چون دختر یزدگرد را به نزد عمر آوردند دوشیزگان مدینه برای دیدنش گردن می افراشتند و چون اندر
مسجد شد، آن مکان مقدّس از نورش روشن گشت و چون عمر به او نگریست، رویش را پوشاند و گفت:
اف بیروج بادا هرمز.عمر گفت: آیا او مرا دشنام می دهد. و آهنگ...
چون دختر یزدگرد را به نزد عمر آوردند دوشیزگان مدینه برای دیدنش گردن می افراشتند و چون اندر
مسجد شد، آن مکان مقدّس از نورش روشن گشت و چون عمر به او نگریست، رویش را پوشاند و گفت:
اف بیروج بادا هرمز.عمر گفت: آیا او مرا دشنام می دهد. و آهنگ...
رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به من خبر داد که من مردی از خاندانش را در
می یابم که نامش محمّد بن علی و کنیه اش ابو جعفر [علیه السّلام] است. پس وقتی او
را دیدی، سلام مرا به او برسان. راوی گوید: جابر رفت و حضرت باقر علیه السّلام
بازگشته، با پدرش سجّاد علیه السّلام و برادرانش نشست. چون نماز...