میداری. 15 و‌ آن وعده‌ای را كه به بندة خود پدرم داود داده‌ای نگاه‌داشته‌ای زیرا به دهان خود وعده دادی و به دست خود آنرا وفا نمودی چنانكه امروز شده است. 16 پس الآن ای یَهُوَه خدای اسرائیل با بندة خود پدرم داود آن وعده را نگاه‌دار كه به او داده و گفته‌ای كه به حضور من كسی كه به كرسی اسرائیل بنشیند برای تو منقطع نخواهد شد‌ به شرطی كه پسرانت طریقهای خود را نگاه داشته به شریعت من سلوك نمایند چنانكه تو به حضور من رفتار نمودی. 17 و الآن ای یَهُوَه خدای اسرائیل كلامی كه به بندة خود داود گفته‌ای ثابت بشود.

18 “اما آیا خدا فی‌الحقیقه در میان آدمیان بر زمین ساكن خواهد شد؟ اینك فلك‌ و فلك الافلاك تو را گنجایش ندارد تا چه رسد به این خانه‌ای كه بنا كردم. 19 لیكن ای یَهُوَه خدای من به دعا و تضرع بندة خود توجه نما و استغاثه و دعایی را كه بنده‌ات به حضور تو میكند اجابت فرما 20 تا آنكه شب و روز چشمان تو بر این خانه باز شود و بر مكانی كه درباره‌اش وعده داده‌ای كه اسم خود را در آنجا قرار خواهی داد تا دعایی را كه بنده‌ات به سوی این مكان بنماید اجابت كنی 21 و تضرع بنده‌ات و قوم خود اسرائیل را كه به سوی این مكان دعا می‌نمایند استماع نما و از آسمان مكان سكونت خود بشنو و چون شنیدی عفو فرما.

22 “اگر كسی با همسایة خود گناه ورزد و قسم بر او عرضه شود كه بخورد و او آمده پیش مذبح تو در این خانه قسم خورد 23 آنگاه از آسمان بشنو و عمل نموده به جهت بندگانت داوری كن و شریران را جزا داده‌ طریق ایشان را بسر ایشان برسان و عادلان را عادل شمرده ایشانرا به حسب عدالت ایشان جزا بده.

24 “و هنگامی كه قوم تو اسرائیل به سبب گناهانی كه به تو ورزیده باشند‌ به حضور دشمنان خود مغلوب شوند اگر به سوی تو بازگشت نموده به اسم تو اعتراف نمایند و نزد تو در این خانه دعا و تضرع كنند 25 آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشانرا به زمینی كه به ایشان و به پدران ایشان داده‌ای بازآور.

26 “هنگامی كه آسمان بسته شود و به سبب گناهانی كه به تو ورزیده باشند باران نبارد اگر به سوی این مكان دعا كنند و به اسم تو اعتراف نمایند و به سبب مصیبتی كه به ایشان رسانیده باشی از گناه خویش بازگشت كنند 27 آنگاه از آسمان بشنو و گناه بندگانت و قوم خود اسرائیل را بیامرز و راه نیكو را كه در آن باید رفت به ایشان تعلیم بده و به زمین خود كه آنرا به قوم خویش برای میراث بخشیده‌ای باران بفرست.

28 “اگر در زمین قحطی باشد و اگر وبا یا باد سموم یا یرقان باشد یا اگر ملخ یا كرم باشد و اگر دشمنان ایشان ایشانرا در شهرهای زمین ایشان محاصره نمایند هر بلایی یا هر مرضی كه بوده باشد 29 آنگاه هر دعا و هر استغاثه‌ای كه از هر مرد یا از تمامی قوم تو اسرائیل كرده شود كه هر یك از ایشان بلا و غم دل خود را خواهد دانست و دستهای خود را به سوی این خانه دراز خواهد كرد 30 آنگاه از آسمان كه مكان سكونت تو باشد بشنو و بیامرز و به هركس كه دل او را میدانی به حسب راههایش جزا بده زیرا كه تو به تنهایی عارف قلوب جمیع بنی‌آدم هستی. 31 تا آنكه ایشان در تمامی روزهایی كه بروی زمینی كه به پدران ما داده‌ای زنده باشند از تو بترسند.

32 “و نیز غریبی كه از قوم تو اسرائیل نباشد و به خاطر اسم عظیم تو و دست قوی و بازوی برافراشتة تو از زمین بعید آمده باشد پس چون بیاید و به سوی این خانه دعا نماید 33 آنگاه از آسمان مكان سكونت خود‌ بشنو و موافق هر آنچه آن غریب نزد تو استغاثه نماید به عمل‌آور تا جمیع قومهای جهان اسم تو را بشناسند و مثل قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند كه اسم تو بر این خانه‌ای كه بنا كرده‌ام نهاده شده است.

34 “اگر قوم تو برای مقاتله با دشمنان خود به راهی كه ایشان را فرستاده باشی بیرون روند و به سوی شهری كه برگزیده‌ای و خانه‌ای كه به جهت اسم تو بنا كرده‌ام نزد تو دعا نمایند 35 آنگاه دعا و تضرع ایشانرا از آسمان بشنو و حق ایشانرا بجا آور.

36 “و اگر به تو گناه ورزیده باشند زیرا انسانی نیست كه گناه نكند و بر ایشان غضبناك شده ایشانرا به دست دشمنان تسلیم كرده باشی و اسیركنندگان ایشان ایشانرا به زمین دور یا نزدیك ببرند 37 پس اگر در زمینی كه در آن اسیر باشند به خود آمده بازگشت نمایند و در زمین اسیری خود نزد تو تضرع نموده گویند كه گناه كرده و عصیان ورزیده و شریرانه رفتار نموده‌ایم 38 و در زمین اسیری خویش كه ایشانرا به آن به اسیری برده باشند به تمامی دل و تمامی جان خود به تو بازگشت نمایند و به سوی زمینی كه به پدران ایشان داده‌ای و شهری كه برگزیده‌ای و خانه‌ای كه برای اسم تو بنا كرده‌ام دعا نمایند 39 آنگاه از آسمان مكان سكونت خود دعا و تضرع ایشانرا بشنو و حق ایشانرا بجا‌آور و قوم خود را كه به تو گناه ورزیده‌ باشند بیامرز. 40 پس الآن ای خدای من چشمان تو باز شود و گوشهای تو به دعاهایی كه در این مكان كرده شود شنوا باشد. 41 و حال تو ای یَهُوَه خدا با تابوت قوت خود به سوی آرامگاه خویش برخیز. ای یَهُوَه خدا کاهنان تو به نجات ملبس گردند و مقدسانت به نیكویی شادمان شوند. 42 ای یَهُوَه خدا روی مسیح خود را برنگردان و رحمتهای بندة خود داود را بیادآور.”

دوم تواریخ فصل 7

 

1 و چون سلیمان از دعا كردن فارغ شد آتش از آسمان فرود آمده‌ قربانی‌های سوختنی و ذبایح را سوزانید و جلال یَهُوَه خانه را مملو ساخت. 2 و کاهنان به خانة یَهُوَه نتوانستند داخل شوند زیرا جلال یَهُوَه خانة یَهُوَه را پر كرده بود. 3 و چون تمامی‌ِ بنی‌اسرائیل آتش را كه فرود می‌آمد و جلال یَهُوَه را كه بر خانه می‌بود دیدند روی خود را به زمین بر سنگفرش نهادند و سجده نموده یَهُوَه را حمد گفتند كه او نیكو است زیرا كه رحمت او تا ابدالآباد است.

4 و پادشاه و تمامی‌ِ قوم قربانیها در حضور یَهُوَه گذرانیدند. 5 و سلیمان پادشاه بیست و دو هزار گاو و صد و بیست هزار گوسفند برای قربانی گذرانید و پادشاه و تمامی قوم خانة خدا را تبریك نمودند. 6 و کاهنان بر سر شغلهای مخصوص خود ایستاده بودند و لاویان آلات نغمة یَهُوَه را (به دست گرفتند) كه داود پادشاه آنها را ساخته بود تا یَهُوَه را به آنها حمد گویند زیرا كه رحمت او تا ابدالآباد است و داود به وساطت آنها تسبیح میخواند و کاهنان پیش ایشان كَرِنّا می‌نواختند و تمام اسرائیل ایستاده بودند.

7 و سلیمان وسط صحنی را كه پیش خانة یَهُوَه بود تقدیس نمود زیرا كه در آنجا قربانیهای سوختنی و پیه ذبایح سلامتی را می‌گذرانید چونكه مذبح برنجینی كه سلیمان ساخته بود قربانیهای سوختنی و هدایای آردی و پیه ذبایح را گنجایش نداشت.

8 و در آنوقت سلیمان و تمامی‌ِ اسرائیل با وی هفت روز را عید نگاه داشتند و آن انجمن بسیار بزرگ از مدخل حمات تا نهر مصر بود. 9 و در روز هشتم محفلی مقد‌ّس برپا داشتند زیرا كه برای تبریك مذبح هفت روز و برای عید هفت روز نگاه داشتند. 10 و در روز بیست و سوم ماه هفتم قوم را به خیمه‌های ایشان مرخص فرمود و ایشان به سبب احسانی كه یَهُوَه به داود و سلیمان و قوم خود اسرائیل كرده بود شادمان و خوشدل بودند.

11 پس سلیمان خانة یَهُوَه و خانة پادشاه را تمام كرد و هر آنچه سلیمان قصد نموده بود كه در خانة یَهُوَه و در خانة خود بسازد آنرا نیكو به انجام رسانید.

 

12 و یَهُوَه بر سلیمان در شب ظاهر شده او را گفت: “دعای تو را اجابت نمودم و این مكان را برای خود برگزیدم تا خانة قربانیها شود. 13 اگر آسمان را ببندم تا باران نبارد و اگر امر كنم كه ملخ كه حاصل زمین را بخورد و اگر وبا در میان قوم خود بفرستم 14 و قوم من كه به اسم من نامیده شده‌اند متواضع شوند و دعا كرده طالب حضور من باشند و از راههای بد خویش بازگشت نمایند آنگاه من از آسمان اجابت خواهم فرمود و گناهان ایشانرا خواهم آمرزید و زمین ایشانرا شفا خواهم داد. 15 و از این به بعد چشمان من گشاده و گوشهای من به دعایی كه در این مكان كرده شود شنوا خواهد بود. 16 و حال این خانه را اختیار كرده و تقدیس نموده‌ام كه اسم من تا به ابد در آن قرار گیرد و چشم و دل من همیشه بر آن باشد. 17 و اگر تو به حضور من سلوك نمایی چنانكه پدرت داود سلوك نمود و برحسب هرآنچه تو را امر فرمایم عمل نمایی و فرایض و احكام مرا نگاه‌داری 18 آنگاه كرسی سلطنت تو را استوار خواهم ساخت چنانكه با پدرت داود عهد بسته گفتم كسی كه بر اسرائیل سلطنت نماید از تو منقطع نخواهد شد.

19 “لیكن اگر شما برگردید و فرایض و احكام مرا كه پیش روی شما نهاده‌ام ترك نمایید و رفته خدایان غیر را عبادت كنید و آنها را سجده نمایید 20 آنگاه ایشانرا از زمینی كه به ایشان داده‌ام خواهم كند و این خانه را كه برای اسم خود تقدیس نموده‌ام از حضور خود خواهم افكند و آنرا در میان جمیع قومها ضرب‌المثل و مسخره خواهم ساخت. 21 و این خانه كه اینقدر رفیع است هر كه از آن بگذرد متحیر شده خواهد گفت: برای چه یَهُوَه به این زمین و به این خانه چنین عمل نموده است؟ 22 و جواب خواهند داد: چونكه یَهُوَه خدای پدران خود را كه ایشانرا از زمین مصر بیرون آورد ترك كردند و به خدایان غیر متمسك شده‌ آنها را سجده و عبادت نمودند از این جهت تمامی‌‌ِ این بلا را بر ایشان وارد آورده است.”

دوم تواریخ فصل 8

 

1 و بعد از انقضای بیست سالی كه سلیمان خانة یَهُوَه و خانة خود را بنا میكرد 2 سلیمان شهرهایی را كه حورام به سلیمان داده بود تعمیر نمود و بنی‌اسرائیل را در آنها ساكن گردانید.

3 و سلیمان به حمات صوبه رفته آنرا تسخیر نمود. 4 و تَدمور را در بیابان و همة شهرهای خزینه را كه در حمات بنا كرده بود به اتمام رسانید. 5 و بیت حورون بالا و بیت حورون پایین را بنا نمود كه شهرهای حصاردار با دیوارها و دروازه‌ها و پشت‌بندها بود. 6 و بعلت و همة شهرهای خزانه را كه سلیمان داشت و جمیع شهرهای ارابه‌ها و شهرهای سواران را و هرآنچه را كه سلیمان میخواست در اورشلیم و لبنان و تمامی زمین مملكت خویش بنا نماید (بنا نمود). 7 و تمامی‌ِ كسانی كه از حِتّیان و اموریان و فَرِزّیان و حِویان و یبوسیان باقی مانده و از بنی‌اسرائیل نبودند 8 یعنی از پسران ایشان كه در زمین بعد از ایشان باقی‌مانده بودند و بنی‌اسرائیل ایشانرا هلاك نكرده بودند سلیمان از ایشان تا امروز سخره گرفت. 9 اما از بنی‌اسرائیل سلیمان احدی را برای كار خود به غلامی نگرفت بلكه ایشان مردان جنگی و سرداران ابطال و سرداران ارابه‌ها و سواران او بودند. 10 و آقاان مقد‌ّم سلیمان پادشاه كه بر قوم حكمرانی میكردند دویست و پنجاه نفر بودند.

11 و سلیمان دختر فرعون را از شهر داود به خانه‌ای كه برایش بنا كرده بود آورد زیرا گفت: “زن من در خانة داود پادشاه اسرائیل ساكن نخواهد شد چونكه همة جایهایی كه تابوت یَهُوَه داخل آنها شده است‌ مقدس میباشد.”

12 آنگاه سلیمان قربانیهای سوختنی بر مذبح یَهُوَه كه آنرا پیش رواق بنا كرده بود برای یَهُوَه گذرانید. 13 یعنی قربانیهای سوختنی قسمت هر روز در روزش برحسب فرمان موسی در روزهای سبت و غُزّه‌ها و سه مرتبه در هر سال در مواسم یعنی در عید فطیر و عید هفته‌ها و عید خیمه‌ها. 14 و فرقه‌های کاهنان را برحسب امر پدر خود داود بر سرخدمت ایشان معین كرد و لاویان را بر سر شغلهای ایشان تا تسبیح بخوانند و به حضور کاهنان لوازم خدمت هرروز را در روزش بجا آورند و دربانان را برحسب فرقه‌های ایشان بر هر دروازه (قرار داد) زیرا كه داود مرد خدا چنین امر فرموده بود. 15 و ایشان از حكمی كه پادشاه دربارة هر امری و دربارة خزانه‌ها به کاهنان و لاویان داده بود تجاوز نمودند.

16 پس تمامی‌ِ كار سلیمان از روزی كه بنیاد خانة یَهُوَه نهاده شد تا روزی كه تمام گشت نیكو آراسته شد و خانة یَهُوَه به اتمام رسید. 17 آنگاه سلیمان به عصیون جابر و به اِیلُوت كه بر كنار دریا در زمین اَد‌ُوم است رفت. 18 و حورام كشتیها و نوكرانی را كه در دریا مهارت داشتند به دست خادمان خود برای وی فرستاد و ایشان با بندگان سلیمان به ا‌ُوفیر رفتند و چهارصد و پنجاه وزنة طلا از آنجا گرفته برای سلیمان پادشاه آوردند.

دوم تواریخ فصل 9

 

1 و چون ملكة سبا آوازة سلیمان را شنید با موكب بسیار عظیم و شترانی كه به عطریات و طلای بسیار و سنگهای گرانبها بار شده بود به اورشلیم آمد تا سلیمان را به مسائل امتحان كند. و چون نزد سلیمان رسید با وی از هرچه در دلش بود گفتگو كرد. 2 و سلیمان تمامی‌ِ مسائلش را برای وی بیان نمود و چیزی از سلیمان مخفی نماند كه برایش بیان نكرد. 3 و چون ملكة سبا حكمت سلیمان و خانه‌ای را كه بنا كرده بود 4 و طعام سفرة او و مجلس بندگانش و نظم و لباس خادمانش را و ساقیانش و لباس ایشان و زینه‌ای را كه به آن به خانة یَهُوَه بر می‌آمد دید روح دیگر در او نماند.

5 پس به پادشاه گفت: “آوازه‌ای را كه در ولایت خود دربارة كارها و حكمت تو شنیدم راست بود. 6 اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم اخبار آنها را باور نكردم و همانا نصف عظمت حكمت تو به من اعلام نشده بود و از خبری كه شنیده بودم افزوده‌ای. 7 خوشابحال مردان تو و خوشابحال این خادمانت كه به حضور تو همیشه می‌ایستند و حكمت تو را می‌شنوند. 8 متبارك باد یَهُوَه خدای تو كه بر تو رغبت داشته تو را بر كرسی خود نشانید تا برای یَهُوَه خدایت پادشاه بشوی. چونكه خدای تو اسرائیل را دوست ‌میدارد تا ایشانرا تا به ابد استوار نماید از این جهت تو را بر پادشاهی‌ِ ایشان نصب نموده است تا داوری و عدالت را بجا آوری.” 9 و به پادشاه صد و بیست وزنة طلا و عطریات از حد زیاده و سنگهای گرانبها داد و مثل این عطریات كه ملكة سبا به سلیمان پادشاه داد هرگز دیده نشد.

10 و نیز بندگان حورام و بندگان سلیمان كه طلا از اوفیر می‌آوردند چوب صندل و سنگهای گرانبها آوردند. 11 و پادشاه از این چوب صندل زینه‌ها به جهت خانة یَهُوَه و خانة پادشاه و عودها و بربطها برای مغنّیان ساخت و مثل آنها قبل از آن در زمین یهودا دیده نشده بود.

12 و سلیمان پادشاه به ملكة سبا تمامی‌ِ آرزوی او را كه خواسته بود داد سوای آنچه كه او برای پادشاه آورده بود پس با بندگانش به ولایت خود توجه نموده برفت.

 

13 و وزن طلایی كه در یكسال به سلیمان رسید ششصد و شصت و شش وزنه طلا بود 14 سوای آنچه تاجران و بازرگانان آوردند و جمیع پادشاهان عرب و حاكمان كشورها طلا و نقره برای سلیمان می‌آوردند. 15 و سلیمان پادشاه دویست سپر طلای چكشی ساخت كه برای هر سپر ششصد مثقال طلا بكار برده شد. 16 و سیصد سپر كوچك طلای چكشی ساخت كه برای هر سپر سیصد مثقال طلا بكار برده شد و پادشاه آنها را در خانة جنگل لبنان گذاشت. 17 و پادشاه تخت بزرگی از عاج ساخت و آنرا به زر خالص پوشانید. 18 و تخت را شش پله و پایندازی زرین بود كه به تخت پیوسته بود و به این طرف و آنطرف نزد جای كُرسیش دستها بود و دو شیر به پهلوی دستها ایستاده بودند. 19 و دوازده شیر از اینطرف و آنطرف بر آن شش پله ایستاده بودند كه در هیچ مملكت مثل این ساخته نشده بود. 20 و تمامی‌ِ ظروف نوشیدنی‌ِ سلیمان پادشاه از طلا و تمامی‌ِ ظروف خانة جنگل لبنان از زر خالص بود و نقره در ایام سلیمان هیچ به حساب نمی‌آمد 21 زیرا كه پادشاه را كشتیها بود كه با بندگان حورام به ترشیش میرفت و كشتیهای ترشیش هر سه سال یك مرتبه می‌آمد و طلا و نقره و عاج و میمونها و طاوسها می‌آورد.

22 پس سلیمان پادشاه در دولت و حكمت از جمیع پادشاهان كشورها بزرگتر شد. 23 و تمامی پادشاهان كشورها حضور سلیمان را می‌طلبیدند تا حكمتی را كه خدا در دلش نهاده بود بشنوند. 24 و هر یكی از ایشان هدیة خود را از آلات نقره و آلات طلا و رخوت و اسلحه و عطریات و اسبها و قاطرها یعنی قسمت هر سال را در سالش می‌آوردند. 25 و سلیمان چهار هزار آخور به جهت اسبان و ارابه‌ها و دوازده هزار سوار داشت. و آنها را در شهرهای ارابه‌ها و نزد پادشاه در اورشلیم گذاشت. 26 و بر جمیع پادشاهان از نهر (فرات) تا زمین فلسطینیان و سرحد مصر حكمرانی میكرد. 27 و پادشاه نقره را در اورشلیم مثل سنگها و چوب سرو آزاد را مثل چوب افراغ كه در صحراست فراوان ساخت. 28 و اسبها برای سلیمان از مصر و از جمیع ممالك می‌آوردند.

 

29 و اما بقیة وقایع سلیمان از اول تا آخر آیا آنها در تواریخ ناتان نبی و در نبوت اَخِیای شیلونی و در رؤیای یعد‌ُوی رایی دربارة یر‌ُبعام بن‌نَباط مكتوب نیست؟ 30 پس سلیمان چهل سال در اورشلیم بر تمامی اسرائیل سلطنت كرد. 31 و سلیمان با پدران خود خوابید و او را در شهر پدرش داود دفن كردند و پسرش ر‌َحبعام در جای او پادشاه شد.

دوم تواریخ فصل 10

 

1 و ر‌َحبعام به شكیم رفت زیرا كه تمامی اسرائیل به شكیم آمدند تا او را پادشاه سازند. 2 و چون یر‌ُبعام بن‌نباط اینرا شنید (و او هنوز در مصر بود كه از حضور سلیمان پادشاه به آنجا فرار كرده بود) یر‌ُبعام از مصر مراجعت نمود. 3 و ایشان فرستاده او را خواندند آنگاه یر‌ُبعام و تمامی اسرائیل آمدند و به ر‌َحبعام عرض كرده گفتند: 4 “پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الآن بندگی سخت پدر خود را و یوغ سنگین او را كه بر ما نهاد سبك ساز و تو را خدمت خواهیم نمود.”‌ 5 او به ایشان گفت: “بعد از سه روز باز نزد من بیایید.” و ایشان رفتند.

6 و ر‌َحبعام پادشاه با مشایخی كه در حین حیات پدرش سلیمان به حضور وی می‌ایستادند مشورت كرده گفت: “شما چه صلاح می‌بینید كه به این قوم جواب دهم؟” 7 ایشان به او عرض كرده گفتند: “اگر با این قوم مهربانی نمایی و ایشانرا راضی كنی و با ایشان سخنان دلاویز گویی همانا همیشة اوقات بندة تو خواهند بود.” 8 اما او مشورت مشایخ را كه به وی دادند ترك كرد و با جوانانی كه با او تربیت یافته بودند و به حضورش می‌ایستادند مشورت كرد. 9 و به ایشان گفت: “شما چه صلاح می‌بینید كه به این قوم جواب دهیم كه به من عرض كرده گفته‌اند: یوغی را كه پدرت بر ما نهاده است سبك ساز.” 10 و جوانانی كه با او تربیت یافته بودند او را خطاب كرده گفتند: “به این قوم كه به تو عرض كرده گفته‌اند پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است و تو آنرا برای ما سبك ساز چنین بگو: انگشت كوچك من از كمر پدرم كلفت‌تر است. 11 و حال پدرم یوغ سنگینی بر شما نهاده است اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید پدرم شما را با تازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من شما را با عقربها.” 12 و در روز سوم یر‌ُبعام و تمامی قوم به نزد ر‌َحبعام باز آمدند به نحوی كه پادشاه گفته و فرموده بود كه در روز سوم نزد من بازآیید. 13 و پادشاه قوم را به سختی جواب داد و ر‌َحبعام پادشاه مشورت مشایخ را ترك كرد 14 و موافق مشورت جوانان ایشانرا خطاب كرده گفت: “پدرم یوغ شما را سنگین ساخت اما من آنرا زیاده خواهم گردانید پدرم شما را با تازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من آنرا زیاده خواهم گردانید پدرم شما را با تازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من با عقربها.” 15 پس پادشاه قوم را اجابت نكرد زیرا كه این امر از جانب خدا شده بود تا یَهُوَه كلامی را كه به واسطة اَخِیای شیلونی به یر‌ُبعام بن‌نَباط گفته بود ثابت گرداند.

16 و چون تمامی اسرائیل دیدند كه پادشاه ایشانرا اجابت نكرد آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند: “ما را در داود چه حصه است؟ در پسر یسی نصیبی نداریم. ای اسرائیل به خیمه‌های خود بروید! حال ای داود به خانة خود متوجه باش!” پس تمامی اسرائیل به خیمه‌های خویش رفتند. 17 اما بنی‌اسرائیلی كه در شهرهای یهودا ساكن بودند ر‌َحبعام بر ایشان سلطنت می‌نمود. 18 پس ر‌َحبعام پادشاه هد‌ُرام را كه رئیس باجگیران بود فرستاد و بنی‌اسرائیل او را سنگسار كردند كه مرد و ر‌َحبعام پادشاه تعجیل نموده بر ارابة خود سوار شد و به اورشلیم فرار كرد. 19 پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داود عاصی شده‌اند.

دوم تواریخ فصل 11

1 و چون ر‌َحبعام وارد اورشلیم شد صد و هشتاد هزار نفر برگزیدة جنگ آزموده را از خاندان یهودا و بنیامین جمع كرد تا با اسرائیل مقاتله نموده سلطنت را به رحبعام برگرداند. 2 اما كلام یَهُوَه بر شَمعیا مرد خدا نازل شده گفت: 3 “به ر‌َحبعام بن‌سلیمان پادشاه یهودا و به تمامی اسرائیلیان كه در یهودا و بنیامین می‌باشند خطاب كرده بگو: 4 یَهُوَه چنین میگوید: برمیایید و با برادران خود جنگ منمایید. هركس به خانة خود برگردد زیرا كه این امر از جانب من شده است.” و ایشان كلام یَهُوَه را شنیدند و از رفتن به ضد‌ّ یر‌ُبعام برگشتند.

 

5 و ر‌َحبعام در اورشلیم ساكن شد و شهرهای حصاردار در یهودا ساخت. 6 پس بیت‌لحم و عِیتام و تَقُوع 7 و بیت صُور و سوكُو و عد‌ُلّام 8 و جت‌ّ و مرِیشَه و زِیف 9 و ا‌َدورایم و لاكِیش و عزیقَه 10 و صُرعه و ایلُون و حبر‌ُون را بنا كرد كه شهرهای حصاردار در یهودا و بنیامین می‌باشند. 11 و حصارها را محكم ساخت و در آنها سرداران و انبارهای مأكولات و روغن و شراب گذاشت. 12 و در هر شهری سپرها و نیزه‌ها گذاشته آنها را بسیار محكم گردانید پس یهودا و بنیامین با او ماندند.

13 و کاهنان و لاویانی كه در تمامی اسرائیل بودند از همة حدود خود نزد او جمع شدند. 14 زیرا كه لاویان اراضی شهرها و املاك خود را ترك كرده به یهودا و اورشلیم آمدند چونكه یر‌ُبعام و پسرانش ایشانرا از کهانت یَهُوَه اخراج كرده بودند. 15 و او برای خود به جهت مكانهای بلند و دیوها و گوساله‌هایی كه ساخته بودند کاهنان معین كرد. 16 و بعد از ایشان آنانی كه دلهای خود را به طلب یَهُوَه خدای اسرائیل مشغول ساخته بودند از تمامی اسباط اسرائیل به اورشلیم آمدند تا برای یَهُوَه خدای پدران خود قربانی بگذرانند. 17 پس سلطنت یهودا را مستحكم ساختند و ر‌َحبعام بن‌سلیمان را سه سال تقویت كردند زیرا كه سه سال به طریق داود و سلیمان سلوك نمودند.

18 و ر‌َحبعام محلَه دختر یریموت بن‌داود و اَبِیحایل دختر اَلِیآب بن‌یسی را به زنی گرفت. 19 و او برای وی پسران یعنی یعوش و شَمریا و ز‌َهم را زایید. 20 و بعد از او معكَه دختر ا‌َبشالوم را گرفت. و او برای وی ا‌َبِیا و عتّای و زِبزا و شَلُومیت را زایید. 21 و ر‌َحبعام معكَه دختر ابشالوم را از جمیع زنان و متعه‌های خود زیاده دوست می‌داشت زیرا كه هجده زن و شصت متعه گرفته بود و بیست و هشت پسر و شصت دختر تولید نمود. 22 و رحبعام اَبیا پسر معكه را در میان برادرانش آقا و رئیس ساخت زیرا كه میخواست او را به پادشاهی نصب نماید. 23 و عاقلانه رفتار نموده همة پسران خود را در تمامی بلاد یهودا و بنیامین در جمیع شهرهای حصاردار متفرق ساخت و برای ایشان آذوقة بسیار قرار داد و زنان بسیار خواست.

دوم تواریخ فصل 12

 

1 و چون سلطنت ر‌َحبعام استوار گردید و خودش تقویت یافت او با تمامی‌ِ اسرائیل شریعت یَهُوَه را ترك نمودند. 2 و در سال پنجم سلطنت ر‌َحبعام شِیشَق پادشاه مصر به اورشلیم برآمد زیرا كه ایشان بر یَهُوَه عاصی شده بودند. 3 با هزار و دویست ارابه و شصت هزار سوار و خلقی كه از مصریان و لُوبیان و سكیان و حبشیان همراهش آمدند بیشمار بودند. 4 پس شهرهای حصاردار یهودا را گرفت و به اورشلیم آمد. 5 و شمعیای نبی نزد ر‌حبعام و آقاان یهودا كه از ترس شِیشَق در اورشلیم جمع بودند آمده به ایشان گفت: “یَهُوَه چنین میگوید: شما مرا ترك كردید پس من نیز شما را به دست شِیشَق ترك خواهم نمود.” 6 آنگاه آقاان اسرائیل و پادشاه تواضع نموده گفتند: “یَهُوَه عادل است.” 7 و چون یَهُوَه دید كه ایشان متواضع شده‌اند كلام یَهُوَه بر شَمعیا نازل شده گفت: “چونكه ایشان تواضع نموده‌اند ایشانرا هلاك نخواهم كر بلكه ایشانرا اندك زمانی خلاصی خواهم داد و غضب من به دست شِیشَق بر اورشلیم ریخته نخواهد شد. 8 لیكن ایشان بندة او خواهند شد تا بندگی من و بندگی ممالك جهان را بدانند.”

9 پس شِیشَق پادشاه مصر به اورشلیم برآمده خزانه‌های خانة یَهُوَه و خزانه‌های خانة پادشاه را گرفت و همه چیز را برداشت و سپرهای طلا را كه سلیمان ساخته بود برد. 10 و ر‌َحبعام پادشاه به عوض آنها سپرهای برنجین ساخت و آنها را به دست سردارانِ شاطرانی كه د‌َرِ خانة پادشاه را نگاهبانی میكردند سپرد. 11 و هر وقتی كه پادشاه به خانة یَهُوَه داخل می‌شد شاطران آمده آنها را برمی‌داشتند و آنها را به حجرة شاطران بازمی‌آوردند. 12 و چون او متواضع شد خشم یَهُوَه از او برگشت تا او را بالكل هلاك نسازد و در یهودا نیز اعمال نیكو پیدا شد.

13 و ر‌َحبعام پادشاه خویشتنرا در اورشلیم قوی ساخته سلطنت نمود. و ر‌َحبعام چون پادشاه شد چهل و یكساله بود و در شهر اورشلیم كه یَهُوَه آنرا از تمام اسباط اسرائیل برگزید تا اسم خود را در آن بگذارد هفده سال پادشاهی كرد و اسم مادرش نعمة عمونیه بود. 14 و او شرارت ورزید زیرا كه یَهُوَه را به تصمیم قلب طلب ننمود.

15 و اما وقایع اول و آخر ر‌َحبعام آیا آنها در تواریخ شَمعیای نبی و تواریخ انساب عد‌ُّوی رایی مكتوب نیست؟ و در میان ر‌َحبعام و یر‌ُبعام پیوسته جنگ می‌بود. 16 پس ر‌َحبعام با پدران خود خوابید و در شهر داود دفن شد و پسرش ا‌َبِیا به جایش سلطنت كرد.

دوم تواریخ فصل 13

 

1 در سال هجدهم سلطنت یر‌ُبعام اَبِیا بر یهودا پادشاه شد. 2 سه سال در اورشلیم پادشاهی كرد و اسم مادرش میكایا دختر اوریئیل از جبعه بود.

و در میان اَبِیا و یر‌ُبعام جنگ بود. 3 و اَبِیا با فوجی از شجاعان جنگ آزموده یعنی چهارصد هزار مرد برگزیده تدارك جنگ دید و یر‌ُبعام با هشتصد هزار مرد برگزیده كه شجاعان قوی بودند با وی جنگ را صف‌آرایی نمود. 4 و اَبِیا بر كوه صَمارایم كه در كوهستان افرایم است برپا شده گفت: “ای یر‌ُبعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید! 5 آیا شما نمیدانید كه یَهُوَه خدای اسرائیل سلطنت اسرائیل را به داود و پسرانش با عهد نمكین تا به ابد داده است؟ 6 و یر‌ُبعام بن‌نَباط بندة سلیمان بن‌داود برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید. 7 و مردان بیهوده كه پسران بلّیعال بودند نزد وی جمع شده خویشتنرا به ضد ر‌َحبعام بن‌سلیمان تقویت دادند هنگامی كه ر‌َحبعام جوان و رقیق القلب بود و با ایشان مقاومت نمی‌توانست نمود. 8 و شما الآن گمان می‌برید كه با سلطنت یَهُوَه كه در دست پسران داود است مقابله توانید نمود؟ و شما گروه عظیمی می‌باشید و گوساله‌های طلا كه یر‌ُبعام برای شما به جای خدایان ساخته است با شما می‌باشد. 9 آیا شما كَهنَة یَهُوَه را از بنی‌هارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید و مثل قومهای كشورها برای خود کاهنان نساختید؟ و هر كه بیاید و خویشتن را با گوساله‌ای و هفت قوچ تقدیس نماید برای آنهایی كه خدایان نیستند كاهن می‌شود. 10 و اما ما یَهُوَه خدای ماست و او را ترك نكرده‌ایم و کاهنان از پسران هارون یَهُوَه را خدمت میكنند و لاویان در كار خود مشغولند. 11 و هر صبح و هر شام قربانیهای سوختنی و بخور معطر برای یَهُوَه میسوزانند و نانِ تَقدِمِه بر میز طاهر می‌نهند و شمعدان طلا و چراغهایش را هر شب روشن میكنند زیرا كه ما وصایای یَهُوَه خدای خود را نگاه میداریم اما شما او را ترك كرده‌اید. 12 و اینك با ما خدا رئیس است و کاهنان او با كَرِنّاهای بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند. پس ای بنی‌اسرائیل با یَهُوَه خدای پدران خود جنگ مكنید زیرا كامیاب نخواهید شد.”

13 اما یر‌ُبعام كمین گذاشت كه از عقب ایشان بیایند و خود پیش روی یهودا بودند و كمین در عقب ایشان بود. 14 و چون یهودا نگریستند اینك جنگ هم از پیش و هم از عقب ایشان بود. پس نزد یَهُوَه استغاثه نمودند و کاهنان كَرِنّاها را نواختند. 15 و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند و واقع شد كه چون مردان یهودا بانگ برآوردند خدا یر‌ُبعام و تمامی اسرائیل را به حضور اَبِیا و یهودا شكست داد. 16 و بنی‌اسرائیل از حضور یهودا فرار كردند و خدا آنها را به دست ایشان تسلیم نمود. 17 و اَبِیا و قوم او آنها را به صدمة عظیمی شكست دادند چنانكه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. 18 پس بنی‌اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی‌یهودا چونكه بر یَهُوَه خدای پدران خود توكل نمودند قوی گردیدند. 19 اَبِیا یر‌ُبعام را تعاقب نموده شهرهای بیت‌ئیل را با دهاتش و یشانَه را با دهاتش و اَفرون را با دهاتش از او گرفت. 20 و یر‌ُبعام در ایام اَبِیا دیگر قوت بهم نرسانید و یَهُوَه او را زد كه مرد. 21 و اَبِیا قوی می‌شد و چهارده زن برای خود گرفت و بیست و دو پسر و شانزده دختر به وجود آورد. 22 پس بقیة وقایع اَبِیا از رفتار و اعمال او در مِدر‌َسِ عِد‌ُّوی نبی مكتوب است.

دوم تواریخ فصل 14

 

1 و اَبِیا با پدران خود خوابید و او را در شهر داود دفن كردند و پسرش آسا در جایش پادشاه شد و در ایام او زمین ده سال آرامی یافت. 2 و آسا آنچه را كه در نظر یَهُوَه خدایش نیكو و راست بود بجا می‌آورد 3 و مذبح‌های غریب و مكانهای بلند را برداشت و بتها را بشكست و اَشُوریم را قطع نمود 4 و یهودا را امر فرمود كه یَهُوَه خدای پدران خود را بطلبند و شریعت و اوامر او را نگاه دارند. 5 و مكانهای بلند و تماثیل شمس را از جمیع شهرهای یهودا دور كرد پس مملكت به سبب او آرامی یافت. 6 و شهرهای حصاردار در یهودا بنا نمود زیرا كه زمین آرام بود و در آن سالها كسی با او جنگ نكرد چونكه یَهُوَه او را راحت بخشید. 7 و به یهودا گفت: “این شهر را بنا نماییم و دیوارها و برجها با دروازه‌ها و پشت‌بندها به اطراف آنها بسازیم. 8 زیرا چونكه یَهُوَه خدای خود را طلبیده‌ایم زمین پیش روی ما است. او را طلب نمودیم و او ما را از هر طرف راحت بخشیده است.” پس بنا نمودند و كامیاب شدند.

9 و آسا لشكری از یهودا یعنی سیصد هزار سپردار و نیزه‌دار داشت و از بنیامین دویست و هشتاد هزار سپردار و تیرانداز كه جمیع اینها مردان قوی جنگی بودند. 10 پسی زار‌َح حبشی با هزار هزار سپاه و سیصد ارابه به ضد ایشان بیرون آمده به مرِیشَه رسید. 11 و آسا به مقابله ایشان بیرون رفت پس ایشان در وادی صَفاتَه نزد مرِیشَه جنگ را صف‌آرایی نمودند. 12 و آسا یَهُوَه خدای خود را خوانده گفت: “ای یَهُوَه نصرت دادن به زورآوران یا به بیچارگان نزد تو یكسان است پس ای یَهُوَه خدای ما ما را اعانت فرما زیرا كه بر تو توكل میداریم و به اسم تو به مقابله این گروه عظیم آمده‌ایم ای یَهُوَه تو خدای ما هستی پس مگذار كه انسان بر تو غالب آید.”

13 آنگاه یَهُوَه حبشیان را به حضور آسا و یهودا شكست داد و حبشیان فرار كردند. 14 و آسا با خلقی كه همراه او بودند آنها را تا جرار تعاقب نمودند و از حبشیان آنقدر افتادند كه از ایشان كسی زنده نماند زیرا كه به حضور یَهُوَه و به حضور لشكر او شكست یافتند و ایشان غنیمت از حد زیاده بردند. 15 و تمام شهرها را كه به اطراف جرار بود تسخیر نمودند زیرا ترس یَهُوَه بر ایشان مستولی شده بود و شهرها را تاراج نمودند زیرا كه غنیمتِ بسیار در آنها بود. 16 و خیمه‌های مواشی را نیز زدند و گوسفندان فراوان و شتران را برداشته به اورشلیم مراجعت كردند.

دوم تواریخ فصل 15

 

1 و روح خدا به عز‌َریا ابن‌عودید نازل شد. 2 و او برای ملاقات آسا بیرون آمده وی را گفت: “ای آسا و تمامی یهودا و بنیامین از من بشنوید! یَهُوَه با شما خواهد بود هرگاه شما با او باشید و اگر او را بطلبید او را خواهید یافت اما اگر او را ترك كنید او شما را ترك خواهد نمود. 3 و اسرائیل مدت مدیدی بی‌خدای حق و بی‌كاهن معلم و بی‌شریعت بودند. 4 اما چون در تنگیهای خود به سوی یَهُوَه خدای اسرائیل بازگشت نموده او را طلبیدند او را یافتند. 5 و در آن زمان به جهت هر كه خروج و دخول میكرد هیچ امنیت نبود بلكه اضطراب سخت بر جمیع سكنه كشورها می‌بود. 6 و قومی از قومی و شهری از شهری هلاك می‌شدند چونكه خدا آنها را به هر قسم بلا مضطرب میساخت. 7 اما شما قوی باشید و دستهای شما سست نشود زیرا كه اجرت اعمال خود را خواهید یافت.”

8 پس چون آسا این سخنان و نبوت (پسر) عودید نبی را شنید خویشتن را تقویت نموده رجاسات را از تمامی زمین یهودا و بنیامین و از شهرهایی كه در كوهستان افرایم گرفته بود دور كرد و مذبح یَهُوَه را كه پیش روی رواق یَهُوَه بود تعمیر نمود. 9 و تمامی یهودا و بنیامین و غریبان را كه از افرایم و منَسی و شمعون در میان ایشان ساكن بودند جمع كرد زیرا گروه عظیمی از اسرائیل چون دیدن كه یَهُوَه خدای ایشان با او می‌بود به او پیوستند. 10 پس در ماه سوم از سال پانزدهم سلطنت آسا در اورشلیم جمع شدند. 11 و در آنروز هفتصد گاو و هفت هزار گوسفند از غنیمتی كه آورده بودند برای یَهُوَه ذبح نمودند. 12 و به تمامی دل و تمامی جان خود عهد بستند كه یَهُوَه خدای پدران خود را طلب نمایند. 13 و هر كسی كه یَهُوَه خدای اسرائیل را طلب ننماید خواه كوچك و خواه بزرگ خواه مرد و خواه زن كشته شود. 14 و به صدای بلند و آواز شادمانی و كَرِنّاها و بوقها برای یَهُوَه قسم خوردند. 15 و تمامی یهودا به سبب این قسم شادمان شدند زیرا كه به تمامی دل خود قسم خورده بودند و چونكه او را به رضامندی تمام طلبیدند وی را یافتند و یَهُوَه ایشانرا از هر طرف امنیت داد.

16 و نیز آسا پادشاه مادر خود معكه را از ملكه بودن معزول كرد زیرا كه او تمثالی به جهت اَشیره ساخته بود. و آسا تمثال او را قطع نمود و آنرا خرد كرده در وادی قدرون سوزانید. 17 اما مكانهای بلند از میان اسرائیل برداشته نشد. لیكن دل آسا در تمامی ایامش كامل می‌بود. 18 و چیزهایی را كه پدرش وقف كرده و آنچه را كه خودش وقف نموده بود از نقره و طلا و ظروف به خانة یَهُوَه درآورد 19 و تا سال سی و پنجم سلطنت آسا جنگ نبود.

دوم تواریخ فصل 16

 

1 اما در سال سی و ششم سلطنت آسا بعشا پادشاه اسرائیل بر یهودا برآمد و رامه را بنا كرد تا نگذارد كه كسی نزد آسا پادشاه یهودا رفت و آمد نماید. 2 آنگاه آسا نقره و طلا را از خزانه‌های خانة یَهُوَه و خانة پادشاه گرفته آنرا نزد بنهد‌َد پادشاه ارام كه در دمشق ساكن بود فرستاده گفت: 3 “در میان من و تو و در میان پدر من و پدر تو عهد بوده است. اینك نقره و طلا نزد تو فرستادم. پس عهدی را كه با بعشا پادشاه اسرائیل داری بشكن تا او از نزد من برود.”‌ 4 و بنهد‌َد آسا پادشاه را اجابت نموده. سرداران افواج خود را بر شهرهای اسرائیل فرستاد و ایشان عیون و دان و آبل ‌مایم و جمیع شهرهای خزانة نفتالی را تسخیر نمودند. 5 و چون بعشا اینرا شنید بنا نمودن رامه را ترك كرده از كاری كه میكرد بازایستاد. 6 و آسا پادشاه تمامی یهودا را جمع نموده‌ ایشان سنگهای رامه و چوبهای آنرا كه بعشا بنا میكرد برداشتند و او جبع و مِصفَه را با آنها بنا نمود.

7 و در آن زمان حنانی رایی نزد آسا پادشاه یهودا آمده وی را گفت: “چونكه تو بر پادشاه ارام توكل نمودی و بر یَهُوَه خدای خود توكل ننمودی از این جهت لشكر پادشاه ارام از دست تو رهایی یافت. 8 آیا حبشیان و لُوبیان لشكر بسیار بزرگ نبودند؟ و ارابه‌ها و سواران از حد زیاده نداشتند؟ اما چونكه بر یَهُوَه توكل نمودی آنها را به دست تو تسلیم نمود. 9 زیرا كه چشمان یَهُوَه در تمام جهان تردد میكند تا قوت خویشرا بر آنانی كه دل ایشان با او كامل است نمایان سازد. تو در اینكار احمقانه رفتار نمودی لهذا از این به بعد در جنگها گرفتار خواهی شد.” 10 اما آسا بر آن رایی غضب نموده او را در زندان انداخت زیرا كه از این امر خشم او بر وی افروخته شد. و در همان وقت آسا بر بعضی از قوم ظلم نمود.

11 و اینك وقایع اول و آخر آسا در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مكتوب است. 12 و در سال سی و نهم سلطنت آسا مرضی در پایهای او عارض شد و مرض او بسیار سخت گردید و نیز در بیماری خود از یَهُوَه مدد نخواست بلكه از طبیبان. 13 پس آسا با پدران خود خوابید و در سال چهل و یكم از سلطنت خود وفات یافت. 14 و او را در مقبره‌ای كه برای خود در شهر داود كنده بود دفن كردند و او را در دخمه‌ای كه از عطریات و انواع حنوط كه به صنعت عطاران ساخته شده بود گذاشتند و برای وی آتشی بینهایت عظیم برافروختند.

دوم تواریخ فصل 17

 

1 و پسرش یهوشافاط در جای او پادشاه شد و خود را به ضد اسرائیل تقویت داد. 2 و سپاهیان در تمامی شهرهای حصاردار یهودا گذاشت و قراولان در زمین یهودا و در شهرهای افرایم كه پدرش آسا گرفته بود قرار داد. 3 و یَهُوَه با یهوشافاط می‌بود زیرا كه در طریقهای اول پدر خود داود سلوك میكرد و از بعلیم طلب نمی‌نمود. 4 بلكه خدای پدر خویش را طلبیده در اوامر وی سلوك می‌نمود و نه موافق اعمال اسرائیل. 5 پس یَهُوَه سلطنت را در دستش استوار ساخت. و تمامی یهودا هدایا برای یهوشافاط آوردند و دولت و حشمت عظیمی پیدا كرد. 6 و دلش به طریقهای یَهُوَه رفیع شد و نیز مكانهای بلند و اَشیره‌ها را از یهودا دور كرد.

7 و در سال سوم از سلطنت خود آقاان خویشرا یعنی بِنحایل و عوبدیا و زكریا و نَتَنئِیل و میكایا را فرستاد تا در شهرهای یهودا تعلیم دهند. 8 و با ایشان بعضی از لاویان یعنی شمعیا و نَتَنیا و ز‌َبدیا و عسائیل و شَمیراموت و یهوناتان و ا‌َد‌ُنّیا و طوبیا و توب ا‌َد‌ُنّیا را كه لاویان بودند فرستاد و با ایشان ا‌َلیشَمع و یهورامِ كَهنَه را. 9 پس ایشان در یهودا تعلیم دادند و سفر تورات یَهُوَه را با خود داشتند و در همة شهرهای یهودا گردش كرده قوم را تعلیم میدادند.

10 و ترس یَهُوَه بر همة ممالك كشورها كه در اطراف یهودا بودند مستولی گردید تا با یهوشافاط جنگ نكردند. 11 و بعضی از فلسطینیان هدایا و نقرة جزیه را برای یهوشافاط آوردند و عربها نیز از مواشی هفت‌هزار و هفتصد قوچ و هفت‌هزار و هفتصد بز نر برای او آوردند. 12 پس یهوشافاط ترقی نموده بسیار بزرگ شد و قلعه‌ها و شهرهای خزانه در یهودا بنا نمود. 13 و در شهرهای یهودا كارهای بسیار كرد و مردان جنگ آزموده و شجاعان قوی در اورشلیم داشت. 14 و شمارة ایشان برحسب خاندان آبای ایشان این است: یعنی از یهودا سرداران هزاره كه رئیس ایشان اَدنَه بود و با او سیصد هزار شجاع قوی بودند. 15 و بعد از او یهوحانان رئیس بود و با او دویست و هشتاد هزار نفر بودند. 16 و بعد از او عمسیا ابن‌ز‌ِكرِی بود كه خویشرا برای یَهُوَه نذر كرده بود و با او دویست هزار شجاع قوی بودند. 17 و از بنیامین اَلِیاداع كه شجاع قوی بود و با او دویست هزار نفر مسلح به كمان و سپر بودند. 18 و بعد از او یهوزاباد بود و با او صد و هشتاد هزار مرد‌ِ مهیای جنگ بودند. 19 اینان خدام پادشاه بودند سوای آنانی كه پادشاه در تمامی یهودا در شهرهای حصاردار قرار داده بود.

دوم تواریخ فصل 18

 

1 و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت و با اَخاب مصاهرت نمود. 2 و بعد از چند سال نزد اَخاب به سامره رفت و اَخاب برای او و قومی كه همراهش بودند گوسفندان و گاوان بسیار ذبح نمود و او را تحریض نمود كه همراه خودش به راموت جِلعاد برآید. 3 پس اَخاب پادشاه اسرائیل به یهوشافاط پادشاه یهودا گفت: “آیا همراه من به راموت جِلعاد خواهی آمد؟” او جواب داد كه “من چون تو و قوم من چون قوم تو هستیم و همراه تو به جنگ خواهیم رفت.”

4 و یهوشافاط به پادشاه اسرائیل گفت: “تمنا آنكه امروز از كلام یَهُوَه مسألت نمایی.” 5 و پادشاه اسرائیل چهارصد نفر از انبیا جمع كرده به ایشان گفت: “آیا به راموت جِلعاد برای جنگ برویم یا من از آن باز ایستم؟” ایشان جواب دادند: “برآی و خدا آنرا به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.” 6 اما یهوشافاط گفت: “آیا در اینجا غیر از اینها نبی‌ای از جانب یَهُوَه نیست تا از او سؤال نماییم؟” 7 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: “یك مرد دیگر هست كه به واسطة او از یَهُوَه مسألت توان كرد لیكن من از او نفر دارم زیرا كه دربارة من به نیكویی هرگز نبوت نمیكند بلكه همیشه اوقات به بدی و او میكایا ابن‌یملا می‌باشد.” و یهوشافاط گفت: “پادشاه چنین نگوید.”

8 پس پادشاه اسرائیل یكی از خواجه سرایان خود را خوانده گفت: “میكایا ابن‌یملا را به زودی حاضر كن.” 9 و پادشاه اسرائیل و یهوشافاط پادشاه یهودا هر یكی لباس خود را پوشیده بر كرسی خویش در جای وسیع نزد دهنة دروازة سامره نشسته بودند و جمیع انبیا به حضور ایشان نبوت میكردند. 10 و صِدقیا ابن‌كَنعنَه شاخهای آهنین برای خود ساخته گفت: “یَهُوَه چنین میگوید: اَرامیان را با اینها خواهی زد تا تلف شوند.” 11 و جمیع انبیا نبوت كرده میگفتند: “به راموت جِلعاد برآی و فیروز شو زیرا كه یَهُوَه آنرا به دست پادشاه تسلیم خواهد نمود.”

12 و قاصدی كه برای طلبیدن میكایا رفته بود او را خطاب كرده گفت: “اینك انبیا به یك زبان دربارة پادشاه نیكو میگویند پس كلام تو مثل كلام یكی از ایشان باشد و سخن نیكو بگو.” 13 میكایا جواب داد: “به حیات یَهُوَه قَسم كه هرآنچه خدای من مرا گوید همانرا خواهم گفت.”

14 پس چون نزد پادشاه رسید پادشاه وی را گفت: “ای میكایا آیا به راموت جِلعاد برای جنگ برویم یا من از آن بازایستم.” او گفت: “برآیید و فیروز شوید و به دست شما تسلیم خواهند شد.” 15 پادشاه وی را گفت: “من چند مرتبه تو را قسم بدهم كه به اسم یَهُوَه غیر از آنچه راست است به من نگویی؟” 16 او گفت: “ تمامی اسرائیل را مثل گوسفندانی كه شبان ندارند بر كوهها پراكنده دیدم و یَهُوَه گفت اینها صاحب ندارند. پس هركس به سلامتی به خانة خود برگردد.” 17 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: “آیا تو را نگفتم كه دربارة من به نیكویی نبوت نمیكند بلكه به بدی.”

18 او گفت: “پس كلام یَهُوَه را بشنوید: من یَهُوَه را بر كرسی خود نشسته دیدم و تمامی لشكر آسمان را كه بطرف راست و چپ وی ایستاده بودند. 19 و یَهُوَه گفت: كیست كه اَخاب پادشاه اسرائیل را اغوا نماید تا برود و در راموت جِلعاد بیفتد؟ یكی جواب داده به اینطور سخن راند و دیگری به آنطور تكلم نمود. 20 و آن روح (پلید) بیرون آمده به حضور یَهُوَه وی را گفت: من او را اغوا میكنم و یَهُوَه وی را گفت: به چه چیز؟ 21 او جواب داد كه من بیرون میروم و در دهان جمیع انبیایش روح كاذب خواهم بود. او فرمود: وی را اغوا خواهی كرد و خواهی توانست پس برو و چنین بكن. 22 پس الآن هان یَهُوَه روحی كاذب در دهان این انبیای تو گذاشته است و یَهُوَه دربارة تو سخن بد گفته است.”

23 آنگاه صدقیا ابن‌كَنَعنَه نزدیك آمده به رخسار میكایا زد و گفت: “به كدام راه روح یَهُوَه از نزد من به سوی تو رفت تا با تو سخن گوید؟” 24 میكایا جواب داد: “اینك در روزی كه به حجرة اندرونی داخل شده خود را پنهان كنی آنرا خواهی دید؟” 25 و پادشاه اسرائیل گفت: “میكایا را بگیرید و او را نزد آمون حاكم شهر و یوآش پسر پادشاه ببرید. 26 و بگویید پادشاه چنین می‌فرماید: این شخص را در زندان بیندازید و او را به نان تنگی و آب تنگی بپرورانید تا من به سلامتی برگردم.” 27 میكایا گفت: “اگر فی‌الواقع به سلامتی مراجعت كنی یَهُوَه با من تكلّم ننموده است و گفت ای قوم همگی شما بشنوید.”

 

28 پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط پادشاه یهودا به راموت جِلعاد برآمدند. 29 و پادشاه اسرائیل به یهوشافاط گفت: “من خود را متِنَكّر ساخته به جنگ میروم. اما تو لباس خود را بپوش.” پس پادشاه اسرائیل خویشتنرا متِنَكّر ساخت و ایشان به جنگ رفتند. 30 و پادشاه ارام سرداران ارابه‌های خویش را امر فرموده گفت: “نه با كوچك و نه با بزرگ بلكه با پادشاه اسرائیل فقط جنگ نمایید.” 31 و چون سرداران ارابه‌ها یهوشافاط را دیدند گمان بردند كه این پادشاه اسرائیل است پس مایل شدند تا با او جنگ نمایند و یهوشافاط فریاد برآورد و یَهُوَه او را اعانت نمود و خدا ایشانرا از او برگردانید. 32 و چون سرداران ارابه‌ها را دیدند كه پادشاه اسرائیل نیست‌ از تعاقب او برگشتند. 33 اما كسی كمان خود را بدون غرض كشیده پادشاه اسرائیل را میان وصله‌های زره زد و او به ارابه‌ران خود گفت: “دست خود را بگردان و مرا از لشكر بیرون ببر زیرا كه مجروح شدم.” 34 و در آنروز جنگ سخت شد و پادشاه اسرائیل را در ارابه‌اش به مقابل ارامیان تا وقت عصر برپا داشتند و در وقت غروب آفتاب مرد.

دوم تواریخ فصل 19

1 و یهوشافاط پادشاه یهودا به خانة خود به اورشلیم به سلامتی برگشت. 2 و ییهو ابن‌حنانی رایی برای ملاقات وی بیرون آمده به یهوشافاط پادشاه گفت: “آیا شریران را می‌بایست اعانت نمایی و دشمنان یَهُوَه را دوست داری؟ پس از این جهت غضب از جانب یَهُوَه بر تو آمده است. 3 لیكن در تو اعمال نیكو یافت شده است چونكه اَشَیره‌ها را از زمین دور كرده و دل خود را به طلب خدا تصمیم نموده‌ای.”

 

4 و چون یهوشافاط در اورشلیم ساكن شد بار دیگر به میان قوم از بئرشبع تا كوهستان افرایم بیرون رفته ایشانرا به سوی یَهُوَه خدای پدران ایشان برگردانید. 5 و داوران در ولایت یعنی در تمام شهرهای حصاردار یهودا شهر به شهر قرار داد. 6 و به داوران گفت: “باحذر باشید كه به چه طور رفتار می‌نمایید زیرا كه برای انسان داوری نمی‌نماید بلكه برای یَهُوَه و او در حكم نمودن با شما خواهد بود. 7 و حال خوف یَهُوَه برشما باشد و اینرا با احتیاط به عمل آورید زیرا كه با یَهُوَه خدای ما بی‌انصافی و طرفداری و رشوه‌خواری نیست.”

8 و در اورشلیم نیز یهوشافاط بعضی از لاویان و کاهنان را و بعضی از رؤسای آبای اسرائیل را به جهت داوری یَهُوَه و مرافعه‌ها قرار داد. پس به اورشلیم برگشتند. 9 و ایشانرا امر فرموده گفت: “شما بدینطور با امانت و دل كامل در ترس یَهُوَه رفتار نمایید. 10 و در هر دعوی‌ای كه از برادران شما كه ساكن شهرهای خود می‌باشند میان خون و خون و میان شرایع و اوامر و فرایض و احكام پیش شما آید ایشانرا اِنذار نمایید تا نزد یَهُوَه مجرم نشوند مبادا غضب بر شما و بر برادران شما بیاید. اگر به اینطور رفتار نمایید مجرم نخواهید شد. 11 و اینك اَمریا رئیس كهنه برای همة امور یَهُوَه و زَبدیا ابن‌اسمعیئیل كه رئیس خاندان یهودا می‌باشد برای همة امور پادشاه بر سر شما هستند و لاویان همراه شما در خدمت مشغولند. پس به دلیری عمل نمایید و یَهُوَه با نیكان باشد.”

دوم تواریخ فصل 20

 

1 و بعد از این بنی‌موآب و بنی‌عمون و با ایشان بعضی از عمونیان برای مقاتله با یهوشافاط آمدند. 2 و بعضی آمده یهوشافاط را خبر دادند و گفتند: “گروه عظیمی از آنطرف دریا از ارام به ضد تو می‌آیند و اینك ایشان در حصُّون تامار كه همان عین جدِی باشد هستند.” 3 پس یهوشافاط بترسید و در طلب یَهُوَه جزم نمود و در تمامی یهودا به روزه اعلان كرد. 4 و یهودا جمع شدند تا از یَهُوَه مسألت نمایند و از تمامی شهرهای یهودا آمدند تا یَهُوَه را طلب نمایند.

5 و یهوشافاط در میان جماعت یهودا و اورشلیم در خانة یَهُوَه پیش روی صحن جدید بایستاد 6 و گفت: “ای یَهُوَه خدای پدران ما آیا تو در آسمان خدا نیستی و آیا تو بر جمیع ممالِك امتها سلطنت نمی‌نمایی؟ و در دست تو قوت و جبروت است و كسی نیست كه با تو مقاومت تواند نمود. 7 آیا تو خدای ما نیستی كه سكنة این زمین را از حضور قوم خود اسرائیل اخراج نموده‌ آنرا به ذریت دوست خویش ابراهیم تا ابدالآباد داده‌ای؟ 8 و ایشان در آن ساكن شده‌ مقد‌َسی برای اسم تو در آن بنا نموده گفتند: 9 حینی كه بلا با شمشیر یا قصاص یا وبا یا قحطی بر ما عارض شود و ما پیش روی این خانه و پیش روی تو (زیرا كه اسم تو در این خانه مقیم است) بایستیم و در وقت تنگی خود نزد تو استغاثه نماییم آنگاه اجابت فرموده نجات بده. 10 و الآن اینك بنی‌عمون و موآب و اهل كوه سعِیر كه اسرائیل را وقتی كه از مصر بیرون آمدند اجازت ندادی كه به آنها داخل شوند بلكه از ایشان اجتناب نمودند و ایشانرا هلاك نساختند 11 اینك ایشان مكافات آنرا به ما می‌رسانند به اینكه می‌آیند تا ما را از ملك تو كه آنرا به تصرف ما داده‌ای اخراج نمایند. 12 ای خدای ما آیا تو بر ایشان حكم نخواهی كرد؟ زیرا كه ما را به مقابل این گروه عظیمی كه بر ما می‌آیند هیچ قوتی نیست و ما نمی‌دانیم چه بكنیم. اما چشمان ما به سوی تو است.”

13 و تمامی یهودا با اطفال و زنان و پسران خود به حضور یَهُوَه ایستاده بودند. 14 آنگاه روح یَهُوَه بر یحزئیل بن‌زكریا ابن‌بنایا ابن‌یعیئیل بن‌متَنیای‌لاوی كه از بنی‌آساف بود در میان جماعت نازل شد. 15 و او گفت: “ای تمامی یهودا و ساكنان اورشلیم! و ای یهوشافاط پادشاه گوش گیرید! یَهُوَه به شما چنین میگوید: از این گروه عظیم ترسان و هراسان مباشید زیرا كه جنگ از آن شما نیست بلكه از آن خداست. 16 فردا به نزد ایشان فرود آیید. اینك ایشان به فراز صِیص برخواهند آمد و ایشانرا در انتهای وادی در برابر بیابانِ‌ یروئیل خواهید یافت. 17 در این وقت بر شما نخواهد بود كه جنگ نمایید. بایستید و نجات یَهُوَه را كه با شما خواهد بود مشاهده نمایید. ای یهودا و اورشلیم ترسان و هراسان مباشید و فردا به مقابل ایشان بیرون روید و یَهُوَه همراه شما خواهد بود.”

18 پس یهوشافاط رو به زمین افتاد و تمامی یهودا و ساكنان اورشلیم به حضور یَهُوَه افتادند و یَهُوَه را سجده نمودند. 19 و لاویان از بنی‌قَهاتیان و از بنی‌قور‌َحیان برخاسته یَهُوَه خدای اسرائیل را به آواز بسیار بلند تسبیح خواندند.

20 و بامدادان برخاسته به بیابان تَقُوع بیرون رفتند و چون بیرون می‌رفتند یهوشافاط بایستاد و گفت: “مرا بشنوید ای یهودا و سكنة اورشلیم! بر یَهُوَه خدای خود ایمان آورید و استوار خواهید شد و به انبیای او ایمان آورید كه كامیاب خواهید شد.” 21 و بعد از مشورت كردن با قوم بعضی را معین كرد تا پیش روی مسلّحان رفته برای یَهُوَه بسرایند و زینت قدوسیت را تسبیح خوانند و گویند: “یَهُوَه را حمد گویید زیرا كه رحمت او تا ابدالآباد است.” 22 و چون ایشان به سراییدن و حمد گفتن شروع نمودند یَهُوَه به ضد بنی‌عمون و موآب و سكنة جبل سعِیر كه بر یهودا هجوم آورده بودند كمین گذاشت و ایشان منكَسِر شدند. 23 زیرا كه بنی‌عمون و موآب بر سكنة جبل سعِیر برخاسته ایشان را نابود و هلاك ساختند و چون از ساكنان سعِیر فارغ شدند یكدیگر را به كار هلاكت امداد كردند.

24 و چون یهودا به دیده‌بانگاه بیابان رسیدند و به سوی آن گروه نظر انداختند اینك لاشه‌ها بر زمین افتاده و احدی رهایی نیافته بود. 25 و یهوشافاط با قوم خود به جهت گرفتن غنیمت ایشان آمدند و در میان آنها اموال و رخوت و چیزهای گرانبها بسیار یافتند و برای خود آنقدر گرفتند كه نتوانستند ببرند و غنیمت اینقدر زیاد بود كه سه روز مشغول غارت می‌بودند. 26 و در روز چهارم در وادی بر‌َكت جمع شدند زیرا كه در آنجا یَهُوَه را متبارك خواندند و از این جهت آن مكان را تا امروز وادی بر‌َكت می‌نامند. 27 پس جمیع مردان یهودا و اورشلیم و یهوشافاط مقدم ایشان با شادمانی برگشته به اورشلیم مراجعت كردند زیرا یَهُوَه ایشانرا بر دشمنانشان شادمان ساخته بود. 28 و با بربطها و عودها و كَرِنّاها به اورشلیم به خانة یَهُوَه آمدند. 29 و ترس خدا بر جمیع ممالك كشورها مستولی شد چونكه شنیدند كه یَهُوَه با دشمنان اسرائیل جنگ كرده است. 30 و مملكت یهوشافاط آرام شد زیرا خدایش او را از هر طرف رفاهیت بخشید.

 

31 پس یهوشافاط بر یهودا سلطنت نمود و سی و پنج ساله بود كه پادشاه شد و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت كرد و اسم مادرش عزُوبه دختر شِلحِی بود. 32 و موافق رفتار پدرش آسا سلوك نموده از آن انحراف نورزید و آنچه در نظر یَهُوَه راست بود بجا می‌آورد. 33 لیكن مكانهای بلند برداشته نشد و قوم هنوز دلهای خود را به سوی خدای پدران خویش مصمم نساخته بودند.

34 و بقیة وقایع یهوشافاط از اول تا آخر در اخبار ییهو ابن‌حنانی كه در تواریخ پادشاهان اسرائیل مندرج می‌باشد مكتوب است.

35 و بعد از این یهوشافاط پادشاه یهودا با اَخَزیا پادشاه اسرائیل كه شریرانه رفتار می‌نمود طرح آمیزش انداخت. 36 و در ساختن كشتیها برای رفتن به ترشیش با وی مشاركت نمود و كشتیها را در عصیون جابر ساختند. 37 آنگاه اَلِعاز‌َر بن‌دو‌ُداواهوی مریشاتی به ضد یهوشافاط نبوت كرده گفت: “چونكه تو با اَخَزیا متحد شدی یَهُوَه كارهای تو را تباه ساخته است.” پس آن كشتیها شكسته شدند و نتوانستند به ترشیش بروند.

دوم تواریخ فصل 21

1 و یهوشافاط با پدران خود خوابید و در شهر داود با پدرانش دفن شد و پسرش یهورام به جایش پادشاه شد. 2 و پسران یهوشافاط عز‌َریا و یحیئیل و زكریا و عز‌َریاهو و میكائیل و شَفَطیا برادران او بودند. این همة پسران یهوشافاط پادشاه اسرائیل بودند. 3 و پدر ایشان عطایای بسیار از نقره و طلا و نفایس با شهرهای حصاردار در یهودا به ایشان داد و اما سلطنت را به یهورام عطا فرمود زیرا كه نخستزاده بود.

 

4 وچون یهورام بر سلطنت پدرش مستقر شد خویشتنرا تقویت نموده همة برادران خود و بعضی از آقاان اسرائیل را نیز به شمشیر كشت. 5 یهورام سی و دو ساله بود كه پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت كرد. 6 و موافق رفتار پادشاهان اسرائیل بطوری كه خاندان اَخاب رفتار میكردند سلوك نمود زیرا كه دختر اَخاب زن او بود و آنچه در نظر یَهُوَه ناپسند بود به عمل آورد. 7 لیكن یَهُوَه به سبب آن عهدی كه با داود بسته بود و چونكه وعده داده بود كه چراغی به وی و به پسرانش همیشة اوقات ببخشد نخواست كه خاندان داود را هلاك سازد.

8 و در ایام او ادوم از زیر دست یهودا عاصی شده پادشاهی برای خود نصب نمودند. 9 و یهورام با سرداران خود و تمامی ارابه‌هایش رفت و شبانگاه برخاسته اَ‌د‌ُومیان را كه او را احاطه كرده بودند با سرداران ارابه‌های ایشان شكست داد. 10 اما اَد‌ُوم تا امروز از زیر دست یهودا عاصی شده‌اند و در همان وقت لِبنَه نیز از زیر دست او عاصی شد زیرا كه او یَهُوَه خدای پدران خود را ترك كرد.

11 و از نیز مكانهای بلند در كوههای یهودا ساخت و ساكنان اورشلیم را به زنا كردن تحریض نموده یهودا را گمراه ساخت. 12 و مكتوبی از ایلیای نبی بدو رسیده گفت كه “یَهُوَه خدای پدرت داود‌چنین میفرماید: چونكه به راههای پدرت یهوشافاط و به طریقهای آسا پادشاه یهودا سلوك ننمودی 13 بلكه به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده یهودا و ساكنان اورشلیم را اغوا نمودی كه موافق زناكاری خاندان اَخاب مرتكب زنا بشوند و برادران خویش را نیز از خاندان پدرت كه از تو نیكوتر بودند به قتل رسانیدی 14 همانا یَهُوَه قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت. 15 و تو به مرض سخت گرفتار شده در احشایت چنان بیماری‌ای عارض خواهد شد كه احشایت از آن مرض روز‌به‌روز بیرون خواهد آمد.” 16 پس یَهُوَه دل فلسطینیان و عر‌َبانی را كه مجاور حبشیان بودند به ضد یهورام برانگیزانید. 17 و بر یهودا هجوم آورده در آن ثَلمه انداختند و تمامی اموالی كه در خانة پادشاه یافت شد و پسران و زنان او را نیز به اسیری بردند. و برای او پسری سوای پسر كهترش یهو‌اَخاز باقی نماند.

18 و بعد از اینهمه یَهُوَه احشایش را به مرض علاج‌ناپذیر مبتلا ساخت. 19 و به مرور ایام بعد از انقضای مدت دو سال احشایش از شدت مرض بیرون آمد و با دردهای سخت مرد و قومش برای وی (عطریات) نسوزانیدند چنانكه برای پدرش می‌سوزانیدند. 20 و او سی و دو ساله بود كه پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت نمود و بدون آنكه بر او رقّتی شود رحلت كرد و او را در شهر داود اما نه در مقبرة پادشاهان دفن كردند.

دوم تواریخ فصل 22

 

1 و ساكنان اورشلیم پسر كهترش اَخَزیا را در جایش به پادشاهی نصب كردند زیرا گروهی كه با عر‌َبان بر اردو هجوم آورده بودند همة پسران بزرگش را كشته بودند. پس اََخزیا ابن‌یهورام پادشاه یهودا سلطنت كرد. 2 و اَخزیا چهل و دو ساله بود كه پادشاه شد و یك سال در اورشلیم سلطنت كرد و اسم مادرش عتَلیا دختر عمری بود. 3 و او نیز به طریقهای خاندان اَخاب سلوك نمود زیرا كه مادرش ناصح او بود تا اعمال زشت بكند. 4 و مثل خاندان اَخاب آنچه در نظر یَهُوَه ناپسند بود بجا آورد زیرا كه ایشان بعد از وفات پدرش برای هلاكتش ناصح او بودند. 5 پس برحسب مشورت ایشان رفتار نموده با یهورام بن‌اَخاب پادشاه اسرائیل نیز برای جنگ با حزائیل پادشاه اَرام به راموت جِلعاد رفت و ارامیان یورام را مجروح نمودند. 6 پس به یزرعیل مراجعت كرد تا از جراحاتی كه در محاربه با حزائیل پادشاه ارام در رامه یافته بود شفا یابد. و عز‌َریا ابن‌یهورام پادشاه یهودا برای عیادت یهورام بن‌اَخاب به یزرعیل فرود آمد زیرا كه بیمار بود.

7 و هلاكت اَخَزیا در اینكه نزد یورام رفت از جانب خدا بود زیرا چون به آنجا رسید با یهورام به مقابلة ییهو ابن‌نِمشِی كه یَهُوَه او را برای هلاك ساختن خاندان اَخاب مسح كرده بود بیرون رفت. 8 و چون ییهو قصاص برخاندان اَخاب می‌رسانید بعضی از آقاان یهودا و پسران برادران اَخَزیا را كه ملازمان اَخَزیا بودند یافته ایشانرا كشت. 9 و اَخَزیا را طلبید و او را در حالتی كه در سامره پنهان شده بود دستگیر نموده نزد ییهو آوردند و او را به قتل رسانیده‌ دفن كردند زیرا گفتند: “پسر یهوشافاط است كه یَهُوَه را به تمامی دل خود طلبید.” پس از خاندان اَخَزیا كسی كه قادر بر سلطنت باشد نماند.

10 پس چون عتَلیا مادر اَخَزیا دید كه پسرش كشته شده است برخاست و تمامی اولاد پادشاهان از خاندان یهودا را هلاك كرد. 11 لیكن یهوشَبعه دختر پادشاه یوآش پسر اَخَزیا را گرفت و او را از میان پسران پادشاه كه مقتول شدند دزدیده او را با دایه‌اش در اطاق خوابگاه گذاشت و یهوشَبعه دختر یهورام پادشاه زن یهویاداع‌ِ كاهن كه خواهر اَخَزیا بود او را از عتَلیا پنهان كرد كه او را نكشت. 12 و او نزد ایشان در خانة خدا مدت شش سال پنهان ماند. و عتَلیا بر زمین سلطنت میكرد.

دوم تواریخ فصل 23

1 و در سال هفتم یهویاداع خویشتنرا تقویت داده بعضی از سرداران صده یعنی عز‌َریا ابن‌یهورام و اسماعیل بن‌یهوحانان و عزَریا ابن‌عوبید و معسِیا ابن‌عدایا و الیشافاط بن‌زِكرِی را با خود همداستان ساخت. 2 و ایشان در یهودا گردش كردند و لاویان را ازجمیع شهرهای یهودا و رؤسای آبای اسرائیل را جمع كرده به اورشلیم آمدند. 3 و تمامی‌ِ جماعت با پادشاه در خانة خدا عهد بستند. و او به ایشان گفت: “همانا پسر پادشاه سلطنت خواهد كرد چنانكه یَهُوَه دربارة پسران داود گفته است. 4 و كاری كه باید بكنید این است: یك ثلث از شما كه از کاهنان و لاویان در سبت داخل می‌شوید دربانهای آستانه‌ها باشید. 5 و ثُلث دیگر به خانة پادشاه و ثلثی به دروازة اساس و تمامی قوم در صحنهای خانة یَهُوَه حاضر باشند. 6 و كسی غیر از کاهنان و لاویانی كه به خدمت مشغول می‌باشند داخل خانة یَهُوَه نشود‌ اما ایشان داخل بشوند زیرا كه مقدسند و تمامی قوم (خانة) یَهُوَه را حراست نمایند. 7 و لاویان هر كس سلاح خود را به دست گرفته پادشاه را از هر طرف احاطه نمایند و هركه به خانه درآید كشته شود و چون پادشاه داخل شود یا بیرون رود شما نزد او بمانید.”

8 پس لاویان و تمامی‌ِ یهودا موافق هرچه یهویاداع كاهن امر فرمود عمل نمودند و هركدام كسان خود را خواه از آنانی كه در روز سبت داخل می‌شدند و خواه از آنانی كه در روز سبت بیرون میرفتند برداشتند زیرا كه یهویاداع كاهن فرقه‌ها را مرخص نفرمود. 9 و یهویاداع كاهن نیزه‌ها و مِجنها و سپرها را كه از آن داود پادشاه و در خانة خدا بود به یوزباشیها داد. 10 و تمامی قوم را كه هر یك از ایشان سلاح خود را به دست گرفته بودند از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح و خانه به اطراف پادشاه قرار داد. 11 و پسر پادشاه را بیرون آورده تاج را بر سرش گذاشتند و شهادت نامه را به او داده او را به پادشاهی نصب كردند و یهویاداع و پسرانش او را مسح نموده گفتند: “پادشاه زنده بماند.”

12 اما چون عتَلیا آواز قوم را كه می‌دویدند و پادشاه را مدح میكردند شنید نزد قوم به خانة یَهُوَه داخل شد. 13 و دید كه اینك پادشاه به پهلوی ستون خود نزد مدخل ایستاده است و آقاان و كَرِنّانوازان نزد پادشاه می‌باشند و تمامی قوم زمین شادی میكنند و كَرِنّاها را می‌نوازند و مغَنّیان با آلات موسیقی و پیشوایان تسبیح. آنگاه عتَلیا لباس خود را دریده صدا زد كه “خیانت خیانت!” 14 و یهویاداع كاهن یوزباشیها را كه سرداران فوج بودند امر فرموده به ایشان گفت: “او را از میان صفها بیرون كنید و هر كه از عقب او برود به شمشیر كشته شود.” زیرا كاهن فرموده بود كه او را در خانة یَهُوَه مكشید. 15 پس او را راه دادند و چون به دهنة دروازة اسبان نزد خانة پادشاه رسید او را در آنجا كشتند.

16 و یهویاداع در میان خود و تمامی قوم و پادشاه عهد بست تا قوم یَهُوَه باشند. 17 و تمامی قوم به خانة بعل رفته آنرا منهدم ساختند و مذبح‌هایش و تماثیلش را شكستند و كاهن بعل متّان را روبروی مذبحها كشتند. 18 و یهویاداع با شادمانی و نغمه‌سرایی برحسب امر داود وظیفه‌های خانة یَهُوَه را به دست کاهنان و لاویان سپرد چنانكه داود ایشانرا بر خانة یَهُوَه تقسیم كرده بود تا موافق آنچه در تورات موسی مكتوب است قربانیهای سوختنی یَهُوَه را بگذرانند. 19 و دربانان را به دروازه‌های خانة یَهُوَه قرار داد تا كسی كه به هر جهتی نجس باشد داخل نشود. 20 و یوزباشیها و نُجبا و حاكمان قوم و تمامی قوم زمین را برداشت و پادشاه را از خانة یَهُوَه به زیر آورد و او را از دروازة اعلی به خانة پادشاه درآورده او را بر كرسی سلطنت نشانید. 21 و تمامی قوم زمین شادی كردند و شهر آرامی یافت و عتَلیا را به شمشیر كشتند.

دوم تواریخ فصل 24

 

1 و یوآش هفت ساله بود كه پادشاه شد و چهل سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش ظَبِیة بئرشَبعی بود. 2 و یوآش در تمامی روزهای یهویاداع كاهن آنچه را كه در نظر یَهُوَه راست بود به عمل می‌آورد. 3 و یهویاداع دو زن برایش گرفت و او پسران و دختران تولید نمود.

4 و بعد از آن یوآش اراده كرد كه خانة یَهُوَه را تعمیر نماید. 5 و کاهنان و لاویان را جمع كرده به ایشان گفت: “به شهرهای یهودا بیرون روید و از تمامی اسرائیل نقره برای تعمیر خانة خدای خود سال به سال جمع كنید و در این كار تعجیل نمایید.” اما لاویان تعجیل ننمودند. 6 پس پادشاه یهویاداع رئیس (كهنه) را خوانده وی را گفت: “چرا از لاویان بازخواست نكردی كه جزیه‌ای را كه موسی بندة یَهُوَه و جماعت اسرائیل به جهت خیمة شهادت قرار داده‌اند از یهودا و اورشلیم بیاورند؟” 7 زیرا كه پسران عتَلیای خبیثه خانة خدا را خراب كرده و تمامی موقوفات خانة یَهُوَه را صرف بعلیم كرده بودند.

8 و پادشاه امر فرمود كه صندوقی بسازند و آنرا بیرون دروازة خانة یَهُوَه بگذارند. 9 و در یهودا و اورشلیم ندا دردادند كه جزیه‌ای را كه موسی بندة خدا در بیابان بر اسرائیل قرار داده بود برای یَهُوَه بیاورند. 10 و جمیع آقاان و تمامی قوم آنرا به شادمان آورده در صندوق انداختند تا پرشد. 11 و چون صندوق به دست لاویان نزد وكلای پادشاه آورده میشد و ایشان می‌دیدند كه نقره بسیار هست. آنگاه كاتب‌ِ پادشاه و وكیلِ رئیس كَهنَه آمده صندوق را خالی میكردند و آنرا برداشته باز به جایش می‌گذاشتند. و روز‌به‌روز چنین كرده نقرة بسیار جمع كردند. 12 و پادشاه و یهویاداع آنرا به آنانی كه در كار خدمت خانة یَهُوَه مشغول بودند دادند و ایشان بنّایان و نجاران به جهت تعمیر خانة یَهُوَه و آهنگران و مسگران برای مرِمَت خانة یَهُوَه اجیر نمودند. 13 پس عمله‌ها به كار پرداختند و كار از دست ایشان به انجام رسید و خانة خدا را به حالت اولش برپا داشته آنرا محكم ساختند. 14 و چون آنرا تمام كرده بودند بقیة نقره را نزد پادشاه و یهویاداع آوردند و از آن برای خانة یَهُوَه اسباب یعنی آلات خدمت و آلات قربانیها و قاشقها و ظروف طلا و نقره ساختند و در تمامی روزهای یهویاداع قربانیهای سوختنی دائماً در خانة یَهُوَه می‌گذرانیدند.

15 اما یهویاداع پیر و سالخورده شده بمرد و حین وفاتش صد و سی ساله بود. 16 و او را در شهر داود با پادشاهان دفن كردند زیرا كه در اسرائیل هم برای خدا و هم برای خانة او نیكویی كرده بود.

 

17 و بعد از وفات یهویاداع آقاان یهودا آمدند و پادشاه را تعظیم نمودند و پادشاه در آن وقت به ایشان گوش گرفت. 18 و ایشان خانة یَهُوَه خدای پدران خود را ترك كرده‌ اَشَیریم و بتها را عبادت نمودند و به سبب این عصیان ایشان خشم بر یهودا و اورشلیم افروخته شد. 19 و او انبیاء نزد ایشان فرستاد تا ایشانرا به سوی یَهُوَه برگردانند و ایشان آنها را شهادت دادند اما ایشان گوش نگرفتند.

20 پس روح خدا زكریا ابن‌یهویاداع كاهن را ملبس ساخت و او بالای قوم ایستاده به ایشان گفت: “خدا چنین می‌فرماید: شما چرا از اوامر یَهُوَه تجاوز می‌نمایید؟ پس كامیاب نخواهید شد. چونكه یَهُوَه را ترك نموده‌اید او شما را ترك نموده است.” 21 و ایشان بر او توطئه نموده او را به حكم پادشاه در صحن خانة یَهُوَه سنگسار كردند. 22 پس یوآشِ پادشاه احسانی را كه پدرش یهویاداع به وی نموده بود بیاد نیاورد بلكه پسرش را به قتل رسانید. و چون او می‌مرد‌گفت: “یَهُوَه این را ببیند و بازخواست نماید.”

23 و در وقت تحویل سال لشكر اَرامیان به ضد وی برآمده به یهودا و اورشلیم داخل شده جمیع آقاان قوم را از میان قوم هلاك ساختند و تمامی غنیمت ایشان را نزد پادشاه دمشق فرستادند. 24 زیرا كه لشكر اَرام با جمعیت كمی آمدند و یَهُوَه لشكر بسیار عظیمی به دست ایشان تسلیم نمود چونكه یَهُوَه خدای پدران خود را ترك كرده بودند پس بر یوآش قصاص نمودند.

25 و چون از نزد او رفتند (زیرا كه او را در مرضهای سخت واگذاشتند) بندگانش به سبب خون پسران یهویاداعِ‌ كاهن بر او فتنه انگیخته او را بر بسترش كشتند. و چون مرد او را در شهر داود دفن كردند اما او را در مقبرة پادشاهان دفن نكردند. 26 و آنانی كه بر او فتنه انگیختند اینانند: زاباد پسر شِمعه عمونیه و یهوزاباد پسر شِمریتِ موآبیه. 27 و اما حكایت پسرانش و عظمت و‌َحی كه بر او نازل شد و تعمیر خانة خدا اینك در مِدر‌َسِ تواریخ پادشاهان مكتوب است و پسرش اَمصیا در جایش پادشاه شد.

دوم تواریخ فصل 25

 

1 اَمصیا بیست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و بیست و نه‌ سال در اورشلیم پادشاهی كرد و اسم مادرش یهو‌عد‌ّانِ‌ اورشلیمی بود. 2 و آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود به عمل آورد اما نه به دل كامل. 3 و چون سلطنت در دستش مستحكم شد خادمان خود را كه پدرش پادشاه را كشته بودند به قتل رسانید. 4 اما پسران ایشانرا نكشت به موجب نوشتة كتاب تورات موسی كه یَهُوَه امر فرموده و گفته بود: “پدران به جهت پسران كشته نشوند و پسران به جهت پدران مقتول نگردند بلكه هركس به جهت گناه خود كشته شود.”

5 و اَمصیا یهودا را جمع كرده سرداران هزاره و سرداران صده از ایشان در تمامی یهودا و بنیامین مقرر فرمود و ایشانرا از بیست ساله بالاتر شمرده سیصد هزار مرد برگزیدة نیزه و سپردار را كه به جنگ بیرون می‌رفتند یافت. 6 و صدهزار مرد شجاع جنگ آزموده به صد وزنه نقره از اسرائیل اجیر ساخت. 7 اما مرد خدایی نزد وی آمده گفت: “ای پادشاه لشكر اسرائیل با تو نروند زیرا یَهُوَه با اسرائیل یعنی با تمامی بنی‌افرایم نیست. 8 و اگر میخواهی بروی برو و به جهت جنگ قوی شو لیكن خدا تو را پیش دشمنان مغلوب خواهد ساخت. زیرا قدرت نصرت دادن و مغلوب ساختن با خدا است.”

9 اَمصیا به مرد خدا گفت: “برای صد وزنة نقره كه به لشكر اسرائیل داده‌ام چه كنم؟” مرد خدا جواب داد: “یَهُوَه قادر است كه تو را بیشتر از این بدهد.” 10 پس اَمصیا لشكری را كه از افرایم نزد او آمده بودند جدا كرد كه به جای خود برگردند و از این سبب خشم ایشان بر یهودا به شدت افروخته شد و بسیار غضبناك گردیده به جای خود رفتند.

11 و اَمصیا خویشتن را تقویت نموده قوم خود را بیرون برد و به وادی الملح رسیده ده هزار نفر از بنی‌سعِیر را كشت. 12 و بنی‌یهودا ده هزار نفر دیگر را زنده اسیر كرد و ایشانرا به قلة سالَع برده از قلة سالَع به زیر انداختند كه جمیعاً خرد شدند. 13 و اما مردان آن فوج كه اَمصیا باز فرستاده بود تا همراهش به جنگ نروند بر شهرهای یهودا از سامره تا بیت حورون تاختند و سه هزار نفر را كشته غنیمت بسیار بردند.

14 و بعد از مراجعتِ اَمصیا از شكست دادن ادومیان او خدایان بنی‌سعِیر را آورده آنها را خدایان خود ساخت و آنها را سجده نموده بخور برای آنها سوزانید. 15 پس خشم یَهُوَه بر اَمصیا افروخته شد و نبی نزد وی فرستاد كه او را بگوید: “چرا خدایان آن قوم را كه قوم خود را از دست تو نتوانست رهانید طلبیدی؟” 16 و چون این سخن را به وی گفت او را جواب داد: “آیا تو را مشیر پادشاه ساخته‌اند؟ ساكت شو! چرا تو را بكشند؟” پس نبی ساكت شده گفت: “میدانم كه خدا قصد نموده است كه تو را هلاك كند چونكه این كار را كردی و نصیحت مرا نشنیدی.”

17 پس اَمصیا پادشاه یهودا مشورت كرده نزد یوآش بن‌یهوآحاز بن‌ییهو پادشاه اسرائیل فرستاده گفت: “بیا تا با یكدیگر مقابله نماییم.” 18 و یوآش پادشاه اسرائیل نزد اَمصیا پادشاه یهودا فرستاده گفت: “شتر‌خار لبنان نزد سرو آزاد لبنان فرستاده گفت: دختر خود را به پسر من به زنی بده. اما حیوان وحشی كه در لبنان بود گذر كرده شترخار را پایمال نمود. 19 میگویی هان ادوم را شكست دادم و دلت تو را مغرور ساخته است كه افتخار نمایی؟ حال به خانة خود برگرد. چرا بلا را برای خود برمی‌انگیزانی تا خودت و یهودا همراهت بیفتید؟”

20 اما اَمصیا گوش نداد زیرا كه این امر از جانب خدا بود تا ایشانرا به دست دشمنان تسلیم نماید چونكه خدایان ادوم را طلبیدند. 21 پس یوآش پادشاه اسرائیل برآمد و او و اَمصیا پادشاه یهودا در بیت‌شمس كه در یهودا است با یكدیگر مقابله نمودند. 22 و یهودا از حضور اسرائیل منهزم شده هركس به خیمة خود فرار كرد. 23 و یوآش پادشاه اسرائیل اَمصیا ابن‌یوآش بن‌یهوآحاز پادشاه یهودا را در بیت شمس گرفت و او را به اورشلیم آورده چهارصد ذراع حصار اورشلیم را از دروازة افرایم تا دروازة زاویه منهدم ساخت. 24 و تمامی طلا و نقره و تمامی ظروفی را كه در خانة خدا نزد (بنی‌) عوبید‌اَد‌ُوم و در خزانه‌های خانة پادشاه یافت شد و یرعمالان را گرفته به سامره مراجعت كرد. 25 و اَمصیا ابن‌یوآش پادشاه یهودا بعد از وفات یوآش بن‌یهوآحاز پادشاه اسرائیل پانزده سال زندگانی نمود. 26 و بقیة وقایع اول و آخر اَمصیا آیا در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مكتوب نیست؟ 27 و از زمانی كه اَمصیا از پیروی یَهُوَه انحراف ورزید بعضی در اورشلیم فتنه بر وی انگیختند. پس به لاكیش فرار كرد و از عقبش به لاكیش فرستادند و او را در آنجا كشتند. 28 و او را بر اسبان آوردند و با پدرانش در شهر یهودا دفن كردند.

دوم تواریخ فصل 26

 

1 و تمامی قوم یهودا عزّیا را كه شانزده ساله بود گرفته در جای پدرش اَمصیا پادشاه ساختند. 2 و او بعد از آنكه پادشاه با پدرانش خوابیده بود ایلُوت را بنا كرد و آن را برای یهودا استرداد نمود. 3 و عزّیا شانزده ساله بود كه پادشاه شد و پنجاه و دو سال در اورشلیم پادشاهی نمود و اسم مادرش یكُلیای اورشلیمی بود. 4 و آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود موافق هر چه پدرش اَمصیا كرده بود‌ بجا آورد. 5 و در روزهای زكریا كه در رؤیاهای خدا بصیر بود خدا را می‌طلبید و مادامی كه یَهُوَه را می‌طلبید خدا او را كامیاب می‌ساخت.

6 و او بیرون رفته‌ با فلسطینیان جنگ كرد و حصار جتّ و حصار یبنَه و حصار اَشدود را منهدم ساخت و شهرها در زمین اشدود و فلسطینیان بنا نمود. 7 و خدا او را بر فلسطینیان و عر‌َبانی كه در جوربعل ساكن بودند و بر معونیان نصرت داد. 8 و عمونیان به عز‌ّیا هدایا دادند و اسم او تا مدخل مصر شایع گردید زیرا كه بینهایت قوی گشت. 9 و عز‌ّیا برجها در اورشلیم نزد دروازة زاویه و نزد دروازة وادی و نزد گوشة حصار بناكرده آنها را مستحكم گردانید. 10 و برجها در بیابان بنا نمود و چاههای بسیار كند زیرا كه مواشی كثیر در همواری و در هامون داشت و فلاحان و باغبانان در كوهستان و در بوستانها داشت چونكه فلاحت را دوست می‌داشت. 11 و عز‌ّیا سپاهیان جنگ آزموده داشت كه برای محاربه دسته‌دسته بیرون می‌رفتند برحسب تعداد ایشان كه یعیئیل كاتب و معسیای رئیس زیر دست حنَنیا كه یكی از سرداران پادشاه بود آنها را سان می‌دیدند. 12 و عدد تمامی‌ سردارانِ آبا كه شجاعان جنگ آزموده بودند دو هزار و ششصد بود. 13 و زیر دست ایشان سیصد و هفت هزار و پانصد سپاه جنگ آزموده بودند كه پادشاه را به ضد دشمنانش مساعدت نموده با قوت تمام مقاتله می‌كردند. 14 و عز‌ّیا برای ایشان یعنی برای تمامی لشكر سپرها و نیزه‌ها و خودها و زره‌ها و كمانها و فلاخنها مهیا ساخت. 15 و منجنیقهایی را كه مخترع صنعتگران ماهر بود در اورشلیم ساخت تا آنها را بر برجها و گوشه‌های حصار برای انداختن تیرها و سنگهای بزرگ بگذارند. پس آوازة او تا جایهای دور شایع شد زیرا كه نصرت عظیمی یافته بسیار قوی گردید.

16 لیكن چون زورآور شد دل او برای هلاكتش متكبر گردید و به یَهُوَه خدای خود خیانت ورزیده به هیكل یَهُوَه درآمد تا بخور بر مذبح بخور بسوزاند. 17 و عز‌َریای كاهن از عقب او داخل شد و همراه او هشتاد مرد رشید از کاهنان یَهُوَه درآمدند. 18 و ایشان با عز‌ّیا پادشاه مقاومت نموده او را گفتند: “ای عزّیا سوزانیدن بخور برای یَهُوَه كار تو نیست بلكه كار کاهنان پسران هارون است كه برای سوزانیدن بخور تقدیس شده‌اند. پس از مقدس بیرون شو زیرا خطا كردی و این كار از جانب یَهُوَه خدا موجب عزت تو نخواهد بود.”

19 آنگاه عزّیا كه مِجمری برای سوزانیدن بخور در دست خود داشت غضبناك شد و چون خشمش بر کاهنان افروخته گردید برص به حضور کاهنان در خانة یَهُوَه به پهلوی مذبح بخور بر پیشانی‌اش پدید آمد. 20 و عزَریای رئیس كهنه و سایر کاهنان بر او نگریستند و اینك برص بر پیشانی‌اش ظاهر شده بود. پس او را از آنجا به شتاب بیرون كردند و خودش نیز به تعجیل بیرون رفت چونكه یَهُوَه او را مبتلا ساخته بود. 21 و عز‌ّیا پادشاه تا روز وفاتش ابرص بود و در مریضخانه مبروص ماند زیرا از خانة یَهُوَه ممنوع بود و پسرش یوتام ناظر خانة پادشاه و حاكم قوم زمین می‌بود.

22 و اشعیا ابن‌آموص نبی بقیة وقایع اول و آخر عز‌ّیا را نوشت. 23 پس عز‌ّیا با پدران خود خوابید و او را با پدرانش در زمین مقبرة پادشاهان دفن كردند زیرا گفتند كه ابرص است و پسرش یوتام در جایش پادشاه شد.

دوم تواریخ فصل 27

 

1 و یوتام بیست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش یر‌ُوشَه دختر صادوق بود. 2 و آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود موافق هرآنچه پدرش عز‌ّیا كرده بود به عمل آورد اما به هیكل یَهُوَه داخل نشد لیكن قوم هنوز فساد میكردند. 3 و او دروازة اعلای خانة یَهُوَه را بنا نمود و بر حصار عوفَل عمارت بسیار ساخت. 4 و شهرها در كوهستان یهودا بنا نمود و قلعه‌ها و برجها در جنگلها ساخت. 5 و با پادشاه بنی‌عمون جنگ نموده بر ایشان غالب آمد. پس بنی‌عمون جنگ نموده بر ایشان غالب آمد. پس بنی‌عمون در آن سال صد وزنة نقره و ده هزار كّر گندم و ده هزار كّر جو به او دادند و بنی‌عمون در سال دوم و سوم به همان مقدار به او دادند. 6 پس یوتام زورآور گردید زیرا رفتار خود را به حضور یَهُوَه خدای خویش راست ساخت. 7 و بقیة وقایع یوتام و همة جنگهایش و رفتارش اینك در تواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مكتوب است. 8 و او بیست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و شانزده سال در اورشلیم سلطنت كرد. 9 پس یوتام با پدران خود خوابید و او را در شهر داود دفن كردند و پسرش آحاز در جایش سلطنت نمود.

دوم تواریخ فصل 28

 

1 و آحاز بیست ساله بود كه پادشاه شد و شانزده‌ سال در اورشلیم پادشاهی كرد. اما آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود موافق پدرش داود به عمل نیاورد. 2 بلكه به طریقهای پادشاهان اسرائیل سلوك نموده‌ تمثالها نیز برای بعلیم ریخت. 3 و در وادی ابن هِنُّوم بخور سوزانید و پسران خود را برحسب رجاسات امتهایی كه یَهُوَه از حضور بنی‌اسرائیل اخراج نموده بود سوزانید. 4 و برمكانهای بلند و تلها و زیر هر درخت سبز قربانیها گذرانید و بخور سوزانید.

5 بنابراین یَهُوَه خدایش او را به دست پادشاه ارام تسلیم نمود كه ایشان او را شكست داده اسیران بسیاری از او گرفته به دمشق بردند. و به دست پادشاه اسرائیل نیز تسلیم شد كه او را شكست عظیمی داد. 6 و فَقَح بن‌ر‌َملیا صد و بیست هزار نفر را كه جمیع ایشان مردان جنگی بودند در یكروز در یهودا كشت چونكه یَهُوَه خدای پدران خود را ترك نموده بودند. 7 و زِكرِی كه مرد شجاع افرایمی بود معسِیا پسر پادشاه عزریقام ناظِر خانه و اَلقانَه را كه شخص اول بعد از پادشاه بود كشت.

8 پس بنی‌اسرائیل دویست هزار نفر زنان و پسران و دختران از برادران خود به اسیری بردند و نیز غنیمت بسیاری از ایشان گرفتند و غنیمت را به سامره بردند. 9 و در آنجا نبی از جانب یَهُوَه عودید نام بود كه به استقبال لشكری كه به سامره برمیگشتند آمده به ایشان گفت: “اینك از این جهت كه یَهُوَه خدای پدران شما بر یهودا غضبناك می‌باشد ایشانرا به دست شما تسلیم نمود و شما ایشان را با غضبی كه به آسمان رسیده است كشتید. 10 و حال شما خیال می‌كنید كه پسران یهودا و اورشلیم را به عنف غلامان و كنیزان خود سازید. و آیا با خود شما نیز تقصیرها به ضد یَهُوَه خدای شما نیست؟ 11 پس الآن مرا بشنوید و اسیرانی را كه از برادران خود آورده‌اید برگردانید زیرا كه حد‌ّت خشم یَهُوَه بر شما می‌باشد.”

12 آنگاه بعضی از رؤسای بنی‌افرایم یعنی عزَریا ابن یهوحانان و بركَیا ابن‌مشُلّیموت و یحِزقیا ابن‌شَلُّوم و عماسا ابن حدلای با آنانی كه از جنگ می‌آمدند‌ مقاومت نمودند. 13 و به ایشان گفتند كه “اسیران را به اینجا نخواهید آورد زیرا كه تقصیری به ضد یَهُوَه بر ما هست و شما میخواهید كه گناهان و تقصیرهای ما را مزید كنید زیرا كه تقصیر ما عظیم است و حد‌ّت خشم بر اسرائیل وارد شده است.” 14 پس لشكریان اسیران و غنیمت را پیش رؤسا و تمامی جماعت واگذاشتند. 15 و آنانی كه اسم ایشان مذكور شد برخاسته اسیران را گرفتند و همة برهنگان ایشانرا از غنیمت پوشانیده ملبس ساختند و كفش به پای ایشان كرده ایشانرا خورانیدند و نوشانیدند و تدهین كرده تمامی ضعیفان را بر الاغها سوار نموده ایشانرا به اریحا كه شهر نخل باشد نزد برادرانشان رسانیده خود به سامره مراجعت كردند.

16 و در آن زمان آحاز‌ِ پادشاه نزد پادشاهان آشور فرستاد تا او را اعانت كنند. 17 زیرا كه اَد‌ُومیان هنوز می‌آمدند و یهودا را شكست داده‌ اسیران می‌بردند. 18 و فلسطینیان بر شهرهای هامون و جنوبی یهودا هجوم آوردند و بیت شمس و اَیلُون و جدیروت و سوكُو را با دهاتش و تِمنَه را با دهاتش و جِمز‌ُو را با دهاتش گرفته در آنها ساكن شدند. 19 زیرا یَهُوَه یهودا را به سبب آحاز پادشاه اسرائیل ذلیل ساخت چونكه او یهودا را به سركشی واداشت و به یَهُوَه خیانت عظیمی ورزید. 20 پس تِلغَت فِلناسر پادشاه آشور بر او برآمد و او را به تنگ آورد و وی را تقویت نداد. 21 زیرا كه آحاز خانة یَهُوَه و خانه‌های پادشاه و آقاان را تاراج كرده به پادشاه آشور داد اما او را اعانت ننمود.

22 و چون او را به تنگ آورده بود‌ همین آحازِ پادشاه به یَهُوَه بیشتر خیانت ورزید. 23 زیرا كه برای خدایان دمشق كه او را شكست داده بودند قربانی گذرانید و گفت: “چونكه خدایانِ پادشاهانِ ارام ایشانرا نصرت داده‌اند پس من برای آنها قربانی خواهم گذرانید تا مرا اعانت نمایند.” اما آنها سبب هلاكت وی و تمامی اسرائیل شدند.

24 و آحاز اسباب خانة خدا را جمع كرد و آلات خانة خدا را خرد كرد و درهای خانة یَهُوَه را بسته مذبح‌ها برای خود در هر گوشه اورشلیم ساخت. 25 و در هر شهری از شهرهای یهودا مكانهای بلند ساخت تا برای خدایان غریب بخور سوزانند. پس خشم یَهُوَه خدای پدران خود را به هیجان آورد. 26 و بقیة وقایع وی و همة طریقهای اول و آخر او‌اینك در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مكتوب است. 27 پس آحاز با پدران خود خوابید و او را در شهر اورشلیم دفن كردند اما او را به مقبرة پادشاهان اسرائیل نیاوردند. و پسرش حِزقیا به جایش پادشاه شد.

دوم تواریخ فصل 29

 

1 حِزقیا بیست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و بیست و نه سال در اورشلیم سلطنت نمود و اسم مادرش اَبِیه دختر زكریا بود. 2 و او آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود موافق هر آنچه پدرش داود كرده بود به عمل آورد.

3 و در ماه اول از سال اول سلطنت خود درهای خانة یَهُوَه را گشوده آنها را تعمیر نمود. 4 و کاهنان و لاویان را آورده ایشان را در میدان شرقی جمع كرد. 5 و به ایشان گفت: “ای لاویان مرا بشنوید! الآن خویشتن را تقدیس نمایید و خانة یَهُوَه خدای پدران خود را تقدیس كرده‌نجاسات را از قدس بیرون برید. 6 زیرا كه پدران ما خیانت ورزیده آنچه در نظر یَهُوَه خدای ما ناپسند بود به عمل آوردند و او را ترك كرده روی خود را از مسكن یَهُوَه تافتند و پشت به آن دادند. 7 و درهای رواق را بسته چراغها را خاموش كردند و بخور نسوزانیدند و قربانیهای سوختنی در قدس خدای اسرائیل نگذرانیدند. 8 پس خشم یَهُوَه بر یهودا و اورشلیم افروخته شد و ایشان را محل تشویش و دهشت و سخریه ساخت چنانكه شما به چشمان خود می‌بینید. 9 و اینك پدران ما به شمشیر افتادند و پسران و دختران و زنان ما از این سبب به اسیری رفتند. 10 الآن اراده دارم كه با یَهُوَه خدای اسرائیل عهد ببندم تا حدت خشم او از ما برگردد. 11 پس حال ای پسران من كاهلی مورزید زیرا یَهُوَه شما را برگزیده است تا به حضور وی ایستاده او را خدمت نمایید و خادمان او شده بخور سوزانید.”

12 آنگاه بعضی از لاویان برخاستند یعنی از بنی‌قَهاتیان محت بن‌عماسای و یوئیل بن‌عز‌َریا و از بنی‌مراری قیس بن‌عبدی و عز‌َریا ابن‌یهللئیل و از جرشونیان یوآخ بن‌زِمَه و عِید‌َن بن‌یوآخ. 13 و از بنی‌اَلِیصافان شِمری و یعیئیل و از بنی‌آساف ز‌َكریا و متَّنیا. 14 و از بنی‌هِیمان یحیئیل و شِمعِی و از بنی‌ید‌ُوتُون شَمعیا و عزیئیل. 15 و برادران خود را جمع كرده خویشتنرا تقدیس نمودند و موافق فرمان پادشاه برحسب كلام یَهُوَه برای تطهیر خانة یَهُوَه داخل شدند. 16 و کاهنان به اندرون خانة یَهُوَه رفته آنرا طاهر ساختند و همة نجاسات را كه در هیكل یَهُوَه یافتند به صحن خانة یَهُوَه بیرون آوردند و لاویان آنرا گرفته خارج شهر به وادی قدرون بیرون بردند. 17 و در غُزّة ماه اول به تقدیس نمودنش شروع كردند و در روز هشتم ماه به رواق یَهُوَه رسیدند و در هشت روز خانة یَهُوَه را تقدیس نموده در روز شانزدهم ماه اول آنرا به اتمام رسانیدند. 18 پس نزد حزقیا پادشاه به اندرون قصر داخل شده گفتند: “تمامی خانة یَهُوَه و مذبح قربانی سوختنی و همة اسبابش و میز نانِ تَقدِمِه را با همة آلاتش طاهر ساختیم. 19 و تمامی اسبابی كه آحاز پادشاه در ایام سلطنتش حینی كه خیانت ورزید دور انداخت ما آنها را مهیا ساخته‌ تقدیس نمودیم و اینك پیش مذبح یَهُوَه حاضر است.”

20 پس حزقیا پادشاه صبح زود برخست و رؤسای شهر را جمع كرده به خانة یَهُوَه برآمد. 21 و ایشان هفت گاو و هفت قوچ و هفت بره و هفت بز نر آوردند تا برای مملكت و قدس و یهودا قربانی گناه بشود. و او پسران هارون كَهنَه را فرمود تا آنها را برمذبح یَهُوَه بگذرانند. 22 پس گاوان را كشتند و کاهنان خون را گرفته بر مذبح پاشیدند و قوچها را كشته خون را بر مذبح پاشیدند و بره‌ها را كشته خون را بر مذبح پاشیدند. 23 پس بزهای قربانی گناه را به حضور پادشاه و جماعت نزدیك آورده دستهای خود را بر آنها نهادند. 24 و کاهنان آنها را كشته خون را بر مذبح برای قربانی گناه گذرانیدند تا به جهت تمامی اسرائیل كفاره بشود زیرا كه پادشاه فرموده بود كه قربانی سوختنی و قربانی گناه به جهت تمامی اسرائیل بشود.

25 و او لاویان را با سنجها و بربطها و عودها برحسب فرمان داود و جاد رایی پادشاه و ناتان نبی در خانة یَهُوَه قرار داد زیرا كه این حكم از جانب یَهُوَه به دست انبیای او شده بود. 26 پس لاویان با آلات داود و کاهنان با كَرِنّاها ایستادند. 27 و حِزقیا امر فرمود كه قربانیهای سوختنی رابر مذبح بگذرانند و چون به گذرانیدن قربانی سوختنی شروع نمودند سرودهای یَهُوَه را بنا كردند و كَرِنّاها در عقب آلات داود پادشاه اسرائیل نواخته شد. 28 و تمامی جماعت سجده كردند و مغنّیان سراییدند و كَرِنّانوازان نواختند و همة این كارها می‌شد تا قربانی سوختنی تمام گردید. 29 و چون قربانیهای سوختنی تمام شد پادشاه و جمیع حاضرین با وی ركوع كرده سجده نمودند. 30 و حِزقیا پادشاه و رؤسا لاویان را امر فرمودند كه به كلمات داود و آساف رایی برای یَهُوَه تسبیح بخوانند. پس با شادمانی تسبیح خواندند و ركوع نموده سجده كردند.

31 پس حِزقیا جواب داده گفت: “حال خویشتنرا برای یَهُوَه تقدیس نمودید. پس نزدیك آمده قربانیها و ذبایح تشكر به خانة یَهُوَه بیاورید.” آنگاه جماعت قربانیها و ذبایح تشكر آوردند و هركه از دل راغب بود قربانیهای سوختنی آورد. 32 و عدد قربانیهای سوختنی كه جماعت آوردند هفتاد گاو و صد قوچ و دویست بره بود. همة اینها قربانیهای سوختنی برای یَهُوَه بود. 33 و عدد موقوفات ششصد گاو و سه هزار گوسفند بود. 34 و چون کاهنان كم بودند و به پوست كندن همة قربانیهای سوختنی قادر نبودند برادران ایشان لاویان ایشانرا مدد كردند تا كار تمام شد و تا کاهنان خود را تقدیس نمودند زیرا كه دل لاویان از کاهنان برای تقدیس نمودن خود مستقیم‌تر بود. 35 و قربانیهای سوختنی نیز با پیه ذبایح سلامتی و هدایای ریختنی برای هر قربانی سوختنی بسیار بود. پس خدمت خانة یَهُوَه آراسته شد. 36 و حِزقیا و تمامی قوم شادی كردند چونكه خدا قوم را مستعد ساخته بود زیرا این امر ناگهان واقع شد.

دوم تواریخ فصل 30

 

1 و حزقیا نزد تمامی اسرائیل و یهودا فرستاد و مكتوبات نیز به افرایم و منَسَی نوشت تا به خانة یَهُوَه به اورشلیم بیایند و عید فِصَح را برای یَهُوَه خدای اسرائیل نگاه دارند. 2 زیرا كه پادشاه و آقاانش و تمامی جماعت در اورشلیم مشورت كرده بودند كه عید فِصَح را در ماه دوم نگاه دارند. 3 چونكه در آنوقت نتوانستند آنرا نگاه دارند زیرا کاهنان خود را تقدیس كافی ننموده و قوم در اورشلیم جمع نشده بودند. 4 و این امر به نظر پادشاه و تمامی جماعت پسند آمد. 5 پس قرار دادند كه در تمامی اسرائیل از بئرشبع تا دان ندا نمایند كه بیایند و فِصَح را برای یَهُوَه خدای اسرائیل در اورشلیم برپا نمایند زیرا مدت مدیدی بود كه آنرا به طوری كه مكتوب است نگاه نداشته بودند.

6 پس شاطران با مكتوبات از جانب پادشاه و آقاانش برحسب فرمان پادشاه به تمامی اسرائیل و یهودا رفته گفتند: “ای بنی‌اسرائیل به سوی یَهُوَه خدای ابراهیم و اسحاق و اسرائیل بازگشت نمایید تا او به بقیة شما كه از دست پادشاهان آشور رسته‌اید رجوع نماید. 7 و مثل پدران و برادران خود كه به یَهُوَه خدای پدران خویش خیانت ورزیدند‌ مباشید كه ایشانرا محل دهشت چنانكه می‌بینید گردانیده است.

8 پس مثل پدران خود گردن خود را سخت مسازید بلكه نزد یَهُوَه تواضع نمایید و به قدس او كه آنرا تا ابدالآباد تقدیس نموده است داخل شده‌یَهُوَه خدای خود را عبادت نمایید تا حدت خشم او از شما برگردد. 9 زیرا اگر به سوی یَهُوَه بازگشت نمایید برادران و پسران شما به نظر آنانی كه ایشانرا به اسیری برده‌اند التفات خواهند یافت و به این زمین مراجعت خواهند نمود زیرا كه یَهُوَه خدای شما مهربان و رحیم است و اگر به سوی او بازگشت نمایید روی خود را از شما برنخواهد گردانید.”

10 پس شاطران شهر به شهر از زمین افرایم و منَسَی تا زبولون گذشتند لیكن بر ایشان استهزا و سخریه می‌نمودند. 11 اما بعضی از اَشَیر و منَسَی و زَبولُون تواضع نموده‌ به اورشلیم آمدند. 12 و دست خدا بر یهودا بود كه ایشان را یك دل بخشد تا فرمان پادشاه و آقاانش را موافق كلام یَهُوَه بجا آورند.

13 پس گروه عظیمی در اورشلیم برای نگاه داشتن عید فطیر در ماه دوم جمع شدند و جماعت بسیار بزرگ شد. 14 و برخاسته مذبح‌هایی را كه در اورشلیم بود خراب كردند و همة مذبح‌های بخور را خراب كرده به وادی قِدر‌ُون انداختند. 15 و در چهاردهم ماه دوم فِصَح را ذبح كردند و کاهنان و لاویان خجالت كشیده خود را تقدیس نمودند و قربانیهای سوختنی به خانة یَهُوَه آوردند. 16 پس در جایهای خود به ترتیب خویش برحسب تورات موسی مرد خدا ایستادند و کاهنان خون را از دست لاویان گرفته پاشیدند. 17 زیرا چونكه بسیاری از جماعت بودند كه خود را تقدیس ننموده بودند لاویان مأمور شدند كه قربانیهای فِصَح را به جهت هر كه طاهر نشده بود ذبح نمایند و ایشانرا برای یَهُوَه تقدیس كنند. 18 زیرا گروهی عظیم از قوم یعنی بسیار از افرایم و منَسَی و یسَاكار و زَبو‌ُلُون طاهر نشده بودند و معهذا فِصَح را خوردند لكن نه موافق آنچه نوشته شده بود زیرا حزقیا برای ایشان دعا كرده گفت: 19 “یَهُوَه مهربان هركس را كه دل خود را مهیا سازد تا خدا یعنی یَهُوَه خدای پدران خویش را طلب نماید بیامرزد‌ اگر چه موافق طهارت قدس نباشد.” 20 و یَهُوَه حزقیا را اجابت نموده قوم را شفا داد. 21 پس بنی‌اسرائیل كه در اورشلیم حاضر بودند‌عید فطیر را هفت روز به شادی عظیم نگاه داشتند. و لاویان و کاهنان یَهُوَه را روزبه‌روز به آلات تسبیح یَهُوَه حمد میگفتند. 22 و حزقیا به جمیع لاویانی كه در خدمت یَهُوَه نیكو ماهر بودند سخنان دلاویز گفت. پس هفت روز مرسوم عید را خوردند و ذبایح سلامتی گذرانیده یَهُوَه خدای پدران خود را تسبیح خواندند.

23 و تمامی جماعت مشورت كردند كه عید را هفت روز دیگر نگاه دارند. پس هفت روز دیگر را با شادمانی نگاه داشتند. 24 زیرا حِزقیا پادشاه یهودا هزار گاو و هفت هزار گوسفند به جماعت بخشید و آقاان هزار گاو و ده هزار گوسفند به جماعت بخشیدند و بسیاری از کاهنان خویشتن را تقدیس نمودند. 25 و تمامی جماعت یهودا و کاهنان و لاویان و تمامی گروهی كه از اسرائیل آمدند و غریبانی كه از زمین اسرائیل آمدند و (غریبانی كه) در یهودا ساكن بودند شادی كردند. 26 و شادی عظیمی در اورشلیم رخ نمود زیرا كه از ایام سلیمان بن‌داود پادشاه اسرائیل مثل این در اورشلیم واقع نشده بود. 27 پس لاویان كَهنَه برخاسته قوم را بركت دادند و آواز ایشان مستجاب گردید و دعای ایشان به مسكن قدس او به آسمان رسید.

دوم تواریخ فصل 31

 

1 و چون این همه تمام شد جمیع اسرائیلیانی كه در شهرهای یهودا حاضر بودند بیرون رفته تمثالها را شكستند و اَشَیریم را قطع نمودند و مكانهای بلند و مذبحها را از تمامی یهودا و بنیامین و افرایم و منَسی بالكل منهدم ساختند. پس تمامی بنی‌اسرائیل هر كس به ملك خویش به شهرهای خود برگشتند. 2 و حزقیا فرقه‌های کاهنان و لاویان را برحسب اقسام ایشان قرار داد كه هركس از کاهنان و لاویان موافق خدمت خود برای قربانیهای سوختنی و ذبایح سلامتی و خدمت و تشكر و تسبیح به دروازه‌های اردوی یَهُوَه حاضر شوند. 3 و حصّة پادشاه را از اموال خاصش برای قربانیهای سوختنی معین كرد یعنی برای قربانیهای سوختنی صبح و شام و قربانیهای سوختنی سبَت‌ها و هِلالها و موسمها برحسب آنچه در تورات یَهُوَه مكتوب بود. 4 و به قومی كه در اورشلیم ساكن بودند امر فرمود كه حصّة کاهنان و لاویان را بدهند تا به شریعت یَهُوَه مواظب باشند.

5 و چون این امر شایع شد بنی‌اسرائیل نوبر گندم و شیره و روغن و عسل و تمامی محصول زمین را به فراوانی دادند و عشر همه چیز را به كثرت آوردند. 6 و بنی‌اسرائیل و یهودا كه در شهرهای یهودا ساكن بودند نیز عشر گاوان و گوسفندان و عشر موقوفاتی كه برای یَهُوَه خدای ایشان وقف شده بود آورده آنها را توده توده نمودند. 7 و در ماه سوم به ساختن توده‌ها شروع نمودند و در ماه هفتم آنها را تمام كردند. 8 و چون حِزقیا و آقاان آمدند و توده‌ها را دیدند یَهُوَه را متبارك خواندند و قوم او اسرائیل را مبارك خواندند. 9 و حِزقیا دربارة توده‌ها از کاهنان و لاویان سؤآل نمود. 10 و عز‌َریا رئیس كهنه كه از خاندان صادوق بود او را جواب داد و گفت: “از وقتی كه قوم به آوردن هدایا برای خانة یَهُوَه شروع كردند خوردیم و سیر شدیم و بسیاری باقی گذاشتیم زیرا یَهُوَه قوم خود را بركت داده است و آنچه باقی‌مانده است این مقدار عظیم است.”

11 پس حزقیا امر فرمود كه انبارها در خانة یَهُوَه مهیا سازند و مهیا ساختند. 12 و هدایا و عشرها و موقوفات را در آنها در مكان امانت گذاشتند و كونَنیای لاوی بر آنها رئیس بود و برادرش شِمعِی ثانی اثنین. 13 و یحِیئیل و عزَریا و نَحت و عسائیل و یرِیموت و یوزاباد و ایللئیل و یسمخیا و محت و بنایا برحسب تعیین حزقیا پادشاه و عز‌َریا رئیس خانة خدا زیر دست كُونَنیا و برادرش شِمعِی وكلاء شدند. 14 و قُوری ابن یمنَه لاوی كه دربان دروازة شرقی بود ناظر نوافل خدا شد تا هدایای یَهُوَه و موقوفات مقدس را تقسیم نماید. 15 و زیر دست او عِید‌َن و مِنیامین و یشُوع و شَمعیا و اَمریا و شَكَنیا در شهرهای کاهنان به وظیفه‌های امانتی مقرر شدند تا به برادران خود خواه بزرگ و خواه كوچك برحسب فرقه‌های ایشان برسانند 16 علاوه بر حصة یومیه ذكوری كه در نسب‌نامه‌ها شمرده شده بودند از سه ساله و بالاتر یعنی همة آنانی كه به خانة یَهُوَه داخل می‌شدند برای خدمتهای ایشان در وظیفه‌های ایشان برحسب فرقه‌های ایشان 17 (وحصّه) آنانی كه در نسب نامه‌ها شمرده شده بود از کاهنان برحسب خاندان آبای ایشان و از لاویان از بیست ساله و بالاتر در وظیفه‌های ایشان برحسب فرقه‌های ایشان 18 و (حصّه) جمیع اطفال و زنان و پسران و دختران ایشان كه در تمامی جماعت در نسب‌نامه‌ها شمرده شده بودند پس در وظیفه‌های امانتی خود خویشتنرا تقدیس نمودند. 19 و نیز برای پسران هارون كهنه كه در زمینهای حوالی شهرهای خود ساكن بودند كسان شهر به شهر به نامهای خود معین شدند تا به همة ذكوران كهنه و به همة لاویانی كه در نسب‌نامه‌ها شمرده شده بودند حصه‌ها بدهند.

20 پس حِزقیا در تمامی یهودا به اینطور عمل نمود و آنچه در نظر یَهُوَه خدایش نیكو و پسند و امین بود بجا آورد. 21 و در هر كاری كه در خدمت خانة خدا و در شرایع و اوامر برای طلبیدن خدای خود اقدام نمود آنرا به تمامی دل خود به عمل آورد و كامیاب گردید.

دوم تواریخ فصل 32

 

1 و بعد از این امور و این امانت سنخاریب پادشاه آشور آمده به یهودا داخل شد و به ضد شهرهای حصاردار اردو زده خواست كه آنها را برای خود مفتوح نماید. 2 و چون حِزقیا دید كه سنخاریب آمده است و قصد مقاتله با اورشلیم دارد 3 آنگاه با سرداران و شجاعان خود مشورت كرد كه آب چشمه‌های بیرون شهر را مسدود نماید. پس او را اعانت كردند. 4 و خلق بسیاری جمع شده همة چشمه‌ها و نهری را كه از میان زمین جاری بود مسدود كردند و گفتند: “چرا باید پادشاهان آشور بیایند و آب فراوان بیابند؟” 5 پس خویشتن را تقویت داده تمامی حصار را كه شكسته بود تعمیر نمود و‌ آنرا تا برجها بلند نمود و حصار دیگری بیرون آن بنا كرد و مِلُّو را در شهر داود مستحكم نمود و اسلحه‌ها و سپرهای بسیاری ساخت. 6 و سرداران جنگی بر قوم گماشت و ایشانرا در جای وسیع نزد دروازة شهر جمع كرده‌ سخنان دلآویز به ایشان گفت 7 كه “دلیر و قوی باشید! و از پادشاه آشور و تمامی جمعیتی كه با وی هستند ترسان و هراسان مشوید! زیرا آنكه با ماست از آنكه با وی است قویتر می‌باشد. 8 با او بازوی بشری است و با ما یَهُوَه خدای ما است تا ما را نصرت دهد و در جنگهای ما جنگ كند.” پس قوم بر سخنان حِزقیا پادشاه یهودا اعتماد نمودند.

9 و بعد از آن سنخاریب پادشاه آشور بندگان خود را به اورشلیم فرستاد و خودش با تمامی حشمتش در برابر لاكیش بودند كه به حِزقیا پادشاه یهودا و تمامی یهودا كه در اورشلیم بودند بگویند: 10 “سنخاریب پادشاه آشور چنین می‌فرماید: برچه چیز اعتماد دارید كه در محاصره در اورشلیم می‌مانید؟ 11 آیا حِزقیا شما را اغوا نمی‌كند تا شما را با قحط و تشنگی به موت تسلیم نماید كه میگوید: یَهُوَه خدای ما ما را از دست پادشاه آشور رهایی خواهد داد؟ 12 آیا همین حِزقیا مكانهای بلند و مذبحهای او را منهدم نساخته و به یهودا و اورشلیم امر نفرموده و نگفته است كه پیش یك مذبح سجده نمایید و بر آن بخور بسوزانید؟ 13 آیا نمی‌دانید كه من و پدرانم به همة طوایف كشورها چه كرده‌ایم؟ مگر خدایان امتهای آن كشورها هیچ قدرتی داشتند كه زمین خود را از دست من برهانند؟ 14 كدام یك از همة خدایان این امتهایی كه پدران من آنها را هلاك ساخته‌اند قادر بر رهانیدن قوم خود از دست من بود تا خدای شما قادر باشد كه شما را از دست من رهایی دهد؟ 15 پس حال حِزقیا شما را فریب ندهد و شما را به اینطور اغوا ننماید و بر او اعتماد منمایید زیرا هیچ خدا از خدایان جمیع امتها و ممالك قادر نبوده است كه قوم خود را از دست من و از دست پدرانم رهایی دهد پس به طریق اولی خدای شما شما را از دست من نخواهد رهانید.”

16 و بندگانش سخنان زیاده به ضد یَهُوَه خدا و به ضد بنده‌اش حزقیا گفتند. 17 و مكتوبی نیز نوشته یَهُوَه خدای اسرائیل را اهانت نمود و به ضد وی حرف زده گفت: “چنانكه خدایان امتهای كشورها قوم خود را ازدست من رهایی ندادند همچنین خدای حزقیا قوم خویشرا از دست من نخواهد رهانید.”‌ 18 و به آواز بلند به زبان یهود به اهل اورشلیم كه بر دیوار بودند‌ ندا در دادند تا ایشان را ترسان و مشوش ساخته شهر را بگیرند. 19 و دربارة خدای اورشلیم مثل خدایان امتهای جهان كه مصنوع دست آدمیان می‌باشند سخن گفتند.

20 پس حِزقیا پادشاه و اشعیاء ابن‌آموص نبی دربارة این دعا كردند و به سوی آسمان فریاد برآوردند. 21 و یَهُوَه فرشته‌ای فرستاد همة شجاعان جنگی و رؤسا و سرداران را كه در اردوی پادشاه آشور بودند هلاك ساخت و او با روی شرمنده به زمین خود مراجعت نمود. و چون به خانة خدای خویش داخل شد آنانی كه از صُلبش بیرون آمده بودند‌ او را در آنجا به شمشیر كشتند. 22 پس یَهُوَه حِزقیا و سكَنة اورشلیم را از دست سنخاریب پادشاه آشور و از دست همه رهایی داده ایشانرا از هر طرف نگاهداری نمود. 23 و بسیاری هدایا به اورشلیم برای یَهُوَه و پیشكشها برای حِزقیا پادشاه یهودا آوردند و او بعد از آن به نظر همة امتها محترم شد.

 

24 و در آن ایام حزقیا بیمار و مشرف به موت شد. اما چون نزد یَهُوَه دعا نمود او با وی تكلم كرد و وی را علامتی داد. 25 لیكن حزقیا موافق احسانی كه به وی داده شده بود عمل ننمود زیرا دلش مغرور شد و غضب بر او و یهودا و اورشلیم افروخته گردید. 26 اما حِزقیا با ساكنان اورشلیم از غرور دلش تواضع نمود لهذا غضب یَهُوَه در ایام حِزقیا بر ایشان نازل نشد.

27 و حِزقیا دولت و حِشمت بسیار عظیمی داشت و به جهت خود مخزنها برای نقره و طلا و سنگهای گرانبها و عطریات و سپرها و هرگونه اسباب نفیسه ساخت. 28 و انبارها برای محصولات از گندم و شیره و روغن و اَخُرها برای انواع بهایم و آغلها به جهت گله‌ها. 29 و به جهت خود شهرها ساخت و مواشی گله‌ها و رمه‌های بسیار تحصیل نمود زیرا خدا اندوخته‌های بسیار فراوان به او عطا فرمود. 30 و همین حِزقیا منبع عالی آب جیحون را مسدود ساخته آنرا به راه راست بطرف غربی شهر داود فرود آورد. پس حِزقیا در تمامی اعمالش كامیاب شد. 31 اما در امر ایلچیان‌ِ سرداران بابل كه نزد وی فرستاده شده بودند تا دربارة آیتی كه در زمین ظاهر شده بود پرسش نمایند خدا او را واگذاشت تا او را امتحان نماید و هرچه در دلش بود بداند.

 

32 و بقیة وقایع حِزقیا و حسنات او اینك در رؤیای اشعیا ابن‌آموص نبی و در تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل مكتوب است. 33 پس حِزقیا با پدران خود خوابید و او را در بلندی مقبرة پسران داود دفن كردند و تمامی یهودا و ساكنان اورشلیم او را در حین وفاتش اکرام نمودند و پسرش منَسَی در جایش سلطنت نمود.

دوم تواریخ فصل 33

 

1 منَسی دوازده ساله بود كه پادشاه شد و پنجاه و پنج سال در اورشلیم سلطنت نمود. 2 و آنچه در نظر یَهُوَه ناپسند بود موافق رجاسات امتهایی كه یَهُوَه آنها را از حضور بنی‌اسرائیل اخراج كرده بود عمل نمود. 3 زیرا مكانهای بلند را كه پدرش حِزقیا خراب كرده بود بار دیگر بنا نمود و مذبحها برای بعلیم برپا كرد و اَشَیره‌ها بساخت و به تمامی لشكر آسمان سجده نموده‌ آنها را عبادت كرد. 4 و مذبح‌ها در خانة یَهُوَه بنا نمود كه درباره‌اش یَهُوَه گفته بود: “اسم من در اورشلیم تا به ابد خواهد بود.” 5 و مذبح‌ها برای تمامی لشكر آسمان در هر دو صحن خانة یَهُوَه بنا نمود. 6 و پسران خود را در وادی ابن‌هِنُّوم از آتش گذرانید و فالگیری و افسونگری و جادوگری میكرد و با اصحاب اجنه و جادوگران مراوده می‌نمود و در نظر یَهُوَه شرارت بسیار ورزیده خشم او را به هیجان آورد. 7 و تمثال ریخته‌ شدة بت را كه ساخته بود در خانة یَهُوَه برپا داشت كه درباره‌اش خدا به داود و به پسران سلیمان گفته بود: “در این خانه و در اورشلیم كه آنرا از تمامی اسباط بنی‌اسرائیل برگزیده‌ام اسم خود را تا به ابد قرار خواهم داد. 8 و پایهای اسرائیل را از زمینی كه مقر‌ّ پدران شما ساخته‌ام بار دیگر آواره نخواهم گردانید به شرطی كه توجه نمایند تا برحسب هرآنچه به ایشان امر فرموده‌ام و برحسب تمامی شریعت و فرایض و احكامی كه به دست موسی داده‌ام عمل نمایند.” 9 اما منَسی یهودا و ساكنان اورشلیم را اغوا نمود تا از امتهایی كه یَهُوَه پیش بنی‌اسرائیل هلاك كرده بود بدتر رفتار نمودند.

10 و یَهُوَه به منَسی و به قوم او تكلم نمود اما ایشان گوش نگرفتند. 11 پس یَهُوَه سرداران لشكر آشور را بر ایشان آورد و منَسی را با غُلّها گرفته او را به زنجیرنها بستند و به بابل بردند. 12 و چون در تنگی بود یَهُوَه خدای خود را طلب نمود و به حضور خدای پدران خویش بسیار تواضع نمود. 13 و چون از او مسألت نمود وی را اجابت نموده تضرع او را شنید و به مملكتش به اورشلیم بازآورد آنگاه منَسی دانست كه یَهُوَه خدا است.

14 و بعد از این حصار بیرون شهر داود را به طرف غربی جیحون در وادی تا دهنة دروازة ماهی بنا نمود و دیواری گرداگرد عوفل كشیده آنرا بسیار بلند ساخت و سرداران جنگی بر همة شهرهای حصاردار یهودا قرار داد. 15 و خدایان بیگانه و بت را از خانة یَهُوَه و تمامی مذبحها را كه در كوه خانة یَهُوَه و در اورشلیم ساخته بود برداشته آنها را از شهر بیرون ریخت. 16 و مذبح یَهُوَه را تعمیر نموده ذبایح سلامتی و تشكر بر آن گذرانیدند و یهودا را امر فرمود كه یَهُوَه خدای اسرائیل را عبادت نمایند. 17 اما قوم هنوز در مكانهای بلند قربانی می‌گذرانیدند لیكن فقط برای یَهُوَه خدای خود.

18 و بقیة وقایع منَسی و دعایی كه نزد خدای خود كرد و سخنان رائیانی كه به اسم یَهُوَه خدای اسرائیل به او گفتند اینك در تواریخ پادشاهان اسرائیل مكتوب است. 19 و دعای او و مستجاب شدنش و تمامی گناه و خیانتش و جایهایی كه مكانهای بلند در آنها ساخت و اَشَیره‌ها و بتهایی كه قبل از متواضع شدنش برپا نمود اینك در اخبار حوزای مكتوب است. 20 پس منَسی با پدران خود خوابید و او را در خانة خودش دفن كردند و پسرش آمون در جایش پادشاه شد.

 

21 آمون بیست و دو ساله بود كه پادشاه شد و دو سال در اورشلیم پادشاهی كرد. 22 و آنچه در نظر یَهُوَه ناپسند بود موافق آنچه پدرش منَسی كرده بود به عمل آورد و آمون برای جمیع بتهایی كه پدرش منَسی ساخته بود قربانی گذرانیده آنها را پرستش كرد. 23 و به حضور یَهُوَه تواضع ننمود چنانكه پدرش منَسی تواضع نموده بود بلكه این آمون زیاده و زیاده عصیان ورزید. 24 پس خادمانش بر او شوریده او را در خانة خودش كشتند. 25 و اهل زمین همة كسانی را كه بر آمون پادشاه شوریده بودند به قتل رسانیدند و اهل زمین پسرش یوشیا را در جایش به پادشاهی نصب كردند.

دوم تواریخ فصل 34

 

1 یوشیا هشت ساله بود كه پادشاه شد و در اورشلیم سی‌ و یكسال سلطنت نمود. 2 و آنچه در نظر یَهُوَه پسند بود به عمل آورد و به طریقهای پدر خود داود سلوك نموده بطرف راست یا چپ انحراف نورزید. 3 و در سال هشتم سلطنت خود حینی كه هنوز جوان بود به طلبیدن خدای پدر خود داود شروع كرد و در سال دوازدهم به طاهر ساختن یهودا و اورشلیم از مكانهای بلند و اَشَیره‌ها و تمثالها و بتها آغاز نمود. 4 و مذبح‌های بعلیم را به حضور وی منهدم ساختند و تماثیل شمس را كه بر آنها بود قطع نمود و اَشَیره‌ها و تمثالها و بتهای ریخته‌شده را شكست و آنها را خرد كرده بر روی قبرهای آنانی كه برای آنها قربانی میگذرانیدند پاشید. 5 و استخوانهای کاهنان را بر مذبح‌های خودشان سوزانید. پس یهودا و اورشلیم را طاهر نمود. 6 و در شهرهای منَسی و افرایم و شمعون حتی نفتالی نیز در خرابه‌هایی كه به هر طرف آنها بود (همچنین كرد). 7 و مذبح‌ها را منهدم ساخت و اَشَیره‌ها و تمثالها را كوبیده نرم كرد و همة تمثالهای شمس را در تمامی زمین اسرائیل قطع نموده به اورشلیم مراجعت كرد.

8 و در سال هجدهم سلطنت خود بعد از آنكه زمین و خانه را طاهر ساخته بود شافان بن‌اَصَلیا و معسیا رئیس شهر و یوآخ بن‌یوآحازِ وقایع نگار را برای تعمیر خانة یَهُوَه خدای خود فرستاد. 9 و نزد حِلقِیای رئیس كهنه آمدند و نقره‌ای را كه به خانة خدا در آورده شده و لاویان مستحفظان‌ِ آستانه آنرا از دست منَسی و افرایم و تمامی بقیة اسرائیل و تمامی یهودا و بنیامین و ساكنان اورشلیم جمع كرده بودند به او تسلیم نمودند. 10 و آنرا به دست سركارانی كه بر خانة یَهُوَه گماشته شده بودند سپردند تا آنرا به عمله‌هایی كه در خانة یَهُوَه كار میكردند به جهت اصلاح و تعمیر خانه بدهند. 11 پس آنرا به نجاران و بنایان دادند تا سنگهای تراشیده و چوبه به جهت اردیها و تیرها برای خانه‌هایی كه پادشاهان یهودا آنها را خراب كرده بودند بخرند. 12 و آن مردان كار را به امانت بجا می‌آوردند و سركاران ایشان كه نظارت میكردند یحت و عوبدیای لاویان از بنی‌مراری و زكریا و مشُلام از بنی‌قهاتیان بودند و نیز از لاویان هر كه به آلات موسیقی ماهر بود. 13 و ایشان ناظران حمالان و وكلاء برهمة آنانی كه در هرگونه‌ای خدمت اشتغال داشتند بودند و از لاویان كاتبان و سرداران و دربانان بودند.

14 و چون نقره‌ای را كه به خانة یَهُوَه آورده شده بود بیرون می‌بردند حلقیای كاهن كتاب تورات یَهُوَه را كه به واسطة موسی (نازل شده) بود پیدا كرد. 15 و حلقیا شافان كاتب را خطاب كرده گفت: “كتاب تورات در خانة یَهُوَه یافته‌ام.” و حلقیا آن كتاب را به شافان داد. 16 و شافان آن كتاب را نزد پادشاه برد و نیز به پادشاه خبر رسانیده‌. گفت: “هر آنچه به دست بندگانت سپرده شده است‌ آنرا بجا می‌آورند.” 17 و نقره‌ای را كه در خانة یَهُوَه یافت شده‌ بیرون آوردند و آنرا به دست سركاران و به دست عمله‌ها دادند. 18 و شافان كاتب پادشاه را خبر داده گفت: “حلقیای كاهن كتابی به من داده است.” پس شافان آنرا به حضور پادشاه خواند.

19 و چون پادشاه سخنان تورات را شنید لباس خود را درید. 20 و پادشاه حلقیای كاهن و اخیقام بن‌شافان و عبدون بن‌میكا و شافان كاتب و عسایا خادم پادشاه را امر فرموده گفت: 21 “بروید و از یَهُوَه برای من و برای بقیة اسرائیل و یهودا دربارة سخنانی كه در این كتاب یافت میشود مسألت نمایید زیرا غضب یَهُوَه كه بر ما ریخته شده است عظیم می‌باشد چونكه پدران ما كلام یَهُوَه را نگاه نداشتند و به هر آنچه در این كتاب مكتوب است عمل ننمودند.” 22 پس حِلقیا و آنانی كه پادشاه ایشان را امر فرمود نزد حلد‌َة نبیه زن شَلُّوم بن‌تُوقَهت بن‌حسر‌َة لباس‌دار رفتند و او در محله دوم اورشلمی ساكن بود و او را بدین مضمون سخن گفتند. 23 و او به ایشان گفت: “یَهُوَه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: به كسی كه شما را نزد من فرستاده است بگویید: 24 یَهُوَه چنین میفرماید: اینك من بلایی بر این مكان و ساكنانش خواهم رسانید یعنی همة لعنتهایی كه در این كتاب كه آنرا به حضور پادشاه یهودا خواندند مكتوب است. 25 چونكه مرا ترك كرده برای خدایان دیگر بخور سوزانیدند تا به تمامی اعمال دستهای خود خشم مرا به هیجان بیاورند پس غضب من بر این مكان افروخته شده خاموشی نخواهد پذیرفت. 26 لیكن به پادشاه یهودا كه شما را به جهت مسألت نمودن از یَهُوَه فرستاده است‌ بگویید: یَهُوَه خدای اسرائیل چنین میفرماید: دربارة سخنانی كه شنیده‌ای 27 چونكه دل تو نرم بود و هنگامی كه كلام یَهُوَه را دربارة این مكان و ساكنانش شنیدی در حضور وی تواضع نمودی و به حضور من متواضع شده لباس خود را دریدی و به حضور من گریستی بنابراین یَهُوَه میگوید: من نیز تو را اجابت فرمودم. 28 اینك من تو را نزد پدرانت جمع خواهم كرد و در قبر خود به سلامتی گذارده خواهی شد و چشمان تو تمامی بلا را كه من بر این مكان و ساكنانش می‌رسانم نخواهد دید.” پس ایشان نزد پادشاه جواب آوردند.

29 و پادشاه فرستاد كه تمامی مشایخ یهودا و اورشلیم را جمع كردند. 30 و پادشاه و تمامی مردان یهودا و ساكنان اورشلیم و کاهنان و لاویان و تمامی قوم چه كوچك و چه بزرگ به خانة یَهُوَه برآمدند و او همة سخنان كتاب عهدی را كه در خانة یَهُوَه یافت شد در گوش ایشان خواند. 31 و پادشاه بر منبر خود ایستاد و به حضور یَهُوَه عهد بست كه یَهُوَه را پیروی نموده اوامر و شهادات و فرایض او را به تمامی دل و تمامی جان نگاه دارند و سخنان این عهد را كه در این كتاب مكتوب است بجا آورند. 32 و همة آنانی را كه در اورشلیم و بنیامین حاضر بودند بر این متِمكِن ساخت و ساكنان اورشلیم برحسب عهد خدا یعنی خدای پدران خود عمل نمودند. 33 و یوشیا همة رجاسات را از تمامی زمینهایی كه از آن بنی‌اسرائیل بود برداشت و همة كسانی را كه در اسرائیل یافت شدند تحریض نمود كه یَهُوَه خدای خود را عبادت نمایند و ایشان در تمامی ایام او از متابعت یَهُوَه خدای پدران خود انحراف نورزیدند.

دوم تواریخ فصل 35

 

1 و یوشیا عید فِصَحی در اورشلیم برای یَهُوَه نگاه داشت و فِصَح را در چهاردهم ماه اول در اورشلیم ذبح نمودند. 2 و کاهنان را بر وظایف ایشان قرار داده ایشانرا برای خدمت خانة یَهُوَه قوی‌دل ساخت. 3 و به لاویانی كه تمامی اسرائیل را تعلیم می‌دادند و برای یَهُوَه تقدیس شده بودند گفت: “تابوت مقد‌ّس را در خانه‌ای كه سلیمان بن‌داود پادشاه اسرائیل بنا كرده است بگذارید. و دیگر بر دوش شما بار نباشد. الآن به خدمت یَهُوَه خدای خود و به قوم او اسرائیل بپردازید. 4 و خویشتنرا برحسب خاندانهای آبای خود و فرقه‌های خویش بر وفق نوشتة داود پادشاه اسرائیل و نوشتة پسرش سلیمان مستعد سازید. 5 و برحسب فرقه‌های خاندانهای آبای برادران خویش یعنی بنی‌قوم و موافق فرقه‌های خاندانهای آبای لاویان در قدس بایستید. 6 و فِصَح را ذبح نمایید و خویشتنرا تقدیس نموده برای برادران خود تدارك بینید تا برحسب كلامی كه یَهُوَه به واسطة موسی گفته است عمل نمایند.”

7 پس یوشیا به بنی‌قوم یعنی به همة آنانی كه حاضر بودند از گله بره‌ها و بزغاله‌ها به قدر سی هزار رأس همة آنها را به جهت قربانیهای فِصَح داد و از گاوان سه هزار رأس كه همة اینها از اموال خاص پادشاه بود. 8 و آقاان او به قوم و به کاهنان و به لاویان هدایای تَبر‌ُّعی دادند. و حلقیا و زكریا و یحیئیل كه رؤسای خانة خدا بودند دو هزار و ششصد بره و سیصد گاو به جهت قربانیهای فِصَح دادند. 9 و كوننیا و شَمعیا و نَتَنیئیل برادرانش و حشبا و یعیئیل و یوزاباد كه رؤسای لاویان بودند پنج هزار بره و پانصد گاو به لاویان به جهت قربانیهای فِصَح دادند.

10 پس آن خدمت مهیا شد و کاهنان در جایهای خود و لاویان در فرقه‌های خویش برحسب فرمان پادشاه ایستادند. 11 و فِصَح را ذبح كردند و کاهنان خون را از دست ایشان (گرفته) پاشیدند و لاویان پوست آنها راكندند. 12 و قربانیهای سوختنی را برداشتند تا آنها را برحسب فرقه‌های خاندانهای آبا به پسران قوم بدهند تا ایشان‌آنها را برحسب آنچه در كتاب موسی نوشته بود برای یَهُوَه بگذرانند و با گاوان نیز چنین عمل نمودند. 13 و فِصَح را موافق رسم به آتش پختند و هدایای مقدس را در دیگها و پاتیلها و تابه‌ها پخته آنها را به تمامی پسران قوم به زودی دادند. 14 و بعد از آن برای خودشان و برای کاهنان مهیا ساختند زیرا كه پسران هارون كهنه در گذرانیدن قربانیهای سوختنی و پیه تا شام مشغول بودند. لهذا لاویان برای خودشان و برای پسران هارون كهنه مهیا ساختند. 15 و مغنیان از بنی‌آساف برحسب فرمان داود و آساف و هیمان و یدوتون كه رایی پادشاه بود به جای خود ایستادند و دربانان نزد هر دروازه و برای ایشان لازم نبود كه از خدمت خود دور شوند زیرا كه برادران ایشان لاویان به جهت ایشان مهیا ساختند. 16 پس تمامی خدمت یَهُوَه در همان روز آماده شد تا فِصَح را نگاه دارند و قربانیهای سوختنی را بر مذبح یَهُوَه برحسب فرمان یوشیا پادشاه بگذرانند. 17 پس بنی اسرائیل كه حاضربودند در همان وقت فِصَح و عید فطیر را هفت روز نگاه داشتند. 18 و هیچ عید فِصَح مثل این از ایام سموئیل نبی در اسرائیل نگاه داشته نشده بود و هیچكدام از پادشاهان اسرائیل مثل این عید فِصَحی كه یوشیا و کاهنان و لاویان و تمامی حاضران یهودا و اسرائیل و سكنه اورشلیم نگاه داشتند نگاه نداشته بود. 19 و این فِصَح در سال هجدهم سلطنت یوشیا واقع شد.

20 بعد از همة این امور چون یوشیا هیكل را آماده كرده بود نَكُو پادشاه مصر برآمد تا با كَركَمیش نزد نهر فرات جنگ كند. و یوشیا به مقابلة او بیرون رفت. 21 و (نَكُو) قاصدان نزد او فرستاده گفت: “ای پادشاه یهودا مرا با تو چه كار است؟ من امروز به ضد تو نیامده‌ام بلكه به ضد خاندانی كه با آن محاربه می‌نمایم. و خدا مرا امر فرموده است كه بشتابم. پس از آن خدایی كه با من است دست بردار مبادا تو را هلاك سازد.”

22 لیكن یوشیا روی خود را از او برنگردانید. بلكه خویشتن را متِنَكِّر ساخت تا با وی جنگ كند و به كلام نكو كه از جانب خدا بود گوش نگرفته به قصد مقاتله به میدان مجِد‌ّو درآمد. 23 و تیراندازان بر یوشیا پادشاه تیر انداختند و پادشاه به خادمان خود گفت: “مرا بیرون برید زیرا كه سخت مجروح شده‌ام.” 24 پس خادمانش او را از ارابه‌اش گرفتند و بر ارابة دومین كه داشت سوار كرده به اورشلیم آوردند. پس وفات یافته در مقبرة پدران خود دفن شد و تمامی یهودا و اورشلیم برای یوشیا ماتم گرفتند. 25 و ارمیا به جهت یوشیا مرثیه خواند و تمامی مغنیان و مغنیات یوشیا را در مراثی خویش تا امروز ذكر میكنند و آنرا فریضه‌ای در اسرائیل قرار دادند چنانكه در سِفر مراثی مكتوب است. 26 و بقیة وقایع یوشیا و اعمال حسنه‌‌ای كه مطابق نوشتة تورات یَهُوَه به‌عمل آورد 27 و امور اول و آخر او اینك در تواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مكتوب است.

دوم تواریخ فصل 36

 

1 و قوم زمین یهو‌آحاز بن‌یوشیا را گرفته او را در جای پدرش در اورشلیم به پادشاهی نصب نمودند. 2 یهوآحاز بیست و سه ساله بود كه پادشاه شد و در اورشلیم سه ماه سلطنت نمود. 3 و پادشاه مصر او را در اورشلیم معزول نمود و زمین را به صد وزنة نقره و یك وزنه طلا جریمه كرد. 4 و پادشاه مصر برادرش الیاقیم را بر یهودا و اورشلیم پادشاه ساخت و اسم او را به یهویاقیم تبدیل نمود و نَكُو برادرش یهو‌آحاز را گرفته به مصر برد.

 

5 یهویاقیم بیست و پنج ساله بود كه پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت نمود و در نظر یَهُوَه خدای خود شرارت ورزید. 6 و نبوكدنصَّر پادشاه بابل به ضد او برآمد و او را به زنجیرها بست تا او را به بابل بِبرد. 7 و نبوكدنصر بعضی از ظروف خانة یَهُوَه را به بابل آورده آنها را در قصر خود در بابل گذاشت. 8 و بقیة وقایع یهویاقیم و رجاساتی كه به‌عمل آورد و آنچه در او یافت شد اینك در تواریخ پادشاهان اسرائیل و یهودا مكتوب است. و پسرش یهویاكین در جایش پادشاهی كرد.

 

9 یهویاكین هشت ساله بود كه پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت نمود و آنچه در نظر یَهُوَه ناپسند بود به عمل آورد. 10 و در وقت تحویل سال نبوكدنصّر پادشاه فرستاد و او را با ظروف گرانبهای خانة یَهُوَه به بابل آورد و برادرش صدقیا را بر یهودا و اورشلیم پادشاه ساخت.

 

11 صدقیا بیست و یكساله بود كه پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت نمود. 12 و در نظر یَهُوَه خدای خود شرارت ورزیده در حضور ارمیای نبی كه از زبان یَهُوَه به او سخن گفت تواضع ننمود. 13 و نیز بر نبوكدنصّر پادشاه كه او را به خدا قسم داده بود عاصی شد و گردن خود را قوی و دل خویش را سخت ساخته به سوی یَهُوَه خدای اسرائیل بازگشت ننمود. 14 و تمامی رؤسای كهنه و قوم خیانتِ‌ بسیاری موافق همة رجاسات امتها ورزیدند و خانة یَهُوَه را كه آنرا در اورشلیم تقدیس نموده بود نجس ساختند.

15 و یَهُوَه خدای پدر ایشان به دست رسولان خویش نزد ایشان فرستاد بلكه صبح زود برخاسته ایشانرا از ارسال نمود زیرا كه برقوم خود و بر مسكن خویش شفقت نمود. 16 اما ایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و كلام او را خوار شمرده انبیایش را استهزا نمودند چنانكه غضب یَهُوَه بر قوم او افروخته شد به حدی كه علاجی نبود.

17 پس پادشاه كلدانیان را كه جوانان ایشانرا در خانة مقدسِ ایشان به شمشیر كشت و بر جوانان و دوشیزگان و پیران و ریش سفیدان ترحم ننمود بر ایشان آورد و همه را به دست او تسلیم كرد. 18 و او سایر ظروف خانة خدا را از بزرگ و كوچك و خزانه‌های خانة یَهُوَه و گنجهای پادشاه و آقاانش را تماما‌ً به بابل برد. 19 و خانة خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم را منهدم ساختند و همة قصرهایش را به آتش سوزانیدند و جمیع آلات نفیسة آنها را ضایع كردند. 20 و بقیة السیف را به بابل به اسیری برد كه ایشان تا زمان سلطنت پادشاهان فارس او را و پسرانش را بنده بودند. 21 تا كلام یَهُوَه به زبان اِرمیا كامل شود و زمین از سبَتهای خود تمتّع بر‌َد زیرا در تمامی ایامی كه ویران ماند آرامی یافت تا هفتاد سال سپری شد.

 

22 و در سال اولِ‌كورش پادشاه فارس تا كلام یَهُوَه به زبان ارمیا كامل شود‌ یَهُوَه روح كورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالك خود فرمانی نافذ كرد و آنرا نیز مرقوم داشت و گفت: 23 “كورش پادشاه فارس چنین میفرماید: یَهُوَه خدای آسمانها تمامی ممالك زمین را به من داده است و او مرا امر فرمود كه خانه‌ای برای وی در اورشلیم كه در یهودا است بنا نمایم. پس كیست از شما از تمامی قوم او؟ یَهُوَه خدایش همراهش باشد و برود.”

تورات

دسته بندي: کتاب انلاین,کتاب عهد عتیق و جدید,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد