آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.//به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.//آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.//به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.//آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.