اگر سجده کنی مانند عطّار//ببینی بت پرست خویش دیدار
ببینی بُت پرستی خویش اینجا//تو برداری حجاب از پیش اینجا
ببینی بُت پرست خویش در خویش//حجاب این جات او بردارد از پیش
اگر سجده کنی مانند عطّار//ببینی بت پرست خویش دیدار
ببینی بُت پرستی خویش اینجا//تو برداری حجاب از پیش اینجا
ببینی بُت پرست خویش در خویش//حجاب این جات او بردارد از پیش
در آن ساعت که این پرده برافتد//ترا آن دم نظر بر جوهر افتد
در آن ساعت که این پرده نماند//ترا جوهر بنزد خویش خواند
در آن دم باز بینی یار خود گم//که بودی کرده در دیدار قلزم
شبی میگفت اکّافی همین راز//که یارب این حجاب آخر برانداز
مسوزان بیش از این مر دوستانت//بگو تا کی بود راز نهانت
چنین پیدا چنین پنهان چرائی//که با رندان دمادم آشنائی
نمود حق نه چیزی هست بازی//تو این دم در تمامت سرفرازی
تو قدر خود بدان و سر نگهدار//ببین نامت چه چیزی گفت جبّار
از این گندم حذر میکن دمادم//ببین تا حق چه گفتست گفت آدم
زهی عطّار کز سرّ الهی//نمودی عین دید پادشاهی
زهی گستاخ بر اسرار معنی//تو خواهی دید حق اظهار معنی
عیانِ واصِلانی در جهان تو//که بنمودی چنین سرّ نهان تو
تعداد صفحات : 7