بیک نظر کندم دیده مبتلای کسی//ندیده است چو دیده کسی بلای کسی
خرابی دل من نیست جز زدیدهٔ من//که بسته باد چنین روزن از سرای کسی
ز دست دیده چه سازم مرا بجان آورد//کسی چگونه کشد روز و شب جفای کسی
بیک نظر کندم دیده مبتلای کسی//ندیده است چو دیده کسی بلای کسی
خرابی دل من نیست جز زدیدهٔ من//که بسته باد چنین روزن از سرای کسی
ز دست دیده چه سازم مرا بجان آورد//کسی چگونه کشد روز و شب جفای کسی
ای خدا این درد را درمان مکن//عاشقانرا بیسرو سامان مکن
درد عشق تو دوای جان ماست//جز بدردت درد ما درمان مکن
از غم خود جان ما را تازه دار//جز بغم دلهای ما شادان مکن
ترا بر من بودمنت که دادی قدرت آنم//چو دور از من نهٔ یا رب مرا مپسند دور از خود
بنزدیکیت جمعم کن که دور از تو پریشانم//چو بی یادم نمیباشی مرا بی یاد خود مگذار
بیاد خود کن آبادم که بی یاد تو ویرانم//دلی دارم پراکنده که هر جزویش در جائیست
مرا رنجور کردی یاد میدار//ز خویشم دور کردی یاد میدار
چو دل بستم بوصل از من بریدی//مرا مهجور کردی یاد میدار
نهان کردی ز من خورشید رویت//مرا بی نور کردی یاد میدار
گر خون دل از دیده روان شد شده باشد//رازی که نهان بود عیان شد شده باشد
گر پرده بر افتاد ز عشاق بر افتد//ور حسن تو مشهور جهان شد شده باشد
دین و دل و عقلم همه شد در سر کارت//جان نیز اگر بر سر آن شد شده باشد
تعداد صفحات : 2