فوج

چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند
امروز جمعه 11 خرداد 1403
تبليغات تبليغات

انجیل متی,matthew

1- انجیل متی

نویسنده: متی‌ رسول

محل نگارش: فلسطین

مربوط به تاریخ: 2 ق.د.م تا 33 د.م

اتمام نگارش: 41 د.م

 

متی فصل 1

 

1 كتاب نسب نامة عیسی مسیح بن‌داود بن‌ابراهیم:‌ 2 ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد. 3 و یهودا فار‌َص و زار‌َح را از تامار آورد و فار‌َص حصرون را آورد و حصرون‌ اَرام را آورد. 4 و اَرام عمیناداب را آورد و عمیناداب نَحشون را آورد و نَحشون شَلمون را آورد. 5 و شَلمون بوعز را از راحاب آورد و بوعز عوبید را از راعوت آورد و عوبید یسا را آورد. 6 و یسا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه سلیمان را از زن اوریا آورد. 7 و سلیمان ر‌َحبعام را آورد و ر‌َحبعام اَبِیا را آورد و اَبِیا آسا را آورد. 8 و آسا یهوشافاط را آورد و یهوشافاط یورام را آورد و یورام عزیا را آورد. 9 و عزیا یوتام را آورد و یوتام آحاز را آورد و آحاز حزقیا را آورد. 10 و حِزقیا‌ منَسی را آورد و منَسی آمون را آورد و آمون یوشیا را‌ آورد. 11 و یوشیا یكُنیا و برادرانش را در زمان تبعید بابل آورد. 12 و بعد از تبعید بابل یكُنیا سألتیئیل را آورد و سألتیئیل ز‌َر‌‌ُوبابِل را آورد. 13 ز‌َر‌‌ُوبابِل‌ اَبیهود را آورد و ا‌َبیهود ایلیاقیم را آورد و ایلیاقیم عازور را آورد. 14 و عازور صادوق را آورد و صادوق یاكین را آورد و یاكین ایلَیهود را آورد. 15 و ایلیهود ایلعاز‌َر را آورد و ایلعاز‌َر متّان را آورد و متّان یعقوب را آورد. 16 و یعقوب یوسف شوهر مریم را آورد كه عیسی مسمی به مسیح از او متولّد شد. 17 پس تمام طبقات از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است و از داود تا تبعید بابِل چهارده طبقه و از تبعید بابِل تا مسیح چهارده طبقه.

 

18 اما ولادت عیسی مسیح چنین بود كه چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روح القدسحامله یافتند. 19 و شوهرش یوسف چونكه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها كند. 20 اما چون او در این چیزها تفكّر میكرد ناگاه فرشته یَهُوَه در خواب بر وی ظاهر شده گفت: “ای یوسف پسر داود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا كه آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدساست 21 و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا كه او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.” 22 و این همه برای آن واقع شد تا كلامی كه یَهُوَه به زبان نبی گفته بود تمام گردد 23 “كه اینك باكره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند كه تفسیرش این است: خدا با ما.” 24 پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنانكه فرشتة یَهُوَه بدو امر كرده بود بعمل آورد و زن خویش را گرفت 25 و تا پسر نخستین خود را نزایید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد.

متی فصل2

 

1 و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه در بیت‌لَحِم یهودیه تولّد یافت ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند: 2 “كجاست آن مولود كه پادشاه یهود است زیرا كه ستارة او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم؟” 3 اما هیرودیس پادشاه چون اینرا شنید مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی. 4 پس همة رؤسای كَهنه و كاتبانِ قوم را جمع كرده از ایشان پرسید كه “مسیح كجا باید متولّد شود؟” 5 بدو گفتند: “در بیت‌لحمِ یهودیه زیرا كه از نبی چنین مكتوب است: 6 و تو ای بیت‌لحم در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز كوچكتر نیستی زیرا كه از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد كه قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.” 7 آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده وقت ظهر ستاره را از ایشان تحقیق كرد. 8 پس ایشانرا به بیت‌لحم روانه نموده گفت: “بروید و از احوال آن طفل بتد‌قیق تفحص كنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده او را پرستش نمایم.” 9 چون سخن پادشاه را شنیدند روانه شدند كه ناگاه آن ستاره‌ای كه در مشرق دیده بودند پیش روی ایشان می‌رفت تا فوق آنجایی كه طفل بود رسیده بایستاد. 10 و چون ستاره را دیدند بینهایت شاد و خوشحال گشتند 11 و به خانه درآمده طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده او را پرستش كردند و ذخایر خود را گشوده هدایای طلا و كُند‌ُر و مر به وی گذرانیدند. 12 و چون در خواب وحی بدیشان در رسید كه به نزد هیرودیس بازگشت نكنند پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت كردند.

13 و چون ایشان روانه شدند ناگاه فرشتة یَهُوَه در خواب به یوسف ظاهر شده گفت: “برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار كن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم زیرا كه هیرودیس طفل را جستجو خواهد كرد تا او را هلاك نماید.” 14 پس شبانگاه برخاسته طفل و مادر او را برداشته بسوی مصر روانه شد 15 و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند تا كلامی كه یَهُوَه به زبان نبی گفته بود تمام گردد كه “از مصر پسر خود را خواندم.” 16 چون هیرودیس دید كه مجوسیان او را سخریه نموده‌اند بسیار غضبناك شده فرستاد و جمیع اطفالی را كه در بیت‌لحم و تمام نواحی آن بودند از دو ساله كمتر موافق وقتی كه از مجوسیان تحقیق نموده بود به قتل رسانید. 17 آنگاه كلامی كه به اِرمیای نبی گفته شده بود تمام شد: 18 “آوازی در رامه شنیده شد گریه و زاری و ماتم عظیم كه راحیل برای فرزندان خود گریه میكند و تسلّی نمی‌پذیرد زیرا كه نیستند.”

19 اما چون هیرودیس وفات یافت ناگاه فرشتة یَهُوَه در مصر به یوسف در خواب ظاهر شده گفت: 20 “برخیز و طفل و مادرش را برداشته به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی كه قصد جان طفل داشتند فوت شدند.” 21 پس برخاسته طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد. 22 اما چون شنید كه ا‌َركلاؤ‌ُس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی میكند از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته به نواحی جلیل برگشت. 23 و آمده در بلده‌ای مسمی به ناصره ساكن شد تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود كه “به ناصری خوانده خواهد شد.”

متی فصل 3

 

1 و در آن ایام یحیی تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه كرده میگفت: 2 “توبه كنید زیرا ملكوت آسمان نزدیك است.” 3 زیرا همین است آنكه اشعیای نبی از او خبر داده میگوید: “صدای ندا كننده‌ای در بیابان كه راه یَهُوَه را مهیا سازید و طُر‌ُق او را راست نمایید.” 4 و این یحیی لباس از پشم شتر میداشت و كمربند چرمی بر كمر و خوراك او از ملخ و عسل بر‌ّی می‌بود.

5 در این وقت اورشلیم و تمام یهودیه و جمیع حوالی اُرد‌ُن‌ّ نزد او بیرون می‌آمدند 6 و به گناهان خود اعتراف كرده در اُرد‌ُن از وی تعمید می‌یافتند.

7 پس چون بسیاری از فریسیان و صد‌ّوقیان را دید كه بجهت تعمید وی می‌آیند بدیشان گفت: “ای افعی‌زادگان كِه شما را اعلام كرد كه از غضب آینده بگریزید؟ 8 اكنون ثمرة شایستة توبه بیاورید 9 و این سخن را به خاطر خود راه مدهید كه پدر ما ابراهیم است زیرا به شما میگویم خدا قادر است كه از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند. 10 و الحال تیشه بر ریشة درختان نهاده شده است پس هر درختی كه ثمرة نیكو نیاورد بریده و در آتش افكنده شود. 11 من شما را به آب به جهت توبه تعمید می‌دهم. لكن او كه بعد از من می‌‌آید از من تواناتر است كه لایق برداشتن نعلین او نیستم او شما را بهروح القدسو آتش تعمید خواهد داد. 12 او غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را نیكو پاك كرده گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود ولی كاه را در آتشی كه خاموشی نمی‌پذیرد خواهد سوزانید.”

 

13 آنگاه عیسی از جلیل به ا‌ُرد‌ُن نزد یحیی آمد تا از او تعمید یابد. 14 اما یحیی او را منع نموده گفت: “من احتیاج دارم كه از تو تعمید یابم و تو نزد من می‌آیی؟” 15 عیسی در جواب وی گفت: “الآن بگذار زیرا كه ما را همچنین مناسب است تا تمام عدالت را به كمال رسانیم.”

پس او را واگذاشت. 16 اما عیسی چون تعمید یافت فوراً از آب برآمد كه در ساعت آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید كه مثل كبوتری نزول كرده بر وی می‌آید. 17 آنگاه خطابی از آسمان در رسید كه “این است پسر حبیب من كه از او خشنودم.”

متی فصل 4

 

1 آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید. 2 و چون چهل شبانه روز روزه داشت آخر گرسنه گردید. 3 پس تجربه كننده نزد او آمده گفت: “اگر پسر خدا هستی بگو تا این سنگها نان شود.” 4 در جواب گفت: “مكتوب است انسان نه محض نان زیست میكند بلكه به هر كلمه‌ای كه از دهان یَهُوَه صادر گردد.” 5 آنگاه ابلیس او را به شهر مقد‌ّس برد و بر كنگرة هیكل برپا داشته 6 به وی گفت: “اگر پسر خدا هستی خود را به زیر انداز زیرا مكتوب است كه فرشتگان خود را دربارة تو فرمان دهد تا تو را به دستهای خود برگیرند مبادا پایت به سنگی خورد.” 7 عیسی وی را گفت: “و نیز مكتوب است یَهُوَه خدای خود را تجربه مكن.” 8 پس ابلیس او را به كوهی بسیار بلند برد و همة ممالك جهان و جلال آنها را بدو نشان داده 9 به وی گفت: “اگر افتاده مرا سجده كنی همانا این همه را به تو بخشم.” 10 آنگاه عیسی وی را گفت: “دور شو ای شیطان زیرا مكتوب است كه یَهُوَه خدای خود را سجده كن و او را فقط عبادت نما.” 11 در ساعت ابلیس او را رها كرد و اینك فرشتگان آمده او را پرستاری می‌نمودند.

 

12 و چون عیسی شنید كه یحیی گرفتار شده است به جلیل روانه شد 13 و ناصره را ترك كرده آمد و به كفرناحوم به كنارة دریا در حدود زبولون و نفتالیم ساكن شد. 14 تا تمام گردد آنچه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود 15 كه “زمین زبولون و زمین نفتالیم راه دریا آنطرف ا‌ُرد‌ُن جلیل‌ِ امتها 16 قومی كه در ظلمت ساكن بودند نوری عظیم دیدند و برنشینندگان دیار موت و سایة آن نوری تابید.” 17 از آن هنگام عیسی به موعظه شروع كرد و گفت: “توبه كنید زیرا ملكوت آسمان نزدیك است.”

18 و چون عیسی به كنارة دریای جلیل می‌خرامید‌ دو برادر یعنی شمعون مسمی به پطرس و برادرش اندریاس را دید كه دامی در دریا می‌اندازند زیرا صیاد بودند. 19 بدیشان گفت:‌ “از عقب من آیید تا شما را صیاد مردم گردانم.” 20 در ساعت دامها را گذارده از عقب او روانه شدند. 21 و چون از آنجا گذشت دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید كه در كشتی با پدر خویش زِبِدی دامهای خود را اصلاح میكنند ایشانرا نیز دعوت نمود. 22 در حال كشتی و پدر خود را ترك كرده از عقب او روانه شدند.

23 و عیسی در تمام جلیل می‌گشت و در كنایس ایشان تعلیم داده به بشارت ملكوت موعظه همی نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا میداد. 24 و اسم او در تمام سوریه شهرت یافت و جمیع مریضانی كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ایشانرا شفا بخشید. 25 و گروهی بسیار از جلیل و دیكاپولِس و اورشلیم و یهودیه و آنطرف ا‌ُرد‌ُن در عقب او روانه شدند.

متی فصل 5

 

1 و گروهی بسیار دیده برفراز كوه آمد و وقتی كه او بنشست شاگردانش نزد او حاضر شدند. 2 آنگاه دهان خود را گشوده ایشان را تعلیم داد و گفت:

3 “خوشابحال مسكینان در روح زیرا ملكوت آسمان از آن ایشان است. 4 خوشابحال ماتمیان زیرا ایشان تسلّی خواهند یافت. 5 خوشابحال حلیمان زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد. 6 خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت زیرا ایشان سیر خواهند شد. 7 خوشابحال رحم‌كنندگان زیرا بر ایشان رحم كرده خواهد شد. 8 خوشابحال پاك‌دلان زیرا ایشان خدا را خواهند دید. 9 خوشابحال صلح‌كنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد. 10 خوشابحال زحمتكشان برای عدالت زیرا ملكوت آسمان از آن ایشان است. 11 خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند و بخاطر من هر سخن بدی بر شما كاذبانه گویند. 12 خوش باشید و شادی عظیم نمایید زیرا اجر شما در آسمان عظیم است زیرا كه به همینطور بر انبیای قبل از شما جفا می‌رسانیدند.

13 “شما نمك جهانید! لیكن اگر نمك فاسد گردد به كدام چیز باز نمكین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنكه بیرون افكنده پایمال مردم شود. 14 شما نور عالمید. شهری كه بر كوهی بنا شود نتوان پنهان كرد. 15 و چراغ را نمی‌افروزند تا آنرا زیر پیمانه نهند بلكه تا بر چراغدان گذارند آنگاه به همة كسانی كه در خانه باشند روشنایی می‌بخشد. 16 همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیكوی شما را دیده پدر شما را كه در آسمان است تمجید نمایند.

 

17 “گمان مبرید كه آمده‌ام تا تورات یا صُحف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم بلكه تا تمام كنم. 18 زیرا هرآینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. 19 پس هركه یكی از این احكام كوچكترین را بشكند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملكوت آسمان كمترین شمرده شود. اما هركه بعمل آورد و تعلیم نماید او در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. 20 زیرا به شما میگویم تا عدالت شما بر عدالت كاتبان و فریسیان افزون نشود به ملكوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.

21 “شنیده‌اید كه به او‌ّلین گفته شده است ”قتل مكن و هر كه قتل كند سزاوار حكم شود“. 22 لیكن من به شما میگویم هركه به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد مستوجب حكم باشد و هر كه برادر خود را رسرور گوید مستوجب قصاص باشد و هر كه احمق گوید مستحق آتش جهنم بو‌َد. 23 پس هرگاه هدیة خود را به قربانگاه ببری و آنجا به خاطرت آید كه برادرت بر تو حقّی دارد 24 هدیة خود را پیش قربانگاه واگذار و رفته او‌ّل با برادر خویش صلح نما و بعد آمده هدیة خود را بگذران. 25 با مد‌ّعی خود مادامی كه با وی در راه هستی صلح كن مبادا مد‌ّعی تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را به داروغه تسلیم كند و در زندان افكنده شوی. 26 هرآینه به تو میگویم كه تا فَلس آخر را ادا نكنی هرگز از آنجا بیرون نخواهی آمد.

 

27 “شنیده‌اید كه به او‌ّلین گفته شده است ”زنا مكن.“ 28 لیكن من به شما میگویم هركس به زنی نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا كرده است. 29 پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند قلعش كن و از خود دور انداز زیرا تو را بهتر آن است كه عضوی از اعضایت تباه گردد از آنكه تمام بدنت در جهنم افكنده شود. 30 و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش كن و از خود دور انداز زیرا تو را مفیدتر آن است كه عضوی از اعضای تو نابود شود از آنكه كل‌ّ جسدت در دوزخ افكنده شود.

 

31 “و گفته شده است هر كه از زن خود مفارقت جوید طلاق نامه‌ای بدو بدهد. 32 لیكن من به شما میگویم هركس بغیر علّت زنا زن خود را از خود جدا كند باعث زنا كردن او می‌باشد و هر كه زن مطَلَّقه را نكاح كند زنا كرده باشد.

 

33 “ باز شنیده‌اید كه به او‌ّلین گفته شده است كه ”قسم دروغ مخور بلكه قسم‌های خود را به یَهُوَه وفا كن.“ 34 لیكن من به شما میگویم هرگز قسم مخورید نه به آسمان زیرا كه عرش خداست 35 و نه به زمین زیرا كه پای‌انداز او است و نه اورشلیم زیرا كه شهر پادشاه عظیم است 36 و نه به سر خود قسم یاد كن زیرا كه مویی را سفید یا سیاه نمیتوانی كرد. 37 بلكه سخن شما بلی بلی و نی نی باشد زیرا كه زیاده بر این از شریر است.

 

38 “ شنیده‌اید كه گفته شده است.”چشمی به چشمی و دندانی به دندانی“ 39 لیكن من به شما میگویم با شریر مقاومت مكنید بلكه هركه به رخسارة راست تو طپانچه زند دیگری را نیز بسوی او بگردان 40 و اگر كسی خواهد با تو دعوا كند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار 41 و هرگاه كسی تو را برای یك میل مجبور سازد دو میل همراه او برو. 42 هركس از تو سؤال كند بدو ببخش و از كسی كه قرض از تو خواهد روی خود را مگردان.”

43 “شنیده‌اید كه گفته شده است ”همسایة خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت كن.“ 44 اما من به شما میگویم كه دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن‌كنندگان خود بركت بطلبید و به آنانی كه از شما نفرت كنند احسان كنید و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر كنید 45 تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شوید زیرا كه آفتاب خود را بر بدان و نیكان طالع میسازد و باران بر عادلان و ظالمان می‌باراند. 46 زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید كه شما را محبت می‌نمایند چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی‌كنند؟ 47 و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی‌كنند؟ 48 پس شما كامل باشید چنانكه پدر شما كه در آسمان است كامل است.

متی فصل 6

 

1 “زنهار عدالت خود را پیش مردم بجا میاورید تا شما را ببینند و الّا نزد پدر خود كه در آسمان است اجری ندارید. 2 پس چون صدقه دهی پیش خود كَرِنّا منواز چنانكه ریاكاران در كنایس و بازارها می‌كنند تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را یافته‌اند. 3 بلكه تو چون صدقه دهی دست چپ تو از آنچه دست راستت میكند مطلّع نشود 4 تا صدقة تو در نهان باشد و پدر نهان بین تو تو را آشكارا اجر خواهد داد.

 

5 “و چون عبادت كنی مانند ریاكاران مباش زیرا خوش دارند كه در كنایس در گوشه‌های كوچه‌ها ایستاده نماز گذارند تا مردم ایشانرا ببینند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را تحصیل نموده‌اند. 6 لیكن تو چون عبادت كنی به حجرة خود داخل شو و در را بسته پدر خود را كه در نهان است عبادت نما و پدر نهان بین تو تو را آشكارا جزا خواهد داد. 7 و چون عبادت كنید مانند امتها تكرار باطل مكنید زیرا كه ایشان گمان می‌برند كه به سبب زیاد گفتن مستجاب میشوند. 8 پس مثل ایشان مباشید زیرا كه پدر شما حاجات شما را میداند پیش از آنكه از او سؤال كنید.

9 “پس شما به اینطور دعا كنید:

” ای پدر ما كه در آسمانی نام تو مقد‌ّس باد.

10 ملكوت تو بیاید. ارادة تو چنانكه در آسمان است برزمین نیز كرده شود.

11 نان كفاف ما را امروز به ما بده.

12 و قرضهای ما را ببخش چنانكه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.

13 و ما را در آزمایش میاور بلكه از شریر ما را رهایی ده.

زیرا ملكوت و قو‌ّت و جلال تا ابدالآباد از آن تو است آمین.“

14 “زیرا هرگاه تقصیران مردم را بدیشان بیامرزید پدر آسمانی شما شما را نیز خواهد آمرزید. 15 اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.

 

16 “اما چون روزه دارید مانند ریاكاران ترشرو مباشید زیرا كه صورت خویش را تغییر می‌دهند تا در نظر مردم روزه‌دار نمایند. هرآینه به شما میگویم اجر خود را یافته‌اند. 17 لیكن تو چون روزه داری سر خود را تدهین كن و روی خود را بشوی 18 تا در نظر مردم روزه‌دار ننمایی بلكه در حضور پدرت كه در نهان است و پدر نهان بین تو تو را آشكارا جزا خواهد داد.

19 “گنجها برای خود بر زمین نیندوزید جایی كه بید و زنگ زیان می‌رساند و جایی كه دزدان نَقب می‌زنند و دزدی می‌نمایند. 20 بلكه گنجها بجهت خود در آسمان بیندوزید جایی كه بید و زنگ زیان نمی‌رساند و جایی كه دزدان نقب نمی‌زنند و دزدی نمی‌كنند. 21 زیرا هرجا گنج تو است دل تو نیز در آنجا خواهد بود.

22 “چراغ بدن چشم است پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بو‌َد 23 اما اگر چشم تو فاسد است تمام جسدت تاریك می‌باشد. پس اگر نوری كه در تو است ظلمت باشد چه ظلمت عظیمی است!

24 “هیچ كس دو سرور را خدمت نمیتواند كرد زیرا یا از یكی نفرت دارد و با دیگری محبت و یا به یكی می‌چسبد و دیگر را حقیر می‌شمارد. محال است كه خدا و ممونا را خدمت كنید.

 

25 “بنابراین به شما میگویم از بهر جان خود اندیشه مكنید كه چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود كه چه بپوشید. آیا جان از خوراك و بدن از پوشاك بهتر نیست؟ 26 مرغان هوا را نظر كنید كه نه می‌كارند و نه می‌دروند و نه در انبارها ذخیره میكنند و پدر آسمانی شما آنها را می‌پروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟ 27 و كیست از شما كه به تفكّر بتواند ذراعی به قامت خود افزاید؟ 28 و برای لباس چرا می‌اندیشید؟ در سوسنهای چمن تأمل كنید چگونه نمو‌ّ میكنند! نه محنت می‌كشند و نه می‌ریسند! 29 لیكن به شما میگویم سلیمان هم با همة جلال خود چون یكی از آنها آراسته نشد. 30 پس اگر خدا علف صحرا را كه امروز هست و فردا در تنور افكنده میشود چنین بپوشاند ای كم ایمانان آیا نه شما را از طریق ا‌ُولا؟ 31 پس اندیشه مكنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم. 32 زیرا كه در طلب جمیع این چیزها امتها می‌باشند. اما پدر آسمانی شما میداند كه بدین همه چیز احتیاج دارید. 33 لیكن او‌ّل ملكوت خدا و عدالت او را بطلبید كه این همه برای شما مزید خواهد شد. 34 پس در اندیشة فردا مباشید زیرا فردا اندیشة خود را خواهد كرد. بدی امروز برای امروز كافی است.

متی فصل 7

1 “حكم مكنید تا بر شما حكم نشود. 2 زیرا بدان طریقی كه حكم كنید بر شما نیز حكم خواهد شد و بدان پیمانه‌ای كه پیمایید برای شما خواهند پیمود. 3 و چون است كه خس را در چشم برادر خود می‌بینی و چوبی را كه در چشم خود داری نمی‌یابی؟ 4 یا چگونه به برادر خود میگویی ” اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون كنم“ و اینك چوب در چشم تو است؟ 5 ای ریاكار او‌ّل چوب را از چشم خود بیرون كن آنگاه نیك خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون كنی!

6 “آنچه مقد‌ّس است به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید مبادا آنها را پایمال كنند و برگشته شما را بدرند.

 

7 “سؤال كنید كه به شما داده خواهد شد بطلبید كه خواهید یافت بكوبید كه برای شما باز كرده خواهد شد. 8 زیرا هركه سؤال كند یابد و كسی كه بطلبد دریافت كند و هركه بكوبد برای او گشاده خواهد شد. 9 و كدام آدمی است از شما كه پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟ 10 یا اگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟ 11 پس هرگاه شما كه شریر هستید دادن بخششهای نیكو را به اولاد خود میدانید چقدر زیاده پدر شما كه درآسمان است چیزهای نیكو را به آنانی كه از او سؤال می‌كنند خواهد بخشید! 12 لهذا آنچه خواهید كه مردم به شما كنند شما نیز بدیشان همچنان كنید زیرا این است تورات و صُحف انبیا.

 

13 “از درِ تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی كه مؤ‌َد‌ّی به هلاكت است و آنانی كه بدان داخل میشوند بسیارند. 14 زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی كه مؤد‌ّی به حیات است و یابندگان آن كم‌اند.

 

15 “اما از انبیای كَذ‌َبِه احتراز كنید كه به لباس میشها نزد شما می‌آیند ولی در باطن گرگان درنده می‌باشند. 16 ایشانرا از میوه‌های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می‌چینند؟ 17 همچنین هر درخت نیكو میوة نیكو می‌آورد و درخت بد میوة بد می‌آورد. 18 نمیتواند درخت خوب میوة بد آو‌َر‌‌َد و نه درخت بد میوة نیكو آو‌َر‌َد. 19 هر درختی كه میوة نیكو نیاورد بریده و در آتش افكنده شود. 20 لهذا از میوه‌های ایشان ایشانرا خواهید شناخت.

 

21 “نه هركه مرا ”سرورسرور “ گوید داخل ملكوت آسمان گردد بلكه آنكه ارادة پدر مرا كه در آسمان است بجا آورد. 22 بسا در آنروز مرا خواهند گفت: ”ای سرورای سرور آیا به نام تو نبو‌ّت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نكردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟“ 23 آنگاه به ایشان صریحاً خواهم گفت كه ”هرگز شما را نشناختم! ای بدكاران از من دور شوید!“

24 “پسر هركه این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد او را به مردی دانا تشبیه میكنم كه خانة خود را بر سنگ بنا كرد. 25 و باران باریده سیلابها روان گردید و بادها وزیده بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا كه بر سنگ بنا شده بود. 26 و هركه این سخنان مرا شنیده به آنها عمل نكرد به مردی نادان مانَد كه خانة خود را بر ریگ بنا نهاد. 27 و باران باریده سیلابها جاری شد و بادها وزیده بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.”

28 و چون عیسی این سخنان را ختم كرد آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند 29 زیرا كه ایشانرا چون صاحب قدرت تعلیم می‌داد و نه مثل كاتبان.

متی فصل 8

 

1 و چون او از كوه به زیر آمد گروهی بسیار از عقب او روانه شدند. 2 كه ناگاه ابرصی آمد و او را پرستش نموده گفت: “ای سرور اگر بخواهی میتوانی مرا طاهر سازی.” 3 عیسی دست آورده او را لمس نمود و گفت: “میخواهم طاهر شو!” كه فوراً برص او طاهر گشت. 4 عیسی بدو گفت: “زنهار كسی را اطّلاع ندهی بلكه رفته خود را به كاهن بنما و آن هدیه‌ای را كه موسی فرمود بگذران تا بجهت ایشان شهادتی باشد.”

 

 5 و چون عیسی وارد كفرناحوم شد یوزباشی‌ای نزد وی آمد و بدو التماس نموده 6 گفت: “ای آقا خادم من مفلوج در خانه خوابیده و بشد‌ّت متألّم است.” 7 عیسی بدو گفت: “من آمده او را شفا خواهم داد.” 8 یوزباشی در جواب گفت: “ای آقا لایق آن نی‌ام كه زیر سقف من آیی. بلكه فقط سخنی بگو و خادم من صحت خواهد یافت. 9 زیرا كه من نیز مردی زیر حكم هستم و سپاهیان را زیر دست خود دارم چون به یكی گویم برو میرود و به دیگری بیا می‌آید و به غلام خود فلان كار را بكن میكند.” 10 عیسی چون این سخن را شنید متعجب شده به همراهان خود گفت: “هر‌آینه به شما میگویم كه چنین ایمانی در اسرائیل هم نیافته‌ام. 11 و به شما میگویم كه بسا از مشرق و مغرب آمده در ملكوت آسمان با ابراهیم و اسحاق و یعقوب خواهند نشست 12 اما پسران ملكوت بیرون افكنده خواهند شد در ظلمت خارجی جایی كه گریه و فشار دندان باشد. 13 پس عیسی به یوزباشی گفت: “برو بر وفق ایمانت تو را عطا شود.” كه در ساعت خادم او صحت یافت.

14 و چون عیسی به خانة پطرس آمد مادر زن‌ِ او را دید كه تب كرده‌ خوابیده است. 15 پس دست او را لمس كرد و تب او را رها كرد. پس برخاسته به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت. 16 اما چون شام شد بسیاری از دیوانگان را به نزد او آوردند و محض سخنی ارواح را بیرون كرد و همة مریضان را شفا بخشید. 17 تا سخنی كه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود تمام گردد كه “او ضعفهای ما را گرفت و مرضهای ما را برداشت.”

18 چون عیسی جمعی كثیر دور خود دید فرمان داد تا به كنارة دیگر روند. 19 آنگاه كاتبی پیش آمده بدو گفت: “استادا هرجا روی تو را متابعت كنم.”‌ 20 عیسی بدو گفت: “روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانه‌ها است. لیكن پسر انسانرا جای سر نهادن نیست.” 21 و دیگری از شاگردانش بدو گفت: “ای سرور او‌ّل مرا رخصت ده تا رفته پدر خود را دفن كنم.” 22 عیسی وی را گفت: “مرا متابعت كن و بگذار كه مردگان مردگان خود را دفن كنند.”

23 چون به كشتی سوار شد شاگردانش از عقب او آمدند. 24 ناگاه اضطراب عظیمی در دریا پدید آمد بحد‌ّی كه امواج كشتی را فرو می‌گرفت و او در خواب بود. 25 پس شاگردان پیش آمده او را بیدار كرده گفتند: “ای سرور ما را دریاب كه هلاك میشویم!” 26 بدیشان گفت: “ای كم ایمانان چرا ترسان هستید؟” آنگاه برخاسته بادها و دریا را نهیب كرد كه آرامی كامل پدید آمد. 27 اما آن اشخاص تعجب نموده گفتند: “این چگونه مردی است كه بادها و دریا نیز او را اطاعت میكنند!”

 

28 و چون به آن كناره در زمین جرجِسیان رسید دو شخص دیوانه از قبرها بیرون شده بدو برخوردند و بحد‌ّی تند‌خوی بودند كه هیچكس از آن راه نتوانستی عبور كند. 29 در ساعت فریادكرده گفتند: “یا عیسی ابن‌الله ما را با تو چه كار است؟ مگر در اینجا آمده‌ای تا ما را قبل از وقت عذاب كنی؟” 30 و گلة‌گراز بسیاری دور از ایشان می‌چرید. 31 دیوها از وی استدعا نموده‌گفتند: “هرگاه ما را بیرون كنی در گلة گرازان ما را بفرست.” 32 ایشانرا گفت: “بروید!” در حال بیرون شده داخل گلة گرازان گردیدند كه فی‌الفور همة آن گرازان از بلندی به دریا جسته در آب هلاك شدند.

33 اما شبانان گریخته به شهر رفتند و تمام آن حادثه و ماجرای دیوانگان را شهرت دادند. 34 و اینك تمام شهر برای ملسرورت عیسی بیرون آمد. چون او را دیدند التماس نمودند كه از حدود ایشان بیرون رود.

متی فصل 9

 

1 پس به كشتی سوار شده عبور كرد و به شهر خویش آمد. 2 ناگاه مفلوجی را بر بستر خوابانیده نزد وی آوردند. چون عیسی ایمان ایشانرا دید مفلوج را گفت: “ای فرزند خاطر جمع دار كه گناهانت آمرزیده شد.”

3 آنگاه بعضی از كاتبان با خود گفتند: “این شخص كفر میگوید.” 4 عیسی خیالات ایشانرا درك نموده گفت: “از بهر چه خیالات فاسد به خاطر خود راه میدهید؟ 5 زیرا كدام سهل‌تر است گفتن اینكه گناهان تو آمرزیده شد یا گفتن آنكه برخاسته بخرام؟ 6 لیكن تا بدانید كه پسر انسان را قدرت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست...” آنگاه مفلوج را گفت: “برخیز و بستر خود را برخاسته به خانة خود روانه شو!” 7 در حال برخاسته به خانة خود رفت! 8 و آن گروه چون این عمل را دیدند متعجب شده خدایی را كه این نوع قدرت به مردم عطا فرموده بود تمجید نمودند.

9 چون عیسی از آنجا می‌گذشت مردی را مسمی به متّی به باج‌گاه نشسته دید. بدو گفت: “مرا متابعت كن.”‌ در حال برخاسته از عقب وی روانه شد. 10 و واقع شد چون او در خانه به غذا نشسته بود كه جمعی از باجگیران و گناهكاران آمده با عیسی و شاگردانش بنشستند.

11 “و فریسیان چون دیدند به شاگردان او گفتند: “چرا استاد شما با باجگیران و گناهكاران غذا میخورد؟” 12 عیسی چون شنید گفت: “نه تندرستان بلكه مریضان احتیاج به طبیب دارند. 13 لكن رفته این را دریافت كنید كه ”رحمت میخواهم نه قربانی.“ زیرا نیامده‌ام تا عادلان را بلكه گناهكاران را به توبه دعوت نمایم.”

 

14 آنگاه شاگردان یحیی نزد وی آمده گفتند: “چون است كه ما و فریسیان روزة بسیار می‌داریم لكن شاگردان تو روزه نمی‌دارند؟” 15 عیسی بدیشان گفت: “آیا پسران خانة عروسی مادامی كه داماد با ایشان است میتوانند ماتم كنند؟ و لكن ایامی می‌آید كه داماد از ایشان گرفته شود در آن هنگام روزه خواهند داشت. 16 و هیچكس بر جامة كهنه پاره‌ای از پارچة نو وصله نمیكند زیرا كه آن وصله از جامه جدا میگردد و دریدگی بدتر میشود. 17 و شراب نو را در مشكهای كهنه نمی‌ریزند والّا مشكها دریده شده شراب ریخته و مشكها تباه گردد. بلكه شراب نو را در مشكهای نو می‌ریزند تا هر دو محفوظ باشد.”

18 او هنوز این سخنان را بدیشان میگفت كه ناگاه رئیسی آمد و او را پرستش نموده‌گفت: “اكنون دختر من مرده است. لكن بیا و دست خود را بر وی گذار كه زیست خواهد كرد.” 19 پس عیسی به اتّفاق شاگردان خود برخاسته از عقب او روانه شد. 20 و اینك زنی كه مد‌ّت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا می‌بود از عقب او آمده دامن ردای او را لمس نمود 21 زیرا با خود گفته بود: “اگر محض ردایش را لمس كنم‌ هرآینه شفا یابم.” 22 عیسی برگشته نظر بر وی انداخته گفت: “ای دختر خاطر جمع باش زیرا كه ایمانت تو را شفا داده است!” در ساعت آن زن رستگار گردید. 23 و چون عیسی به خانة رئیس در آمد نوحه‌گران و گروهی از شورش‌كنندگان را دیده 24 بدیشان گفت: “راه دهید‌ زیرا دختر نمرده بلكه در خواب است.” ایشان بر وی سخریه كردند. 25 اما چون آن گروه بیرون شدند داخل شده دست آن دختر را گرفت كه در ساعت برخاست. 26 و این كار در تمام آن مرز و بوم شهرت یافت.

 

27 و چون عیسی از آن مكان میرفت دو كور فریادكنان در عقب او افتاده گفتند: “پسر داودا بر ما تر‌ّحم كن!” 28 و چون به خانه در آمد آن دو كور نزد او آمدند. عیسی بدیشان گفت: “آیا ایمان دارید كه این كار را میتوانم كرد؟” گفتندش: “بلی ای سرور.” 29 در ساعت چشمان ایشان را لمس كرده گفت: “بر وفق ایمانتان به شما بشود.” 30 در حال چشمانشان باز شد و عیسی ایشانرا به تأكید فرمود كه “زنهار كسی اطّلاع نیابد.” 31 اما ایشان بیرون رفته او را در تمام آن نواحی شهرت دادند. 32 و هنگامی كه ایشان بیرون می‌رفتند ناگاه دیوانه‌ای گنگ را نزد او آوردند. 33 و چون دیو بیرون شد گنگ گویا گردید و همه در تعجب شده گفتند: “در اسرائیل چنین امر هرگز دیده نشده بود.” 34 لیكن فریسیان گفتند: “به واسطة رئیس دیوها دیوها را بیرون میكند.”

 

35 و عیسی در همة شهرها و دهات گشته در كنایس ایشان تعلیم داده‌ به بشارت ملكوت موعظه می‌نمود و هر مرض و رنج مردم را شفا میداد. 36 و چون جمعی كثیر دید دلش بر ایشان بسوخت زیرا كه مانند گوسفندانِ بی‌شبان پریشان حال و پراكنده بودند. 37 آنگاه به شاگردان خود گفت: “حصاد فراوان است لیكن عمله كم. پس از صاحب حصاد استدعا نمایید تا عمله در حصاد خود بفرستد.”

متی فصل 10

 

1 و دوازده شاگرد خود را طلبیده ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد كه آنها را بیرون كنند و هر بیماری و رنجی را شفا دهند. 2 و نامهای دوازده رسول این است: او‌ّل شمعون معروف به پطرس و برادرش اندریاس یعقوب بن‌زِبِدی و برادرش یوحنا 3 فِیلپس و برتولما توما و متّای باجگیر یعقوب بن‌حلفی و لبی معروف به تد‌ّی 4 شمعون قانوی و یهودای اسخر یوطی كه او را تسلیم نمود.

5 این دوازده را عیسی فرستاده بدیشان وصیت كرده گفت: “از راه امتها مروید و در بلَدی از سامریان داخل مشوید 6 بلكه نزد گوسفندان گم‌شدة اسرائیل بروید. 7 و چون می‌روید موعظه كرده گویید كه ملكوت آسمان نزدیك است. 8 بیماران را شفا دهید ابرصان را طاهر سازید مردگان را زنده كنید دیوها را بیرون نمایید. مفت یافته‌اید مفت بدهید. 9 طلا یا نقره یا مس در كمرهای خود ذخیره مكنید 10 و برای سفر توشه‌دان یا دو پیراهن یا كفشها یا عصا برندارید زیرا كه مزدور مستحق خوراك خود است. 11 و در هر شهری یا قریه‌ای كه داخل شوید بپرسید كه در آنجا كه لیاقت دارد پس در آنجا بمانید تا بیرون روید. 12 و چون به خانه‌ای درآیید بر آن سلام نمایید 13 پس اگر خانه لایق باشد سلام شما بر آن واقع خواهد شد و اگر نالایق بو‌َد سلام شما به شما خواهد برگشت. 14 و هر كه شما را قبول نكند یا به سخن شما گوش ندهد از آن خانه یا شهر بیرون شده خاك پایهای خود را برافشانید. 15 هرآینه به شما میگویم كه در روز جزا حالت زمین سدوم و غموره از آن شهر سهل‌تر خواهد بود.

 

16 هان من شما را مانند گوسفندان در میان گرگان میفرستم پس مثل مارها هوشیار و چون كبوتران ساده باشید. 17 اما از مردم برحذر باشید زیرا كه شما را به مجلسها تسلیم خواهند كرد و در كنایس خود شما را تازیانه‌ خواهند زد 18 و در حضور حكّام و سلاطین شما را بخاطر من خواهند برد تا بر ایشان و بر امتها شهادتی شود. 19 اما چون شما را تسلیم كنند اندیشه مكنید كه چگونه یا چه بگویید زیرا در همان ساعت به شما عطا خواهد شد كه چه باید گفت 20 زیرا گوینده شما نیستید بلكه روح پدر شما در شما گوینده است. 21 و برادر برادر را و پدر فرزند را به موت تسلیم خواهند كرد و فرزندان بر والدین خود برخاسته ایشانرا به قتل خواهند رسانید 22 و به جهت اسم من جمیع مردم از شما نفرت خواهند كرد. لیكن هركه تا به آخر صبر كُند نجات یابد.23 و وقتی كه در یك شهر بر شما جفا كنند به دیگری فرار كنید زیرا هرآینه به شما میگویم تا پسر انسان نیاید از همة شهرهای اسرائیل نخواهید پرداخت.

24 شاگرد از معلّم خود افضل نیست و نه غلام از سرورش برتر. 25 كافی است شاگرد را كه چون استاد خویش گردد و غلام را كه چون سروری خود شود. پس اگر صاحبخانه را بعلز‌َبول خواندند چقدر زیادتر اهل خانه‌اش را. 26 لهذا از ایشان مترسید زیرا چیزی مستور نیست كه مكشوف نگردد و نه مجهولی كه معلوم نشود. 27 آنچه در تاریكی به شما میگویم در روشنایی بگویید و آنچه در گوش شنوید بر بامها موعظه كنید. 28 و از قاتلان جسم كه قادر بر كشتن روح نی‌اند بیم نكنید بلكه از او بترسید كه قادر است بر هلاك كردن روح و جسم را نیز در جهنم. 29 آیا دو گنجشك به یك فَلس فروخته نمی‌شود؟ و حال آنكه یكی از آنها جز به حكم پدر شما به زمین نمی‌افتد. 30 لیكن همة مویهای سر شما نیز شمرده شده است. 31 پس ترسان مباشید زیرا شما از گنجشكان بسیار افضل هستید.

32 پس هركه مرا پیش مردم اقرار كند من نیز در حضور پدر خود كه در آسمان است او را اقرار خواهم كرد. 33 اما هركه مرا پیش مردم انكار نماید من هم در حضور پدر خود كه در آسمان است او را انكار خواهم نمود. 34 گمان مبرید كه آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم بلكه شمشیر را. 35 زیرا كه آمده‌ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم. 36 و دشمنان شخص اهل خانة او خواهند بود.

37 و هركه پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد لایق من نباشد و هركه پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد لایق من نباشد. 38 و هركه صلیب خود را برنداشته از عقب من نیاید لایق من نباشد. 39 هر كه جان خود را دریابد آنرا هلاك سازد و هركه جان خود را بخاطر من هلاك كرد آنرا خواهد دریافت. 40 هر كه شما را قبول كند مرا قبول كرده و كسی كه مرا قبول كرده فرستندة مرا قبول كرده باشد. 41 و آنكه نبی‌ای را به اسم نبی پذیرد اجرت نبی یابد و هركه عادلی را به اسم عادلی پذیرفت مزد عادل را خواهد یافت. 42 و هركه یكی از این صغار را كاسه‌ای از آب سرد را محض نام شاگرد نوشاند هرآینه به شما میگویم اجر خود را ضایع نخواهد ساخت.”

متی فصل 11

 

1 و چون عیسی این وصیت را با دوازده شاگرد خود به اتمام رسانید از آنجا روانه شد تا در شهرهای ایشان تعلیم دهد و موعظه نماید. 2 و چون یحیی در زندان اعمال مسیح را شنید دو نفر از شاگردان خود را فرستاده 3 بدو گفت: “آیا آن آینده تویی یا منتظر دیگری باشیم؟” 4 عیسی در جواب ایشان گفت:‌ “بروید و یحیی را از آنچه شنیده و دیده‌اید اطّلاع دهید 5 كه كوران بینا میگردند و لنگان به رفتار می‌آیند و ابرصان طاهر و كران شنوا و مردگان زنده میشوند و فقیران بشارت می‌شنوند 6 و خوشابحال كسی كه در من نلغزد.”

7 و چون ایشان می‌رفتند عیسی با آن جماعت دربارة یحیی آغاز سخن كرد كه “بجهت دیدن چه چیز به بیابان رفته بودید؟ آیا نی‌یی را كه از باد در جنبش است؟ 8 بلكه بجهت دیدن چه چیز بیرون شدید؟ آیا مردی را كه لباس فاخر در بر دارد؟ اینك آنانی كه رخت فاخر می‌پوشند در خانه‌های پادشاهان می‌باشند. 9 لیكن بجهت دیدن چه چیز بیرون رفتید؟ آیا نبی را؟ بلی به شما می‌گویم از نبی افضلی را! 10 زیرا همان است آنكه دربارة او مكتوب است: ” اینك من رسول خود را پیش روی تو می‌فرستم تا راه تو را پیش روی تو مهیا سازد.“ 11 هرآینه به شما میگویم كه از اولاد زنان بزرگتری از یحیی تعمیددهنده برنخاست لیكن كوچكتر در ملكوت آسمان از وی بزرگتر است. 12 و از ایام یحیی تعمیددهنده تا الآن ملكوت آسمان مجبور میشود و جباران آنرا به زور می‌ربایند. 13 زیرا جمیع انبیا و تورات تا یحیی اخبار می‌نمودند. 14 و اگر خواهید قبول كنید همان است الیاس كه باید بیاید. 15 هر كه گوش شنوا دارد بشنود. 16 لیكن این طایفه را به چه چیز تشبیه نمایم؟ اطفالی را مانند كه در كوچه‌ها نشسته رفیقان خویش را صدا زده 17 میگویند: ”برای شما نی نواختیم رقص نكردید نوحه‌گری كردیم سینه نزدید. ” 18 زیرا كه یحیی آمد نه می‌خورد و نه می‌آشامید میگویند دیو دارد. 19 پسر انسان آمد كه می‌خور‌َد و می‌نوشد میگویند اینك مردی پر خور و میگسار و دوست باجگیران و گناهكاران است. لیكن حكمت از فرزندان خود تصدیق كرده شده است.”

 

20 آنگاه شروع به ملامت نمود بر آن شهرهایی كه اكثر از معجزات وی در آنها ظاهر شد زیرا كه توبه نكرده بودند. 21 “ وای بر تو ای خور‌َزین! وای بر تو ای بیت صیدا‌! زیرا اگر معجزاتی كه در شما ظاهر گشت در صور و صیدون ظاهر میشد هر آینه مد‌ّتی در پلاس و خاكستر توبه می‌نمودند. 22 لیكن به شما میگویم كه در روز جزا حالت صور و صیدون از شما سهل‌تر خواهد بود. 23 و تو ای كفرناحوم كه تا به فلك سرافراشته‌ای به هادیس سرنگون خواهی شد زیرا هرگاه معجزاتی كه در تو پدید آمد در سدوم ظاهر میشد هر آینه تا امروز باقی می‌ماند. 24 لیكن به شما میگویم كه در روز جزا حالت زمین سدوم از تو سهل‌تر خواهد بود.”

25 در آن وقت عیسی توجه نموده گفت: “ای پدر مالك آسمان و زمین تو را ستایش میكنم كه این امور را از دانایان و خردمندان پنهان داشتی و به كودكان مكشوف فرمودی! 26 بلی ای پدر زیرا كه همچنین منظور نظر تو بود. 27 پدر همه چیز را به من سپرده است و كسی پسر را نمی‌شناسد بجز پدر و نه پدر را هیچكس میشناسد غیر از پسر و كسی كه پسر بخواهد بدو مكشوف سازد. 28 بیایید نزد من ای تمام زحمتكشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید. 29 یوغ مرا بر خود گیرید و از من تعلیم یابید زیرا كه حلیم و افتاده‌دل می‌باشم و در نفوس خود آرامی خواهید یافت 30 زیرا یوغ من خفیف است و بار من سبك.”

متی فصل 12

 

1 در آنزمان عیسی در روز سبت از میان كشتزارها می‌گذشت و شاگردانش چون گرسنه بودند به چیدن و خوردن خوشه‌ها آغاز كردند. 2 اما فریسیان چون اینرا دیدند بدو گفتند: “اینك شاگردان تو عملی میكنند كه كردن آن در سبت جایز نیست.” 3 ایشانرا گفت: “مگر نخوانده‌اید آنچه داود و رفیقانش كردند وقتی كه گرسنه بودند؟ 4 چطور به خانة خدا در آمده نانهای تَقدِمه را خورد كه خوردن آن بر او و رفیقانش حلال نبود بلكه بر کاهنان فقط. 5 یا در تورات نخوانده‌اید كه در روزهای سبت كَهنَه در هیكل سبت را حرمت نمی‌دارند و بی‌گناه هستند؟ 6 لیكن به شما میگویم كه در اینجا شخصی بزرگتر از هیكل است‌! 7 و اگر این معنی را درك می‌كردید كه “رحمت میخواهم نه قربانی” بی‌گناهان را مذمت نمی‌نمودید. 8 زیرا كه پسر انسان مالك روز سبت نیز است.”

9 و از آنجا رفته به كنیسة ایشان درآمد 10 كه ناگاه شخص دست خشكی حاضر بود. پس از وی پرسیده گفتند: “آیا در روز سبت شفا دادن جایز است یا نه؟”‌ تا اد‌ّعایی بر او وارد آورند. 11 وی به ایشان گفت: “كیست از شما كه یك گوسفند داشته باشد و هرگاه آن در روز سبت به حفره‌ای افتد او را نخواهد گرفت و بیرون آورد؟ 12 پس چقدر انسان از گوسفند افضل است. بنابراین در سبتها نیكویی كردن روا است.” 13 آنگاه آن مرد را گفت: “دست خود را دراز كن!” پس دراز كرده مانند دیگری صحیح گردید. 14 اما فریسیان بیرون رفته‌ بر او شورا نمودند كه چطور او را هلاك كنند.

15 عیسی اینرا درك نموده‌ از آنجا روانه شد و گروهی بسیار از عقب او آمدند. پس جمیع ایشانرا شفا بخشید 16 و ایشانرا قدغن فرمود كه او را شهرت ندهند. 17 تا تمام گردد كلامی كه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود: 18 “اینك بندة من كه او را برگزیدم و حبیب من كه خاطرم از وی خرسند است. روح خود را بر وی خواهم نهاد تا انصاف را بر امتها اشتهار نماید. 19 نزاع و فغان نخواهد كرد و كسی آواز او را در كوچه‌ها نخواهد شنید. 20 نی خرد شده را نخواهد شكست و فتیلة نیم سوخته را خاموش نخواهد كرد تا آنكه انصاف را به نصرت برآورد. 21 و به نام او امتها امید خواهند داشت.”

22 آنگاه دیوانه‌ای كور و گنگ را نزد او آوردند و او را شفا داد چنانكه آن كور و گنگ گویا و بینا شد. 23 و تمام آن گروه در حیرت افتاده گفتند: “آیا این شخص پسر داود نیست؟” 24 لیكن فریسیان شنیده گفتند: “این شخص دیوها را بیرون نمیكند مگر به یاری بعلز‌َبول رئیس دیوها!” 25 عیسی خیالات ایشانرا درك نموده بدیشان گفت: “هر مملكتی كه بر خود منقسم گردد ویران شود و هر شهری یا خانه‌ای كه بر خود منقسم گردد برقرار نماند. 26 لهذا اگر شیطان شیطان را بیرون كند هرآینه بخلاف خود منقسم گردد. پس چگونه سلطنتش پایدار ماند؟ 27 و اگر من به وساطت بعلز‌َبول دیوها را بیرون میكنم پسران شما آنها را به یاری كِه بیرون میكنند؟ از این جهت ایشان بر شما داوری خواهند كرد. 28 لیكن هرگاه من به روح خدا دیوها را اخراج میكنم هرآینه ملكوت خدا بر شما رسیده است. 29 و چگونه كسی بتواند در خانة شخصی زورآور درآید و اسباب او را غارت كند‌ مگر آنكه او‌ّل آن زورآور را ببندد و پس خانة او را تاراج كند؟ 30 هر كه با من نیست برخلاف من است و هركه با من جمع نكند پراكنده سازد. 31 از اینرو شما را میگویم هر نوع گناه و كفر از انسان آمرزیده میشود لیكن كفر به از انسان عفو نخواهد شد. 32 و هر كه بر خلاف پسر انسان سخنی گوید‌‌ آمرزیده شود اما كسی كه برخلاف روح القدس گوید در این عالم و در عالم آینده‌ هرگز آمرزیده نخواهد شد. 33 یا درخت را نیكو گردانید و میوه‌اش را نیكو یا درخت را فاسد سازید و میوه‌اش را فاسد زیرا كه درخت از میوه‌اش شناخته میشود. 34 ای افعی‌زادگان  چگونه میتوانید سخن نیكو گفت و حال آنكه بد هستید زیرا كه زبان از یادتی دل سخن میگوید. 35 مرد نیكو از خزانة نیكوی دل خود چیزهای خوب برمی‌آورد و مرد بد از خزانة بد چیزهای بد بیرون می‌آورد. 36 لیكن به شما میگویم كه هر سخن باطل كه مردم گویند حساب آنرا در روز داوری خواهند داد. 37 زیرا كه از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخنهای تو بر تو حكم خواهد شد.”

 

38 آنگاه بعضی از كاتبان و فریسیان در جواب او گفتند: “ای استاد میخواهیم از تو آیتی ببینیم.” 39 او در جواب ایشان گفت: “فرقة شریر و زناكار آیتی می‌طلبد و بدیشان جز آیت یونس نبی داده نخواهد شد. 40 زیرا همچنانكه یونس سه شبانه روز در شكم ماهی ماند پسر انسان نیز سه شبانه روز در شكم زمین خواهد بود. 41 مردمان نِینَوا در روز داوری با این طایفه برخاسته بر ایشان حكم خواهند كرد زیرا كه به موعظة یونس توبه كردند و اینك بزرگتری از یونس در اینجا است. 42 ملِكَة جنوب در روز داوری با این فرقه برخاسته بر ایشان حكم خواهد كرد زیرا كه از اقصای زمین آمد تا حكمت سلیمان را بشنود و اینك شخصی بزرگتر از سلیمان در اینجا است.

43 و وقتی كه روح پلید از آدمی بیرون آید در طلب راحت به جایهای بی‌آب گردش میكند و نمی‌یابد. 44 پس میگوید”به خانة خود كه از آن بیرون آمدم برمیگردم“ و چون آید آنرا خالی و جاروب شده و آراسته می‌بیند. 45 آنگاه می‌رود و هفت روح دیگر بدتر از خود را برداشته می‌آورد و داخل گشته ساكن آنجا میشوند و انجام آن شخص بدتر از آغازش میشود. همچنین به این فرقة شریر خواهد شد.”

 

46 او با آن جماعت هنوز سخن میگفت كه ناگاه مادر و برادرانش در طلب گفتگوی وی بیرون ایستاده بودند. 47 و شخصی وی را گفت: “اینك مادر تو و برادرانت بیرون ایستاده میخواهند با تو سخن گویند.” 48 در جواب قایل گفت: “كیست مادر من و برادرانم كیانند؟” 49 و دست خود را بسوی شاگردان خود دراز كرده گفت: “اینانند مادر من و برادرانم. 50 زیرا هر كه ارادة پدر مرا كه در آسمان است بجا آو‌َر‌َد همان برادر و خواهر و مادر من است.”

متی فصل 13

 

1 و در همانروز عیسی از خانه بیرون آمده‌ به كنارة دریا نشست 2 و گروهی بسیار بر وی جمع آمدند‌ بقسمی كه او به كشتی سوار شده قرار گرفت و تمامی آن گروه بر ساحل ایستادند 3 و معانی بسیار به مثَلها برای ایشان گفت:

“وقتی برزگری بجهت پاشیدن‌ِ تخم بیرون شد. 4 و چون تخم می‌پاشید قدری در راه افتاد و مرغان آمده‌ آنرا خوردند. 5 و بعضی بر سنگلاخ جایی كه خاك زیاد نداشت افتاده بزودی سبز شد چونكه زمین عمق نداشت 6 و چون آفتاب برآمد بسوخت و چون ریشه نداشت خشكید. 7 و بعضی در میان خارها ریخته شد و خارها نمو كرده آنرا خفه نمود. 8 و برخی در زمین نیكو كاشته شده بارآورد بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی. 9 هر كه گوش شنوا دارد بشنود.”

 

10 آنگاه شاگردانش آمده به وی گفتند: “از چه جهت با اینها به مثَلها سخن میرانی؟” 11 در جواب ایشان گفت: “دانستن ا‌َسرار ملكوت آسمان به شما عطا شده است لیكن بدیشان عطا نشده 12 زیرا هركه دارد بدو داده شود و افزونی یابد. اما كسی كه ندارد آنچه دارد هم از او گرفته خواهد شد. 13 از این جهت با اینها به مثَلها سخن میگویم كه نگرانند و نمی‌بینند و شنوا هستند و نمی‌شنوند و نمی‌فهمند. 14 و در حق‌ّ ایشان نبو‌ّت اشعیا تمام میشود كه میگوید: ” به سمع خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر كرده خواهید نگریست و نخواهید دید. 15 زیرا قلب این قوم سنگین شده و به گوشها به سنگینی شنیده‌اند و چشمان خود را بر هم نهاده‌اند مبادا به چشمها ببینند و به گوشها بشنوند و به دلها بفهمند و بازگشت كنند و من ایشانرا شفا دهم.“ 16 لیكن خوشابحال چشمان شما زیرا كه می‌بینند و گوشهای شما زیرا كه می‌شنوند 17 زیرا هرآینه به شما میگویم بسا انبیا و عادلان خواستند كه آنچه شما می‌بینید ببینند و ندیدند و آنچه می‌شنوید بشنوند و نشنیدند.

18 “پس شما مثَل برزگر را بشنوید. 19 كسی كه كلمة ملكوت را شنیده‌ آنرا نفهمید شریر می‌آید و آنچه در دل او كاشته شده است می‌رباید همان است آنكه در راه كاشته شده است. 20 و آنكه بر سنگلاخ ریخته شد اوست كه كلام را شنیده فی‌الفور به خشنودی قبول میكند 21 و لكن ریشه‌ای در خود ندارد بلكه فانی است و هرگاه سختی یا صدمه‌ای به سبب كلام بر او وارد آید در ساعت لغزش میخورد. 22 و آنكه در میان خارها ریخته شد آن است كه كلام را بشنود و اندیشة این جهان و غرور دولت كلام را خفه كند و بی‌ثمر گردد. 23 و آنكه در زمین نیكو كاشته شد آن است كه كلام را شنیده‌ آن را می‌فهمد و بارآور شده بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی ثمر می‌آورد.”

24 و مثَلی دیگر بجهت ایشان آورده گفت: “ملكوت آسمان مردی را ماند كه تخم نیكو در زمین خود كاشت. 25 و چون مردم در خواب بودند دشمنش آمده در میان گندم كركاس ریخته برفت. 26 و وقتی كه گندم رویید و خوشه برآورد كركاس نیز ظاهر شد. 27 پس نوكران صاحب‌خانه آمده به وی عرض كردند: ”ای سرور مگر تخم نیكو در زمین خویش نكاشته‌ای؟ پس از كجا كركاس بهم رسانید؟“ 28 ایشانرا فرمود: ”این كار دشمن است.“ عرض كردند: ”آیا میخواهی برویم آنها را جمع كنیم؟“ 29 فرمود: ”نی مبادا وقت جمع كردن كركاس گندم را با آنها بركَنید. 30 بگذارید كه هر دو تا وقت حصاد با هم نمو كنند و در موسم حصاد دروگران را خواهم گفت كه او‌ّل كركاسها را جمع كرده آنها را برای سوختن بافه‌ها ببندید اما گندم را در انبار من ذخیره كنید.““

 

31 باردیگر مثَلی برای ایشان زده گفت: “ملكوت آسمان مثل دانة خردلی است كه شخصی گرفته در مزرعة خویش كاشت. 32 و هرچند از سایر دانه‌ها كوچكتر است ولی چون نمو كند بزرگترین بقول است و درختی میشود چنانكه مرغان هوا آمده در شاخه‌هایش آشیانه میگیرند.”

 

33 و مثَلی دیگر برای ایشان گفت كه ملكوت آسمان خمیر‌مایه‌ای را ماند كه زنی آنرا گرفته در سه كیل خمیر پنهان كرد تا تمام مخمر گشت. 34 همة این معانی را عیسی با آن گروه به مثَلها گفت و بدون مثل بدیشان هیچ نگفت 35 تا تمام گردد كلامی كه به زبان نبی گفته شد: “دهان خود را به مثَلها باز میكنم و به چیزهای مخفی شدة از بنای عالم تَنَطُّق خواهم كرد.”

 

36 آنگاه عیسی آن گروه را مرخّص كرده داخل خانه گشت و شاگردانش نزد وی آمده گفتند: “مثَلِ كركاسِ مزرعه را بجهت ما شرح فرما.” 37 در جواب ایشان گفت: “آنكه بذر نیكو می‌كارد پسر انسان است 38 و مزرعه این جهان است و تخم نیكو ابنای ملكوت و كركاسها پسران شریرند. 39 و دشمنی كه آنها را كاشت ابلیس است و موسم حصاد عاقبت این عالم و دروندگان فرشتگانند. 40 پس همچنان كه كركاسها را جمع كرده در آتش می‌سوزانند همانطور در عاقبت این عالم خواهد شد 41 كه پسر انسان ملائكة خود را فرستاد همة لغزش دهندگان و بدكاران را جمع خواهند كرد 42 و ایشانرا به تنور آتش خواهند انداخت جایی كه گریه و فشار دندان بو‌َد. 43 آنگاه عادلان در ملكوت پدر خود مثل آفتاب درخشان خواهند شد. هركه گوش شنوا دارد بشنود.

 

44 “و ملكوت آسمان گنجی را ماند مخفی شدة در زمین كه شخصی آن را یافته پنهان نمود و از خوشی آن رفته آنچه داشت فروخت و آن زمینرا خرید.

45 “باز ملكوت آسمان تاجری را ماند كه جویای مرواریدهای خوب باشد 46 و چون یك مروارید گرانبها یافت رفت و مایملك خود را فروخته آنرا خرید.

 

47 “ایضاً ملكوت آسمان مثل دامی است كه به دریا افكنده شود و از هر جنسی به آن درآید 48 و چون پر شود به كناره‌اش كِشَند و نشسته خوبها را در ظروف جمع كنند و بدها را دور اندازند. 49 بدینطور در آخر این عالم خواهد شد. فرشتگان بیرون آمده طالحین را از میان صالحین جدا كرده 50 ایشانرا در تنور آتش خواهند انداخت جایی كه گریه و فشار دندان می‌باشد.” 51 عیسی ایشانرا گفت: “آیا همة این امور را فهمیده‌اید؟” گفتندش: “بلی ای سرور.” 52 به ایشان گفت: “بنابراین هر كاتبی كه در ملكوت آسمان تعلیم یافته است مثل صاحب‌خانه‌ای است كه از خزانة خویش چیزهای نو و كهنه بیرون می‌آورد.”

 

53 و چون عیسی این مثَلها را به اتمام رسانید از آن موضع روانه شد. 54 و چون به وطن خویش آمد ایشانرا در كنیسة ایشان تعلیم داد بقسمی كه متعجب شده گفتند: “از كجا این شخص چنین حكمت و معجزات را بهم رسانید؟ 55 آیا این پسر نجار نمی‌باشد؟ و آیا مادرش مریم نامی نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا؟ 56 و همة خواهرانش نزد ما نمی‌باشند؟ پس این همه را از كجا بهم رسانید؟”‌ 57 و دربارة او لغزش خوردند. لیكن عیسی بدیشان گفت: “نبی بی‌حرمت نباشد مگر در وطن و خانة خویش.” 58 و به سبب بی‌ایمانی ایشان معجزة بسیار در آنجا ظاهر نساخت.

متی فصل 14

 

1 در آن هنگام هیرودیس تِیترارخ چون شهرت عیسی را شنید 2 به خادمان خود گفت: “این است یحیی تعمید‌ دهنده كه از مردگان برخاسته است و از این جهت معجزات از او صادر میگردد.” 3 زیرا كه هیرودیس یحیی را بخاطر هیرودیا زن برادر خود فیلپس گرفته در بند نهاده و در زندان انداخته بود 4 چون كه یحیی بدو همی گفت: “نگاه داشتن وی بر تو حلال نیست.” 5 و وقتی كه قصد قتل او كرد از مردم ترسید زیرا كه او را نبی می‌دانستند. 6 اما چون بزم میلاد هیرودیس را می‌آراستند دختر هیرودیا در مجلس رقص كرده هیرودیس را شاد نمود. 7 از اینرو قسم خورده وعده داد كه آنچه میخواهد بدو بدهد. 8 و او از ترغیب مادر خود گفت كه “سر یحیی تعمید‌دهنده را الآن در طَبقی به من عنایت فرما.” 9 آنگاه پادشاه برنجید لیكن بجهت پاس‌ِ قسم و خاطر همنشینان خود فرمود كه بدهند. 10 و فرستاده سر یحیی را در زندان از تن جدا كرد 11 و سر او را در طشتی گذارده به دختر تسلیم نمودند و او آنرا نزد مادر خود برد. 12 پس شاگردانش آمده جسد او را برداشته به خاك سپردند و رفته عیسی را اطلّاع دادند.

 

13 و چون عیسی اینرا شنید به كشتی سوار شده از آنجا به ویرانه‌ای به خلوت رفت. و چون مردم شنیدند از شهرها به راه خشكی از عقب وی روانه شدند. 14 پس عیسی بیرون آمده گروهی بسیار دیده بر ایشان رحم فرمود و بیماران ایشان را شفا داد. 15 و در وقت عصر شاگردانش نزد وی آمده گفتند: “این موضع ویرانه است و وقت الآن گذشته. پس این گروه را مرخص فرما تا به دهات رفته بجهت خود غذا بخرند.” 16 عیسی ایشانرا گفت: “احتیاج به رفتن ندارند. شما ایشانرا غذا دهید.” 17 بدو گفتند: “در اینجا جز پنج نان و دو ماهی نداریم!” 18 گفت: “آنها اینجا به نزد من بیاورید!” 19 و بدان جماعت فرمود تا بر سبزه نشستند و پنج نان و دو ماهی را گرفته بسوی آسمان نگریسته بركت داد و نان را پاره كرده به شاگردان سپرد و شاگردان بدان جماعت. 20 و همه خورده سیر شدند و از پاره‌های باقیمانده دوازده سبد پر كرده برداشتند. 21 و خورندگان سوای زنان و اطفال قریب به پنج هزار مرد بودند.

 

22 بی درنگ عیسی شاگردان خود را اصرار نمود تا به كشتی سوار شده پیش از وی به كنارة دیگر روانه شوند تا آن گروه را رخصت دهد. 23 و چون مردم را روانه نمود به خلوت برای عبادت بر فراز كوهی برآمد. و وقت شام در آنجا تنها بود. 24 اما كشتی در آن وقت در میان دریا به سبب باد مخالف كه می‌وزید به امواج گرفتار بود. 25 و در پاس چهارم از شب عیسی بر دریا خرامیده بسوی ایشان روانه گردید. 26 اما چون شاگردان او را بر دریا خرامان دیدند مضطرب شده گفتند كه خیالی است و از خوف فریاد برآوردند. 27 اما عیسی ایشانرا بی‌تأمل خطاب كرده گفت: “خاطر جمع دارید! منم ترسان مباشید!” 28 پطرس در جواب او گفت: “ای سرور اگر تویی مرا بفرما تا بر روی آب نزد تو آیم.” 29 گفت: “بیا!” درساعت پطرس از كشتی فرود شده بر روی آب روانه شد تا نزد عیسی آید. 30 لیكن چون باد را شدید دید ترسان گشت و مشرف به غرق شده فریاد برآورده گفت: “ای سرور مرا دریاب.” 31 عیسی بی‌درنگ دست آورده‌ او را بگرفت و گفت: “ای كم ایمان چرا شك آوردی؟” 32 و چون به كشتی سوار شدند باد ساكن گردید. 33 پس اهل كشتی آمده او را پرستش كرده گفتند: “فی‌الحقیقه تو پسر خدا هستی!”

 

34 آنگاه عبور كرده به زمین جنِیسر‌َه آمدند 35 و اهل آن موضع او را شناخته به همگی آن نواحی فرستاده همة بیماران را نزد او آوردند 36 و از او اجازت خواستند كه محض دامن ردایش را لمس كنند و هر كه لمس كرد صحت كامل یافت.

متی فصل 15

 

1 آنگاه كاتبان و فریسیان اورشلیم نزد عیسی آمده گفتند: 2 “چون است كه شاگردان تو از تقلید مشایخ تجاوز می‌نمایند زیرا هرگاه نان میخورند دست خود را نمی‌شویند؟” 3 او در جواب ایشان گفت: “شما نیز به تقلید خویش از حكم خدا چرا تجاوز میكنید؟ 4 زیرا خدا حكم داده است كه مادر و پدر خود را حرمت دار و هر كه پدر یا مادر را دشنام دهد البته هلاك گردد. 5 لیكن شما میگویید هر كه پدر یا مادر خود را گوید آنچه از من به تو نفع رسد هدیه‌ای است 6 و پدر یا مادر خود را بعد از آن احترام نمی‌نماید. پس به تقلید خود حكم خدا را باطل نموده‌اید. 7 ای ریاكاران اشعیاء دربارة شما نیكو نبو‌‌ّت نموده است كه گفت: 8 این قوم به زبانهای خود به من تقر‌ّب می‌جویند و به لبهای خویش مرا تمجید می‌نمایند لیكن دلشان از من دور است. 9 پس عبادت مرا عبث میكنند زیرا كه احكام مردم را بمنزلة فرایض تعلیم می‌دهند.”

10 و آن جماعت را خوانده بدیشان گفت: “گوش داده بفهمید 11 نه آنچه به دهان فرو می‌رود انسانرا نجس می‌سازد بلكه آنچه از دهان بیرون می‌آید انسانرا نجس میگرداند.” 12 آنگاه شاگردان وی آمده گفتند: “آیا میدانی كه فریسیان چون این سخن را شنیدند مكروهش داشتند؟” 13 او در جواب گفت: “هر نهالی كه پدر آسمانی من نكاشته باشد كَنده شود. 14 ایشانرا واگذارید كوران راهنمایان كورانند و هرگاه كور كور را راهنما شود هر دو در چاه افتند.”

15 پطرس در جواب او گفت: “این مثل را برای ما شرح فرما.” 16 عیسی گفت: “آیا شما نیز تا به حال بی‌ادراك هستید؟ 17 یا هنوز نیافته‌اید كه آنچه از دهان فرو می‌رود داخل شكم میگردد و در مبر‌َز افكنده میشود؟ 18 لیكن آنچه از دهان برآید از دل صادر میگردد و این چیزها است كه انسانرا نجس می‌سازد. 19 زیرا كه از دل برمی‌آید خیالات بد و قتلها و زناها و فسقها و دزدیها و شهادات دروغ و كفرها. 20 اینها است كه انسانرا نجس میسازد لیكن خوردن به دستهای ناشسته انسانرا نجس نمی‌گرداند.”

 

21 پس عیسی از آنجا بیرون شده به دیار صُور و صیدون رفت. 22 ناگاه زن كنعانیه‌ای از آن حدود بیرون آمده‌ فریادكنان وی را گفت: “ای سرورای پسر داود بر من رحم كن زیرا دختر من سخت دیوانه است.” 23 لیكن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده‌خواهش نمودند كه “او را مرخص فرمای زیرا در عقب ما شورش میكند.” 24 او در جواب گفت: “فرستاده نشده‌ام مگر بجهت گوسفندان گم شدة خاندان اسرائیل.” 25 پس آن زن آمده او را پرستش كرده گفت: “ای سرور مرا یاری كن.” 26 در جواب گفت كه “نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست.” 27 عرض كرد: “بلی ای سرور زیرا سگان نیز از پاره‌های افتادة‌ سفرة سروریان خویش میخورند.” 28 آنگاه عیسی در جواب او گفت: “ای زن! ایمان تو عظیم است! تو را بر حسب خواهش تو بشود.” كه در همان ساعت دخترش شفا یافت.

 

29 عیسی از آنجا حركت كرده به كنارة دریای جلیل آمد و برفراز كوه برآمده آنجا بنشست. 30 و گروهی بسیار لنگان و كوران و گنگان و شلّان و جمعی از دیگران را با خود برداشته نزد او آمدند و ایشان را بر پایهای عیسی افكندند و ایشانرا شفا داد 31 بقسمی كه آن جماعت‌چون گنگان را گویا و شلّان را تندرست و لنگان را خرامان و كوران را بینا دیدند متعجب شده خدای اسرائیل را تمجید كردند.

 

32 عیسی شاگردان خود را پیش طلبیده گفت: “مرا بر این جماعت دل بسوخت زیرا كه الحال سه روز است كه با من می‌باشند و هیچ چیز برای خوراك ندارند و نمیخواهم ایشانرا گرسنه برگردانم مبادا در راه ضعف كنند.” 33 شاگردانش به او گفتند: “از كجا در بیابان ما را آنقدر نان باشد كه چنین انبوه را سیر كند؟” 34 عیسی ایشانرا گفت: “چند نان دارید؟” گفتند: “هفت نان و قدری از ماهیان كوچك.” 35 پس مردم را فرمود تا بر زمین بنشینند. 36 و آن هفت نان و ماهیان را گرفته شكر نمود و پاره كرده به شاگردان خود داد و شاگردان به آن جماعت. 37 و همه خورده سیر شدند و از خرده‌های باقیمانده هفت زنبیل پر برداشتند. 38 و خورندگان سوای زنان و اطفال چهارهزار مرد بودند. 39 پس آن گروه را رخصت داد و به كشتی سوار شده به حدود مجد‌َل آمد.

متی فصل 16

 

1 آنگاه فریسیان و صد‌ّوقیان نزد او آمده از روی امتحان از وی خواستند كه آیتی آسمانی برای ایشان ظاهر سازد. 2 ایشانرا جواب داد كه “در وقت عصر میگویید هوا خوش خواهد بود زیرا آسمان سرخ است 3 و صبحگاهان میگویید امروز هوا بد خواهد شد زیرا كه آسمان سرخ و گرفته است. ای ریاكاران میدانید صورت آسمان را تمییز دهید اما علاماتِ زمانها را نمیتوانید! 4 فرقة شریرِ زناكار آیتی می‌طلبند و آیتی بدیشان عطا نخواهد شد جز آیت یونس نبی.” پس ایشانرا رها كرده روانه شد.

5 و شاگردانش چون بدان طرف می‌رفتند فراموش كردند كه نان بردارند. 6 عیسی ایشانرا گفت: “آگاه باشید كه از خمیرمایة فریسیان و صدوقیان احتیاط كنید!” 7 پس ایشان در خود تفكر نموده‌ گفتند: “از آن است كه نان برنداشته‌ایم.” 8 عیسی اینرا درك نموده بدیشان گفت: “ای سست ایمانان چرا در خود تفكّر میكنید از آنجهت كه نان نیاورده‌اید؟ 9 آیا هنوز نفهمیده و یاد نیاورده‌اید آن پنج نان و پنج هزار نفر و چند سبدی را كه برداشتید؟ 10 و نه آن هفت نان و چهار هزار نفر و چند زنبیلی را كه برداشتید؟” 11 پس چرا نفهمیدید كه دربارة نان شما را نگفتم كه از خمیر‌مایة فریسیان و صد‌ّوقیان احتیاط كنید؟” 12 آنگاه دریافتند كه نه از خمیرمایة نان بلكه از تعلیم فریسیان و صد‌ّوقیان حكم به احتیاط فرموده است.

 

13 و هنگامی كه عیسی به نواحی قیصریة فیلِپس آمد از شاگردان خود پرسیده گفت: “مردم مرا كه پسر انسانم چه شخص میگویند؟” 14 گفتند: “بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی اِرمیا یا یكی از انبیا.” 15 ایشانرا گفت: “شما مرا كه میدانید؟” 16 شمعون پطرس در جواب گفت كه “تویی مسیح پسر خدای زنده!” 17 عیسی در جواب وی گفت: “خوشابحال تو ای شمعون بن‌یونا! زیرا جسم و خون اینرا بر تو كشف نكرده بلكه پدر من كه در آسمان است. 18 و من نیز تو را میگویم كه تویی پطرس و بر این صخره جماعت خود را بنا میكنم و ابواب هادیس بر آن استیلا نخواهد یافت. 19 و كلیدهای ملكوت آسمان را به تو می‌سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و‌ آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.” 20 آنگاه شاگردان خود را قدغن فرمود كه به هیچكس نگویند كه او مسیح است.

 

21 و از آن زمان عیسی به شاگردان خود خبر دادن آغاز كرد كه رفتن او به اورشلیم و زحمت‌ِ بسیار كشیدن از مشایخ و رؤسای كَهنَه و كاتبان و كشته شدن و در روز سوم برخاستن ضروری است. 22 و پطرس او را گرفته شروع كرد به منع نمودن و گفت: “حاشا از تو ای سرور كه این بر تو هرگز واقع نخواهد شد!” 23 اما او برگشته پطرس را گفت: “دور شو از من ای شیطان زیرا كه باعث لغزش من می‌باشی زیرا نه امور الهی را بلكه امور انسانی را تفكّر میكنی!” 24 آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: “اگر كسی خواهد متابعت من كند باید خود را انكار كرده و صلیب خود را برداشته از عقب من آید. 25 زیرا هركس بخواهد جان خود را برهاند آنرا هلاك سازد اما هركه جان خود را بخاطر من هلاك كند آنرا دریابد. 26 زیرا شخص را چه سود دارد كه تمام دنیا را ببرد و جان خود را ببازد؟ یا اینكه آدمی چه چیز را فدای جان خود خواهد ساخت؟ 27 زیرا كه پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتفاق ملائكة خود و در آن وقت هركسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد. 28 هرآینه به شما میگویم كه بعضی در اینجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبینند كه در ملكوت خود می‌آید ذائقة موت را نخواهند چشید.”

متی فصل 17

 

1 و بعد از شش روز عیسی پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا را برداشته ایشانرا در خلوت به كوهی بلند برد. 2 و در نظر ایشان هیأت‌ِ او متبد‌ّل گشت و چهره‌اش چون خورشید درخشنده و جامه‌اش چون نور سفید گردید. 3 كه ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهر شده با او گفتگو میكردند. 4 اما پطرس به عیسی متوجه شده گفت كه “ای سرور بودن ما در اینجا نیكو است! اگر بخواهی سه سایبان در اینجا بسازیم یكی برای تو و یكی بجهت موسی و دیگری برای الیاس.” 5 و هنوز سخن بر زبانش بود كه ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افكند و اینك آوازی از ابر در رسید كه “این است پسر حبیب من كه از وی خشنودم. او را بشنوید!” 6 و چون شاگردان اینرا شنیدند به روی در افتاده بینهایت ترسان شدند. 7 عیسی نزدیك آمده ایشانرا لمس نمود و گفت: “برخیزید و ترسان مباشید!” 8 و چشمان خود را گشوده‌ هیچكس را جز عیسی تنها ندیدند. 9 و چون ایشان از كوه به زیر می‌آمدند عیسی ایشانرا قدغن فرمود كه “تا پسر انسان از مردگان برنخیزد زنهار این رؤیا را به كسی بازنگویید.” 10 شاگردانش از او پرسیده گفتند: “پس كاتبان چرا میگویند كه می‌باید الیاس اول آید؟” 11 او درجواب گفت: “البته الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود. 12 لیكن به شما میگویم كه الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلكه آنچه خواستند با وی كردند به همانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید.” 13 آنگاه شاگردن دریافتند كه دربارة یحیی تعمید‌دهنده بدیشان سخن میگفت.

 

14 و چون به نزد جماعت رسیدند شخصی پیش آمده نزد وی زانو زده عرض كرد: 15ای سرور بر پسر من رحم كن زیرا مصروع و به شد‌ّت متألّم است چنانكه بارها در آتش و مكر‌ّراً در آب می‌افتد. 16 و او را نزد شاگردان تو آوردم نتوانستند او را شفا دهند.” 17 عیسی در جواب گفت: “ای فرقة بی‌ایمانِ كج رفتار تا به كی با شما باشم و تا چند متحمل شما گردم؟ او را نزد من آورید.” 18 پس عیسی او را نهیب داده دیو از وی بیرون شد و در ساعت آن پسر شفا یافت. 19 اما شاگردان نزد عیسی آمده در خلوت از او پرسیدند: “چرا ما نتوانستیم او را بیرون كنیم؟” 20 عیسی ایشانرا گفت: “به سبب بی‌ایمانی شما. زیرا هرآینه به شما میگویم اگر ایمان‌ِ به قدر دانة خردلی می‌داشتید. بدین كوه می‌گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو البته منتقل می‌شد و هیچ امری بر شما محال نمی‌بود. 21 لیكن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی‌رود.”

 

22 و چون ایشان در جلیل می‌گشتند عیسی بدیشان گفت: “پسر انسان بدست مردم تسلیم كرده خواهد شد 23 و او را خواهند كشت و در روز سوم خواهد برخاست.” پس بسیار محزون شدند.

 

24 و چون ایشان وارد كفرناحوم شدند محصّلانِ دو درهم نزد پطرس آمده گفتند: “آیا استاد شما دو درهم را نمیدهد؟” 25 گفت: “بلی.” و چون به خانه در‌آمده عیسی بر او سبقت نموده‌گفت: “ای شمعون چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه كسان عشر و جزیه میگیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟” 26 پطرس به وی گفت: “از بیگانگان.” عیسی بدو گفت: “پس یقیناً پسران آزادند! 27 لیكن مبادا كه ایشانرا برنجانیم به كنارة دریا رفته قلّابی بینداز و اول ماهی كه بیرون می‌آید گرفته و دهانش را بازكرده مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آنرا برداشته برای من و خود بدیشان بده!”

متی فصل 18

 

1 در همان ساعت شاگردان نزد عیسی آمده گفتند: “چه كس در ملكوت آسمان بزرگتر است؟” 2 آنگاه عیسی طفلی طلب نموده در میان ایشان برپا داشت 3 و گفت: “هرآینه به شما میگویم تا بازگشت نكنید و مثل طفلِ كوچك نشوید هرگز داخل ملكوت آسمان نخواهید شد. 4 پس هركه مثل این بچة كوچك خود را فروتن سازد همان در ملكوت آسمان بزرگتر است. 5 و كسی كه چنین طفلی را به اسم من قبول كند مرا پذیرفته است. 6 و هر كه یكی از این صغار را كه به من ایمان دارند‌ لغزش دهد او را بهتر می‌بود كه سنگ آسیایی برگردنش آویخته در قعر دریا غرق می‌شد!

 

7 “وای بر این جهان به سبب لغزشها زیرا كه لابد است از وقوع لغزشها لیكن وای بر كسی كه سبب لغزش باشد. 8 پس اگر دستت یا پایت تو را بلغزاند‌ آنرا قطع كرده از خود دور انداز زیرا تو را بهتر است كه لنگ یا شل داخل حیات شوی از آنكه با دو دست یا دو پا در نار‌ِ جاودانی افكنده شوی. 9 و اگر چشمت تو را لغزش دهد آنرا قلع كرده از خود دور انداز زیرا تو را بهتر است با یك چشم وارد حیات شوی از اینكه با دو چشم در آتش جهنم افكند شوی.

 

10 “زنهار یكی از این صغار را حقیر مشمارید زیرا شما را میگویم ملائكة ایشان دائماً در آسمان روی پدر مرا كه در آسمان است می‌بینند. 11 زیرا كه پسر انسان آمده است تا گم شده را نجات بخشد. 12 شما چه گمان می‌برید اگر كسی را صد گوسفند باشد و یكی از آنها گم شود آیا آن نود و نُه را به كوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گم شده نمی‌رود؟ 13 و اگر اتفاقاً آنرا دریابد هرآینه به شما میگویم بر آن یكی بیشتر شادی میكند از آن نود و نُه كه گم نشده‌اند. 14 همچنین ارادة پدر شما كه در آسمان است این نیست كه یكی از این كوچكان هلاك گردد.

 

15 “و اگر برادرت به تو گناه كرده باشد برو و او را میان خود و او در خلوت الزام كن. هرگاه سخن تو را گوش گرفت برادر خود را دریافتی 16 و اگر نشنود‌یك یا دو نفر دیگر با خود بردار تا از زبان دو یا سه شاهد هر سخنی ثابت شود. 17 و اگر سخن ایشانرا رد‌ّ كند به جماعت بگو. و اگر جماعت را قبول نكند در نزد تو مثل خارجی یا باجگیر باشد. 18 هرآینه به شما میگویم آنچه بر زمین ببندید در‌آسمان بسته شده باشد و آنچه بر زمین گشایید در آسمان گشوده شده باشد. 19 باز به شما میگویم هرگاه دو نفر از شما در زمین دربارة هر چه كه بخواهند متّفق شوند هرآینه از جانب پدر من كه در آسمان است برای ایشان كرده خواهد شد. 20 زیرا جایی كه دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند‌آنجا در میان ایشان حاضرم.”

 

21 آنگاه پطرس نزد او آمده گفت: “ای سرور چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد می‌باید او را آمرزید؟ آیا تا هفت مرتبه؟” 22 عیسی بدو گفت: “تو را نمی‌گویم تا هفت مرتبه بلكه تا هفتاد و هفت مرتبه! 23 از آنجهت ملكوت آسمان پادشاهی را ماند كه با غلامان خود ارادة محاصبه داشت. 24 و چون شروع به حساب نمود شخصی را نزد او آوردند كه ده هزار قنطار به او بدهكار بود. 25 و چون چیزی نداشت كه ادا نماید سروریش امر كرد كه او را با زن و فرزندان و تمام مایملك او فروخته طلب را وصول كنند. 26 پس آن غلام رو به زمین نهاده او را پرستش نمود و گفت: ”ای سرور مرا مهلت ده تا همه را به تو ادا كنم.“ 27 آنگاه سروری آن غلام بر وی ترحم نموده او را رها كرد و قرض او را بخشید. 28 لیكن چون آن غلام بیرون رفت یكی از همقطاران خود را یافت كه از او صد دینار طلب داشت. او را بگرفت و گلویش را فشرده گفت: ”طلب مرا ادا كن!“ 29 پس آن همقطار بر پایهای او افتاده التماس نموده گفت: ”مرا مهلت ده تا همه را به تو رد‌ّ كنم.“ 30 اما او قبول نكرد بلكه رفته او را در زندان انداخت تا قرض را ادا كند. 31 چون همقطاران وی این وقایع را دیدند بسیار غمگین شده رفتند و آنچه شده بود به سروری خود بازگفتند. 32 آنگاه مولایش او را طلبیده گفت: ”ای غلام شریر آیا تمام آن قرض را محض خواهش تو به تو نبخشیدم؟ 33 پس آیا تو را نیز لازم نبود كه بر همقطار خود رحم كنی چنانكه من بر تو رحم كردم؟“ 34 پس مولای او در غضب شده او را به جلّادان سپرد تا تمام قرض را بدهد. 35 به همینطور پدر آسمان من نیز با شما عمل خواهد نمود اگر هریكی از شما برادر خود را از دل نبخشد.”

متی فصل 19

 

1 و چون عیسی این سخنانرا به اتمام رسانید از جلیل روانه شده به حدود یهودیه از آنطرف ا‌ُرد‌‌ُن‌ّ آمد. 2 و گروهی بسیار از عقب او آمدند و ایشانرا در آنجا شفا بخشید.

3 پس فریسیان آمدند تا او را امتحان كنند و گفتند: “آیا جایز است مرد زن خود را به هر علّتی طلاق دهد؟” 4 او در جواب ایشان گفت: “مگر نخوانده‌اید كه خالق در ابتدا ایشانرا مرد و زن آفرید 5 و گفت از این جهت مرد پدر و مادر خود را رها كرده‌ به زن خویش بپیوندد و هر دو یك تن خواهند شد؟ 6 بنابراین بعد از آن دو نیستند بلكه یك تن هستند. پس آنچه را خدا پیوست انسان جدا نسازد.” 7 به وی گفتند: “پس از بهر چه موسی امر فرمود كه زن را طلاقنامه دهند و جدا كنند؟” 8 ایشانرا گفت: “موسی به سبب سنگدلی شما شما را اجازت داد كه زنان خود را طلاق دهید. لیكن از ابتدا چنین نبود. 9 و به شما میگویم هركه زن خود را بغیر علّت زنا طلاق دهد و دیگری را نكاح كند زانی است و هر كه زن مطلقّه‌ای را نكاح كند زنا كند.”

10 شاگردانش بدو گفتند: “اگر حكم شوهر با زن چنین باشد نكاح نكردن بهتر است!” 11 ایشان را گفت: “تمامی خلق این كلام را نمی‌پذیرند مگر به كسانی كه عطا شده است. 12 زیرا كه خََصی‌ها می‌باشند كه از شكم مادر چنین متولّد شدند و خَصی‌ها هستند كه از مردم خَصی شده‌اند و خصی‌ها می‌باشند كه بجهت ملكوت خدا خود را خَصی نمود‌ه‌اند. آنكه توانایی قبول دارد بپذیرد.”

 

13 آنگاه چند بچة كوچك را نزد او آوردند تا دستهای خود را بر ایشان نهاده دعا كند. اما شاگردان ایشانرا نهیب دادند. 14 عیسی گفت: “بچه‌های كوچك را بگذارید و از آمدن نزد من ایشانرا منع مكنید زیرا ملكوت آسمان از مثل اینها است.” 15 و دستهای خود را بر ایشان گذارده از آنجا روانه شد.

 

16 ناگاه شخصی آمده وی را گفت: “ای استاد نیكو چه عمل نیكو كنم تا حیات جاودانی یابم؟” 17 وی را گفت: “از چه سبب مرا نیكو گفتی و حال آنكه كسی نیكو نیست جز خدا فقط. لیكن اگر بخواهی داخل حیات شوی احكام را نگاهدار.” 18 بدو گفت: “كدام احكام؟” عیسی گفت: “قتل مكن زنا مكن دزدی مكن شهادت دروغ مده 19 و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایة خود را مثل نفس خود دوست دار.” 20 جوان وی را گفت: “همة اینها را از طفولیت نگاه داشته‌ام. دیگر مرا چه ناقص است؟” 21 عیسی بدو گفت: “اگر بخواهی كامل شوی رفته مایملك خود را بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجی خواهی داشت و آمده مرا متابعت نما.” 22 چون جوان این سخن را شنید دل تنگ شده برفت زیرا كه مال بسیار داشت.

23 عیسی به شاگردان خو گفت: “هر‌آینه به شما میگویم كه شخص دولتمند به ملكوت آسمان به دشواری داخل میشود. 24 و باز شما را میگویم كه گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از دخول شخص دولتمند در ملكوت خدا.” 25 شاگردان چون شنیدند بغایت متحیر گشته گفتند: “پس كه میتواند نجات یابد؟” 26 عیسی متوجة ایشان شده گفت: “نزد انسان این محال است لیكن نزد خدا همه چیز ممكن است.” 27 آنگاه پطرس در جواب گفت: “اینك ما همة چیزها را ترك كرده تو را متابعت میكنیم پس ما را چه خواهد بود؟” 28 عیسی ایشانرا گفت: “هرآینه به شما میگویم شما كه مرا متابعت نموده‌اید در معاد وقتی كه پسر انسان بر كرسی جلال خود نشیند شما نیز به دوازده كرسی نشسته بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود. 29 و هر كه بخاطر اسم من خانه‌ها یا برادران یا خواهرا یا پدر یا مادر یا زن یا فرزندان یا زمینها را ترك كرد صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت. 30 لیكن بسا او‌ّلین كه آخرین میگردند و آخرین او‌ّلین!”

متی فصل 20

 

1 “زیرا ملكوت آسمان صاحبخانه‌ای را ماند كه بامدادان بیرون رفت تا عملَه بجهت تاكستان خود به مزد بگیرد. 2 پس با عمله روزی یك دینار قرار داده‌ ایشانرا به تاكستان خود فرستاد. 3 و قریب به ساعت سوم بیرون رفته بعضی دیگر را در بازار بیكار ایستاده دید. 4 ایشانرا نیز گفت: ”شما هم به تاكستان بروید و آنچه حق‌ّ شما است به شما میدهم“. پس رفتند. 5 باز قریب به ساعت ششم و نهم رفته همچنین كرد. 6 و قریب به ساعت یازدهم رفته چند نفر دیگر بیكار ایستاده یافت. ایشانرا گفت: ” از بهر چه تمامی روز در اینجا بیكار ایستاده‌اید؟“ 7 گفتندش: ” هیچكس ما را به مزد نگرفت.“ بدیشان گفت: ”شما نیز به تاكستان بروید و حق‌ّ خویشرا خواهید یافت.“ 8 و چون وقت شام رسید صاحب تاكستان به ناظر خود گفت: ”مزدوران را طلبیده از آخرین گرفته تا او‌ّلین مزد ایشانرا ادا كن.“ 9 پس یازده ساعتیان آمده هر نفری دیناری یافتند. 10 و او‌ّلین آمده گمان بردند كه بیشتر خواهند یافت. ولی ایشان نیز هر نفری دیناری یافتند. 11 اما چون گرفتند به صاحبخانه شكایت نموده 12 گفتند كه ” این آخرین یكساعت كار كردند و ایشانرا با ما كه متحمل سختی و حرارت روز گردیده‌ایم مساوی ساخته‌ای؟“ 13 او در جواب یكی از ایشان گفت: ” ای رفیق بر تو ظلمی نكردم. مگر به دیناری با من قرار ندادی؟ 14 حق‌ّ خود را گرفته برو. میخواهم بدین آخری مثل تو دهم. 15 آیا مرا جایز نیست كه از مال خود آنچه خواهم بكنم؟ مگر چشم تو بد است از آن رو كه من نیكو هستم؟“ 16 بنابراین او‌ّلین آخرین و آخرین او‌ّلین خواهند شد زیرا خوانده‌ شدگان بسیارند و برگزیدگان كم.”

 

17 و چون عیسی به اورشلیم میرفت دوازده شاگرد خود را در اثنای راه به خلوت طلبیده بدیشان گفت: 18 “اینك بسوی اورشلیم میرویم و پسر انسان به رؤسای كَهنَه و كاتبان تسلیم كرده خواهد شد و حكم قتل او را خواهند داد 19 و او را به امتها خواهند سپرد تا او را استهزا كنند و تازیانه زنند و مصلوب نمایند و در روز سوم خواهد برخاست.”

20 آنگاه مادر دو پسر زِبِدی با پسران خود نزد وی آمده و پرستش نموده از او چیزی درخواست كرد. 21 بدو گفت: “چه خواهش داری؟” گفت: “بفرما تا این دو پسر من در ملكوت تو یكی بر دست راست و دیگری بر دست چپ تو بنشینند.” 22 عیسی در جواب گفت: “نمیدانید چه میخواهید. آیا میتوانید از آن كاسه‌ای كه من می‌نوشم بنوشید و تعمیدی را كه من می‌یابم بیابید؟”‌ بدو گفتند: “میتوانیم.” 23 ایشانرا گفت: “البته از كاسة من خواهید نوشید و تعمیدی را كه من می‌یابم خواهید یافت. لیكن نشستن به دست راست و چپ من‌ از آن من نیست كه بدهم مگر به كسانی كه از جانب پدرم برای ایشان مهیا شده است.”

24 اما چون آن ده شاگرد شنیدند بر آن دو برادر به دل رنجیدند. 25 عیسی ایشانرا پیش طلبیده گفت: “آگاه هستید كه حكّام امتها بر ایشان سروری میكنند و رؤسا بر ایشان مسلّطند. 26 لیكن در میان شما چنین نخواهد بود بلكه هر كه در میان شما میخواهد بزرگ گردد خادم شما باشد. 27 و هركه میخواهد در میان شما مقد‌ّم بو‌َد غلام شما باشد. 28 چنانكه پسر انسان نیامد تا مخدوم شود بلكه تا خدمت كند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.”

 

29 و هنگامی كه از اَر‌ِیحا بیرون می‌رفتند گروهی بسیار از عقب او می‌آمدند. 30 كه ناگاه دو مرد كور كنار راه نشسته چون شنیدند كه عیسی در گذر است فریاد كرده گفتند: “ای سرورای پسر داود بر ما ترحم كن!” 31 و هر چند خلق ایشان را نهیب میدادند كه خاموش شوند بیشتر فریادكنان میگفتند: “ای سرورای پسر داود بر ما ترحم فرما!” 32 پس عیسی ایستاده به آواز بلند گفت: “چه میخواهید برای شما كنم؟” 33 به وی گفتند: “ای سرور اینكه چشمان ما باز گردد!” 34 پس عیسی ترحم نموده‌چشمان ایشانرا لمس نمود كه در ساعت بینا گشته از عقب او روانه شدند.

متی فصل 21

1 و چون نزدیك به اورشلیم رسیده وارد بیت فاجی نزد كوه زیتون شدند. آنگاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده 2 بدیشان گفت: “در این قریه‌ای كه پیش روی شما است بروید و در حال الاغی با كره‌ّ‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز كرده نزد من آورید. 3 و هرگاه كسی به شما سخنی گوید بگویید سرور بدینها احتیاج دارد كه فی‌الفور آنها را خواهد فرستاد.” 4 و این همه واقع شد تا سخنی كه نبی گفته است تمام شود 5 كه “دختر صهیون را گویید اینك پادشاه تو نزد تو می‌آید با فروتنی و سواره بر حمار و بر كر‌ّة الاغ.” 6 پس شاگردان رفته‌ آنچه عیسی بدیشان امر فرموده بعمل آوردند 7 و الاغ را با كر‌ّه آورده رخت خود را بر آنها انداختند و او بر آنها سوار شد. 8 و گروهی بسیار رختهای خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخه‌ها بریده در راه می‌گستردند. 9 و جمعی از پیش و پس او رفته فریادكنان میگفتند: “هوشیعانا پسر داود! مبارك باد كسی كه به اسم یَهُوَه می‌آید! هوشیعانا در اعلی‌علیین!” 10 و چون وارد اورشلیم شد تمام شهر به آشوب آمده می‌گفتند:‌ “این كیست؟” 11 آن گروه گفتند: “این است عیسی نبی از ناصرة جلیل.”

 

12 پس عیسی داخل هیكل خدا گشته جمیع كسانی را كه در هیكل خرید و فروش میكردند بیرون نمود و تختهای صر‌ّافان و كرسیهای كبوترفروشان را واژگون ساخت. 13 و ایشانرا گفت: “مكتوب است كه خانة من خانة دعا نامیده میشود. لیكن شما مغارة دزدانش ساخته‌اید.” 14 و كوران و شلان در هیكل نزد او آمدند و ایشانرا شفا بخشید.

15 اما رؤسای كهنه و كاتبان چون عجایبی كه از او صادر می‌گشت و كودكان را كه در هیكل فریاد برآورده “هوشیعانا پسر داودا” میگفتند دیدند غضبناك گشته 16 به وی گفتند: “نمی‌شنوی آنچه اینها میگویند؟” عیسی بدیشان گفت: “بلی مگر نخوانده‌اید این كه از دهان كودكان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی؟” 17 پس ایشانرا واگذارده از شهر بسوی بیت‌عنیا رفته در آنجا شب را بسر برد.

 

18 بامدادان چون به شهر مراجعت میكرد گرسنه شد. 19 و در كنارة راه یك درخت انجیر دیده نزد آن آمد و جز برگ بر آن هیچ نیافت. پس آنرا گفت: “از این به بعد میوه تا به ابد بر تو نشود!” كه در ساعت درخت انجیر خشكید! 20 چون شاگردانش اینرا دیدند متعجب شده گفتند: “چه بسیار زود درخت انجیر خشك شده است!” 21 عیسی در جواب ایشان گفت: “هرآینه به شما میگویم اگر ایمان میداشتید و شك نمی‌نمودید نه همین را كه به درخت انجیر شد میكردید بلكه هرگاه بدین كوه میگفتید ”منتقل شده به دریا افكنده شو“ چنین میشد. 22 و هرآنچه با ایمان به دعا طلب كنید خواهید یافت.”

 

23 و چون به هیكل درآمده تعلیم میداد رؤسای كهنه و مشایخ قوم نزد او آمده گفتند: “به چه قدرت این اعمال را می‌نمایی و كیست كه این قدرت را به تو داده است؟” 24 عیسی در جواب ایشان گفت: “من نیز از شما سخنی می‌پرسم. اگر آن را به من گویید من هم به شما گویم كه این اعمال را به چه قدرت می‌نمایم: 25 تعمید یحیی از كجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟” ایشان با خود تفكّر كرده گفتند كه “اگر گوییم از آسمان بود. هر آینه گوید پس چرا به وی ایمان نیاوردید. 26 و اگر گوییم از انسان بود از مردم می‌ترسیم زیرا همه یحیی را نبی میدانند.” 27 پس در جواب عیسی گفتند: “نمیدانیم.” بدیشان گفت: “من هم شما را نمیگویم كه به چه قدرت این كارها را میكنم.

 

28 “لیكن چه گمان دارید؟ شخصی را دو پسر بود. نزد نخستین آمده گفت: ”ای فرزند امروز به تاكستان من رفته به كار مشغول شو.“ 29 در جواب گفت:ای آقا من میروم.“ ولی نرفت.  30 و به دو‌ّمین نیز همچنین گفت. او در جواب گفت: ”نخواهم رفت.“ اما بعد پشیمان گشته برفت. 31 كدام یك از این دو خواهش پدر را بجا آورد؟” گفتند: “او‌ّلی.” عیسی بدیشان گفت: “هرآینه به شما میگویم كه باجگیران و فاحشه‌ها قبل از شما داخل ملكوت خدا میگردند 32 زانرو كه یحیی از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ایمان نیاوردید اما باجگیران و فاحشه‌ها بدو ایمان آوردند و شما چون دیدید آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید.

 

33 “و مثَلی دیگر بشنوید: صاحبخانه‌ای بود كه تاكستانی غَرس نموده‌خطیره‌ای گردش كشید و چرخُشتی در آن كند و برجی بنا نمود. پس آنرا به دهقانان سپرده عازم سفر شد. 34 و چون موسم میوه نزدیك شد غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوه‌های او را بردارند. 35 اما دهقانان غلامانش را گرفته بعضی را زدند و بعضی را كشتند و بعضی را سنگسار نمودند. 36 باز غلامان دیگر بیشتر از او‌ّلین فرستاده بدیشان نیز به همانطور سلوك نمودند. 37 بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده گفت: ”پسر مرا حرمت خواهند داشت.“ 38 اما دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بكشیم و میراثش را ببریم.“ 39 آنگاه او را گرفته بیرون تاكستان افكنده كشتند. 40 پس چون مالك تاكستان آید به آن دهقانان چه خواهد كرد؟” 41 گفتند: “البته آن بدكاران را به سختی هلاك خواهد كرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد كه میوه‌هایش را در موسم بدو دهند.”

42 عیسی بدیشان گفت: “مگر در كتب هرگز نخوانده‌اید این كه سنگی را كه معمارانش رد‌ّ نمودند همان سر زاویه شده است. این از جانب یَهُوَه آمد و در نظر ما عجیب است. 43 از این جهت شما را میگویم كه ملكوت خدا از شما گرفته شده به امتی كه میوه‌اش را بیاورند عطا خواهد شد. 44 و هركه بر آن سنگ افتد منكسر شود و اگر آن بر كسی افتد نرمش سازد.” 45 و چون رؤسای كَهنَه و فریسیان مثلهایش را شنیدند دریافتند كه دربارة ایشان میگوید. 46 و چون خواستند او را گرفتار كنند از مردم ترسیدند زیرا كه او را نبی میدانستند.

متی فصل 22

 

1 و عیسی توجه نموده‌ باز به مثَلها ایشان را خطاب كرده گفت: 2 “ملكوت آسمان پادشاهی را ماند كه برای پسر خویش عروسی كرد. 3 و غلامان خود را فرستاد تا دعوت‌شدگان را به عروسی بخوانند و نخواستند بیایند. 4 باز غلامان دیگر روانه نموده فرمود: ”دعوت‌شدگان را بگویید كه اینك خوان خود را حاضر ساخته‌ام و گاوان و پرواریهای من كشته شده و همه چیز آماده است به عروسی بیایید.“ 5 ولی ایشان بی‌اعتنایی نموده راه خود را گرفتند یكی به مزرعة خود و دیگری به تجارت خویش رفت. 6 و دیگران غلامان او را گرفته دشنام داده‌كشتند. 7 پادشاه چون شنید غضب نموده لشكریان خود را فرستاده آن قاتلان را به قتل رسانید و شهر ایشانرا بسوخت. 8 آنگاه غلامان خود را فرمود: ”عروسی حاضر است لیكن دعوت‌شدگان لیاقت نداشتند. 9 الآن به شوارع عامه بروید و هركه را بیابید به عروسی بطلبید.“ 10 پس آن غلامان به سر راهها رفته نیك و بد هر كه را یافتند جمع كردند چنانكه خانة عروسی از مجلسیان مملّو گشت. 11 آنگاه پادشاه بجهت دیدن اهل مجلس داخل شده شخصی را در آنجا دید كه جامة عروسی در برندارد. 12 بدو گفت: ”ای عزیز چطور در اینجا آمدی و حال آنكه جامة عروسی در برنداری؟“ او خاموش شد. 13 آنگاه پادشاه خادمان خود را فرمود: ”این شخص را دست و پا بسته بردارید و در ظلمت خارجی اندازید جایی كه گریه و فشار دندان باشد.“ 14 زیرا طلبیدگان بسیارند و برگزیدگان كم.”

15 پس فریسیان رفته شورا نمودند كه چطور او را در گفتگو گرفتار سازند. 16 و شاگردان خود را با هیرودیان نزد وی فرستاده گفتند: “استادا میدانیم كه صادق هستی و طریق خدا را به راستی تعلیم می‌نمایی و از كسی باك نداری زیرا كه به ظاهر خلق نمی‌نگری. 17 پس به ما بگو رأی تو چیست. آیا جزیه دادن به قیصر رواست یا نه؟” 18 عیسی شرارت ایشانرا درك كرده گفت: “ای ریاكاران چرا مرا تجربه میكنید؟ 19 سكّة جزیه را به من بنمایید.” ایشان دیناری نزد وی آوردند. 20 بدیشان گفت: “این صورت و رقم از آن كیست؟” 21 بدو گفتند: “از آنِ قیصر.” بدیشان گفت: “مال قیصر را به قیصر ادا كنید و مال خدا را به خدا!” 22 چون ایشان شنیدند متعجب شدند و او را واگذارده برفتند.

 

23 و در همانروز صد‌ّوقیان كه منكر قیامت هستند نزد او آمده سؤال نموده 24 گفتند: “ای استاد موسی گفت اگر كسی بی‌اولاد بمیرد می‌باید برادرش زن او را نكاح كند تا نسلی برای برادر خود پیدا نماید. 25 باری در میان ما هفت برادر بودند كه او‌ّل زنی گرفته‌‌ بمرد و چون اولادی نداشت زن را به برادر خود ترك كرد.26 و همچنین دو‌ّمین و سو‌ّمین تا هفتمین. 27 و آخر از همه آن زن نیز مرد. 28 پس او در قیامت زن كدام یك از آن هفت خواهد بود زیرا كه همه او را داشتند؟” 29 عیسی در جواب ایشان گفت: “گمراه هستید از اینرو كه كتاب و قو‌ّت خدا را درنیافته‌اید 30 زیرا كه در قیامت نه نكاح میكنند و نه نكاح كرده میشوند بلكه مثل ملائكة خدا در آسمان می‌باشند. 31 اما دربارة قیامت مردگان آیا نخوانده‌اید كلامی را كه خدا به شما گفته است 32 من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب؟ خدا خدای مردگان نیست بلكه خدای زندگان است.”

 

33 و آن گروه چون شنیدند از تعلیم وی متحیر شدند. 34 اما چون فریسیان شنیدند كه صد‌ّوقیان را مجاب نموده است با هم جمع شدند. 35 و یكی ازایشان كه فقیه بود از وی به طریق امتحان سؤال كرده گفت: 36 “ای استاد كدام حكم در شریعت بزرگتر است؟” 37 عیسی وی را گفت: “اینكه یَهُوَه خدای خود را به همة دل و تمامی نفس و تمامی فكر خود محبت نما. 38 این است حكم او‌ّل و اعظم. 39 و دو‌ّم مثل آن است یعنی همسایة خود را مثل خود محبت نما. 40 بدین دو حكم تمام تورات و صُحف انبیا متعلّق است.”

 

41 و چون فریسیان جمع بودند عیسی از ایشان پرسیده 42 گفت: “دربارة مسیح چه گمان می‌برید؟ او پسر كیست؟”‌ بدوگفتند: “پسر داود.” 43 ایشانرا گفت: “پس چطور داود در روح او را سرور میخواند؟ چنانكه میگوید: 44یَهُوَه به سرور من گفت به دست راست من بنشین تا دشمنان تو را پای‌انداز تو سازم.“ 45 پس هرگاه داود او را سرور میخواند چگونه پسرش می‌باشد؟” 46 و هیچكس قدرت جواب وی هرگز نداشت و نه كسی از آنروز دیگر جرأت سؤال كردن از او نمود.

متی فصل 23

 

1 آنگاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب كرده 2 گفت: “كاتبان و فریسیان بر كرسی موسی نشسته‌اند. 3 پس آنچه به شما گویند نگاه دارید و بجا آورید لیكن مثل اعمال ایشان مكنید زیرا میگویند و نمی‌كنند. 4 زیرا بارهای گران و دشوار را می‌بندند و بر دوش مردم می‌نهند و خود نمیخواهند آنها را به یك انگشت حركت دهند. 5 و همة كارهای خود را میكنند تا مردم ایشانرا ببینند. حمایلهای خود را عریض و دامنهای قبای خود را پهن می‌سازند 6 و بالا نشستن در ضیافتها و كرسیهای صدر در كنایس را دوست میدارند 7 و تعظیم در كوچه‌ها را و اینكه مردم ایشان را سرور سرور بخوانند. 8 لیكن شما سرور خوانده میشوید زیرا استاد شما یكی است یعنی مسیح و جمیع شما برادرانید. 9 و هیچ كس را بر زمین پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یكی است كه در آسمان است. 10 و پیشوا خوانده مشوید زیرا پیشوای شما یكی است یعنی مسیح. 11 و هركه از شما بزرگتر باشد خادم شما بو‌َد. 12 و هركه خود را بلند كند پست گردد و هر كه خود را فروتن سازد سرافراز گردد.

 

13 “وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار كه درِ ملكوت آسمان را به روی مردم می‌بندید زیرا خود داخل آن نمی‌شوید و داخل شوندگان را از دخول مانع میشوید. 14 وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار زیرا خانه‌‌های بیوه‌زنان را می‌بلعید و از روی ریا نماز را طویل می‌كنید از آنرو عذاب شدیدتر خواهید یافت. 15 وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار زیرا كه بر‌ّ و بحر را میگردید تا مریدی پیدا كنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست‌تر از خود پسر جهنّم میسازید! 16 وای برشما ای راهنمایان كور كه میگویید ”هركه به هیكل قسم خورد باكی نیست لیكن هركه به طلای هیكل قسم خورد باید وفا كند.“ 17 ای نادانان و نابینایان آیا كدام افضل است؟ طلا یا هیكلی كه طلا را مقد‌ّس میسازد؟ 18 ”و هركه به مذبح قسم خورد باكی نیست لیكن هر كه به هدیه‌ای كه بر آن است قسم خورد باید ادا كند.“ 19 ای جهال و كوران كدام افضل است؟ هدیه یا مذبح كه هدیه را تقدیس می‌نماید؟ 20 پس هركه به مذبح قسم خورد. به آن و به هر چه بر آن است قسم خورده است 21 و هركه به هیكل قسم خورد به آن و به او كه در آن ساكن است قسم خورده است 22 و هركه به آسمان قسم خورد به كرسی خدا و به او كه بر آن نشسته است قسم خورده باشد.

23 “وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار كه نعناع و شبت و زیره را عشر میدهید و اعظم احكام شریعت یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترك كرده‌اید! می‌بایست آنها را بجا آورده اینها را نیز ترك نكرده باشید. 24 ای رهنمایان كور كه پشه را صافی میكنید و شتر را فرو می‌برید! 25 وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار از آن رو كه بیرون پیاله و بشقاب را پاك می‌نمایید و درون آنها مملّو از جبر و ظلم است. 26 ای فریسی كور او‌ّل درون پیاله و بشقاب را طاهر ساز تا بیرونش نیز طاهر شود! 27 وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار كه چون قبور سفید شده می‌باشید كه از بیرون نیكو می‌نماید لیكن درون آنها از استخوانهای مردگان و سایر نجاسات پر است! 28 همچنین شما نیز ظاهراً به مردم عادل می‌نمایید لیكن باطناً از ریاكاری و شرارت مملّو هستید.

29 “وای بر شما ای كاتبان و فریسیان ریاكار كه قبرهای انبیا را بنا میكنید و مدفنهای صادقان را زینت می‌دهید 30 و میگویید: ” اگر در ایام پدران خود می‌بودیم در ریختن خون انبیا با ایشان شریك نمی‌شدیم!“ 31 پس بر خود شهادت میدهید كه فرزندان قاتلان انبیا هستید. 32 پس شما پیمانة پدران خود را لبریز كنید! 33 ای ماران و افعی‌زادگان! چگونه از عذاب جهنّم فرار خواهید كرد؟ 34 لهذا الحال انبیا و حكماء و كاتبان نزد شما میفرستم و بعضی را خواهید كشت و به دار خواهید كشید و بعضی را در كنایس خود تازیانه زده از شهر به شهر خواهید راند 35 تا همة خونهای صادقان كه بر زمین ریخته شد بر شما وارد آید از خون هابیل صدیق تا خون زكریا ابن‌برخیا كه او را در میان هیكل و مذبح كشتید. 36 هرآینه به شما میگویم كه این همه بر این طایفه خواهد آمد!

 

37 “ای اورشلیم اورشلیم قاتل انبیا و سنگسار كنندة مرسلان خود! چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم مثل مرغی كه جوجه‌های خود را زیر بال خود جمع میكند و نخواستید! 38 اینك خانة شما برای شما ویران گذارده میشود. 39 زیرا به شما میگویم از این پس مرا نخواهید دید تا بگویید مبارك است او كه به نام یَهُوَه می‌آید.”

متی فصل 24

 

1پس عیسی از هیكل بیرون شده برفت. و شاگردانش پیش آمدند تا عمارتهای هیكل را بدو نشان دهند. 2 عیسی ایشانرا گفت: “آیا همة این چیزها را نمی‌بینید؟ هرآینه به شما میگویم در اینجا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد كه به زیر افكنده نشود!” 3 و چون به كوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند: “به ما بگو كه این امور كی واقع میشود و نشان‌آمدن تو و انقضای عالم چیست.”

4 عیسی در جواب ایشان گفت: “زنهار كسی شما را گمراه نكند! 5 زآنرو كه بسا به نام من آمده خواهند گفت كه من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند كرد. 6 و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید زیرا كه وقوع این هم لازم است لیكن انتها هنوز نیست. 7 زیرا قومی با قومی و مملكتی با مملكتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها و زلزله‌ها در جایها پدید آید. 8 اما همة اینها آغاز دردهای زه است. 9 آنگاه شما را به مصیبت سپرده خواهند كشت و جمیع امتها بجهت اسم من از شما نفرت كنند. 10 و در آن زمان بسیاری لغزش خورده یكدیگر را تسلیم كنند و از یكدیگر نفرت گیرند. 11 و بسا انبیای كَذَبه ظاهر شده. بسیاری را گمراه كنند. 12 و بجهت افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد. 13 لیكن هركه تا به انتها صبر كند نجات یابد. 14 و به این بشارتِ ملكوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود آنگاه انتها خواهد رسید.

15 “ پس چون مكروه‌ِ ویرانی را كه به زبان دانیال نبی گفته شده است در مقام مقد‌ّس برپا شده بینید – هركه خوانَد دریافت كند – 16 آنگاه هركه در یهودیه باشد به كوهستان بگریزد 17 و هركه بر بام باشد بجهت برداشتن چیزی از خانه به زیر نیاید 18 و هركه در مزرعه است بجهت برداشتن رخت خود برنگردد. 19 لیكن وای بر آبستنان و شیردهندگان در آن ایام! 20 پس دعا كنید تا فرار شما در زمستان یا در سبَت نشود 21 زیرا كه در آن زمان چنان مصیبت عظیمی ظاهر میشود كه از ابتدا عالم تا كنون نشده و نخواهد شد! 22 و اگر آن ایام كوتاه نشدی هیچ بشری نجات نیافتی لیكن بخاطر برگزیدگان آن روزها كوتاه خواهد شد.

 

23 “آنگاه اگر كسی به شما گوید: ”اینك مسیح در اینجا یا در آنجا است“ باور مكنید 24 زیرا كه مسیحان كاذب و انبیا كَذَبه ظاهر شده علامات و معجزات عظیمه چنان خواهند نمود كه اگر ممكن بودی برگزیدگان را نیز گمراه كردندی. 25 اینك شما را پیش خبر دادم.

26 “پس اگر شما را گویند: اینك در صحراست بیرون مروید یا آنكه در خلوت است باور مكنید 27 زیرا همچنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر میشود ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد. 28 و هر جا كه مرداری باشد كركسان در آنجا جمع شوند. 29 و فوراً بعد از مصیبت آن ایام آفتاب تاریك گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قو‌ّتهای افلاك متزلزل گردد. 30 آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آنوقت جمیع طوایف زمین سینه‌زنی كنند و پسر انسان را بینند كه بر ابرهای آسمان با قو‌ّت و جلال عظیم می‌آید 31 و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده برگزیدگان او را از بادهای اربعه از كران تا بكران فلك فراهم خواهند آورد.

32 “پس از درخت انجیر مثلش را فراگیرید كه چون شاخه‌اش نازك شده برگها می‌آورد می‌فهمید كه تابستان نزدیك است. 33 همچنین شما نیز چون این همه را بینید بفهمید كه نزدیك بلكه بر در است. 34 هر آینه به شما میگویم تا این همه واقع نشود این طایفه نخواهد گذشت. 35 آسمان و زمین زایل خواهد شد لیكن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد.

 

36 “اما از آنروز و ساعت هیچكس اطّلاع ندارد حتّی ملائكة آسمان جز پدر من و بس. 37 لیكن چنانكه ایام نوح بود ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود: 38 زیرا همچنان كه در ایام قبل از طوفان میخوردند و می‌آشامیدند و نكاح میكردند و منكوحه میشدند تا روزی كه نوح داخل كشتی گشت 39 و نفهمیدند تا طوفان آمده همه را ببرد همچنین ظهور پسر انسان نیز خواهد بود. 40 آنگاه دو نفری كه در مزرعه‌ای می‌باشند یكی گرفته و دیگری واگذارده شود. 41 و دو زن كه دستآس میكنند‌یكی گرفته و دیگری رها شود. 42 پس بیدار باشید زیرا كه نمیدانید در كدام ساعت سرور شما می‌آید. 43 لیكن اینرا بدانید كه اگر صاحبخانه میدانست در چه پاس از شب دزد می‌آید بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت كه به خانه‌اش نقب زند. 44 لهذا شما نیز حاضر باشید زیرا در ساعتی كه گمان نبرید پسر انسان می‌آید.

45 “پس آن غلام امین و دانا كیست كه سروریش او را بر اهل خانة خود بگمارد تا ایشانرا در وقت معین خوراك دهد؟ 46 خوشابحال آن غلامی كه چون سروریش آید او را درچنین كار مشغول یابد. 47 هرآینه به شما میگویم كه او را بر تمام مایملك خود خواهد گماشت. 48 لیكن هرگاه آن غلام شریر با خود گوید كه سروری من در آمدن تأخیر می‌نماید 49 و شروع كند به زدن همقطاران خود و خوردن و نوشیدن با میگساران 50 هرآینه سروری آن غلام اید در روزی كه منتظر نباشد و در ساعتی كه نداند 51 و او را دو پاره كرده نصیبش را با ریاكاران قرار دهد در مكانی كه گریه و فشار دندان خواهد بود.

متی فصل 25

 

1“در آن زمان ملكوت آسمان مثل ده باكره خواهد بود كه مشعلهای خود را برداشته به استقبال داماد بیرون رفتند. 2 و از ایشان پنج دانا و پنج نادان بودند. 3 اما نادانان مشعلهای خود را برداشته هیچ روغن با خود نبردند. 4 لیكن دانایان روغن در ظروف خود با مشعلهای خویش برداشتند. 5 و چون آمدن داماد بطول انجامید همه پینكی زده خفتند. 6 و در نصف شب صدایی بلند شد كه ”اینك داماد می‌آید. به استقبال وی بشتابید.“ 7 پس تمامی آن باكره‌ها برخاسته مشعلهای خود را اصلاح نمودند. 8 و نادانان دانایان را گفتند: ”از روغن خود به ما دهید زیرا مشعلهای ما خاموش میشود.“ 9 اما دانایان در جواب گفتند: ”نمی‌شود مبادا ما و شما را كفاف ندهد. بلكه نزد فروشندگان رفته برای خود بخرید.“ 10 و در حینی كه ایشان بجهت خرید می‌رفتند داماد برسید و آنانی كه حاضر بودند‌ با وی به عروسی داخل شده‌ در بسته گردید. 11 بعد از آن باكره‌های دیگر نیز آمده گفتند: ”ای آقا ای آقا برای ما باز كن.“ 12 او در جواب گفت: ”هر آینه به شما میگویم شما را نمی‌شناسم.“ 13 پس بیدار باشید زیرا كه آنروز و ساعت را نمیدانید.

 

14 “زیرا چنانكه مردی عازم سفر شده غلامان خود را طلبید و اموال خود را بدیشان سپرد 15 یكی را پنج قنطار و دیگری را دو و سومی را یك داد هر یك را بحسب استعدادش. و بی‌درنگ متوجة سفر شد. 16 پس آنكه پنج قنطار یافته بود رفته و با آنها تجارت نموده پنج قنطار دیگر سود كرد. 17 و همچنین صاحب دو قنطار نیز دو قنطار دیگر سود گرفت. 18 اما آنكه یك قنطار گرفته بود رفته زمین را كند و نقد سروری خود را پنهان نمود.

19 “و بعد از مد‌ّت مدیدی سروری آن غلامان آمده از ایشان حساب خواست. 20 پس آنكه پنج قنطار یافته بود پیش آمده پنج قنطار دیگر آورده گفت: ”ای سرور پنج قنطار به من سپردی اینك پنج قنطار دیگر سود كردم.“ 21 سروری او به وی گفت: آفرین ای غلام‌ِ نیك‌ِ متد‌ّین! بر چیزهای اندك امین بودی تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. به شادی سروری خود داخل شو!“ 22 و صاحب دو قنطار نیز آمده گفت: ”ای سرور دو قنطار تسلیم من نمودی اینك دو قنطار دیگر سود یافته‌ام.“ 23 سروریش وی را گفت: ”آفرین ای غلام نیكِ‌ متد‌ّین! بر چیزهای كم امین بودی تو را بر چیزهای بسیار می‌گمارم. در خوشی سروری خود داخل شو!“ 24 پس آنكه یك قنطار گرفته بود پیش آمده گفت: ”ای سرور چون تو را می‌شناختم كه مرد درشت خویی می‌باشی از جایی كه نكاشته‌ای می‌دروی و از جایی كه نیفشانده‌ای جمع میكنی 25 پس ترسان شده رفتم و قنطار تو را زیر زمین نهفتم. اینك مال تو موجود است.“ 26 سروریش در جواب وی گفت: ”ای غلام شریرِ‌ بیكاره! دانسته‌ای كه از جایی كه نكاشته‌ام می‌دروم و از مكانی كه نپاشیده‌ام جمع میكنم. 27 از همین جهت تو را می‌بایست نقد مرا به صر‌ّافان بدهی تا وقتی كه بیایم مال خود را با سود بیابم. 28 الحال آن قنطار را از او گرفته به صاحب ده قنطار بدهید. 29 زیرا به هركه دارد داده شود و افزونی یابد و از آنكه ندارد آنچه دارد نیز گرفته شود. 30 و آن غلام بی‌نفع را در ظلمت خارجی اندازید جایی كه گریه و فشار دندان خواهد بود.“

 

31 “ اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائكة مقد‌ّس خویش آید آنگاه بر كرسی جلال خود خواهد نشست 32 و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا میكند به قسمی كه شبان میشها را از بزها جدا میكند. 33 و میشها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد. 34 آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گوید: ”بیایید ای بركت یافتگان از پدر من و ملكوتی را كه از ابتدای عالم برای شما آماده شده است به میراث گیرید. 35 زیرا چون گرسنه بودم مرا طعام دادید تشنه بودم سیرآبم نمودید غریب بودم مرا جا دادید 36 عریان بودم مرا پوشانیدید مریض بودم عیادتم كردید در حبس بودم دیدن من آمدید.“ 37 آنگاه عادلان به پاسخ گویند: ”ای سرور كی گرسنه‌ات دیدیم تا طعامت دهیم یا تشنه‌ات یافتیم تا سیرآبت نماییم 38 یا كی تو را غریب یافتیم تا تو را جا دهیم یا عریان تا بپوشانیم 39 و كی تو را مریض یا محبوس یافتیم تا عیادتت كنیم؟“ 40 پادشاه در جواب ایشان گوید: ”هرآینه به شما میگویم آنچه به یكی از این برادران كوچكترین من كردید به من كرده‌اید.“

41 “پس اصحاب طرف چپ را گوید: ”ای ملعونان از من دور شوید در آتش جاودانی كه برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است. 42 زیرا گرسنه بودم مرا خوراك ندادید تشنه بودم مرا آب نداید 43 غریب بودم مرا جا ندادید عریان بودم مرا نپوشانیدید مریض و محبوس بودم عیادتم ننمودید.“ 44 پس ایشان نیز به پاسخ گویند: ”ای سرور كی تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا برهنه یا مریض یا محبوس دیده خدمتت نكردیم؟“ 45 آنگاه در جواب ایشان گوید: ”هرآینه به شما میگویم آنچه به یكی از این كوچكان نكردید به من نكرده‌اید.“ 46 و ایشان در عذاب جاودانی خواهند رفت اما عادلان در حیات جاودانی.”

متی فصل 26

1و چون عیسی همة این سخنان را به اتمام رسانید به شاگردان خود گفت: 2 “میدانید كه بعد از دو روز عید فصح است كه پسر انسان تسلیم كرده میشود تا مصلوب گردد.”

3 آنگاه رؤسای كَهنَه و كاتبان و مشایخ قوم در دیوانخانة رئیس كَهنَه كه قیافا نام داشت جمع شده 4 شورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتار ساخته به قتل رسانند. 5 اما گفتند: “نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم برپا شود.”

 

6 و هنگامی كه عیسی در بیت‌عنیا در خانة شمعون ابرص شد. 7 زنی با شیشه‌ای عطر گرانبها نزد او آمده‌چون بنشست بر سر وی ریخت. 8 اما شاگردانش چون اینرا دیدند غضب نموده گفتند: “چرا این اسراف شده است؟ 9 زیرا ممكن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.” 10 عیسی این را درك كرده بدیشان گفت: “چرا بدین زن زحمت میدهید؟ زیرا كار نیكو به من كرده است. 11 زیرا كه فقرا را همیشه نزد خود دارید اما مرا همیشه ندارید. 12 و این زن كه این عطر را بر بدنم مالید بجهت دفن من كرده است. 13 هر آینه به شما میگویم هر جایی كه در تمام عالم بدین بشارت موعظه كرده شود كار این زن نیز بجهت یادگاری او مذكور خواهد شد.”

 

14 آنگاه یكی از آن دوازده كه به یهودای اسخریوطی مسمی بود نزد رؤسای كهنه رفته 15 گفت: “مرا چند خواهید داد تا او را به شما تسلیم كنم؟” ایشان سی پارة نقره با وی قرار دادند. 16 و از آنوقت در صدد فرصت شد تا او را بدیشان تسلیم كند.

17 پس در روز او‌ّل عید فطیر شاگردان نزد عیسی آمده گفتند: “كجا میخواهی فصح را آماده كنیم تا بخوری؟” 18 گفت: “به شهر نزد فلان كس رفته بدو گویید: ”استاد میگوید وقت من نزدیك شد و فصح را در خانة تو با شاگردان خود صرف می‌نمایم.““ 19 شاگردان چنانكه عیسی ایشانرا امر فرمود كردند و فصح را مهیا ساختند.

20 چون وقت شام رسید با آن دوازده بنشست. 21 و وقتی كه ایشان غذا میخوردند او گفت: “هر آینه به شما میگویم كه یكی از شما مرا تسلیم میكند!” 22 پس بغایت غمگین شده هر یك از ایشان به وی سخن آغاز كردند كه “ای سرور آیا من آنم؟” 23 او در جواب گفت: “آنكه دست با من در قاب فرو برد همان كس مرا تسلیم نماید! 24 هرآینه پسر انسان به همانطور كه دربارة او مكتوب است رحلت میكند. لیكن وای برآنكسی كه پسر انسان بدست او تسلیم شود! آن شخص را بهتر بودی كه تولّد نیافتی!” 25 و یهودا كه تسلیم كنندة وی بود به جواب گفت: “ای استاد آیا من آنم؟” به وی گفت: “تو خود گفتی!” 26 و چون ایشان غذا میخوردند عیسی نان را گرفته بركت داد و پاره كرده به شاگردان داد و گفت: “بگیرید و بخورید این است بدن من.” 27 و پیاله را گرفته شكر نمود و بدیشان داده گفت: “همة شما از این بنوشید 28 زیرا كه این است خون من در عهد جدید كه در راه بسیاری بجهت آمرزش گناهان ریخته میشود. 29 اما به شما میگویم كه بعد از این از میوة مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی كه آنرا با شما در ملكوت پدر خود تازه آشامم.”

30 پس تسبیح خواندند و به سوی كوه زیتون روانه شدند. 31 آنگاه عیسی بدیشان گفت: “همة شما امشب دربارة من لغزش میخورید چنانكه مكتوب است كه شبان را میزنم و گوسفندان گله پراكنده میشوند. 32 لیكن بعد از برخاستنم پیش از شما به جلیل خواهم رفت.” 33 پطرس در جواب وی گفت: “هر گاه همه دربارة تو لغزش خورند من هرگز نخورم.” 34 عیسی به وی گفت: “هر آینه به تو میگویم كه در همین شب قبل از بانگ زدن خروس سه مرتبه مرا انكار خواهی كرد!” 35 پطرس به وی گفت: “هر گاه مردنم با تو لازم شود هرگز تو را انكار نكنم!” و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند.

36 آنگاه عیسی با ایشان به موضعی كه مسمی به جتسیمانی بود رسیده به شاگردان خود گفت: “در اینجا بنشینید تا من رفته در آنجا دعا كنم.” 37 و پطرس و دو پسر زِبِدی را برداشته بینهایت غمگین و دردناك شد. 38 پس بدیشان گفت: “نَفسِ من از غایت الم مشرف به موت شده است. در اینجا مانده با من بیدار باشید.” 39 پس قدری پیش رفته به روی در افتاد و دعا كرده گفت: “ای پدر من اگر ممكن باشد این پیاله از من بگذرد لیكن نه به خواهش من بلكه به ارادة تو.” 40 و نزد شاگردان خود آمده ایشانرا در خواب یافت. و به پطرس گفت: “آیا همچنین نمی‌توانستید یك ساعت با من بیدار باشید؟ 41 بیدار باشید و دعا كنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است لیكن جسم ناتوان.” 42 و بار دیگر رفته باز دعا نموده گفت: “ای پدر من اگر ممكن نباشد كه این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد آنچه ارادة تو است بشود.” 43 و آمده باز ایشان را در خواب یافت زیرا كه چشمان ایشان سنگین شده بود. 44 پس ایشانرا ترك كرده رفت و دفعة سوم به همان كلام دعا كرد. 45 آنگاه نزد شاگردان آمده بدیشان گفت: “مابقی را بخوابید و استراحت كنید. الحال ساعت رسیده است كه پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم شود. 46 برخیزید برویم. اینك تسلیم كنندة من نزدیك است!”

 

47 و هنوز سخن میگفت كه ناگاه یهودا كه یكی از آن دوازده بود با جمعی كثیر با شمشیرها و چوبها از جانب رؤساء كَهنَه و مشایخ قوم آمدند. 48 و تسلیم كنندة او بدیشان نشانی داده گفته بود: “هر كه را بوسه زنم‌ همان است. او را محكم بگیرید.” 49 ساعت نزد عیسی آمده گفت: “سلام یا سیدی!” و او را بوسید. 50 عیسی وی را گفت: “ای رفیق از بهر چه آمدی؟” آنگاه پیش آمده دست بر عیسی انداخته او را گرفتند. 51 و ناگاه یكی از همراهان عیسی دست آورده شمشیر خود را از غلاف كشیده بر غلام رئیس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد. 52 آنگاه عیسی وی را گفت: “شمشیر خود را غلاف كن زیرا هركه شمشیر گیرد به شمشیر هلاك گردد. 53 آیا گمان می‌بری كه نمیتوانم الحال از پدر خود درخواست كنم كه زیاده از دوازده فوج از ملائكه برای من حاضر سازد؟ 54 لیكن در این صورت كتب چگونه تمام گردد كه همچنین می‌بایست بشود؟” 55 در آن ساعت به آن گروه گفت: “گویا بر دزد بجهت گرفتن من با تیغها و چوبها بیرون آمدید! هرروز با شما در هیكل نشسته تعلیم میدادم و مرا نگرفتید. 56 لیكن این همه شد تا كتب انبیا تمام شود.” در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده بگریختند.

57 و آنانی كه عیسی را گرفته بودند او را نزد قیافا رئیس كَهنَه جایی كه كاتبان و مشایخ جمع بودند بردند. 58 اما پطرس از دور در عقب او آمده به خانة رئیس كَهنَه درآمد و با خادمان بنشست تا انجام كار را ببیند. 59 پس رؤسای كهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی میكردند تا او را بقتل رسانند 60 لیكن نیافتند. با آنكه چند شاهد دروغ پیش آمدند هیچ نیافتند. آخر دو نفر آمده 61 گفتند: “این شخص گفت: ”میتوانم هیكل خدا را خراب كنم و در سه روزش بنا نمایم.““ 62 پس رئیس كَهنَه برخاسته بدو گفت: “هیچ جواب نمیدهی؟ چیست كه اینها بر تو شهادت میدهند؟” 63 اما عیسی خاموش ماند! تا آنكه رئیس كهنه روی به وی كرده گفت: “تو را به خدای حی قسم میدهم ما را بگو كه تو مسیح پسر خدا هستی یا نه؟”

64 عیسی به وی گفت: “تو گفتی! و نیز شما را میگویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید كه بر دست راست قو‌ّت نشسته بر ابرهای آسمان می‌آید!” 65 در ساعت رئیس كهنه رخت خود را چاك زده گفت: “كفر گفت! دیگر ما را چه حاجت به شهود است؟ الحال كفرش را شنیدید! 66 چه مصلحت می‌بینید؟” ایشان در جواب گفتند: “مستوجب قتل است!” 67 آنگاه آب دهان بر رویش انداخته او را طبانچه می‌زدند و بعضی سیلی زده 68 میگفتند: “ای مسیح به ما نبو‌ّت كن! كیست كه تو را زده است؟”

 

69 اما پطرس در ایوان بیرون نشسته بود كه ناگاه كنیزكی نزد وی آمده گفت: “تو هم با عیسی جلیلی بودی!” 70 او روبروی همه انكار نموده گفت: “نمیدانم چه میگویی!” 71 و چون به دهلیز بیرون رفت كنیزی دیگر او را دیده به حاضرین گفت: “این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!” 72 باز قسم خورده انكار نمود كه “این مرد را نمی‌شناسم.” 73 بعد از چندی آنانی كه ایستاده بودند پیش آمده‌ پطرس را گفتند: “البته تو هم از اینها هستی زیرا كه لهجه تو بر تو دلالت می‌نماید!” 74 پس آغاز لعن كردن و قسم خوردن نمود كه “این شخص را نمی‌شناسم.” و در ساعت خروس بانگ زد. 75 آنگاه پطرس سخن عیسی را به یادآورد كه گفته بود: “قبل از بانك زدن خروس سه مرتبه مرا انكار خواهی كرد.” پس بیرون رفته زارزار بگریست.

متی فصل 27

1و چون صبح شد همة رؤسای كهنه و مشایخ قوم بر عیسی شورا كردند كه او را هلاك سازند. 2 پس او را بند نهاده بردند و به پنطیوس پیلاطس والی تسلیم نمودند.

 

3 در آن هنگام چون یهودا تسلیم كنندة او دید كه بر او فتوا دادند‌ پشیمان شده‌ سی پارة نقره را به رؤسای كهنه و مشایخ رد‌ّ كرده 4 گفت: “گناه كردم كه خون بی‌گناهی را تسلیم نمودم.” گفتند: “ما را چه خود دانی!” 5 پس آن نقره را در هیكل انداخته روانه شد و رفته خود را خفه نمود. 6 اما روسای كهنه نقره را برداشته گفتند: “انداختن این در بیت‌المال جایز نیست زیرا خونبها است.” 7 پس شورا نموده به آن مبلغ مزرعة كوزه‌گر را بجهت مقبرة غُرباء خریدند. 8 از آن جهت آن مزرعه تا امروز بحقلُ‌الد‌َّم مشهور است. 9 آنگاه سخنی كه به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت كه “سی پارة نقره را برداشتند بهای آن قیمت كرده شده‌ای كه بعضی از بنی‌اسرائیل بر او قیمت گذاردند. 10 و آنها را بجهت مزرعة كوزه‌گر دادند چنانكه یَهُوَه به من گفت.”

11 اما عیسی در حضور والی ایستاده بود. پس والی از او پرسیده گفت: “آیا تو پادشاه یهود هستی؟” عیسی بدو گفت: “تو میگویی!” 12 و چون رؤسای كهنه و مشایخ از او شكایت میكردند‌ هیچ جواب نمیداد. 13 پس پیلاطس وی را گفت: “نمی‌شنوی چقدر بر تو شهادت میدهند؟” 14 اما در جواب وی یك سخن هم نگفت بقسمی كه والی بسیار متعجب شد.

15 و در هر عیدی رسم والی این بود كه یك زندانی هر كه را میخواستند برای جماعت آزاد میكرد. 16 و در آنوقت زندانی مشهور براَبَا نام داشت. 17 پس چون مردم جمع شدند پیلاطُس ایشانرا گفت: “كه را میخواهید برای شما آزاد كنم؟ براَبَا یا عیسی مشهور به مسیح را؟” 18 زیرا كه دانست او را از حسد تسلیم كرده بودند.

19 چون بر مسند نشسته بود زنش نزد او فرستاده گفت: “با این مرد عادل تو را كاری نباشد زیرا كه امروز در خواب دربارة او زحمت بسیار بردم.”

20 اما رؤسای كهنه و مشایخ قوم را بر این ترغیب نمودند كه برا‌َبَا را بخواهند و عیسی را هلاك سازند. 21 پس والی بدیشان متوجه شده گفت: “كدام یك از این دو نفر را میخواهید بجهت شما رها كنم؟” گفتند: “برا‌َبَا را.” 22 پیلاطُس بدیشان گفت: “پس با عیسی مشهور به مسیح چه كنم؟” جمیعاً گفتند: “مصلوب شود!” 23 والی گفت: “چرا؟ چه بدی كرده است؟” ایشان بیشتر فریاد زده گفتند: “مصلوب شود!” 24 چون پیلاطُس دید كه ثمری ندارد بلكه آشوب زیاده میگردد آب طلبیده پیش مردم دست خود را شسته گفت: “من بر‌ّی هستم از خون این شخص عادل. شما ببینید.” 25 تمام قوم در جواب گفتند: “خون او بر ما و فرزندان ما باد!” 26 آنگاه براَبَا را برای ایشان آزاد كرد و عیسی را تازیانه زده سپرد تا او را مصلوب كنند.

 

27 آنگاه سپاهیان والی عیسی را به دیوانخانه برده‌ تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند. 28 و او را عریان ساخته لباس قرمزی بدو پوشانیدند 29 و تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و نی بدست راست او دادند و پیش وی زانو زده استهزاكنان او را می‌گفتند: “سلام ای پادشاه یهود!” 30 و آب دهان بر وی افكنده نی را گرفته بر سرش می‌زدند. 31 و بعد از آنكه او را استهزا كرده بودند آن لباسرا از وی كنده جامة خودش را پوشانیدند و او را بجهت مصلوب نمودن بیرون بردند.

 

32 و چون بیرون می‌رفتند شخصی قیروانی شمعون نام را یافته او را بجهت بردن صلیب مجبور كردند. 33 و چون به موضعی كه به جلجنا یعنی كاسة سر مسمی بود رسیدند 34 سركة ممزوج به مر بجهت نوشیدن بدو دادند. اما چون چشید نخواست كه بنوشد.

 

35 پس او را مصلوب نموده رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود كه “رخت مرا در میان خود تقسیم كردند و بر لباس من قرعه انداختند.” 36 و در آنجا به نگاهبانی او نشستند. 37 و تقصیرنامة او را نوشته بالای سرش آویختند كه “این است عیسی پادشاه یهود!” 38 آنگاه دو دزد یكی بر دست راست و دیگری به چپش با وی مصلوب شدند. 39 رهگذران سرهای خود را جنبانیده كفرگویان 40 می‌گفتند: “ای كسی كه هیكل را خراب میكنی و در سه روز آنرا میسازی خود را نجات ده. اگر پسر خدا هستی از صلیب فرود بیا!” 41 همچنین نیز رؤسای كهنه با كاتبان و مشایخ استهزاكنان میگفتند: 42 “دیگران را نجات داد اما نمیتواند خود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است اكنون از صلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم! 43 بر خدا توكّل نمود اكنون او را نجات دهد اگر بدو رغبت دارد زیرا گفت پسر خدا هستم!” 44 و همچنین آن دو دزد نیز كه با وی مصلوب بودند او را دشنام میدادند.

45 و از ساعت ششم تا ساعت نهم تاریكی تمام زمین را فرو گرفت. 46 و نزدیك به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: “ایلی ایلی لَماسبقتِنی.”‌ یعنی الهی الهی مرا چرا ترك كردی. 47 اما بعضی از حاضرین چون اینرا شنیدند گفتند كه او الیاس را میخواند. 48 در ساعت یكی از آن میان دویده اسفنجی را گرفت و آن را پر از سركه كرده بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد. 49 و دیگران گفتند: “بگذار تا ببینیم كه آیا الیاس می‌آید او را برهاند.” 50 عیسی باز به آواز بلند صیحه زده روح را تسلیم نمود. 51 كه ناگاه پردة هیكل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شكافته گردید.52 و قبرها گشاده شد و بسیاری از بدنهای مقد‌ّسین كه آرامیده بودند برخاستند 53 و بعد از برخاستن وی از قبور برآمده به شهر مقد‌ّس رفتند و بر بسیاری ظاهر شدند.

54 اما یوزباشی و رفقایش كه عیسی را نگاهبانی میكردند چون زلزله و این وقایع را دیدند بینهایت ترسان شده گفتند: “فی‌الواقع این شخص پسر خدا بود.” 55 و در آنجا زنان بسیاری كه از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او را خدمت كنند از دور نظاره میكردند 56 كه از آن جمله مریم مجد‌َلیه بود و مریم مادر یعقوب و یوشاء و مادر پسران زِبِدی.

 

57 اما چون وقت عصر رسید شخصی دولتمند از اهل رامه یوسف نام كه او نیز از شاگردان عیسی بود آمد 58 و نزد پیلاطس رفته جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد كه داده شود. 59 پس یوسف جسد را برداشته آنرا در كتانِ پاك پیچیده 60 او را در قبری نو كه برای خود از سنگ تراشیده بود گذارد و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده برفت. 61 و مریم مجدِلیه و مریم دیگر در آنجا در مقابل قبر نشسته بودند.

62 و در فردای آنروز كه بعد از روز تهیه بود‌ رؤسای كهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده 63 گفتند: “ ای آقا ما را یاد است كه آن گمراه‌كننده وقتی كه زنده بود گفت: ”بعد از سه روز برمی‌خیزم.“ 64 پس بفرما قبر را تا سه روز نگاهبانی كنند مبادا شاگردانش در شب آمده او را بدزدند و به مردم گویند كه از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر از او‌ّل بدتر شود.” 65 پیلاطس بدیشان فرمود: “شما كشیكچیان دارید. بروید چنانكه دانید محافظت كنید.” 66 پس رفتند و سنگ را مختوم ساخته قبر را با كشیكچیان محافظت نمودند.

متی فصل 28

 

1و بعد از سبَت هنگام فجر روز او‌ّل هفته مریم مجد‌َلیه و مریم دیگر بجهت دیدن قبر آمدند. 2 كه ناگاه زلزله‌ای عظیم حادث شد از آنرو كه فرشتة یَهُوَه از آسمان نزول كرده‌ آمد و سنگ را از درِ قبر غلطانیده بر آن بنشست. 3 و صورت او مثل برق و لباسش چون برف سفید بود. 4 و از ترس او كشیكچیان به لرزه درآمده مثل مرده گردیدند. 5 اما فرشته به زنان متوجه شده گفت: “شما ترسان مباشید! میدانم كه عیسای مصلوب را می‌طلبید. 6 در اینجا نیست زیرا چنانكه گفته بود برخاسته است. بیایید جایی كه سرور خفته بود ملاحظه كنید‌7 و به زودی رفته شاگردانش را خبر دهید كه از مردگان برخاسته است. اینك پیش از شما به جلیل میرود. در آنجا او را خواهید دید. اینك شما را گفتم.”

8 پس از قبر با ترس و خوشی عظیم به زودی روانه شده رفتند تا شاگردان او را اطّلاع دهند. 9 و در هنگامی كه بجهت اخبار شاگردان او می‌رفتند ناگاه عیسی بدیشان برخورده گفت: “سلام بر شما باد!” پس پیش آمده به قدمهای او چسبیده او را پرستش كردند. 10 آنگاه عیسی بدیشان گفت: “مترسید! رفته برادرانم را بگویید كه به جلیل بروند كه در آنجا مرا خواهند دید.”

 

11 و چون ایشان میرفتند ناگاه بعضی از كشیكچیان به شهر شده رؤسای كهنه را از همة این وقایع مطلّع ساختند. 12 ایشان با مشایخ جمع شده شورا نمودند و نقرة بسیار به سپاهیان داده 13 گفتند: “بگویید كه شبانگاه شاگردانش آمده وقتی كه ما در خواب بودیم او را دزدیدند. 14 و هرگاه این سخن گوش‌زد والی شود همانا ما او را برگردانیم و شما را مطمئن سازیم.” 15 ایشان پول را گرفته چنانكه تعلیم یافتند كردند و این سخن تا امروز در میان یهود منتشر است.

 

16 اما یازده رسول به جلیل بر كوهی كه عیسی ایشانرا نشان داده بود رفتند. 17 و چون او را دیدند پرستش نمودند. لیكن بعضی شك‌ّ كردند. 18 پس عیسی پیش آمده بدیشان خطاب كرده گفت: “تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است. 19 پس رفته همة امتها را شاگرد سازید و ایشانرا به اسم‌ِ اب و ابن‌ و روح القدستعمید دهید. 20 و ایشانرا تعلیم دهید كه همة اموری را كه به شما حكم كرده‌ام حفظ كنند. و اینك من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما می‌باشم.” آمین.

انجیل

دسته بندي: کتاب انلاین,کتاب عهد عتیق و جدید,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد