دیوان اشعار اوحدالدین انوری_قطعات300تا491
شماره 301: که هیچ رنج مبادش ز عالم بدکیش
اگر به رنج ندارد اجل نجیبالدین****که هیچ رنج مبادش ز عالم بدکیش
به پارهای سیهی بر سرم نهد منت****به شرط آنکه دگر دردسر نیارم بیش
به وقت خواندن این قطعه دانم این معنی****به گوشهٔ دل او بگذرد که ای درویش
دل من از سیهی دادن تو سیر آمد****دل تو سیر نگشت از سپیدکاری خویش
شماره 302: گرچه بر دیگری قضا باشد
هر بلایی کز آسمان آید****گرچه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نارسیده میگوید****خانهٔ انوری کجا باشد
شماره 303: تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش
ای شجاعی کز تو بددلتر ندیدم در جهان****تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش
گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند****خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش
آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند****وان خورد سیم تراکو در تو ریزد سیم خویش
شماره 304: قومی از حرص و بخل گندهٔ خویش
عادت طرح شعر آوردند****قومی از حرص و بخل گندهٔ خویش
نام حکمت همی نهند آنگاه****بر خرافات ژاژ ژندهٔ خویش
گرگ و خراز این لئیماناند****همه دوزنده و درندهٔ خویش
انوری پس تو نیز یاد آور****طیرگیهای زهرخندهٔ خویش
پیش همچون خودی ز سیلی آز****سرک پیش درفکندهٔ خویش
شکر کن کین زمانش میبینی****خواجهٔ دیگران و بندهٔ خویش
شماره 305: وی جهان بینوال تو درویش
شماره 306: وی جهان پیش دست تو درویش
ای فلک پیش قدر تو ناقص****وی جهان پیش دست تو درویش
دولتت را زوال بیگانه****مدتت را خلود آمده خویش
در بزرگی ز روی نسبت و قدر****ذاتت از کل آفرینش بیش
حلم تو زود عفو دیر عتاب****حزم تو پیش بین دوراندیش
دوش در پیش خدمت تو که باد****آسمانش به خدمت آمده پیش
آن تجاوز نکردهام که توان****داشت جایز به هیچ مذهب و کیش
هیچ دانی چگونه خواهم خواست****عذر بیخردگی و مستی خویش
حرف ع
شماره 307: وی به همت چو رای خویش رفیع
ای به طالع چو نام خود مسعود****وی به همت چو رای خویش رفیع
آسمان آن مطاع عالم کون****امر و نهی ترا به طوع مطیع
تیره ماه امید را داده****به صبای وفا مزاج ربیع
دو طلایه است حزم و عزم ترا****سیرشان جاودان بطیء و سریع
مدتی شد که در مصالح من****بودهای هم تو خصم و هم تو شفیع
عاطفتهای خاص تو دادست****صد رهم بینیازی از توزیع
بدعتی تو منه در این مدت****که بود از خصایص تو بدیع
به خدایی که جز بدو سوگند****هست شرک خفی و فحش شنیع
که به ترویج این خطم هرگز****این توقع نبود از آن توقیع
حرف ف
شماره 308: سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
دراز گشت حدیث درازدستی ما****سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت****هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف
فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش****چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف
فغان من ز خداوند من حمیدالدین****که از وجود من او را فراغتیست شگرف
در این چنین مه و موسم که درع ماهی را****ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف
به صد هزار تکلف به خدمتش بردم****قصیدهای که نه نقدش عیار یافت نه صرف
ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند****خبر نکرد مرا بعد هفتهای به دو حرف
شماره 309: مکان مردی و گنج لطائف
ایا کان مروت صدر والا****مکان مردی و گنج لطائف
نظیرت در سخا و مردمی نیست****نه در مرو و نه بغداد و نه طائف
بدان معنی که فردا تا به محشر****سفیدت باشد اندر کف صحائف
بفرمایی برای انوری را****ز جود مکرمت یک شب وظائف
حرف ق
شماره 310: ای به حری و رادمری طاق
مار نون نکاح چو بزدت****ای به حری و رادمری طاق
هان و هان تا ز کس طلب نکنی****هیچ تریاق به ز طای طلاق
شماره 311: از حلال کسب تا نان گدایی هیچ فرق
جامهٔ ازرق همی پوشی و نزدیک تو نه****از حلال کسب تا نان گدایی هیچ فرق
چون الف کم کردی از ازرق تو یعنی راستی****حاصلی نامد از آن ازرق ترا الا که زرق
شماره 312: حارس ملک دودهٔ سلجوق
ای بزرگی که شد دل و رایت****حارس ملک دودهٔ سلجوق
متعجب بمانده بر گردون****در کمال علو تو عیوق
بوده در بذل و جود چون حاتم****گشته در عدل و داد چون فاروق
روز و شب در عبادت خالق****سال و ماه در رعایت مخلوق
نزهتافزای چون می صافی****مجلسآرای چون رخ معشوق
عز دین مر ترا لقب داده****سعد دین خواجهٔ اجل مرزوق
شماره 313: چون بود حر و فاضل و مرزوق
هرکه مخلوق را کند خدمت****چون بود حر و فاضل و مرزوق
عمر باید که بگذراند خوش****پیش مخلوق با می و معشوق
پس از این در تهی نیاید نیز****از زر و جامه کیسه و صندوق
چون ز خدمت به کف نیاید این****; خر در ; زن مخلوق
شماره 314: که لون او کند از لون دور گل راوق
غذای روح بود بادهٔ رحیقالحق****که لون او کند از لون دور گل راوق
به طعم تلخ چو پند پدر ولیک مفید****به نزد مبطل باطل به نزد دانا حق
حلال گشته به احکام عقل بر دانا****حرام گشته به فتوی شرع بر احمق
به رنگ زنگ زداید ز جان اندهگین****همای گردد اگر جرعهای بیابد بق
شماره 315: فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق
ای خواجهٔ مبارک بر بندگان شفیق****فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق
لختی ز خون بچهٔ تاکم فرست از آنک****هم بوی مشک دارد و هم گونهٔ عقیق
تا ما به یاد خواجه دگربار پر کنیم****از باده خون اکحل و قیفال و باسلیق
حرف ک
شماره 316: همتی بود که آن میشد و او بر فتراک
نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا****همتی بود که آن میشد و او بر فتراک
واینکه در خاک فتادست کنون هم زان نیست****که گزافیست ز دوران و بدی از افلاک
فلک از دور همی دیدش کی دانست او****که نه با صورت خوبست و نه با سیرت پاک
برکشیدش ز جهان تا به مقامی که ازوی****هرکه برتر شود ایمن بود از بیم هلاک
چون بدیدش که کسی نیست رها کردش باز****تا دگرباره نگونسار درافتاد به خاک
شماره 317: ز بوی خلق تو خون میشود مشک
ایا رادی که اندر ناف آهو****ز بوی خلق تو خون میشود مشک
ترا دستیست چون دریا گشاده****چرا بر من فروبستی چنین خشک
شماره 318: دیدهام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک
صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال****دیدهام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک
میل دورش چون به گردش میدرآید دیدهای****یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک
قصد و میل نیکخواه و بدسگالت همچنوست****در ترقی زی درج و اندر تراجع زی درک
این کنار از کام دل برمیشود سوی سماک****وان دماغ از مغز خالی میشود سوی سمک
شماره 319: نان جو میخورد و پیشش پارهای بز موی و دوک
منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی****نان جو میخورد و پیشش پارهای بز موی و دوک
گفتش ای مسکین نگر با آنچنان روزی و عیش****پیر دهقان گفت من لذاتنا این الملوک
شماره 320: ساکنانت مقدسان چو ملک
ای نمودار ارتفاع فلک****ساکنانت مقدسان چو ملک
اوج سقف تو رازدار سماک****بیخ صحن تو همنشین سمک
در تمیز میان جنت و تو****رای رضوان دراوفتاده به شک
پختکی داشت دیگ دهر و نداشت****راستی بیحلاوت تو نمک
فلکی کوکبت عزیزالدین****او نه کوکب و رای او نه فلک
آن در ابداع و امتحان علوم****رای عالیش کیمیا و محک
آنکه در حفظ خدمت میمونش****با حصول درج خلاص درک
آنکه تعیین پایهٔ قدرش****زافرینش بود فراز ترک
کرده تاریخ رسم او منسوخ****سمر رسم دودهٔ برمک
عدد سالهای عمرش باد****همچو تاریخ پانصد و چل و یک
حرف گ
شماره 321: ای بهار از تو رشک برده به رنگ
حبذا کارنامهٔ ارژنگ****ای بهار از تو رشک برده به رنگ
صحنت از صحن خلد دارد عار****سقفت از سقف چرخ دارد ننگ
داده رنگ ترا قضا ترکیب****کرده نقش ترا قدر بیرنگ
صورت قندهار پیش تو زشت****عرصهٔ روزگار نزد تو تنگ
وحش و طیرت به صورت و به صفت****همه همواره در شتاب و درنگ
تیر ترکانت فارغست از تاب****تیغ گردانت ایمنست از زنگ
داعی زایر صریر درت****هم ز یک خطوه هم ز یک فرسنگ
حاکی مطربان خمت به صدا****هم در آن پرده هم بر آن آهنگ
لب نائیت میسراید نای****دست چنگیت مینوازد چنگ
بوده بر یاد خواجه بیگه و گاه****جام ساقیت پر شراب چو زنگ
مجد دین بوالحسن که فرهنگش****خاک را فر دهد هوا را هنگ
آنکه عدلش در انتظام امور****شکل پروین دهد به هفتو رنگ
وانکه سهمش در انتقام حسود****ناف آهو کند چو کام نهنگ
تا بود پشت و روی کار جهان****گه شکر در مذاق و گاه شرنگ
باد پیوسته از سرشک حسد****روی بدخواه تو چو پشت پلنگ
حرف ل
شماره 322: نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود****نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال
سخن بنده همینست و بر این نفزاید****که نیفزاید از این بیهده الا که ملال
تا که امید کمالست پس از هر نقصان****بیم نقصانت مباد از فلک ای کل کمال
به چنین جرم و تجنی که مرا افکندند****ای خداوند خدایت مفکن در اقوال
شماره 323: از خانه به بازار همی شد زنکی لال
گویند که در طوس گه شدت گرما****از خانه به بازار همی شد زنکی لال
بگذشت به دکان یکی پیر حصیری****بر دل بگذشتش که اگر نیست مرا مال
تا چون دگران نطع خرم بهر تنعم****آخر نبود کم ز حصیری به همه حال
بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد****حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال
گفتا ده ده ده گز حصصیری سره را چند****نه از لللخ و از ککنب وزنه نه نال
شاگرد حصیری چو اداء سخنش دید****گفتش برو ای قحبهٔ چونین به سخن زال
تدبیر نمد کن به نمد گر شو ازیراک****تا نرخ بپرسی تو به دی ماه رسد سال
جان من و آن وعدهٔ نطع تو همین است****از بس که زنی قرعه و گیری به ادا فال
هان بر طبق عرض نهم حاصل این ذکر****هین در ورق هجو کشم صورت این حال
شماره 324: پای طبعش سپرده فرق کمال
شعرهای کمالی آن به سخن****پای طبعش سپرده فرق کمال
گرچه نزدیک دیگران نظم است****مجمل از مفردات وهم و خیال
سخن چند معجزست مرا****در سخنهاش سخت لایق حال
گویم آن در خزانهای ازل****بود موزون طویلهای لال
مایهشان داده از مزاج درست****صدف جود ایزد متعال
همه همچون ازل قدیم نهاد****همه همچون فلک عزیز مثال
همه را دیده چشم صرف خرد****همه را سفته دست سحر حلال
به معانی فزوده قدر و بها****چون جواهر به گردش احوال
از نقاب عدم چو رخ بنمود****آن بلند اختر مبارک فال
آن جواهر چنان که رسم بود****درفشان بر مراقد اطفال
ریخت بر آستان خاطر او****روز مولودش آستین جلال
چون چنان شد که در سخن نشناخت****حلقهٔ زلف را ز نقطهٔ خال
دست طبعش به رشتهٔ شب و روز****بست بر گوش و گردن مه و سال
اوست کز خاطر چو آتش تیز****شعر راند همی چو آب زلال
خاطر من که گوی برباید****به کفایت ز جادوی محتال
چون بدید آن سخن پشیمان گشت****از همه گفتها صواب و محال
ای مسلم به نکته در اشعار****وی مقدم به بذله در امثال
طبع پاکت چو بر سؤال جواب****وهم تیزت چو بر جواب سؤال
تا زند دست آفتاب سپهر****آب عرض جنوب و عرض شمال
آفتاب شعار و شعر ترا****بر سپهر بقا مباد زوال
شماره 325: شاید ار ایمن نباشد از اجل
تا نشست خواجه در گلشن بود****شاید ار ایمن نباشد از اجل
او جعل را ماند از صورت مدام****وانگهی حال جعل بین در مثل
کز نسیم گل بمیرد در زمان****چون به گلبرگ اندرون افتد جعل
شماره 326: فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب****فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح****وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
شماره 327: حشمتت را ستارگان در خیل
ای ترا آفتاب حاجب بار****حشمتت را ستارگان در خیل
چرخ جاه ترا معالی برج****بحر جود ترا مکارم سیل
بوده در وقت فطرت عالم****گوهرت را وجود جمله طفیل
شرر شعلهٔ سیاست تست****از سهاء سپهر تا به سهیل
سدهٔ ساحت تو منبع امن****خانهٔ دشمن تو معدن ویل
خرمن جود تو نپیماید****گر قضا از سپهر سازد کیل
بنده گستاخیی نخواهد کرد****گر ترا سوی عفو باشد میل
هیچ دانی که یاد هست امروز****رای عالیت را کلام اللیل
حرف م
شماره 328: بود ناپسندیده و سخت خام
تکلف میان دو آزاده مرد****بود ناپسندیده و سخت خام
بیا تا تکلف به یک سو نهیم****نه از تو رکوع و نه از من قیام
به سنت کنیم اقتدا زین سپس****سلام علیکم علیکالسلام
شماره 329: من چه شربتهای آب زندگانی خوردهام
هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش****من چه شربتهای آب زندگانی خوردهام
آن ندانم تا تو چون پروردهای آن قطعه را****این همی دانم که من زان قطعه جان پروردهام
گرچه ایمانم بدان خاطر قوی بوده است و هست****راستی به دوش ایمانی دگر آوردهام
تا تو تعیین کردهای یعنی که شعر تست شعر****پارهای بر گفتهٔ خود اعتمادی کردهام
نام من گسترده شد یکبارگی از نظم تو****ای مزید آورده بر نامی که من گستردهام
شماره 330: در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیدهام
شماره 331: چون ابد بیمنتها باد و چو دوران بر دوام
شماره 332: یتیموار تفکر کنم برآشوبم
حرف ن
شماره 333: وی هوای عشق و مهر تو مراد طبع من
شماره 334: نه دشوار گویم نه آسان فرستم
شماره 335: نبشته عرض کنم وان کلاه بفرستم
شماره 336: زیور دختری گسستستم
شماره 337: وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم
شماره 338: هرچه گویی سزای آن هستم
شماره 339: بر درش سر بر آستان دیدم
شماره 340: کریم ابنالکریمی تا به آدم
شماره 341: اگر کبک ضعیفم بازگردم
شماره 342: یک موی سفید خود بدیدم
شماره 343: که در دعا همه آن خواهم از خداوندم
شماره 344: خواجه در خدمت تو دستارم
شماره 345: بدین دو خویشتن از خلق بازپس دارم
شماره 346: نه درخور تو ولیکن خرابهای دارم
شماره 347: به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
شماره 348: چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
شماره 349: ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
شماره 350: تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم
شماره 351: که ز عشقت چگونه میسوزم
شماره 352: ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
شماره 353: یا خطکی نویسم یا بیتکی تراشم
شماره 354: که با نفاذ تو هست از قضا فراموشم
شماره 355: قصه چگونه خوانم عقلست وازعم
شماره 356: که جنگ و صلح برد ره به سوی شادی و غم
شماره 357: چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
شماره 358: وز تیر آسمان بتازی چهار کم
شماره 359: که من امروز طالب مرگم
شماره 360: چه کنم بیثبات و بیهنگم
شماره 361: دل از این من چگونه تنگ کنم
شماره 362: روزها شد تا همی پنهان کنم
شماره 363: در دهان زمانه نوش منم
شماره 364: زانکه به سعی تو تن آسان شوم
شماره 365: جز به امرش نمیشود منظوم
شماره 366: گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
شماره 367: تا نمانی ز کار دل محروم
شماره 368: نه چو ما بلکه قایم و قیوم
شماره 369: خواهم که قصیدهای بیارایم
شماره 370: تا که از قومی که هم ایشان و هم ما تیشهایم
شماره 371: ما غلامان خاص و عام توایم
شماره 372: ترا تا عمر باشد من ستایم
شماره 373: پس از سر تازیانه دادیم
شماره 374: آن شده از بدو جهان مستقیم
شماره 375: یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
شماره 376: روی آفاق همچو دست کلیم
شماره 377: قطعهای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن
شماره 378: مگیر از من اگر باشد بزرگ آن
شماره 379: بسنجد طاعتش ایزد به میزان
شماره 380: نتوانم که نگویند مرا بد دگران
شماره 381: مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان
شماره 382: روبه دیگرش بدید چنان
شماره 383: نرود جز برای خویش بدان
شماره 384: باد تا هر سال گل آرد جهان
شماره 385: آسمان هم در این هوس پویان
شماره 386: تقلید مکیان و قیاسات کوفیان
شماره 387: که به رنجم ز چرخ رویین تن
شماره 388: به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
شماره 389: دگر بر جان و دل محنت نهادن
شماره 390: تیز دندانتر از این هر دو در این خاک کهن
شماره 391: وی دیدهٔ بخشش از کفت روشن
شماره 392: بر این ساکن نیم یک لحظه ساکن
شماره 393: جمال احمد و جود علی و نام حسین
شماره 394: صدر دنیا امین دولت و دین
شماره 395: مخالف تو کزو هست عیش تو شیرین
شماره 396: از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین
شماره 397: ملک را زینتی و دین را زین
شماره 398: کانچه بدهد به یسارت بستاند به یمین
شماره 399: دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین
حرف ه
شماره 400: باشد از سر بندگان آگاه
شماره 401: بیش از این بود بارنامه و جاه
شماره 402: رنج دل شاعر سلطان بکاه
شماره 403: روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه
شماره 404: وز بد و نیک این جهان آگاه
شماره 405: این و آن در بهای روی چو ماه
شماره 406: بعد پنجاه اگر نبندد به
شماره 407: باغ ملک از خنجرت پیراسته
شماره 408: فارغ چو همه خران نشسته
شماره 409: پنج قدح شش زمان بخورده و خفته
شماره 410: زهی احسان تو دنیی گرفته
شماره 411: آسمان بارها ثنا گفته
شماره 412: گر بتوانی فرست پارهٔ باده
شماره 413: از روی مهتری سخنم را جواب ده
شماره 414: غلاما خیز و آتش کن که هیزم داری افکنده
شماره 415: چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده
شماره 416: از ازل تا ابد پسندیده
شماره 417: شربهای ملال نوشیده
شماره 418: بلا نفع دنیا و لا آخره
شماره 419: نیاز راز تو عید و سوئال را روزه
شماره 420: ملامت فزاید شما را و تاسه
شماره 421: داده چو قدر گشادنامه
شماره 422: به نیک و بد ز بساط تو میبرد نامه
شماره 423: که ای پیش نطق تو منطق فسانه
شماره 424: بحر کرم تو بیکرانه
شماره 425: به تو ای صاحب و صدر یگانه
شماره 426: مونس ما کتاب و افزون نه
شماره 427: این یکی طفل و آن دگر دایه
شماره 428: چون معادن هزار سرمایه
حرف و
شماره 429: جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
شماره 430: اگرچه نیست مجلس درخور تو
شماره 431: بنده کرده یک جهان آزاد را انعام تو
شماره 432: در نیک و بد آستانهٔ تو
شماره 433: آفتاب از تو در خجالت ضو
حرف ی
شماره 434: احرار روزگار و افاضل ترا رهی
شماره 435: هزار مرغ چو من صید دام و دانهٔ تو
شماره 436: تا ابد باد در اقبال به پای
شماره 437: اثر خیر اثیر دین خدای
شماره 438: خالیست تا تو سرو سعادت برستهای
شماره 439: به وقتی که اقبال دادت خدای
شماره 440: که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای
شماره 441: خرسندی حقیقت و پاکیزه توشهای
شماره 442: دریغا روی دارد در خرابی
شماره 443: چون عاج به زیر شعر عنابی
شماره 444: لیک برخوانم آیتی ز نبی
شماره 445: نه چون اسبست کارم رخپرستی
شماره 446: باصلاح صالحی شد آفتاب از واضحی
شماره 447: از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی
شماره 448: بجز ساکن ستر عصمت مبادی
شماره 449: که ز تقدیر ساختست جدی
شماره 450: که از دیدنش دیده حیران شدی
شماره 451: ای خواجه وقت مستی و هشیاری
شماره 452: از همه عیبها بریست بری
شماره 453: چه سازم وز که خواهم یارب امروز اندرین یاری
شماره 454: که مردم هنری زین چهار نیست بری
شماره 455: تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
شماره 456: با اوج آفتاب زند لاف برتری
شماره 457: آدمی پس یا ملک یا دیو بودی یا پری
شماره 458: گرم چیزی ندادستی بدین تقصیر معذوری
شماره 459: گرت یزدان زری دادست و زوری
شماره 460: خدای بر همه کامیش داد پیروزی
شماره 461: باز آمده در ضمان بهروزی
شماره 462: نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی
شماره 463: در جهان جز به انوری راضی
شماره 464: چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی
شماره 465: پیشه کن گاه گاه نیکیکی
شماره 466: گشته گردان چو انجم فلکی
شماره 467: هست با عرض لطف تو پیکی
شماره 468: که تا با من کنند امشب عدیلی
شماره 469: که بفزاید مرا جاهی و مالی
شماره 470: که مرا بازگشت نیست به می
شماره 471: پیوسته با زمانه کجا در نبردمی
شماره 472: که الحق به انصاف درخورد آنی
شماره 473: تو چرا داد خویش نستانی
شماره 474: مهپرور سالبخش ثانی
شماره 475: ای بیحاصل ز زندگانی
شماره 476: کاندر طلب راتب هر روز بمانی
شماره 477: این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی
شماره 478: گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی
شماره 479: اکنون باری که میتوانی
شماره 480: چنان باشد ایدون که آیم برانی
شماره 481: که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
شماره 482: چو چشم دارم بر من سلام چون نکنی
شماره 483: اینت نامردمی و اینت سگی
شماره 484: دست من بیعطا روا بینی
شماره 485: گرفته نسبت اسرار حکمهای الهی
شماره 486: دلت سیر ناید ز چندین سفیهی
شماره 487: چنانکه باز ندانم کنون زردف روی
شماره 488: بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
شماره 489: چرا بیشتر نزد ما مینیایی
شماره 490: این چنین عاجز و زبون که تویی