فوج

تولد و شکوفایی امام (ع )
امروز دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

زندگانی امام علی الهادی علیه السلام1

زندگانی امام علی الهادی علیه السلام1

 

مشخصات کتاب

سرشناسه : قرشی باقرشریف - ۱۹۲۶
عنوان و نام پدیدآور : زندگانی امام علی الهادی علیه‌السلام باقرشریف قرشی مترجم حسن اسلامی مشخصات نشر : قم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی ۱۳۷۱.
مشخصات ظاهری : ص ۳۹۸
فروست : (دفتر انتشارات اسلامی وابسته بجامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌۳۵۰)
شابک : ۲۴۰۰ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب در همین سال با ترجمه محمدرضا عطائی با عنوان "تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه‌السلام توسط کنگره جهانی حضرت رضا علیه‌السلام منتشر شده است یادداشت : عنوان اصلی حیاه الامام علی الهادی ع دراسه و تحلیل 
یادداشت : عنوان دیگر: زندگانی امام هادی ع .
عنوان دیگر : زندگانی امام هادی ع .
عنوان دیگر : تحلیلی از زندگانی امام هادی علیه‌السلام عنوان دیگر : زندگانی امام هادی علیه‌السلام موضوع : علی‌بن محمد(ع ، امام دهم ق‌۲۵۴ - ۲۱۲
شناسه افزوده : اسلامی حسن ۱۳۳۹ - ، مترجم شناسه افزوده : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی رده بندی کنگره : BP۴۹/ق‌۴ح‌۹۰۴۱
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۵۸۳
شماره کتابشناسی ملی : م‌۷۱-۵۰۸۴

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم
پرداختن به زندگی ائمه کاری است بزرگ و دشوار و تاب و توانی دیگر می طلبد زیرا آنان در چهارچوب اندیشه تنگ و حقیر ما نمی گنجند بلکه هستی خود را در راه اعلای کلمه توحید و برافراشتن پرچم اسلام فدا کردند و همچنان در برابر خدای متعال به قصور و عجز خویش اعتراف می کردند، امامانی که در زندگی سراسر جهاد و حماسه خود، کمترین غبار گرایش های مادی و زودگذر را به خود نگرفتند و همیشه افق دیدشان به فراسوی دنیا گسترش یافته بود . آنان پروانه وار به گرد معبود عالم می چرخیدند، روزها را در میدان نبرد و شب ها را با راز و نیاز سپری می کردند . گاهی مصدر ظاهری حکومت بودند و زمانی در بند زندان های خلافت ، گاهی به ظاهر آزاد بودند و زمانی نیز تحت مراقبت های شدید امویان یا عباسیان ، لیکن آنان را هیچ مانعی از انجام رسالت و ابلاغ پیام الهی باز نمی داشت . حیات آنان یکسره وقف خدا بود و دلشان مالامال از ایمان به حق ، از مراحل (( علم الیقین و عین الیقین )) گذشته و در اوج (( حق الیقین )) سیر می کردند و دیگر خودی نمی شناختند بلکه همه حق بودند و حقیقت . لذا می بینیم قلب و اندیشه آنان سرچشمه جوشان معارف و علوم می گردد و نیایش ها می تواند چنین سخنانی به زبان آورد و این چنین منظومه عشق را بسراید ؟ با حیرت و شگفتی باید بگوییم آری اینانند پیشاهنگان توحید و عدالت بر پهنه گیتی و بشریت همیشه از آبشخور اندیشه شان بهره ور بوده است .
تلاش ، اعتقاد، صمیمیت و پایداری ائمه بی پاداش نبود، بلکه خداوند متعال به آنها علم ، دانش ، فرزانگی و حکمتی عطا نمود که برای انسان بی سابقه بود و هیچ کس دیگر این چنین برخوردار از الطاف حق نگشت . در این مورد سن و سال معیار نبود و کوچک و بزرگ آنان همسنگ بودند . امام جواد، نهمین اختر تابناک امامت در سن کم یعنی هفت سال و چند ماهگی زعامت دین و ریاست عامه مسلمانان را به دست گرفت و در برابر پرسش های فقهی ، فلسفی و اعتقادی همانند یک متخصص پاسخ هایی مناسب و متین داد، تنها بیان مورد قبول درباره این پدیده عجیب همانست که شیعه بدان اعتقاد دارد و آن این که : علم و دانش ائمه کسبی نیست بلکه خداوند به آنان همان دانشی ارزانی داشته که پیامبران و رسولان اولوالعزم را از آن برخوردار کرده است .
امام هادی - علیه السلام - نیز مانند پدر بزرگوارش از دریای بیکران دانش الهی بهره مند بود و معاصران خود را از وسعت علمی خویش متحیر می ساخت . ایشان در سنین نوسالی با فاجعه وفات پدر مواجه شدند و فقها و علمای شیعه که امر امامت را از اصول دین می دانستند و در این کار نهایت دقت و کنکاش را لازم می دیدند و تنها با اتکا به دلایل و براهین قطعی ، امامت شخصی را می پذیرفتند و برای احساسات و عواطف در این مجال ، نقشی قائل نبودند و خود را در پیشگاه خداوند مسؤول می شناختند، به امام هادی - علیه السلام - به عنوان دهمین پیشوای خود رجوع کردند .
بهر حال علمای امامیه از حضرت که سن کمی داشت سؤ الات متعددی در زمینه های گوناگون پرسیدند و ایشان کارشناسانه تمامی آنها را پاسخ گفت و آنان به امامت حضرت اعتراف نمودند و اعتقاد قلبیشان استوارتر شد که امام باید از همه معاصران خود داناتر باشد و در این مورد فرقی میان کوچک و بزرگ نیست بلکه منصب امامت چنین شاءن و موقعیتی دارد . فضل و دانش حضرت و تبحّر ایشان در علوم قرآنی و سنت ، اندیشه ها را سرگشته کرد و توان علمی امام هادی زبانزد محافل علمی در اقصی نقاط جهان اسلام گشت و همه جا گفتگو از فضایل امام بود .
بخش بزرگی از مسلمانان امامت حضرت را پذیرفته و رشته دوستی او را به گردن افکندند و حقوق واجب شرعی مانند سهم امام و هدایای گرانقیمت و اموال بسیاری را به ایشان تقدیم می کردند . خبرچینان و گزارش گران حکومت و نیروهای امنیتی ، اخبار اقبال مردم به حضرت را به تفصیل برای متوکل عباسی که از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت و شیعیان ایشان بود فرستادند و او سخت خشمگین شد و رگ های گردنش متورم گشت ! و دستور داد امام را از مدینه به سامرّا که پایتخت حکومتش بشمار می رفت منتقل کنند و ایشان را به اقامت در آن شهر مجبور ساخته ، حرکات و رفت آمدهایش را تحت نظر بگیرند و یارانش را بشناسند و مانع رسیدن اموال و حقوق شرعیه به حضرت گردند، همچنین از بهره مندی علما از دریای معارف و علوم ایشان جلوگیری کند .
امام در آن شهر دوران سختی را پشت سر گذاشت و انواع مصائب و رنج ها را متحمل گشت . هر چند وقت یکبار متوکل به شرطه فرمان می داد که به خانه حضرت ریخته آنجا را بازرسی کنند و ایشان را در هر حالتی که هست به کاخ سلطنتی بیاورند، یکبار که حضرت را شبانه و بی خبر به نزد متوکل آوردند، جام های شراب ، آلات خنیاگری ، ابزار موسیقی ، گروه های خوانندگان و عیاشان ، خلیفه عباسی را احاطه کرده بودند و او لبریز از باده و مستی و بی خبر از ملک و هستی به لهو و لعب مشغول بود، امام از قدرت و سنگدلی او هراسی به خود راه نداد بلکه به نصیحت و پندگویی پرداخت و قیامت را به او یادآور شد و شهوترانی و هواپرستی او را محکوم ساخت که در این کتاب تفصیل آن خواهد آمد .
امام هادی - علیه السلام - تنها نماینده و سخنگوی جبهه مخالف حکومت عباسی و یکی از رهبران پیشقدم این امت در روش پیکارگرانه اش علیه طغیانگری و ستم بشمار می رفت و موضعی مخالف و انعطاف ناپذیر در برابر پادشاهان و حکام عصرش اتخاذ کرده بود و با هیچیک از آنان از در دوستی وارد نشد بلکه دور بودن و اجتناب از آنان را در سرلوحه کار خود قرار داده بود و همین مساءله آنان را به کینه توزی و دشمنی با امام و ایجاد هر نوع تضییق و فشاری علیه ایشان وادار می کرد . اگر امام - علیه السلام - با آنان همراهی و همگامی می کرد هرگز مجبور به اقامت در سامرّا نمی گشت ، و او را محاصره اقتصادی نمی کردند و در تنگنای سختی معیشت و درآمد قرارش نمی دادند و مانع ملاقات حضرت با شیعیانش نمی شدند، امّا حضرت برای رضای خدا و حفظ مصالح اسلام همه اینها را به جان خرید و از پادشاهانی که سلطنت و قدرتشان برپایه زور و سلاح بود دوری جست - این کتاب با استفاده از موثق ترین منابعی که در دست است است تصویری از سیاست و روش حکام عصر امام را ارائه خواهد کرد - گزند عباسیان تنها امام را ناراحت نساخت بلکه همه مسلمانان آن دوران در معرض آسیب و تجاوز بنی عباس قرار گرفتند و در ایام حکومتشان اثری از اسلام واقعی نماند، آنان اقتصاد مردم را در راه ارضای شهوات خود به کار گرفتند و سخاوتمندانه خرج خوانندگان و دلقک ها کردند و شب های آلوده به گناه خود را با اموال مسلمانان مجلل و پر کبکبه ساختند و در بغداد و سامرّا جشن های خود را با تمام محرمات الهی آراستند و تا نهایت انحراف از اصول و موازین اسلامی پیش رفتند؛ اسلامی که همه اصول و آرمان خود را بر نجات انسان از پلیدی و تعالی او بنیان گذاشته بود .
برای بررسی زندگی فرد بایستی زندگی جامعه و ویژگی های آن ، مورد بررسی قرار گرفته شود زیرا بدین گونه جنبه های مهمی از زندگی شخصی آشکار می گردد و در پیوند میان فرد و جامعه است که نکات حساسی کشف می شود لذا ما نیز به عصر و دوران امام می پردازیم و مختصات آن را بیان می کنیم تا آنکه بدین ترتیب ابعاد و جوانب زندگی علمی و فکری امام بهتر روشن گردد .
دوران حضرت شاهد حوادث حیرت انگیزی بود که از مهمترین آنها تسلّط ترکان بر تمامی ارکان حکومت را می توان نام برد . آنان بر اقتصاد عمومی چیره شده بودند و کمترین نفوذی برای خلفای بنی عباس نگذاشتند و آنان را تبدیل به عروسک های خیمه شب بازی کردند تا آنجا که هیچ نقشی در امور داخلی و خارجی حکومت نداشتند و ترکان هر خلیفه ای می خواستند تثبیت می کردند و از هر کسی که ناخشنود می شدند برکنارش می ساختند و یا می کشتند . جامعه اسلامی دچار بحران هایی سخت و ناگوار شده بود زیرا ترکان نه آیین حکومت بلد بودند و نه در سیاست سررشته ای داشتند و اساسا بیابانگردانی به دور از تمدن بودند . و ما در این کتاب به تفصیل این حادثه و حوادث دیگر آن دوران را بررسی خواهیم نمود .
در این کتاب به زندگی اصحاب امام هادی - علیه السلام - و راویان و حاملان علم ایشان خواهیم پرداخت و تا آنجا که می دانیم در این زمینه کس دیگری چنین نکرده و تنها ماییم که در بررسی زندگانی ائمه اطهار به زندگی یارانشان نیز توجه کرده ایم زیرا آن را مکمل بحث از هر شخصیت می دانیم و با شناخت یاران و اصحاب اوست که می توان عمق نفوذ اندیشه و تلاش های فکری او را دانست لیکن بررسی های تازه ، این مهم را به دست فراموشی سپرده و کمترین توجهی بدان نشان نمی دهد و حال آنکه از این طریق می توان اطلاعات مهمی درباره شخصیت مورد نظر که در کتب مربوطه ثبت نشده به دست آورد و پیوند مردم با او و رابطه او را با آنان دانست .
درباره زندگی امام هادی - علیه السلام - این نخستین اثر بشمار نمی رود بلکه قبلا کارهای صورت گرفته و تاءلیفاتی به زیور طبع آراسته شده است که می توان برای مثال کتب زیر را نام برد :
1 - (( مآثر الکبراء فی تاریخ سامرّا )) دائرة المعارفی درباره شهر سامرّاء و تاریخ آنست که به وسیله علامه محققّ شیخ ذبیح اللّه نگارش شده و جلد سوم آن اختصاص به زندگانی امام هادی - علیه السلام - یافته است .
2 - (( سیرة الامام العاشر علی الهادی )) نوشته استاد سید عبدالرزاق شاکر البدری ، لیکن به اعتقاد من آنچه تاکنون درباره امام نوشته شده است - از جمله همین کتاب - بطور جامع و فراگیر، تمام جنبه های زندگی حضرت را مورد بررسی قرار نداده است بلکه تنها بر گوشه هایی از شخصیت این بزرگوار پرتو افکنده و موارد خاصی را به بحث گذاشته است و ما هنوز فاقد اثری هستیم که زندگی این اسطوره ایمان را که دنباله حیات فکری پدران و اجداد خویش است به طور کامل بررسی کرده باشد .
در خاتمه این پیشگفتار، بر خود لازم می دانم که از برادر عزیز و ارجمندم حضرت حجة الاسلام ، علامه بزرگ شیخ هادی شریف القرشی - حفظه اللّه - که در دستیابی به منابع و مراجعه به دائرة المعارف های فقهی مانند (( وسائل الشیعه ، )) مرا یاری کرد و اطلاعات سودمندی از زندگانی امام هادی - علیه السلام - در اختیارم گذاشت تشکر و سپاسگزاری کنم و از خداوند می خواهم به او جزای خیر عطا کند که حق برادری را نیک انجام داد .
نجف اشرف
باقر شریف القرشی

تولد و شکوفایی امام (ع )

 

تولد و شکوفایی امام (ع )

در این کتاب به بررسی زندگانی یکی دیگر از ائمه هدی و خاندان نبوّت می پردازیم ، شخصیت دهمین امام شیعه حضرت علی هادی - که کمتر بدان پرداخته شده است - موضوع اصلی بحث ماست و پیش از ورود به مطلب به خانواده آن حضرت اشاره ای می کنیم :

پدر

پدر امام هادی امام محمّد جواد فرزند علی بن موسی الرضا فرزند و وارث امامت موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب ، اصیل ترین و ریشه دارترین خاندان عرب در اسلام می باشد و بشریت هرگز خاندانی بدین عظمت و بزرگواری را جز همین خاندان به خود ندیده است . این خاندان معلم انسانیت در پیمودن مسیر کمال بوده اند و خداوند به وسیله آنان و با خون شهیدانشان شجره طیّبه توحید را آبیاری نموده است .
پدر امام هادی ، حضرت جواد از نوابغ و اعجوبه های روزگار بود و پس از وفات پدر (حضرت رضا) در سن هشت سالگی (حدود هفت سال و چند ماه ) ریاست عامه مسلمین و مرجعیّت دینی را به عهده گرفت . حکومت بنی عباس که فرصت را برای امتحان حضرت و در نتیجه درهم پیچیدن طومار امامت که از عناصر اساسی تفکر شیعی بشمار می رفت مناسب دیده بود، یحیی بن اکثم را که از علمای عصر بود فرا خواند تا امام را در معرض امتحان درآورد . یحیی نیز در برابر جمع کثیری از وزرا، علما، و دیگر وابستگان حکومت بنی عباس از امام جواد سؤ الی فقهی کرد امام در پاسخ ، آنچنان فروع و شقوق مسئله را یکایک بیان کرد که یحیی سرگشته شد و به سرمایه کم خود و توانایی علمی امام اعتراف کرد . این قدرت علمی بی نظیر امام به اضافه دیگر موارد به سرعت در میان مردم منتشر گشت و نقل مجالس و محافل شد و از شهری به شهری ، دهان به دهان انتقال یافت ، ما (( بحمداللّه )) توفیق آن را یافتیم که در کتاب دیگرمان از زندگی این امام عظیم - علیه السلام - بحث کنیم لذا در اینجا به طرح مجدد آن مسائل را نداریم .

مادر

همانطور که بارها گفته ایم اسلام تمام تلاش خود را بر وحدت جامعه و اتفاق کلمه گذاشت و صدای : (( یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی . . . )) (1) در داد و با دستورات خود ریشه تفرقه و تفاخر نژادی را خشکاند . امامان ما در تک تک حرکات و سکنات خود بیانگر نظر قرآن و اسلام درباره وحدت نژادی و تساوی مردم بودند و عملا در این راه گام بر می داشتند و فرقی میان سفید و سیاه (جز به تقوا) نمی گذاشتند و برای از بین بردن اختلافات ویرانگر، پیش قدم شده با کنیزان ازدواج می کردند، امام سجاد با کنیزی ازدواج کرد و زید بن علی - شهید همیشه جاوید - از این پیوند مبارک به دنیا آمد .
امام جواد نیز با کنیزی که به وسیله محمّد بن الفرج برای آن حضرت به هفتاد دینار خریده شده (2) بود ازدواج نمود و امام علی هادی ثمره این ازدواج بود . امام جواد برای تربیت و تهذیب همسر خود که با مفاهیم اسلامی آشنا نبود وی را در کنار دختران پیامبر (( - صلی اللّه علیه و آله - این اسوه های عفت و طهارت قرار داد و خود عهده دار تعلیم وی گشت . سلوک روحی و جاذبه امام و زنان حرم آنچنان نیرومند بود که بتدریج از این کنیز، پارسایی شب زنده دار و صالحه ای قاری قرآن و تالی آیات الهی به وجود آورد که این مطلب به وسیله راویان آثار نقل شده است . (3) این زن شایسته ، نتیجه تهجد و تلاوت شبانه خود را دید و به بالاترین مرتبه افتخار دست یافت و رشک برین گشت زیرا افتخار مادری امامی از امامان شیعه و سروری از سروران مسلمین را کسب کرده بود . او عضوی از خاندانی گشته بود که خداوند آنان را پناهگاه بندگان و کشتی نجات قرار داده بود . امام مورخین در نامه مادر حضرت اختلاف کرده اند و ما برخی از این اقوال را ذکر می کنیم :
1 - سمانه مغربیه (4) معروف به بانو ((امّ الفضل )) . (5)
2 - ماریه قبطیه . (6)
3 - یدیش . (7)
4 - حویت . (8)
البته اقوال دیگری هم نقل شده است که ما به دلیل بی فایده بودن نتیجه آنها را ترک می کنیم و چون دانستن نام ایشان کمترین سودی ندارد لذا از این مطلب می گذریم .
نوزاد بزرگوار :
بالاخره چشم مادر گیتی به جمال این مولود عظیم روشن شد و با تولد امام هادی - علیه السلام - خون تازه ای در رگ های اسلام به حرکت درآمد . در آن زمان هیچ مادری فرزندی با چنین علم ، تقوا و تقیّد به دین نزاده بود . حضرت در ((بصریا)) (9) از توابع مدینه (10) به دنیا آمد و مکارم اخلاق ، شرافت و نجابت را چون دیگر ارزش ها از خاندان نبوت در خود جمع داشت .

مراسم تولد

ائمه - علیهم السلام - هنگام تولد نوزادی در خاندان خود، سنّت شرعی مشخص و معیّنی داشتند و درباره نوزاد، مراسم خاصی را اجرا می کردند نخست در گوش راست نوزاد ((اذان )) می گفتند و سپس در گوش چپ او ((اقامه )) و روز هفتم ، نوزاد را ختنه می کردند و سر او را تراشیده همسنگ آن نقره به مساکین صدقه می دادند و در آخر، گوسفندی را برای نورسیده عقیقه می نمودند .
تمام این مراسم بطور دقیق و کامل به وسیله امام جواد برای فرزند بجا آورده شد و سنّت ائمه همچنان محفوظ ماند .

سال تولد امام (ع )

اکثر مورخان اتفاق نظر دارند که حضرت در سال 212 ه - (11) به دنیا آمد هر چند قول ضعیفی ولادت حضرت را در سال 214 ه - (12) می داند، امّا درباره ماه و روز ولادت با هم اختلاف دارند که ما به پاره ای از آنها اشاره می کنیم :
1 - حضرت در روز 27 ذی الحجّه به دنیا آمد . (13)
2 - تولد حضرت در روز سیزدهم رجب بود . (14)
3 - امام در روز دوشنبه سوّم رجب دیده به جهان گشود .
4 - برخی منابع ، تصریح می کنند که تولد امام در ماه رجب بوده است لیکن روز تولد را معین نکرده اند از جمله در بعضی از دعاها به این مطلب تصریح شده است مثلا در دعایی چنین آمده است :
((بارالها ! از تو می خواهم (درخواست دارم ) به حق دو مولود در ماه رجب : محمّد بن علی ثانی و علی بن محمّد منتجب (امام هادی ))) .
البته بعضی از منابع تاریخی هم از ذکر روز و ماه تولد حضرت خودداری کرده و تنها به ذکر محل تولد ایشان یعنی ((مدینه )) اکتفا کرده اند . (15)

نامگذاری

از باب تیمّن و تبرّک ، امام جواد نام اجداد بزرگوارش را بر فرزند نهاد ((علی )) نام امیرالمؤ منین و زین العابدین و سید الساجدین علی بن الحسین . این نامگذاری بسیار بجا بود و امام دهم به حکم وراثت ، خصوصیات اجداد را در خود داشت . او بلاغت و سخنوری را از امیرالمؤ منین به ارث برده بود و تقوا و عبادت وی همانند سید الساجدین بود .

کنیه امام (ع )

از جمله رسم های عرب کنیه گذاری بر افراد بوده است و این نوعی احترام بشمار می رفته است تا جایی که عرب در این مورد به تفاخر می پرداختند و شاعری در این باب می گوید :
(( اکنیه حین انادیه لا کرمه
و لا القبه و السواءة اللقبا ))
((هنگامی که او را می خوانم با کنیه او را صدا می زنم و به او لقب نمی دهم زیرا لقب دادن سبک شمردن است )) .
ائمه - علیهم السلام - این نکته را به خوبی می دانستند و حتّی به اطفال خود کنیه داده و آنان را با کنیه صدا می زدند زیرا نوعی احترام بود و در رشد روانی و بلوغ اجتماعی فرزند اثری ژرف داشت . حتّی در این زمینه شعری از امام امیرالمؤ منین به این مضمون روایت شده است :
(( نحن الکرام و طفلتا المهد یکنی
انا اذاقعد اللئام علی بساط العزّقمنا ))
((ما بزرگمنش هستیم و به فرزندانمان از همان هنگام که در گهواره هستند کنیه می دهیم )) .
((راه ما از راه لئیم و بی ریشه جداست و اگر آنان از راهی بروند ما از آن ، رو بر می گردانیم و بر یک سفره نمی نشینیم )) .
امام جواد نیز به تاءسّی از پدران گرامی خود فرزند را ((ابوالحسن )) خواند و در این کنیه او را با دو تن از اجدادش همانند ساخت : امام موسی بن جعفر و امام رضا . محدثین و روات برای تمیز و تفکیک میان این سه بزرگوار صفتی به ابوالحسن افزوده ، امام موسی بن جعفر را (( ابوالحسن الا ول ، )) امام رضا را (( ابوالحسن الثانی )) و امام هادی را (( ابوالحسن الثالث )) می خوانند .

القاب حضرت

القاب شایسته امام گوشه هایی از صفات و گرایش های والای ایشان را به خوبی تصویر می کنند و ما برخی را نقل می کنیم :
1 - (( الناصح : )) این لقب از آن رو به ایشان داده شد که بیش از همه مردم ، امت جدش را راهنمایی می کرد و مصالح آنان را گوشزد می کرد .
2 - (( المتوکل : )) حضرت از این لقب نفرت داشت و به یاران خود فرموده بود وی را بدین لقب نخوانند .
به نظر ما امام از آن رو این لقب را ناخوش داشت که لقب جعفر متوکل ، خلیفه عباسی نیز بود که از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت - علیهم السلام - بشمار می رفت .
3 - (( التقی : )) زیرا حضرت تقوای الهی را پیشه ساخته و خدا را همیشه مرکز توجه خود قرار داده بود . طاغوت زمان ؛ متوکل عباسی تمام تلاش جهنمی خود را به کار گرفته بود تا امام را به محافل لهو و لعب ، و فسق و فجور بکشاند، لیکن در کار خود سخت شکست خورد و اطرافیان خود را از این مطلب با خبر ساخت و از ناتوانی خود پرده برداشت .
4 - (( المرتضی : )) که مشهورترین لقب ایشان است .
5 - (( الفقیه : )) ایشان فقیه ترین فرد عصر و زمان خویش بودند و عالی ترین مرجع علما و فقها بشمار می رفتند .
6 - (( العالم : )) حضرت ، داناترین شخص زمان خود نه تنها در مسائل و امور دینی ، بلکه در تمام معارف و علوم بشری بودند .
7 - (( الامین : )) ایشان در تمام امور دینی و دنیوی بودند .
8 - (( الطیب : )) هیچ کس در زمان حضرت از ایشان پاکیزه تر و آراسته تر نبود .
9 - (( العسکری : )) محل اقامت ایشان در سامرّا ((عسکر)) نام داشت لذا به ایشان لقب عسکری داده شد . (16)
10 - (( الموضح : )) روشن کننده احکام کتاب و سنت .
11 - (( الرشید : )) حضرت از همه بهتر راه رشد و هدایت را یافته و بر صراط مستقیم بودند .
12 - (( الشهید : )) زیرا ایشان توفیق شهادت را یافتند و به دست دشمنان خدا شهید گشتند .
13 - (( الوفی : )) ایشان با وفاترین مردم بودند و وفا از ویژگی های ایشان بشمار می رفت .
14 - (( الخالص : )) زیرا ایشان از هر عیب و زشتی پاک و منزّه بودند .

سیمای حضرت

امام هادی شباهت تامّی به پدر و جدّشان امام جواد و امام رضا داشتند . مورخان حضرت را چنین توصیف کرده اند : گندمگون ، سیاه چشم ، با دستانی ورزیده و سخت ، چهارشانه ، با بینی عقابی و دندان های فاصله دار، خوش صورت و بدنی عطرآمیز .
حضرت مانند جدشان امام باقر - علیه السلام - تنومند بودند و از اندامی متناسب و میانه بالا برخوردار بودند و بدنی عضلانی و شانه هایی با فاصله خوب داشتند، و در مجموع ترکیب خصوصیات بدنی ، ایشان را متمایز از دیگران ساخته و نظر دیگران را جلب می کرد .
حافظ حقیقی خداست
امام جواد فرزند گرامی خود را بسیار دوست می داشت و برای حفظ ایشان از گزندهای زمانه به خداوند متعال متوسّل می شد، حضرت دعایی را همراه فرزند ساخته بود تا او را از آسیب ها حفظ کند . دیدن فرازهایی از این دعا، اعتماد و توکّل مطلق حضرت را به سبب ساز عالم به خوبی نشان می دهد . ما در اینجا قسمت هایی از این دعا را نقل می کنیم :
(( بسم اللّه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم ، اللهم رب الملائکة و الروح ، و النبیین و المرسلین ، و قاهر من فی السموات و الا رضین ، و خالق کل شی ء و مالکه کف عنی باءس اءعدائنا، و من اءراد بنا سوء من الجن و الانس ، فاءعم اءبصارهم و قلوبهم ، و اجعل بیننا و بینهم حجابا و حرسا و مدفعا، انک ربنا و لا حول و لا قوة الا باللّه علیه توکلنا و الیه اءنبنا، و هو العزیز الحکیم .
ربنا و عافنا من شرّ کل سوء، و من شرّ کل دابة اءنت آخذ بناصیتها، و من شرّ ما سکن فی اللیل و النهار، و من شرّ کل سوء، و من شرّ کل ذی شرّ یا رب العالمین ، و اله المرسلین ، صل علی محمّد و آله اءجمعین ، و خص محمدا و آله باءتم ذلک ، و لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم ، بسم اللّه و باللّه اءومن و باللّه اءعوذ، و باللّه اعتصم ، و باللّه اءستجیر، و بعزة اللّه و منعته اءمتنع من شیاطین الانس و الجن ، و من رجلهم و خیلهم و رکضهم ، و عطفهم و کیدهم و سرّه و شرّ ما یاءتون به تحت اللیل و تحت النهار من البعد و القرب ، و من شرّ الحاضر و الغائب ، و الشاهد و الزائر اءحیاءا و اءمواتا . . . و من شرّ العامة و الخاصة ، و من شرّ نفسی و وسوستها، و من شرّ الدناهش و الحس و اللمس ، و اللبس ، و من عین الجن و الا نس .
و بالاسم الذی اهتزّ له عرش بلقیس اءعیذ دینی و نفسی ، و جمیع ما تحوط به عنایتی من شرّ کل صورة و خیال اءو بیاض اءو سواد، اءو تمثال اءو معاهد اءو غیر معاهد ممن سکن الهواء و السحاب و الظلمات و النور و الظل و الحرور و البرد، و البحور و السهل و الوعور و الخراب ، و العمران و الا کام و الا جام و المفاوض ، و الکنایس و النواویس و الفلوات و الجبانات ، من الصادرین ممن یبدو باللیل و ینتشر بالنهار، و بالعشی و الا بکار، و الغدو و الا صال ، و المریبین و الا سامرة و الا فاترة و الفراعنة ، و الا بالسة ، و من جنودهم و اءزواجهم و عشائرهم ، و قبائلهم ، و من همزهم و لمزهم و احتیالهم و من شرّ کل ذی شرّ داخل و خارج ، و عارض و متعرّض ، و ساکن و متحرک ، و ضربان عرق ، و صداع شقیقة و ام ملدم و الحمی ، و المثلثة و الربع و الغب ، و النافضة و الصالبة و الداخلة و الخارجة ، و من شرّ کلّ دابة اءنت آخذ بناصیتها، انک علی صراط مستقیم ، اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و سلم کثیرا . . . )) .
((بارالها ! ای خدای ملائکه و روح و پیامبران و ای مقهور کننده زمینیان و اهل آسمان ها و ای خالق و مالک هر پدیده ، مرا از گزند دشمنان ما و بدخواهان جنی و انسی ما مصون بدار .
پروردگارا ! چشم و دل آنها را کور کن و میان ما و ایشان حجاب و حفاظی استوار قرار ده که تو پروردگار ما هستی و توان و قدرتی جز از تو سرچشمه نمی گیرد .
ما به خدایمان توکّل می کنیم و به او رو می آوریم ، اوست حکیم و توانای مطلق .
پروردگارا ! ما را از هر گزندی و از شرّ هر جنبنده ای حفظ بفرما که اختیار همه موجودات به دست تو می باشد .
ای پروردگار عالمیان و ای خدای رسولان ، بر محمّد و خاندانش درود فرست و این خاندان را با درودهای ویژه معزّز بدار که تمام قدرت ها از خدای والا و عظیم است .
به نام خدا، به خدا ایمان دارم و به او پناه می برم و قدرت الهی ، خود را از شرّ شیاطین جن و انس حفظ می کنم .
به نیروی خدا چنگ می زنم و خود را از شرّ پیادگان و سواران جن و انس در شب و روز حفظ می کنم . به خدا توکّل کرده خود را از شرّ نفس امّاره و وساوس آن و انواع موجودات شرور جنسی و انسی چه زنده و چه مرده در امان می دارم .
خودم و دینم را در کنف حمایت اسمی قرار می دهم که تخت بلقیس بخاطر آن به لرزه درآمد .
اسم اعظم الهی را حافظ خود از شر تمامی ساکنان بیشه ها، جنگل ها، دشت ها، دریاها و . . . می دانم .
نام خدا را دوای تمامی دردهای جسمی و رنج های داخلی و خارجی خود می دانم .
از هر بیماری از تب گرفته تا دردهای جانکاه به خدا پناه می برم . از کیدهای شیطانی و هر نوع فتنه انگیزی شیاطین در تمامی اوقات به مالک حقیقی هستی پناه می برم .
بارالها ! تو بر صراط مستقیم هستی . پروردگارا بر محمّد و آل محمّد درود بفرست . . . )) .
در فرازهای مختلف این دعا اعتقاد و اعتماد مطلق به توحید افعالی کاملا مشهود است و حضرت جواد با این گونه دعاها فرزند بزرگوار خویش را تغذیه می کرد و با چنین سلاحی او را به استقبال آینده پر تلاطم می فرستاد . آری امام با چنین مفاهیمی از اوان کودکی آشنا بود و تسلیم کامل در برابر قدرت مطلقه الهی با جان و دل می آموخت :
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

رشد و نموّ امام (ع )

امام هادی - علیه السلام - در خاندانی پا گرفت که اخلاق و انسانی مجسم بودند، ادب و محبت بر سراسر این خانواده سایه گستر بود؛ کودک به بزرگ احترام می گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به کودک پیش قدم بود . مورّخان نمونه های شگفت انگیزی از ویژگی های اخلاقی این خاندان را نقل کرده اند مثلا منقول است که : ((امام حسین در برابر برادر خویش حضرت امام حسن - علیهماالسلام - هرگز سخن نمی گفت و این کار را برای تجلیل و بزرگداشت برادر می کرد)) . (17)
یا اینکه : ((امام زین العابدین هرگز در حضور مادر یا دایه خویش غذایی نخورد بخاطر این که مبادا نظر مادر یا دایه قبلا به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدین وسیله حقوق آنان را ضایع کند و دل ایشان را بشکند)) . (18)
رعایت این گونه موارد اخلاقی ، مانند رفتار انبیاست و متخلقین به آن در همان اوجی پرواز می کنند که انبیای الهی مطمح نظرشان بوده است . امام هادی در دامان پدر با یکایک فضائل و مکارم اخلاقی پدر ماءنوس می گشت و از زلال دانش ایشان سیراب می شد، هر روز پدر جلوه های از روح آتشین خود را بر فرزند عیان می ساخت و او را بر مسؤ ولیت بزرگ آینده ، آماده می نمود . پدر آنچنان شیفته فرزند بود که از ابراز آن نمی توانست خودداری کند و بارها اعجاب و شگفتی خویش را از این انسان نمونه و ممتاز نشان می داد . نمونه زیر گویای این مطلب است . مورّخین نقل می کنند هنگامی که امام جواد قصد حرکت به سمت عراق را داشت امام هادی را که در آن زمان شش ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسید : دوست داری از عراق چه هدیه ای برایت بیاورم ؟ امام هادی تبسّمی کرده فرمود : ((شمشیری چون آتش . . . )) .
آنگاه امام جواد رو به فرزند دیگر خود ((موسی )) نموده از او پرسید : تو چه دوست داری ؟ موسی پاسخ داد : ((فرش خانه ای . . . )) .
امّا شگفتی خود را نشان داده و در حالی که از پاسخ امام هادی مشعوف بود فرمود : ((ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است )) .
پاسخ امام نشان شجاعت ذاتی و آمال وی بود و این چیز غریبی نیست زیرا تمامی امامان این خصیصه را در خود داشتند .

نبوغ زودرس

امام هادی در همان کودکی از آنچنان نبوغ ، زیرکی و هوشیاری برخوردار بود که اطرافیان را مبهوت می ساخت و مورّخان نمونه های متعددی از تیزهوشی حضرت نقل کرده اند از جمله این موارد آنست که : معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد از عمر بن فرج خواست به مدینه رفته معلمی برای امام هادی که در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب کند و تاءکید کرد که معلم باید از دشمنان اهل بیت و مخالفین آنان باشد ! تا امام را با کینه اهل بیت پرورش دهد و ایشان را اعتقادات نواصب بیاموزد و دشمنی خاندان نبوت را در دل امام جای دهد ! عمر در اجرای دستورات معتصم به مدینه رفته و ماجرا را با والی شهر در میان گذاشت . او و چند تن دیگر جنیدی را به عنوان دشمن دیرینه اهل بیت معرفی کردند . جنیدی پس از اطلاع از موضوع ، موافقت خود را اعلام کرد . برای او حقوقی ماهانه تعیین گشت و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شیعیان با امام گردد . جنیدی کار خود خود را آغاز کرد لیکن از آنچه مشاهده کرد شگفت زده و مبهوت شد . روزی محمّد بن جعفر، جنیدی را دید و از او پرسید :
((این کودک - منظورش امام هادی بود - تحت تعلیم و آموزشت چگونه است ؟ . . . )) .
جنیدی از این تعبیر برآشفته شد و گفت : ((می گویی : این کودک ؟ ! و نمی گویی : این پیر ! تو را به خدا کسی را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدینه می شناسی ؟ )) .
محمّد پاسخ داد : ((نه )) .
امّا به خدا من بحثی را در ادبیات پیش کشیده و موضوع را آنچنان که گمان می کنم شایسته است بسط می دهم بعد می بینم او مطالبی را به گفته هایم می افزاید که من از آنها استفاده می کنم و از او می آموزم . مردم گمان می کنند من به امام درس می دهم لیکن به خدا این من هستم که از او درس می آموزم . . .
چند روز بعد مجددا محمّد بن جعفر، جنیدی را دیده از او پرسید : ((حال این کودک چگونه است ؟ )) .
جنیدی از این حرف برانگیخته شد و گفت : ((دیگر این حرف را تکرار مکن به خدا او بهترین مردم روی زمین و فاضل ترین خلق خداست . گاهی می خواهد وارد اتاق بشود می گویم اول سوره ای از قرآن بخوان و بعد داخل شو . می گوید : کدام سوره را می خواهی تا بخوانم ؟ و من نام سوره های بلند اول قرآن را نام می برم هنوز نام سوره تمام نشده شروع می کند به خواندن آن و آنچنان درست و دقیق می خواند که من درست تر از آن را نشنیده ام . او قرآن را زیباتر از مزامیر داوود می خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تاءویل و تنزیل آن را نیز می داند .
سپس جنیدی گفت : (( سبحان اللّه ! )) این کودک در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده است پس این دانش عمیق را از کجا کسب کرده است ؟ )) .
بالاخره همین جنیدی ناصبی و دشمن اهل بیت ، از برکات انفاس قدسی امام ، صراط مستقیم را یافت و چنگ به (( حبل المتین )) الهی زد و در زمره محبّان اهل بیت قرار گرفت و به امامت ائمه هدی اعتراف کرد . (19)
البته طبیعی است که تنها توجیه حقیقی این پدیده همان اعتقاد شیعه درباره این خاندان است . شیعیان بر این عقیده هستند که خداوند متعال به اهل بیت دانش و حکمتی عنایت کرده است که دیگران از آن بی نصیب می باشند و در این مورد سن و سال مدخلیّتی ندارد .

هیبت و وقار حضرت

امام هادی مانند پدران گرامی خود و انبیای الهی از آنچنان هیبت و نفوذ معنوی برخوردار بود که همگان را وادار به کرنش می کرد و این امر اختصاص به شیعیان حضرت نداشت . در این باره به نقل مورد زیر اکتفا می کنیم : محمّد بن حسن اشتر علوی می گوید :
((همراه پدرم با جمعی از مردم عباسی ، طالبی و جعفری بر درگاه متوکل عباسی بودیم که ناگهان ابوالحسن - امام هادی - وارد شد و آهنگ در قصر خلیفه را نمود تمامی حاضران بلا استثنا از مرکب هایشان فرود آمده احترامات لازمه را به عمل آوردند تا حضرت وارد کاخ شد، مردی از آن جمع از این تجلیل و گرامیداشت به خشم آمده لب به اعتراض گشود و گفت : این تشریفات برای کیست ؟ ! چرا برای این جوان این همه احترام بگذاریم ؟ او نه از ما بالاتر است و نه بزرگسال تر . به خدا قسم هنگام خارج شدن ، دیگر برای او بپا نخواهیم خاست و از اسب فرود نخواهیم آمد . . .
ابوهاشم جعفری به او چنین پاسخ داد : به خدا سوگند با ذلت و کوچکی به او احترام خواهی گذاشت . . . لحظاتی بعد امام از قصر خارج شد و بانگ تکبیر و سرود توحید برخاست و همه مردم به احترام امام بپا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته گفت :
((مگر شما نبودید که تصمیم داشتید به حضرت احترام نگذارید ! )) .
گروهی از آن میان پرده از حالت درونی خود برداشته گفتند : به خدا قسم نتوانستیم خودمان را کنترل می کنیم و بی اختیار از اسب فرود آمده به ایشان احترام گذاشتیم . (20)
هیبت امام آنچنان قوی و نفوذ ایشان آنقدر نیرومند بود که هنگام آمدن نزد متوکل تمامی درباریان و نگهبانان قصر بی اختیار به خدمت امام قیام می کردند و بدون کمترین بهانه جویی و به انتظار گذاشتن ، درها را می گشودند و پرده ها را کنار می زدند . (21) نیرومندی و هیبت امام ناشی از سلطنت دنیوی یا اندوخته های مالی بود بلکه سرّ عظمت ایشان در اطاعت خداوند متعال ، زهد در دنیا و پایبندی به دین بود . امام خواری و ذلت عصیان خدا را از خود دور ساخته و از طریق اطاعت پروردگار به اوج عزت و وقار دو جهان رسیده بود)) .

احترام علوی ها به امام (ع )

سادات و علوی ها در احترام و بزرگداشت امام همصدا بودند و متفقا رهبری و فضل امام را پذیرفته بودند از جمله این علویان زید بن موسی بن جعفر - معرف به زید النار - بود که عموی پدر حضرت بشمار می رفت و در آن وقت مردی معمّر و کهنسال بود . روزی زید به قصد دیدار امام بر در خانه آمد و از عمر بن فرج که نگهبان در بود خواست تا برایش از امام اجازه ورود بگیرد، امام اجازه داد و زید وارد شد و در مقابل امام که در صدر مجلس بود با ادب تمام و احترام دو زانو نشست و بدینسان به امامت حضرت اعتراف کرد .
روز دیگر که زید به حضور امام شرفیاب شد ایشان در مجلس حاضر نبودند و زید در صدر مجلس نشست اندکی بعد امام وارد مجلس شد و همینکه زید حضرت را دید به سرعت از جای خود برخاسته امام را در مکان خویش جای داد و خود مؤ دّبانه در مقابل ایشان نشست . در این زمان ، امام بسیار جوان و زید مردی مسنّ بود لیکن حرکت زید به عنوان اعتراف به امامت حضرت و فضیلت ایشان بود و تمامی قائلین به امامت ایشان چنین می کردند . (22)
امام و اهل کتاب
تنها مسلمانان نبودند که منتهای احترام را نسبت به امام بجا می آوردند بلکه اهل کتاب نیز در بزرگداشت امام مانند مسلمانان حقیقی عمل می کردند و تحت تأثیر نفوذ معنوی حضرت بودند و موقعیت والای ایشان را نزد خداوند درک می کردند . آنان در گرفتاری ها و دشواری ها به امام متوسل می شدند و هدایایی به حضرت تقدیم می کردند و از ایشان می خواستند تا گره کار فرو بسته آنان را بگشاید . واقعه زیر به خوبی گویای مطلب است :
هبة اللّه بن ابی منصور موصلی چنین نقل می کند : ((یوسف بن یعقوب مسیحی از دوستان پدرم بود و روزی به خانه ما در بغداد به عنوان میهمان آمد . پدرم از او انگیزه آمدنش را پرسید و یوسف پاسخ داد : متوکل عباسی مرا خواسته است ولی نمی دانم چرا، من نیز خودم را به صد دینار بیمه کرده ام که آنها را با خود آورده ام تا برای علی بن محمّد بن علی الرضا - علیه السلام - هدیه ببرم ، پدرم او را تشویق کرد و او چندی بعد بغداد را ترک کرده متوجه سامرّا گشت ، چند روز بعد یوسف با خوشحالی فراوان وارد خانه ما شد پدرم از آنچه بر او گذشته بود پرسید و او چنین پاسخ داد :
برای اولین باری بود که سامرّا را می دیدم و قبلا به آن شهر نرفته بودم ، دوست می داشتم قبل از رفتن نزد متوکل ، صد دینار هدیه را به ابن الرضا - امام هادی - برسانم لذا از خانه ایشان سؤ ال کردم ، به من گفتند : متوکل مانع خروج حضرت از خانه است و ایشان در خانه تحت نظر می باشد، من که دیگر از رفتن نزد امام ترسیده بودم پرسش از محل اقامت ایشان را هم ترک کردم ناگهان به ذهنم خطور کرد که بر مرکب خود بنشینم و در شهر گشتی بزنم شاید بدون پرسش منزل حضرت را بیابم پس بر مرکب سوار شده کوی ها و بازارها را یکی یکی پشت سر گذاشتم تا رسیدم به در خانه ای که حس کردم منزل امام است لذا به غلام همراه خود گفتم : بپرس این خانه از کیست ؟ غلام پس از سؤ ال برایم پاسخ آورد : خانه ((ابن الرضا)) است و بعد کوبه در را به صدا درآورد و غلامی سیاه از خانه خارج شد و متوجه من گشت گفت : ((یوسف بن یعقوب تو هستی ؟ )) .
گفتم : آری .
گفت : پیاده شو، من هم از مرکب خود فرود آمده و او مرا وارد راهرو خانه کرد و خود داخل شده سپس بیرون آمد و گفت : آن صد دینار کجاست ؟ سکه ها را به او دادم و او آنها را به امام رساند و بعد خارج شد و به من اجازه ورود داد، داخل شدم و امام را دیدم که تنها نشسته است با مهر و محبت نگاهی به من کرد و گفت :
((آیا وقت آن نرسیده است که به راه راست بیایی و هدایت شوی ؟ )) .
گفتم : آقای من به اندازه کافی براهین و دلایل روشن برای اینکه هدایت شوم دیده ام . امّا امام فرمود : هیهات ! تو اسلام نخواهی آورد ولی فرزندت بزودی مسلمان شده و یکی از شیعیان ما خواهد بود . ای یوسف ! اقوامی گمان دارند دوستی و ولای ما سودی به حال کسانی مانند تو ندارد به دیدار متوکل برو که مرادت برآورده خواهد شد . . . یوسف از معجزاتی که در این مدت کوتاه دیده بود مبهوت گشت و نزد متوکّل رفته به مقصود خود رسید .
سپس هبة اللّه می افزاید : پس از مرگ یوسف فرزندش را که مسلمانی درست اعتقاد و شیعه ای روشن ضمیر بود ملاقات کردم به من گفت پدرش بر کیش مسیحیت مرد و او پس از مرگ پدر مسلمان شد و از دوستان حقیقی اهل بیت گشت و مرتب تکرار می کرد : من بشارت آقایم - علی الهادی - هستم . (23) اهل کتاب زندگی امام را دنباله زندگانی پیامبران و قدیسان می دیدند و به حضرتش ایمان می آوردند .

اظهارات نویسندگان درباره شخصیت امام (ع )

تمام کسانی که سیره امام را نگاشته اند امام را نمونه علم ، شرافت و تقوا دیده اند و بر این باورند که تمام ارزش های عالی انسانی در وجود امام است که جلوه حقیقی یافته است لذا هر یک به شیوه خود حیرت و ناباوری خود را بیان کرده است و از سرگشتگی خود پرده برداشته است . ما در اینجا پاره ای از اقوال را نقل می کنیم :
1 - ((ابوالفلاح حنبلی )) :
عبدالحیّ ابوالفلاح حنبلی چنین می گوید : ((ابوالحسن بن علی الجواد فرزند علی بن موسی الرضا فرزند جعفر الصادق علوی حسینی معروف به ((الهادی )) امامی بود فقیه و متعبد به احکام او یکی از امامانی است که غلات شیعه به عصمت آنان مانند انبیاء معتقدند . . . )) . (24)
2 - ((یافعی )) :
یافعی می گوید : ((امام علی هادی ، امامی بود فقیه و متعبّد . . . )) . (25)
3 - ((ابوالفداء)) :
((علی النقی به اعتقاد امامیه یکی از ائمه دوازدهگانه است و نام مبارکش علی الزکی بن محمّد الجواد می باشد . . . )) . (26)
4 - ((ابن صباغ مالکی )) :
ابن صباغ مالکی نقل می کند که : ((یکی از بزرگان علم می گوید : فضیلت ابوالحسن علی بن محمّد هادی زبانزد خاص و عام است و آوازه فضلش سراسر گیتی را درنوردیده است ؛ فضیلتی ذکر نمی شود مگر آنکه نام امام قرین آن است و کرامتی به اجمال گفته نمی شود جز آنکه تفصیل آن را امام هادی داراست . (آنچه خوبان همه دارند ایشان یک جا دارند) حضرتش مستجمع مکارم و معالی اخلاق است و دردانه انسانیت بشمار می روند . آنچنان به حفظ سجایای انسانی خود پایبند بود که چوپانی برای حفظ گله اش ، روح و اخلاق حضرت نرم و شیرین بود، سیرت وی عادلانه و دوستی هایش خیرخواهانه بود . در وقار، آرامش ، عفت ، پاک رفتاری ، زیرکی ، شجاعت ، شرف ، و همت عالی بر سنت نبوی و سیرت علوی بود، در موقعیت والای ایشان کسی را اندیشه نزدیک شدن هم نبود و شاهباز خرد مردم به شرف ایشان نمی توانست رسید . در زندگی روش سخت ، دشوار و عارفانه ای پیش گرفته بود که کسی را در آن طمع و شراکتی نبود)) . (27)
5 - ((ابن شهر آشوب )) :
ابن شهر آشوب درباره حضرت می گوید : ((از همه خوش سیماتر و راستگوتر بود . زیبایی ایشان از نزدیک دل ها را می ربود و کمالشان از دور، خردها را سرگشته می کرد . هنگامی که لب می گشود زیبایی کلامش دیگران را شیفته می کرد و هنگامی که لب فرو می بست هیبت و وقارش فضا را سنگین می کرد . او از خاندان نبوت و امامت بود و جایگاه وصایت و خلافت . او شاخه ای از بهترین شاخه های درخت نبوت و بهترین ثمره امامت بشمار می رفت . . . )) . (28)
6 - ((قطب راوندی )) :
قطب راوندی درباره حضرت هادی چنین می گوید : ((صفات امامت و شرایط آن در علی بن هادی جمع شده بود و فضل ، علم و صفات نیک ایشان به اوج کمال رسیده بود، اخلاق او مانند نیاکانش خارق العاده و شگرف بود، ایشان با جبّه ای پشمین در شبانگاه بر سجاده ای رو به قبله می نشست و تمام شب را به تهجّد مشغول بود، و اگر ما بخواهیم یکایک خصوصیات اخلاقی والای ایشان را برشماریم تمام کتاب را بای بدان اختصاص دهیم . . . )) . (29)
7 - ((ذهبی )) :
ذهبی می گوید : ((علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن زین العابدین بنالسید الشریف العلوی الحسینی ، یکی از فقهای دوازدهگانه است و امامیه او را به((مناری راهنما)) ملقب ساخته اند . . . )) . (30)
8 - ((ابن حجر)) :
ابن حجر می گوید : ((علی هادی دانش و بخشش را از پدر به ارث برده بود)) . (31)
9 - ((ابن عنبسه )) :
ابن عنبسه نسب شناس معروف می گوید : ((علی هادی در محله ای از شهر سامرّا که ((عسکر)) نامیده می شد . اقامت داشت لذا به ((عسکری )) ملقب گشت ، مادرش امّ ولد بود و ایشان در نهایت فضیلت و نجابت بودند . . . )) . (32)
10 - ((محمّد بن طلحه )) :
محمّد بن طلحه شافعی درباره شخصیت امام می گوید : ((اوصاف و مناقب علی هادی بر گوش های شنوندگان چون آویزه هایی زمردین می درخشد و گهرهایی است در درج اندیشه های انسانی ، وی ، بی نظیرترین خصال نیک را در خود جمع آورده بود و آنها را از درجه نبوت و رسالت و بطون اصیل عرب به میراث برده بود . . . )) . (33)
11 - ((شیخ آقا بزرگ تهرانی )) :
محقق برجسته شیخ آقا بزرگ تهرانی می گوید : ((امام هادی جلیل القدرترین برادران خویش و وارث دانش و بخشش پدران خود بود . منصب امامت از آن جهت به ایشان اختصاص یافت که دارای تمامی شرایط آن یعنی علم ، عدالت ، کارآیی ، سلامت اعضا و حواس - آن مقدار که در اندیشه و کردار مؤ ثر است - و نسب قرشی عربی بود، از همه گذشته ایشان از بنی هاشم بودند . . . )) . (34)
12 - ((خیر الدین زرکلی )) :
خیر الدین زرکلی می گوید : ((علی ملقب به الهادی فرزند محمّد الجواد بن علی الرضی بن موسی بن جعفر حسینی طالبی ؛ دهمین امام از ائمه اثنی عشر و یکی از پرهیزگاران و صالحین بشمار می رفت . . . )) . (35)
اینها خلاصه ای بود از نظرات بزرگان که در خلال آن شگفتی و اعجاب خود را نسبت به امام هادی و خصوصیات او نشان داده اند . در میان این خصوصیات دو ویژگی از اهمیت بیشتری برخوردار است :
1 - تخصّص در علوم اسلامی ، ایشان عالی ترین مرجع دینی عصر خود بودند .
2 - تقوا و عبادت ، هیچ کس از مردم در عصر امام مانند ایشان را در عبادت ، تقوا و تعهد دینی سراغ نداشته است .

جلوه هایی از شخصیت امام (ع )

 

اشاره

ویژگی های امام هادی همانند صفات پدران و اجداد گرامی خویش بود و صفات والایی ، آنان را از همگان متمایز می ساخت . حضرت تمامی عناصر شرف و کرامت را در خود جمع داشت و از همان خاندانی به شمار می رفت که خدایشان را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و منزّه ساخته بود لیکن ما در این بخش به پاره ای از صفات آن حضرت اشاره ای می کنیم :

امامت آن حضرت

امامت لطفی است از جانب خداوند که تنها شامل کسانی می گردد که از آزمایش های الهی سرافراز بیرون آمده باشند و ضمیرشان با ایمان به خدا و توحید باریتعالی عجین باشد و گرد ظلم ، بطلان و دیگر معایب و نواقص ، بر دامان پاک آنها ننشیند .
ما قبلا در تمامی نوشته های مربوط به زندگی ائمه اطهار چه به تفصیل و چه مجملا به مباحث امامت پرداخته ایم لذا در این کتاب تنها به نکات خاصی از مساءله مهم امامت می پردازیم :

نیاز به امامت

امامت از بنیادهای اساسی دین اسلام است که بدون آن امامت و کمال این دیانت محقق نمی شود و هرگز از آن بی نیاز نخواهد شد . احتیاج به امامت تنها برای اداره امور دینی نیست بلکه امامت در تمامی بخش های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی اسلام نقش تعیین کننده ای دارد و استقلال ، سیادت ، امنیت ، آزادی و آرامش امت مسلمان را تضمین می کند . شاید اساسی ترین علت نیاز به امامت ، مساءله انسان سازی باشد . امام و امامت است که فضیلت و نیکی را در جامعه گسترش می دهد و روح هایی به استواری کوه می پروراند، امامت است که خودمحوری ، غرور، طمع ، حسد و دیگر انحرافات را از ریشه می خشکاند و با تمامی کجروی ها نبرد می کند .
سرمنشاء تمامی نیکی ها و عامل دوام جوامع انسانی و امّ الفضائل ، ایمان به خداوند است که امام تجسم حقیقی این اعتقاد و مبلّغ آن در تمام حرکات و سکنات خود است . ایمان به خداست که عالم را از مصائب جنگ ، نابودی و دیگر تنش های ناخواسته حفظ می کند و این ائمه بوده اند که تلاش عمده شان مصروف تعمیق آن در میان مردم بوده است ، امامان بودند که پرچم ایمان را در بلندای آسمان به اهتزاز درآوردند و برای اعلای کلمه توحید تن به دشواری های جنگ ، زندان ، خانه نشینی و . . . دادند و آثار درخشانی در این زمینه از خود به یادگار گذاشتند .
این (( نهج البلاغه )) است که عمیق ترین مفاهیم اعتقادی را برای ما شرح می دهد و ما را دعوت می کند تا در آفریده های خداوندی اندیشمندانه بنگریم و زیبایی های فضائل را چنان به رخ ما می کشد که شیفته اخلاق اولیاء اللّه می شویم و آرزو می کنیم که خود، در این سلک درآییم و حقیقت گرایش های حیوانی را چنان دقیق به تصویر می کشد که ما را از مفاسد و رذائل اخلاقی متنفر می سازد .
صحیفه سجادیه یا انجیل آل محمّد (( - صلوات اللّه علیهم - )) نیز نقش مهمی در لطیف کردن روح ها دارد و مرغزار سرسبز ایمان است و سرچشمه زلال تشنگان معارف و اخلاق ، تمامی ادعیه ماءثوره از ائمه در این نکته مشترک بوده و تزکیه نفس و پالایش روان را مد نظر قرار می دهند و در صدد نجات آدمیان از وادی جهل و غرور می باشند . در کتب احتجاجی و کلامی دلایل استواری از ائمه در دفع شبهات معاندین حق و منکرین خدا روایت شده است .
امام هادی در زیارت خود موسوم به ((جامعه )) به بخش هایی از کوشش و تلاش اجداد خود برای تحکیم ایمان اشاره می کند در اینجا به فرازهایی از این زیارتنامه اشاره می کنیم :
(( السلام علی الدعاة الی اللّه ، الادلاء علی مرضاة اللّه ، و المستقرّین فی امر اللّه ، و التامین فی محبّة اللّه ، و المخلصین فی توحید اللّه ، و المظهرین لا مر اللّه . . . . ))
((سلام بر دعوت کنندگان به سوی حق و راهنمایان به خشنودی خداوند، درود بر استواران در اجرای امر الهی و مستغرقان در محبت الهی ، سلام بر موحدان مخلص و آشکار کنندگان امر خدایی . . . )) .
امام سپس خطاب به اجداد خویش می گوید : ((شما شاءن ، جلال و مجد خداوندی را بزرگ داشتید و نام او را برقرار نمودید و میثاق او را استوار کردید و پیمان اطاعت او را محکم نمودید . برای خدا در نهان و آشکار به نصیحت پرداختید و با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت کردید و جانهایتان را در راه خشنودی حضرت باریتعالی فدا نموده و دشواری های ناشی از دعوت به سوی خدا را تحمل کردید و صبر نمودید . نماز را بپای داشتید، زکات دادید و امر به معروف و نهی از منکر نمودید و در راه حق به بهترین وجه به جهاد برخاستید تا آنکه دعوت حق را آشکار کرده واجباتش را بیان نمودید و حدود الهی را برپا کردید . شرایع و احکامش را گستردید و سنت های خدای را تعیین کردید و خشنودی حق را به دست آوردید تسلیم قضای حق بودید و رسولان پیشین را تصدیق کردید . . . )) .
در فرازهای بالا نقش پیکارگرانه ائمه را برای به اهتزاز درآوردن پرچم توحید و دفاع از ارزش های دینی و اسلامی به خوبی مشاهده می کنیم . آنان مخلصانه جان و مال خود را فدای حق و راه حق کردند و در این راه چشمداشتی جز از ذات مقدس خداوندی نداشتند .

عصمت امامان (ع )

عصمت ائمه - علیهم السلام - از عناصر مهم اندیشه شیعی بشمار می رود گروهی به گمان محال بودن عصمت ، آن را منکر شده اند ! لیکن ما در مباحث مربوط به ائمه آن را اثبات کرده و نادرستی دلایل مخالفین را نشان داده ایم و نه تنها امکان بلکه وقوع آن را نیز ثابت نموده ایم .
اگر کسی سرگذشت ائمه را بخواند کمترین شکی نسبت به عصمت آنان برایش باقی نخواهد ماند و یقین خواهد کرد که آنان نه عمدا و نه سهوا مرتکب هیچ صغیره ای هم نشده اند . زندگی امامان ، ثبات قدم ، وحدت قول و عمل و بر صراط مستقیم بودن آنها را به خوبی نشان می دهد تمام ائمه با شدت و برندگی کامل وظیفه دفاع از معتقدات دینی را به عهده گرفته و کمترین انحرافی از خود نشان ندادند . طاغوت زمان ، متوکل عباسی با تمام وسایل ممکنه در صدد برآمد تا امام هادی - علیه السلام - را بفریبد و او را از راه راست منحرف کند و به محافل لهو و لعب و فسق و فجور بکشاند لیکن امام با تمام وجود امتناع کرده مقاومت ورزید و با مواضع خود دلیلی روشن بر عصمت خود و اجداد بزرگوار خویش ارائه کرد و حقانیت شیعه را درباره عصمت ایشان به وضوح بیان نمود .

علم امامان (ع )

علم ائمه همانند علم پیامبران و مرسلین ، علمی است الهامی و خداداد و فرقی با هم ندارد . خداوند به پیامبران و ائمه ، علمی لدنّی عطا فرمود تا حجّت را بر مردم تمام کنند . امام صادق - علیه السلام - از کیفیت علم ائمه و دامنه حیرت انگیز آن - که وصف ناپذیر است - چنین یاد می کند :
((علم ما عبارت است از : (( غابر، مزبور، نکت فی القلوب )) (الهامات قلبی )، (( نقر فی الاسماع )) (به گوش خوردن صدا) (( جفر احمر، جفر ابیض )) و همچنین مصحف فاطمه - علیهاالسلام - و ((جامعه )) که تمامی مایحتاج مردم در آن است نزد ماست )) .
و چون از حضرت معانی این تعابیر را پرسیدند ایشان فرمود : (((( غابر؛ )) دانش آینده است )) و (((( مزبور؛ )) دانش گذشته می باشد)) و (((( نکت فی القلوب ؛ )) الهام است )) و (((( نقر فی الاسماع ؛ )) سخنان ملائکه است زیرا ما گفتار آنان را می شنویم لیکن خود آنها را نمی بینیم )) و (((( جفر احمر؛ )) ظرفی است که سلاح پیامبر اکرم در آن قرار دارد و از آن خارج نمی شود تا آنکه قائم آل محمّد قیام نماید . امّا (((( جفر ابیض ؛ )) ظرفی است که در آن تورات موسی ، انجیل عیسی ، زبور داوود و کتب آسمانی پیشین قرار دارد)) و ((مصحف فاطمه - علیهاالسلام - کتابی است که در آن تمام حوادث و نام های کسانی که تا روز قیامت به حکومت می رسند منظور است )) . و امّا ((جامعه ؛ کتابی است دارای هفتاد ذراع طول که حضرت رسول اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) با دهان مبارکشان آن را املا می فرمودند و حضرت علی - علیه السلام - با دست خویش می نگاشتند . به خدا قسم هر چه مردم تا روز قیامت بدان نیاز پیدا کنند در این کتاب آمده است حتّی دیه یک خراش و یک تازیانه یا نصف تازیانه . . . )) . (36)
ابوالعلاء معری در شعر خود به همین جفری که نزد اهل بیت موجود است اشاره می کند و می گوید :
((همگان از دیدن جفر و جام جهان نمای کوچکی که همه آبادی ها و ویرانی ها را نشان می داد و نزد ائمه موجود بود شگفت زده شدند)) . (37)
دلیل روشن این مدعا روایات و پیشگوئی های متعددی است که از ائمه در زمینه های گوناگون علوم نقل شده است . امام علی مولای متقیان و باب شهر علم پیامبر پایه حدود سی و دو علم را - به قول عقّاد - بنیان نهاد و از پیشرفت های تکنولوژیک و تحولات علمی که در عرصه گیتی به ظهور می رسد خبر داد . حضرت در یکی از مغیبات خود چنین می فرماید :
(( ((یاتی زمان علی الناس یری من فی المشرق من فی المغرب ، و من فی المغرب یری من فی المشرق )) . ))
((زمانی خواهد آمد که ساکنین مشرق ، افراد مستقرّ در مغرب را خواهند دید و ساکنان مغرب مشرقیان را)) .
و باز فرمود : (( ((یاتی زمان علی الناس یسمع من فی المشرق من فی المغرب و من فی المغرب یسمع من فی المشرق )) . ))
((زمانی فرا خواهد رسید که : آنکه در مغرب است آوای مشرقیان را خواهد شنید و بر عکس )) .
و هر دوی این پیشگویی با اختراع تلویزیون و رادیو تحقق یافت .
همچنین حضرت سجاد - علیه السلام - فرمود : (( ((یاتی زمان علی الناس یسیر فیه الحدید؛ )) زمانی خواهد آمد که در آن ، آهن به حرکت در خواهد آمد)) .
که با اختراع انواع ماشین ها و قطارها محقق شد . البته حضرت موارد متعددی را پیش بینی کرده اند که تماما صادق بوده است . (38) خود حضرت با صراحت تمام موقعیت علمی خویش را چنین بیان می کند : ((معانی کتاب خدا را از من بپرسید به خدا قسم آیه ای نازل نشده است جز آنکه می دانم در شب بوده یا روز، در کوه بوده یا دشت )) . (39)
امام صادق نیز یکی از همین پیشوایان حق و حقیقت است که از زلال علم و دانش آنها بشریت همچنان سیراب می شود ایشان در گفته هایشان از آلودگی دریا و فضا و زیان های ناشی از آن برای انسان پرده برداشته است و در کتاب موسوم به ((توحید مفضل )) قواعد تشریح و عجایب مربوط به اعضای انسان را بیان نموده است . همچنانکه بنیانگذار علوم فیزیک و شیمی بشمار می رود و اصول این دو دانش را توسط شاگرد برجسته و ممتاز خود پیشاهنگ تحولات علمی جابر بن حیان چهره افتخارانگیز شرق وضع کرده است .
امام هادی نیز پس از وفات پدر و هنگام تصدی مقام امامت بیش از هفت سال نداشت ، لیکن به وسیله علمای بزرگ زمان مورد پرسش قرار گرفت و دشوارترین مسایل فقهی ، فلسفی و کلامی را آنچنان دقیق و روشن پاسخ گفت که پرسندگان را متحیّر ساخت و در نتیجه آنان به امامت حضرت اعتراف کردند . در این نمونه و نمونه های دیگر دلیل آشکاری است بر علم خدادادی آنان و اینکه خداوند فضل و دانشی به آنان عطا فرموده است که به هیچ کس دیگر چنین عنایتی نکرده است .

نصّ بر امامت حضرت

بزرگان و معتمدین شیعه برای امامت اهمیت خاصی قائل بودند و آن را اصلی از اصول اسلام می دانستند لذا همواره از امام زمان خود درباره امام بعدی پرسش می کردند تا به او مراجعه نمایند و در چنبره طاعت او درآیند . در مورد امام هادی نیز این دقت نظر به عمل آمد و برخی از بزرگان شیعه روایات متعددی از امام جواد - علیه السلام - مبنی بر امامت علی هادی نقل کرده اند و ما در اینجا به پاره ای از آنها اشاره می کنیم :
1 - ((اسماعیل بن مهران )) :
هنگامی که امام جواد - علیه السلام - عازم سفر بغداد شد اسماعیل بن مهران خود را به سرعت نزد امام رسانده عرض کرد : قربانت گردم از این سفر بر شما بیمناکم پس از شما منصب امامت به چه کسی خواهد رسید ؟ امام با لبخندی شیرین پاسخ داد : ((امسال اتفاقی برای من نخواهد افتاد . . . )) . و بدینسان هراس وی از قدرت عباسیان و شهادت خود را بر طرف ساخت .
چندی بعد که معتصم عباسی امام را به سامرّا فرا خواند دوباره اسماعیل شتابان نزد حضرت آمد تا امام بعدی را بشناسد و در سلک موالیان وی درآید . پس گفت : ((یابن رسول اللّه ! شما در حال رفتن هستید پس از شما امر امامت به عهده کیست ؟ )) .
امام گریست و از سفر خود احساس خطر کرده با علم به اینکه دیگر بازگشتی نخواهد بود، فرزند خود امام علی هادی را به عنوان امام بعدی چنین معرفی نمود : ((این سفری است که از آن بر من باید بیمناک بود امام پس از من فرزندم علی خواهد بود . . . ))(40) .
پیش بینی امام تحقق یافت و ایشان در اوج شکوفایی زندگی و بالندگی به وسیله معتصم عباسی به شهادت رسید .
2 - ((الخیرانی )) :
یکی دیگر از راویان امامت علی هادی ((خیرانی )) است که حدیث را از پدرش نقل کرده است و ما در بحث های آینده متن حدیث را نقل خواهیم کرد .
3 - ((الصغر بن ابی دلف )) :
صغر بن ابی دلف نص بر امامت امام هادی را از پدر حضرت امام جواد چنین نقل می کند : ((امام پس از من فرزندم علی است . فرمانش فرمان من است و سخن او سخن من . اطاعت از او اطاعت از من بشمار می رود و پس از او امامت از آن فرزندش حسن خواهد بود . . . )) . (41)
4 - ((بعضی از شیعیان )) :
امام جواد هنگام عزیمت به بغداد با تصریح به امامت فرزندش امام هادی - علیه السلام - به بعضی از شیعیان چنین گفت : ((من در حال رفتنم و امر امامت به عهده فرزندم ((علی )) است و پس از من بر شما همان حقی را خواهد داشت که من پس از پدرم بر شما داشتم . . . )) . (42)
امام جواد در سخنان خود بر لزوم اطاعت از فرزندش تاءکید کرد و فرمود امام همان موقعیتی را در میان شیعیان خواهد یافت که خود امام جواد پس از وفات پدرشان داشتند .
5 - ((احمد بن ابی خالد)) :
احمد بن ابی خالد نصّ صریحی را از امام جواد - علیه السلام - بر امامت فرزندش علی هادی با این سرآغاز نقل می کند : ((ابوجعفر به فرزندش هادی - علیه السلام - وصیت کرد . . . )) که ما بندهای این وصیت را در بحث های آینده بیان خواهیم کرد . (43)
قابل ذکر است که شیعیان معتقدند تعیین امام متاءثر از عواطف و هواهای نفسانی نیست بلکه به دست خداوند متعال است . اوست که امام را معین می کند و پیامبر اکرم انتصاب الهی را به سمع همگان می رساند و آنچه را بدو دستور داده شده ابلاغ می کند . پیامبر گرامی به صراحت ، جانشینان خود را دوازده تن اعلام کرده است و روایات این باب به حد تواتر رسیده است (44) که امام هادی - علیه السلام - یکی از همین جانشینان می باشد .

بخشش و کرم حضرت

یکی دیگر از خصوصیات بارز حضرت ، بخشش و عطای ایشان است که همانند اجداد خود در این میدان گوی سبقت را از همگان ربوده است . حضرت مثل پدران خود تنها برای جلب رضای پروردگار مسکین ، یتیم و اسیر را بر خانواده خود مقدم داشته و اطعام آنان را در درجه اول اهمیت قرار می دادند تا جایی که غذایی برای خانواده شان باقی نمی ماند و در مورد لباس نیز بدین گونه عمل می کردند . امام صادق - علیه السلام - نیز آنقدر به مستحقّین انفاق می کرد و لباس می داد که دیگر برای افراد خانواده اش چیزی یافت نمی شد . (45)
مورخان موارد بی شماری از بخشش های کلان حضرت امام هادی - علیه السلام - نسبت به فقرا و درماندگان را نقل کرده اند که ما به نمونه های زیر اکتفا می کنیم :
1 - هیئتی از شیعیان بلند پایه مرکّب از ابوعمرو عثمان بن سعید، احمد بن اسحاق اشعری و علی بن جعفر حمدانی به دیدار امام هادی - علیه السلام - رفتند، احمد بن اسحاق از وامی که در گردن داشت به حضرت شکایت برد ایشان به وکیل خود عمرو رو کرده فرمودند : به احمد سی هزار دینار و به علی بن جعفر نیز همان مقدار بپرداز . سپس حضرت به خود عمرو - وکیل حضرت - نیز سی هزار دینار بخشیدند . ابن شهر آشوب پس از نقل این عطا و بزرگمنشی علوی می گوید : ((این عمل معجز گونه است و جز پادشاهان را نرسد که چنین بخشش کنند و ما هرگز این گونه عطایی نشنیده ایم )) . (46)
حضرت برای این بزرگان زندگانی مرفهی فراهم آورده بود و غبار فقر را از خانه شان رفته بود . و طبیعی است که بهترین بخشش ، آن است که اثری نیکو و ماندگار از خود بجا گذارد .
2 - یک نمونه دیگر از کرم حضرت را اسحاق جلاّب چنین نقل می کند :
((در (( یوم الترویه )) (هشتم ذی الحجّه ) برای ابوالحسن هادی - علیه السلام - تعداد زیادی گوسفند خریدم و ایشان تمام گوسفندان را در میان خویشان خود تقسیم کردند)) . (47)
3 - مورد دیگر که اعجاب مورّخان را برانگیخته است چنین می باشد که :
((حضرت به قصد روستایی متعلّق به خودشان از سامرّا خارج شدند چندی بعد یکی از بادیه نشینان به در خانه حضرت آمد خانواده حضرت به آن مرد گفتند که ایشان به زمینی خارج از شهر رفته اند و آن مرد هم متوجه محل حضرت شده و پس از دیدن ایشان با صدایی ضعیف گفت : یابن رسول اللّه من مردی از اعراب کوفه و از موالیان و محبّان جدّت علی بن ابی طالب هستم ، سنگینی قرض مرا از پا درآورده است و جز تو گره گشایی نمی شناسم . . .
حضرت متأثر شدند و دیدند وی متمسّک به ولایت علی - علیه السلام - است لیکن خود حضرت در آن هنگام در تنگنا بودند و کمکی از دستش ساخته نبود لذا به دست خودشان ورقه ای نوشتند مبنی بر آنکه : اعرابی از حضرت مبلغ معینی طلبکار است ، سپس کاغذ را به او داده گفتند : این کاغذ را نزد خودت داشته باش و به سامرّا برو، هر وقت دیدی عده ای نزد من جمع شده اند برخیز و طلبی را که در این کاغذ است از من بخواه و بر من سخت بگیر که چرا بدهی ام را نپرداخته ام و تمامی دستورات مرا انجام بده . اعرابی ورقه را گرفت و هنگامی که حصرت به سامرّا بازگشت عده ای به دیدن او آمدند که در میان آنان جاسوسان و ماءموران حکومت عباسی هم حضور داشتند، چندی نگذشت که اعرابی از راه رسید و کاغذ را نشان داده خواستار پرداخت مبلغ مذکور در آن شد، امام - علیه السلام - به عذرخواهی پرداخت لیکن اعرابی با اصرار خواستار پول خود بود و همچنان تأکید می کرد .
حاضرین در مجلس متفرق شدند و جاسوسان متوکل شتابان ماجرا را به گوش خلیفه رساندند او نیز دستور داد تا سی هزار درهم نزد حضرت ببرند، وقتی که اعرابی آمد حضرت پول ها را به او داده فرمودند : ((این پول ها را بگیر و بدهی خود را بپرداز و باقی مانده را خرج خانواده ات کن . . . )) .
اعرابی مبلغ را بسیار دیده گفت : یابن رسول اللّه بدهی من کمتر از یک سوم این مبلغ است . . . لیکن خداوند بهتر می داند که رسالت خود را میان چه کسانی قرار دهد . (48) و پول ها را برداشته با خشنودی تمام و با خیال راحت به سوی خانواده اش رفت و همچنان برای ناجی خود امام هادی که او را از فقر و سختی نجات داده بود دعا می کرد)) .
4 - راویان ذکر کرده اند که ابوهاشم جعفری دچار سختی معیشت شده بود لذا به زیارت امام شتافت ، هنگامی که حضرت موقعیت دشوار وی را دریافت برای تسکین و سبک کردن رنج هایش چنین فرمود :
((ای ابوهاشم ! ادای شکر کدامیک از نعمت های الهی را می خواهی بجا آوری ؟ خداوند به تو نعمت ایمان را عطا فرموده و بدینسان بدنت را بر آتش جهنم حرام ساخته است و تنی سالم به تو داده است تا بتوانی به طاعات الهی بپردازی و با دادن صفت قناعت تو را از ذلت سؤ ال و مرحمت خواهی نجات داده است . . . )) .
نعمت هایی را که امام بر می شمارد از مهمترین عطایای الهی برای کسی که از آنها استفاده کند بشمار می رود . سپس حضرت دستور دادند تا به ابوهاشم یکصد دینار بپردازند . (49)

پارسایی و زهد امام (ع )

حضرت از تمام لذات زودگذر و مادی این جهان روی گردانده و به ضروریات آن اکتفا کرده بود، کمترین توجهی به جلوه های فریبنده نشان نمی داد و زندگی خود را وقف عبادت خدای متعال کرده بود، کار را در زهد و ورع تا بدانجا رسانده بود که خانه مسکونی حضرت در سامرّا و مدینه از اثاثیه معمولی نیز خالی بود و هنگامی که ماءموران متوکل شبانگاه به منزل ایشان هجوم آوردند و به بازرسی آن مشغول شدند چیزی قابل توجه در آن نیافتند . بار دیگر که به خانه حضرت در سامرّا هجوم آوردند ایشان را در اتاقی در بسته مشاهده کردند در حالی که با لباسی پشمین بدون هیچ فرشی بر شن و سنگریزه نشسته بود .
سبط بن جوزی درباره زهد امام می گوید : ((امام علی هادی کمترین میل و گرایشی به دنیا نداشت و همیشه ملازم مسجد بود، هنگامی که خانه اش را بازرسی کردند، جز قرآن ، کتب دعا و چند کتاب علمی در آن چیزی نیافتند .
حضرت مانند اجداد طاهرین خود زندگی بی آلایشی را پیش گرفته بود و اهمیتی به مسائل مادی نمی داد بلکه وجهه نظرش اتصال دائمی به حق تعالی بود . جدش مولای متقیان و امیرمؤمنان نیز از پارساترین مردم بود و در ایام خلافت خویش هیچ اندوخته مادی برای خود فراهم نکرد و کفش و کمربندش از لیف خرما بود و کفشش را خود تعمیر می کرد بر شکم خود سنگی می بست تا فشار گرسنگی را کاهش دهد و همسرش دخت گرامی پیامبر زهرا - علیهاالسلام - نیز مانند پدر و شوهر والامقامش زندگی زاهدانه ای را دنبال می کرد و در خانه اش از اثاث البیت خبری نبود و دستانش از آسیا کردن گندم تاول زده بود . ائمه این چنین زیستند و نعم مادی را کنار گذاشته کریمانه از مظاهر فریبنده حیات گذشتند و تنها به کاری پرداختند که آنان را به خداوند نزدیک کند)) .

امام (ع ) در مزرعه خود کار می کند

امام عظیم الشاءن به دور از گرایش های مادی و هواهای نفسانی و خود بزرگ بیتی برای معیشت خود و خانواده اش بر زمین متعلق به خودشان کار می کرد . علی بن حمزه می گوید : ابوالحسن ثالث را دیدم که بر زمینی کار می کرد و قدم هایش از عرق خیس شده بود . گفتم : ((قربانت گردم کارگران کجا هستند ؟ . . . ))
حضرت فرمود : ((ای علی ! بهتر از من و پدرم کسانی بودند که با بیل در زمین خود کار می کردند . . . )) .
- ((آنها چه کسانی بودند ؟ . . . ))
- ((رسول اللّه (( - صلی اللّه علیه و آله -، )) امیرالمؤ منین و تمامی پدرانم با دست خود کار می کردند و این کار پیامبران ، رسولان و اوصیای صالح بوده است . . . ))(50) .
همیشه ((کار)) شعار انبیا بوده است و خداوند پیامبری را مبعوث نساخت مگر اینکه ((کارگر)) بود و ما در کتاب خود ((کار و حقوق کارگر در اسلام )) (51) بر اهمیت کار و ارزش معنوی آن به این حدیث شریف استناد جسته ایم و نشان داده ایم که کار کردن از سیره انبیای صالح بوده است .

راهنمایی گمراهان

امام هادی اهمیت زیادی به هدایت گمراهان و منحرفان از راه حق می داد و در این راه کوشش خستگی ناپذیری را آغاز کرده بود، از جمله کسانی که به وسیله حضرت به حقیقت دست یافت و هدایت شد ((ابوالحسن بصری )) معروف به ((ملاّح )) را می توان نام برد . وی ((واقفی )) بود و پس از امام موسی کاظم امامت هیچ یک از فرزندان حضرت را نپذیرفته بود . روزی حضرت هادی بصری را دیده به او گفت :
((این خواب غفلت تا کی ؟ آیا وقت آن نرسیده است که به خود آیی . . . )) نفس قدسی حضرت آنچنان گرم و مؤ ثر بود که همین دو جمله او را دگرگون ساخته به راه صلاح باز آورد و به امامت حضرت معترف گشت . (52)

با صوفیان مجالست مکنید

امام هادی - علیه السلام - اصحاب خود و دیگر مسلمانان را از معاشرت و همنشینی با صوفیان بر حذر داشته بود زیرا آنان سرچشمه گمراهی و ضلالت هستند و با اظهار پارسایی و تقدس مآبی به فریب و گمراهی ساده لوحان بر می خیزند .
امام بر دوری و جدایی از صوفیان بشدت تاءکید داشت . حسین بن ابی الخطاب نقل می کند : نزد امام هادی در مسجد النبی بودم که گروهی از اصحاب حضرت از جمله ابوهاشم جعفری که مردی سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده ای از صوفیان وارد مسجد شده گوشه ای نشستند و به گفتن اوراد خود و تکبیر و تهلیل پرداختند، حضرت رو به اصحاب کرده فرمودند :
((به این فریبکاران و هم پیمانان شیطان و ویرانگران بنیادهای اسلام توجه نکنید آنان برای آسایش جسم ، پارسایی می کنند و شب زنده داری آنان برای به دست آوردن طعام های چرب و شیرین است ، عمری را به سختی می گذرانند تا آنکه فرصتی یافته به گناهکاری بپردازند، گرسنگی می کشند تا آنکه به خوان های رنگین دست یابند، ذکر آنان فقط برای فریب مردم است و جلب قلوب احمقان ، سادگان را شیفته خود ساخته بار خود را بر دوش آنان می نهند و آنان را در چاه های گمراهی می اندازند، اوراد آن ، رقص و کف زدن است و ذکرشان نغمه و آوازه خوانی ، جز بی خردان و افراد گول خورده کسی از آنان پیروی نمی کند و متاع آنان جز در بازار احمقان فروشی ندارد، هر کسی به دیدار و زیارت زنده یا مرده آنان برود مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر که به آنان یاری رساند در حقیقت به ابوسفیان ، معاویه و یزید یاری کرده است . . . )) .
یکی از حاضران پرسید : ((اگر چه به امامت شما معتقد و معترف باشد ؟ )) امام او را از ادامه این گونه توهّمات بر حذر داشته با بیانی قاطع فرمود :
((این تصوّرات را از خود دور کن ، هر کس به امامت و حق ما معترف باشد بر خلاف رضای ما گام بر می دارد، آیا نمی دانی آنان پست ترین طایفه صوفیه هستند و همه فرق صوفیه مخالف ما می باشند و طریقت آنان با ما مغایر است ، آنان نصاری یا مجوس این امت هستند و همیشه در تلاشند تا چراغ برافروخته خدایی را با دهان خود خاموش کنید هر چند خداوند پرتو افشانی چراغ توحید را علی رغم خواست کافران ، تضمین کرده است . . . )) . (53)
امام در سخنان خود بر بطلان روش صوفیان و بی دینی آنان با توجه به صفات و رفتارشان چند نکته را بیان می فرماید :
1 - آنان در فریفتن و گمراه کردن مردم هم پیمان شیطان هستند .
2 - با بدعت های خود و آوردن شیوه هایی مغایر روح اسلام و شریعت درصدد ویرانگری پایه های این دین مبین برآمدند .
3 - زهد آنان ریایی است و برای راحت طلبی و جلب منافع مادی می باشد .
4 - شب زنده داری و اظهار تقدّس آنان برای رضای خدا و انجام عبودیت حضرتش نیست بلکه دام نیرنگی است برای صید مردم و به دست آوردن اموال آنان .
5 - اوراد آنان ، اوراد عبادی نیست بلکه رقص و پایکوبی است زیرا از قلبی که معتقد به خداست برنخاسته است و دعاهای آنان ترانه و آواز است زیرا از روح اخلاص و طاعت خداوند خالی است و کالبدی است بی جان .
6 - آنکه مهار خرد و اختیار خود را در دست دارد به دنبال این دغلان نمی رود، لیکن ساده لوحان ، افراد نادان و بی خردان که قدرت تشخیص ندارند در زمره پیروان آنها قرار می گیرند .

امام و احترام به علما

امام هادی - علیه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و اندیشمندان می کوشید و به آنها توجهی خاص داشت و آنان را بر دیگر مردم برتر می شمرد زیرا آنان سرچشمه نور و آگاهی در زمین هستند . از کسانی که مورد تجلیل امام قرار گرفت فقیهی بود که با یکی از نواصب و مبغضین اهل بیت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقیه پس از چندی به زیارت امام آمد حضرت که از مناظره او با ناصبی خبردار بود از دیدن وی شادمان شده او را در صدر مجلس نشاند و به گرمی با وی به گفتگو پرداخت . مجلس مملو از علویان و عباسیان بود . بنی هاشم حاضر در آنجا از این توجه خاص امام رنجیده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند :
((چگونه او را بر سادات و بزرگان بنی هاشم مقدم می داری ؟ . . . ))
حضرت در پاسخ فرمود : از کسانی نباشید که خداوند متعال درباره شان فرمود : (( ((الم تر الی الذین اءوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الی کتاب اللّه لیحکم بینهم ثم یتولی فریق منهم و هم معرضون )) . )) (54)
((آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب آسمانی به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا کتاب خدا داور آنان باشد لیکن گروهی اعراض کرده روی گرداندند)) .
آیا کتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حکم قبول دارید ؟ . . . همگی گفتند : ((آری ، یابن رسول اللّه )) . و امام روش خود را - به استناد آیات قرآن - چنین مدلّل ساخت : آیا خداوند نمی گوید : (( ((یا اءیها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح اللّه لکم - الی قوله - و الذین اوتوا العلم درجات )) . )) (55)
((ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در مجالسی به شما گفته می شود جای باز کنید شما نیز جای باز کنید تا خداوند برای شما گشایش دهد . . . تا آنجا که می گوید : و دانشمندان را درجاتی بالاتر می دهد)) .
خداوند متعال همانطور که مؤ من را بر غیر مؤ من مقدم می دارد، مؤ من عالم را بر مؤ من غیر عالم برتری داده است . و باز خداوند است که می فرماید : ((خداوند مؤ منان اهل علم را درجاتی ، برتری می دهد)) آیا خداوند گفته است : خداوند نجیب زادگان و شریفان نسب دار را رفعت می دهد ! لیکن حضرت باریتعالی با تاءکید می گوید :
(( ((هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون ؛ )) (56) آیا آنان که می دانند و آنان که نمی دانند با هم برابرند ؟ )) .
پس چرا از احترام و تجلیل من نسبت به این عالم که مورد بزرگداشت خدا نیز هست رنجیده شده اید، شکستی که این مرد به آن ناصبی با دلایل و براهین خدا آموخته داد از هر شرافت مبنی بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است .
دلایل و حجت های امام ، حاضرین را خاموش کرد لیکن یکی از بنی عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خویش پافشاری کرد و گفت :
((یابن رسول اللّه ! شما این مرد را بر ما مقدم داشتی و ما را پایین تر از او به حساب آوردی در صورتی که او مانند ما نسبی چنین روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاکنون آن را که نسبی شریف تر داشته باشد بر دیگران مقدم می دارند . . . ))
منطق این عباسی ، منطقی است سست و بی بنیاد که اسلام بدان کمترین بهایی نمی دهد، اسلام متوجه ارزش های والایی است که هرگز چنین افرادی تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنی : (( ((وجادلهم بالتی هم احسن )) )) (57) و دستور : (( ((کلموا الناس علی قدر عقولهم )) )) برای قانع کردن وی راه دیگری در پیش گرفت و گفت :
(( ((سبحان اللّه ! )) آیا عباس که از بنی هاشم بود با ابوبکر تیمی بیعت نکرد ؟ آیا عبداللّه بن عباس پدر خلفای عباسی و از خاندان بنی هاشم ، کارگزار عمر بن خطاب از بنی عدی نبود ؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قریش را وارد شورای شش نفره کرد ولی عباس را که هاشمی و قرشی بود وارد شورا ننمود ؟ !
پس اگر برتر شمردن غیر هاشمی بر هاشمیان نادرست است باید بیعت کردن عباس با ابوبکر و کارگزاری عبداللّه بن عباس برای عمر را محکوم کنی و اگر آن کار اشکالی نداشت این مورد هم مانند آن روا خواهد بود . . . )) .
معترض ، تاب این استدلالات را نیاورد خاموش گشت و دیگر دم نزد . (58)
حضرت که دیده بود دلایل قرآنی او را قانع نکرد از بیعت جدش عباس با ابوبکر و کارگزاری عبداللّه بن عباس برای عمر در حالی که این دو خلیفه از نظر نسب به پای عباس و فرزندش نمی رسیدند استفاده کرد و این نمونه کامل (( ((الزموهم بما التزموا به )) )) است .

عبادت حضرت

 

عبادت حضرت

هنگام مطالعه سیره ائمه طاهرین و پیشوایان خاندان عصمت و طهارت یک مطلب به وضوح قابل مشاهده است و آنهم توجه شدید ایشان به عبادت ، شب زنده داری ، تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار است . ابوفراس حمدانی به مقایسه میان ائمه و بنی عباس دست زده چنین می گوید :
(( تمسی التلاوة فی ابیاتهم سحرا
و فی بیوتکم الا وتار و النغم ))
((آوای تلاوت قرآن تا سحر از خانه های ائمه به گوش می رسد . و در خانه های شما - بنی عباس - این ترانه ها و صدای چنگ و رباب است که تا بامداد گوش ها را می خراشد)) .
امام هادی - علیه السلام - بیش از همه معاصران خود به عبادت و تهجّد می پرداخت و تقوا و پایبندی وی به اصول دیانت زبانزد خاص و عام بود . ایشان تمام نوافل را بجا می آورد و در رکعت سوم نافله مغرب سوره حمد و اول سوره حدید تا (( ((انه علیم بذات الصدور)) )) و در رکعت چهارم پس از سوره حمد، آخر سوره حجرات را تلاوت می کرد . (59)
نافله ای را نیز به این صورت به حضرت نسبت داده اند که : ایشان در رکعت اول ، سوره حمد و یس و در رکعت دوم ، سوره حمد و الرحمن را تلاوت می کردند . (60)

دعاهای حضرت در قنوت نمازشان

از امام هادی - علیه السلام - دعاهایی روایت شده که ایشان در قنوت نمازشان می خواندند . نگاهی به این دعاها، اوج انقطاع ایشان را از تعلقّات مادی و شدت اتصالشان را به مبداء هستی بخش به خوبی نشان می دهد . در اینجا ما پاره ای از این سخنشان فروتر از قرآن و فراتر از سخنان بشر را نقل می کنیم :
الف - (( ((اللهم ان مناهل کراماتک بجزیل عطیاتک مترعة ، و اءبواب مناجاتک لمن اءملک مشرعة ، و عطوف لحظاتک لمن ضرع الیک غیر متقطعة ، و قد الجم الحذار، و اشتدّ الاضطرار، و عجز عن الاصطبار اءهل الانتظار، و انت اللهم بالمرصد من المکان ، اللهم و غیر مهمل مع الامهال ، و اللائذ بک آمن ، و الراهب الیک غانم القصد، اللهم لبابک سالم .
اللهم فعاجل من قد استن فی طغیانه ، و استمرّ علی جهالته لعقباه فی کفرانه ، و اطعمه حلمک عنه فی نیل ارادته ، فهو یتسرع الی اءولیائک بمکارهه ، و یواصلهم بقبایح مراصده ، و یقصدهم فی مظانهم باءذیته ، اللهم اکشف العذاب عن المؤ منین و ابعثه جهرة علی الظالمین ، اللهم اکفف العذاب عن المستجیرین ، و اصببه علی المغترین ، اللهم بادر عصبة الحق بالعون ، و بادر اعوان الظلم بالقصم ، اللهم اسعدنا بالشکر، و امنحنا النصر، واعذنا من سوء البداء و العاقبة و الحظر . . . )) )) (61)
الف - ((پروردگارا ! آبشخور بخششت دریایی است مملو از هدایای بزرگ و درگاه مناجاتت برای آنکه سعادت پیدا کند والا و ارزشمند است . و نگاه مهربانت همواره به سوی کسی است که به درگاهت دست نیاز دراز کند .
پروردگارا ! هراس بر دل ها سایه افکن شد و درماندگی به اوج رسید و منتظران را دیگر توان صبر نمانده است و تو در کمینگاه ، ناظر همگانی .
پروردگارا ! مهلت دادن تو فراموش کردن نیست و پناهنده به تو در امان است و هر که به تو رو آورد و مقیم آستانت گردد سلامتی و سعادت را در کنار خود خواهد داشت .
پروردگارا ! آن را که در طغیان خود غوطه ور است و همچنان بر مرکب جهالت سوار و به سمت کفرانت می تازد فرو کوب ، حلم تو دشمنان ما را به طمع واداشته است و آنان می پندارند که به آرزوهای پلید خویش خواهند رسید لذا در راه اولیایت دام می نهند و به آنان آسیب می رسانند و اندیشه های شومی را در خیال فاسد خود می پرورانند .
پروردگارا ! عذاب آتش را از مؤ منان دور کرده و در خرمن هستی ظالمان بزن .
پروردگارا ! پناهندگانت را از عذاب دور کن و آنان را که بردباری تو فریبشان داده است معذب فرما .
پروردگارا ! حق جویان را یاری ده و یاوران ستم را نابود فرما .
پروردگارا ! توفیق شکرگزاری به ما عطا کن . ما را پیروزی ده و از سوء عاقبت و حوادث غیر قابل پیش بینی و بداء ناخوشایند حفظ کن . . . )) . (62)
دعاهای ائمه اهل بیت - علیهم السلام - فقط به جنبه های روحی و معنوی نمی پرداخت بلکه شامل تمامی جلوه های زندگی می گشت . در این دعا زندگی سیاسی ، مصائب و مشکلات مردم در زمان خلفای خودکامه عباسی و زورگویی های آنان به خوبی مورد توجه قرار گرفته است . احتمال قوی می رود که حضرت در این دعا متوکل عباسی ، طاغوت زمان را که در ستم به علویان بیش از دیگر خلفای عباسی اهتمام داشت مطمح نظر قرار داده باشد .
ب - دعای زیر نیز از جمله دعاهای حضرت است که در قنوت خوانده می شد :
(( ((یا من تفرد بالربوبیة ، و توحد بالوحدانیة ، یا من اضاء باسمه النهار، و اءشرقت به الا نوار، و اظلم باءمره حندس اللیل و هطل بغیثه وابل السیل ، یا من دعاء المضطرون فاءجابهم ، و لجاء الیه الخائفون فآمنهم ، و عبده الطائعون فشکرهم ، و حمده الشاکرون فاءثابهم ، ما اجل شاءنک ، و علی سلطانک ، و انفذ احکامک ، انت الخالق بغیر تکلف ، و القاضی بغیر تحیف ، حجتک البالغة ، و کلمت الدامغة ، بک اعتصمت و تعوذت من نفثات العقدة ، و رصدات الملحدة ، الذین الحدوا فی اسمائک ، و ارصدوا بالمکاره لا ولیائک ، و اعانوا علی قتل انبیائک و اصفیائک ، و قصدوا لاطفاء نورک باذاعة سرک ، و کذبوا رسلک ، و صدوا عن آیاتک و اتخذوا من دونک و دون اولیائک ولیجة و رغبة عنک ، و عبدوا طواغیتهم بدلا منک ، فمننت علی اولیائک بعظیم نعمائک ، وجدت علیهم بکریم آلائک ، و اتممت لهم ما اولیتهم بحسن جزائک حفظا لهم من معاندة الرسل ، و ضلال السبل ، و صدقت لهم بالعهود السنة الاجابة ، و خشعت لک بالعقود قلوب الانابة فاءساءلک اللهم باسمک الذی خشعت له السماوات و الارض و احییت به اموات الاشیاء، و امت به جمیع الاحیاء، و جمعت به کل متفرق ، و فرقت به کل مجتمع ، و اتممت به الکلمات ، واریت به کبری الا یات ، و ثبت به علی التوابین ، و اخرت به عمل المفسدین فجعلت عملهم هباءا منثورا تبرتهم تبتیرا . . . ان تصلی علی محمّد و آل محمّد، و ان تجعل شیعتی من الذین حملوا فصدقوا، و استنطقوا فنطقوا آمنین مأمونین .
اللهم انی اءساءلک لهم توفیق اهل الهدی ، و اعمال اهل الیقین ، و مناصحة اهل التوبة ، و عزم اهل البصر، و تقیة اهل الورع ، و کتمان الصدیقین حتّی یخافونک ، اللهم مخافة تحجزهم عن معاصیک حتّی یعملوا بطاعتک لینالوا کرامتک ، و حتّی یناصحوا لک وفیک خوفا منک ، و حتّی یخلصوا لک النصیحة فی التوبة حبا لهم فتوجب لهم محبتک التی اوجبتها للتوابین ، و حتّی یتوکلوا علیک فی امورهم کلها حسن ظن بک ، و حتّی یفوضوا الیک امورهم ثقة بک .
اللهم لا تنال طاعتک الا بتوفیقک ، و لا تنال درجة من درجات الخیر الا بک ، اللهم یا مالک یوم الدین العالم بخفایا صدور العالمین طهر الا رض من نجس اهل الشرک ، و اخزس الخراصین عن تقولهم علی رسولک الافک .
اللهم اقصم الجبارین و ابر المفترین ، و ابد الا فاکین الذین اذا تتلی علیهم آیات الرحمن قالوا : اءساطیر الا ولین و انجز لی وعدک انک لا تخلف المیعاد، و عجل فرج کل طالب مرتاد انک لبالمرصاد، و اعوذ بک من کل لبس ملبوس ، و من کل قلب من معرفتک محبوس ، و من نفس تکفر اذا اصابها بؤ س ، و من واصف عدل عمله عن العدل معکوس ، و من طالب للحق و هو عن صفات حق منکوس ، و من مکتسب اسم باسمه مرکوس ، و من وجه عند تتابع النعم علیه عبوس ، اعوذ بک من ذلک کله و من نظیره و اشکاله و امثاله انک علیم حکیم . . . )) . ))
((ای کسی که در پروردگاری ، یکتاست و وحدت حقیقتی را به خود اختصاص داده است .
ای آنکه به نامش روز پرتوافشانی می کند و فروغ می درخشد و به دستورش تیرگی ، شب را می پوشاند و از ابر رحمتش سیل به وجود می آید .
ای کسی که درماندگان او را خواستند و پاسخ شنیدند و ترسندگان بدو پناه آوردند و لذت ایمنی را چشیدند و عابدان و شاکران نتیجه عبادت و شکر خود را دریافتند، چه پر شکوه و والا مقام هستی ! و چقدر سلطنت و شکوهت فراگیر است و دستورات و اوامرت روا و نافذ، تویی آفریننده بدون دشواری و تویی داوری منصف .
حجت تو رسا و سخنت ستم کوب است ، از افسونگران بدکار به تو پناه می آورم ، و از ملحدان و تحریف کنندگان نامهایت که در کمین دوستان و پرستندگانت هستند و دامهایشان ، به تو اعتصام می جویم .
پروردگارا ! ملحدان به کشتی پیامبران و برگزیدگانت کمک کردند و در تلاش بودند تا نور توحیدت را با کتمان حقیقت نبوت خاموش کنند و رسولانت را تکذیب کردند و مانع آیاتت گشتند و غیر از تو و یارانت ، کسانی دیگر را به دوستی و سرپرستی خویش انتخاب کردند و طاغوت ها را بجای تو پرستیدند (خداوندا کید آنان را به خودشان برگردان ) .
پروردگارا ! با نعمت هایت منّتی بزرگ بر دوستانت گذاشتی و بر آنان بخشش های کریمانه ای کردی و با حفظ آنان از دشمنان پیامبران و راه های گمراهی ، بهترین پاداش را به آنان عطا فرمودی و زبان های اجابت پذیر آنان را گویا کردی ، و دل های توبه کار، پیوندی استوار با تو یافت .
پروردگارا ! تو را سوگند می دهم به اسمی که آسمان ها و زمین برایش خاشع گشتند و به وسیله آن ، مردگان را زنده کردی و زندگان را میراندی و پراکنده ها را گرد آوردی و گرد آمده ها را پراکندی و به وسیله آن معجزات و آیات بزرگ را نشان دادی که توّابین دلشان ایمن گشت و پایان کار مفسدان را تباه کردی و آنان را نابود ساختی . . . تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و شیعیانم را از کسانی قرار دهی که امانت ولایت را پذیرفتند و با صداقت پاسدار این ودیعه الهی بودند و زبانشان جز به حق گویا نگشت و آنان را ایمنی جاودانه بخشیدی .
پروردگارا ! من برای شیعیانم از تو توفیق اهل هدایت ، اعمال اهل یقین خلوص اهل توبه ، عزم اهل صبر، تقیّه اهل ورع و کتمان صدّیقین را می خواهم .
پروردگارا ! در دل شیعیانم بیمی انداز که آنان را از معصیت کاری باز دارد و به طاعت تو مشغول کند تا آنکه به کرامت تو دست یابند و در جهت رضای تو پند گویند و خالصانه توبه کنند و آنان را محبوب تو قرار دهد همانطور که توّابین مورد محبت تو هستند و تا آنکه با حسن ظن در تمام امور بر تو توکّل کنند و با اعتماد کارهایشان را به تو بسپارند .
پروردگارا ! طاعت تو در گرو توفیق است و به هیچیک از مراتب نیکی نتوان رسید جز به وسیله تو .
پروردگارا ! ای مالک روز جزا و ای آگاه به نهانی های سینه های عالمیان ، زمین را از پلیدی مشرکان پاک بفرما و دهان یاوه گویان و تهمت زنندگان به پیامبرت را ببند .
پروردگارا ! جباران و تهمت زنندگان را در هم شکن و نابود کن ، و آن تکذیب کنندگان حق را که آیات الهی را داستان ها و افسانه های پیشینیان می دانستند از صفحه روزگار محو کن ، وعده ات را تحقق بخش که تو هرگز خلف وعده نمی کنی . و هر حق جوی را گشایش ده که تو در کمینگاهی .
پروردگارا ! به تو پناه می آورم از هر پوشش و زنگار حق و هر دلی که از معرفت و شناخت تو دور است و هر انسانی که به هنگام رنج و معصیت کفر ورزد و هر توصیف کننده عدالت که عمل او بر خلاف آن باشد و هر جوینده حق که رفتارش و صفاتش به خلاف حق باشد، از این موارد و مانند آن به تو پناه می آورم و براستی که تو دانا و فرزانه هستی . . . )) . (63)
امّا در آغاز این دعای شریف به توحید خدا پرداخته و پس از تمجید او از خداوند پناه و عصمت می جوید و در هر سختی و رنجی حق را پناهگاه خود می داند زیرا جز خدا کسی گره گشا نیست و کسی جز او حوادث ناگوار را از امام دفع نمی کند . همچنین حضرت از هر جبار سرکشی که پایبند هیچ عهد و سوگندی نیست و برای خدا، وقار و ارزشی قائل نمی باشد به خداوند پناه می برد .
امّا در این دعا برای شیعیان توفیق و استواری و دوری از شرّ و غرور را می خواهد تا آنان اسوه های خوبی باشند برای سایر مسلمانان در سلوک راه حق . در پایان حضرت اهل شرک و نفاق را که از آیات الهی روی گردان شده اند آنها را به مسخره می گیرد و نفرین می کند .

دعای حضرت پس از نماز صبح

امام هادی پس از نماز صبح نمی خوابید و به تعقیبات از جمله خواندن دعای ذیل مشغول می شد :
(( ((یا کبیر کل کبیر، یا من لا شریک له و لا وزیر، یا خالق الشمس و القمر المنیر، یا عصمة الخائف المستجیر، یا مطلق المکبل الا سیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا جابر العظم الکبیر، یا راحم الشیخ الکبیر، یا نور النور، یا مدبر الامور، یا باعث من فی القبور، یا شافی الصدور، یا جاعل الظل و الحرور، یا عالما بذات الصدور، یا منزل الکتاب و النور، و الفرقان العظیم و الزبور، یامن تسبح له الملائکة بالابکار و السحور، یا دائم الشبات ، یا مخرج النبات بالغدو و الا صال ، یا محیی الا موات ، یا منشی ء العظام الدارسات ، یا سامع الصوت ، یا سابق الفوت ، یا کاسی العظام البالیة بعد الموت ، یا من لا یشغله شغل عن شغل ، یا من لا یتغیر من حال الی حال ، یا من لا یحتاج الی تجشم حرکة و لا انتقال ، یا من لا یمنعه شاءن عن شاءن ، یا من یرد بالصدقة و الدعاء عن اعنان السماء ماحتم و اءبرم من سوء القضاء، یا من لا یحیط به موضع و مکان ، یا من یجعل الشفاء فیما یشاء من الا شیاء، یا من یمسک الرمق من المرض العمیق بما قل من الغذاء .
یا من یزیل بادنی الدواء ما غلظ من الداء، یا من اذا وعد وفی ، و اذا توعد عفا، یا من یملک حوائج السائلین ، یا من یعلم ما فی ضمیر الصامتین ، یا عظیم الخطر، یا کریم الظفر، یا من له وجه لا یبلی ، یا من له ملک لا یفنی ، یا من له نور لا یطفی ، یا من فوق کل شی ء عرشه ، یا من فی البر و البحر سلطانه ، یا من فی جهنم سخطه ، یا من فی الجنة رحمته ، یا من مواعیده صادقة ، یا من ایادیه فاضلة ، یا من رحمته واسعة ، یا غیاث المستغیثین ، یا مجیب دعوة المضطرین ، یا من بالمنظر الا علی ، و خلقه بالمنظر الا دنی ، یا رب الا رواح الفانیة ، یا رب الا جساد البالیة ، یا ابصر الناظرین ، یا اسمع السامعین ، یا اءسرع الحاسبین ، یا احکم الحاکمین ، یا ارحم الراحمین ، یا وهاب العطایا، یا مطلق الا ساری ، یا رب العزة ، یا اهل التقوی و اهل المغفرة ، یا من لا یدرک اءمده ، یا من لا یحصی عدده ، یا من لا ینقطع مدده ، اشهد و الشهادة لی رفعة و عدة ، و هی منی سمع و طاعة ، و بها ارجو النجاة یوم الحسرة و الندامة ، انک انت اللّه لا اله الا اءنت وحدک لا شریک لک ، و ان محمّدا عبدک و رسولک صلواتک علیه و آله ، و انه قد بلغ عنک و اءدی ما کان واجبا علیه لک ، و انک تخلق دائما و ترزق ، و تعطی و تمنع ، و ترفع و تضع و تغنی و تفقر و تخذل و تنصر، و تعفو و ترحم ، و تصفح و تتجاوز عما تعلم ، و لا تظلم ، و انک تقبض و تبسط، و تمحو و تثبت ، و تبداء و تعید، و تحیی و تمیت ، و انت حی لا تموت ، فصل علی محمّد و آل محمّد، و اهدنی من عندک ، وافض علی من فضلک ، و انشر علی من رحمتک ، و انزل علی من برکاتک ، فطالما عودتنی بالحسن الجمیل ، و اعطیتنی الکثیر الجزیل ، و سترت علی القبیح .
اللهم فصل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجی ، و اقلنی عثرتی ، و ارحم غربتی ، و ارددنی الی افضل عادتک عندی ، و استقبل بی صحة من سقمی ، و سعة من عدتی ، و سلامة شاملة فی بدنی ، و بصیرة فی دینی ، و اعنی علی استغفارک و استقالتک قبل ان یفنی الا جل ، و ینقطع الا مل ، و اعنی علی الموت و کربته ، و علی القبر و وحشته ، و علی المیزان و خفته ، و علی الصراط و زلته ، و علی یوم القیامة و روعته ، و اساءلک نجاة العمل قبل انقطاع الاجل ، و قوة فی سمعی و بصری و استعمالا لصالح ما علمتنی و فهمتنی انک انت الرب الجلیل ، و اءنا العبد الذلیل وشتان ما بیننا، یا حنان ، یا منان ، یا ذالجلال و الاکرام ، صل علی محمّد و آل محمّد الطیبین الطاهرین . . . )) . )) (64)
((ای بزرگ هر بزرگ ، ای که او را شریک و وزیری نیست . ای آفریننده خورشید و ماه پرتوافکن ، ای پناهگاه ترسنده پناه جو . ای رها کننده اسیر دربند، ای روزی ده طفل کوچک ، ای درمانگر استخوان شکسته ، ای مهربان به پیر بزرگ ، ای روشنی روشنی ، ای گرداننده امور، ای برانگیزاننده مردگان ، ای شفا دهنده سینه ها و دل ها .
ای آفریننده سایه و روشنایی ، ای آگاه به درون دل ها، ای نازل کننده کتاب و نور و فرقان بزرگ و زبور، ای آنکه ملائکه او را سحرگاهان و بامدادان تسبیح می کنند، ای همیشه استوار، ای برآورنده گیاهان در چاشتگاه و شامگاه ، ای زنده کننده مردگان ، ای باز آفریننده استخوانهای پوسیده ، ای شنونده هر بانگ ، ای پیشی گیرنده بر هر فوت شنونده ، ای پوشاننده استخوان های فرسوده پس از مرگ ، ای که او را کاری از کاری باز نمی دارد، ای که از حالی به حالی دگرگون نمی شود .
ای آنکه نیاز به دشواری جابجایی ندارد، ای آنکه امری او را مانع امر دیگری نمی شود، ای آنکه با صدقه و دعا قضای حتمی را از اوج آسمان بر می گرداند، ای آنکه او را مکان و جایی در بر نمی گیرد، ای آنکه درمان را در هر چه بخواهد قرار می دهد، ای آنکه توشه و توان بیمار سخت کم خوراک را همچنان حفظ می کند، ای آنکه با اندک دارویی بیماری ریشه دار را از بین می برد، ای آنکه اگر وعده داد وفا می کند و اگر تهدید به عذاب کرد می بخشد، ای آنکه حوایج پرستندگان و خواستاران را در اختیار دارد .
ای پیروز بزرگوار، ای آنکه فنا به ساحتش راه ندارد، ای آنکه مملکتش پایدار است ، ای آنکه پرتو نورش کاستی نپذیرد، ای آنکه عرتش قدرتش فراتر از همه چیز است ، ای آنکه سلطنت و قدرتش دشت و دریا را را در نوردیده است ، ای آنکه خشم و غضب او در جهنم متجلی شده است ، ای آنکه در بهشت رحمت اوست ، ای آنکه وعده هایش راست است ، ای آنکه نعمت هایش والاست ، ای آنکه رحمتش واسعه است ، ای فریادرس درماندگان ، ای پاسخگوی درخواست بیچارگان ، ای آنکه در منظر و نگرش والاست و خلقش در منظر پایین ، ای پروردگار ارواح نیست شونده ، ای پروردگار اجسام پوسیده ، ای بیننده ترین بینایان ، ای شنونده ترین شنوایان ، ای سریع ترین حسابرسان ، ای حکیم ترین حکمروایان ، ای مهربان ترین مهربانان ، ای بخشنده عطایا، ای رهاننده اسیران ، ای پروردگار عزت ، ای اهل تقوا و آموزش .
ای آنکه پایانش به دست نیاید، ای آنکه نعمتش به شمار نیاید، ای آنکه یاری اش قطع نشود، شهادت می دهم در حالی که شهادت برایم رفعت و توشه است و از من نشانه شنوایی و اطاعت است و بدان وسیله روز پشیمانی و حسرت رستگاری جویم . بدرستی تو خدایی یگانه و تو را شریک نیست و هیچ خدایی جز تو نیست ، شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول توست ، صلوات تو بر او باد . گواهی می دهم که پیامبرت آنچه را که بر او واجب کردی انجام داد و ادای وظیفه نمود و تو پیوسته می آفرینی و روزی می دهی و عطا می کنی و باز می داری و بر می گیری و فرو می گذاری و بی نیاز می گردانی و تهیدست می کنی و یاری می دهی و خوار می گردانی و می بخشی و می آمرزی و از آنچه می دانی در می گذری و ستم نمی کنی و قبض و بسط به دست توست و ثبت می کنی و محو می گردانی . می آفرینی و باز می گردانی و زنده می کنی و می میرانی و خود همیشه زنده ای و مرگ را بر تو چیرگی نیست .
پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و مرا هدایت کن و فضل و مرحمت خود را بر من فرو ریز و مهربانیت را بر من بگستران و برکات خود را بر من فرود آور که مرا با حسنات نیکویت ماءنوس ساخته ای و مرا با عطایای گرانقدرت بی نیاز کرده ای و زشتی مرا پنهان نموده ای .
پروردگارا ! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و فرج و گشایشم را نزدیک گردان ، از لغزشم در گذر، بر غربتم رحمی کن ، و مرا به بهترین عادت هایت نزد من باز گردان ، سلامتی ام را جایگزین بیماری نما و زندگیم را فراخی ده و صحت کامل بدنی نصیبم کن ، بصیرتی در دینم عطا نما قبل از آنکه اجلم فرا رسد و امیدم قطع گردد به من کمک کن تا از گناهانم استغفار کنم . بر مرگ و سختی آن و وحشت قبر و سبکی میزان و لغزش از صراط و ترس و هراس روز قیامت مرا یاری کن .
پروردگارا ! قبل از فرا رسیدن اجل از تو عملی نجاتبخش و نیرویی در چشم و گوش خواهانم ، مرا موفق گردان تا از آنچه به من آموخته ای برای مصالح خود استفاده کنم بدرستی تویی پروردگار بزرگ و منم بنده خوار و چه بسیار میان ما فاصله است ، ای مهربان ، ای پر منت ، ای صاحب جلال و کرامت ، بر محمّد و آل اطهارش درود فرست . . . )) .
در دعاهای امامان شیعه - علیهم السلام - صفحات درخشانی از عرفان و توحید به چشم می خورد که انسان را به ایمان و حفظ خود از پلیدی و سقوط در گرداب های گمراهی فرا می خواند .
این دعا کمال معرفت حضرت هادی نسبت به پروردگار و اخلاص نسبت به او را نشان می دهد . در این دعا امام آنچنان که شایسته ذات ربوبی است با خداوند نیایش می کند و او را می ستاید و تمامی کارها را به او ارجاع می دهد و اراده او را بالاتر از همه اراده ها می شناسد و این نهایت یقین و توکّل به خداوند است .

دعای حضرت بعد از نماز عصر

امام هادی - علیه السلام - پس از نماز عصر این دعای شریف را می خواند :
(( ((یا من علا فعظم ، یا من تسلط فتجبر، و تجبر و تسلط، یا من عزّ فاستکبرنی عزّ، یا من مد الظل علی خلقته ، یا من منّ المعروف علی عباده اءساءلک یا عزیز ذی انتقام ، یا منتقما بعزته من اهل الشرک اءساءلک بحق ولیک علی بن ابی طالب ، و اقدمه بین یدی حوائجی ان تصلی علی محمّد و آل محمّد، و ان تعیننی به علی قضاء حوائجی و نوافلی و فرائضی و بر اخوانی ، و کمال طاعتک یا ارحم الراحمین . . . )) . )) (65)
((ای آنکه والا گشت و عظیم شد، و ای آنکه چیره گشت و قدرت نمود و قدرت نمود و چیره گشت ، ای آنکه عزت یافت پس در عز خود کبریا ورزید .
ای آنکه بر سر خلق سایه گسترد، ای آنکه با نیکی بر بندگانش منت گذاشت ، از تو می خواهم ای عزیز صاحب انتقام ، ای آنکه با عزت خویش از اهل شرک انتقام می گیری از تو می خواهم به حق ولیّت علی بن ابی طالب و او را در پیش خواسته هایم قرار می دهم که بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و بدان وسیله بر قضای حاجات خود و انجام نوافل و واجبات و نیکی به برادرانم و بهترین نوع اطاعتت مرا یاری رسانی ای مهربان ترین مهربانان . . . )) .
امام هادی در این دعا از خدا می خواهد تا بدو کمک کند و او را در برآوردن خواسته هایش ، ادای واجبات الهی ، و نیکی در حق برادران دینی که از بهترین و برترین طاعات و عبادت هاست یاری رساند .
در اینجا سخن از ادعیه حضرت را که پس از نماز می خواندند به پایان می بریم و دیگر دعاهای ایشان را هنگام سخن از دانش ها و معارفشان بیان خواهیم کرد .

اتصال به حق و استجابت دعا

یکی دیگر از خصوصیات حضرت امام هادی - علیه السلام - استجابت سریع دعای ایشان بود زیرا خود و پدرانش از منزلت و مکانت والایی نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخان نقل کرده اند که حضرت امام صادق از خداوند درخواستی نمی کرد مگر آنکه بسرعت به اجابت می رسید . (66) درباره حضرت هادی نیز مورخان نمونه های بی شماری ذکر کرده اند که ما در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم :
1 - منصور از عموی پدرش چنین نقل می کند : ((نزد امام علی هادی رفتم و گفتم : آقای من متوکل مرا به خاک سیاه نشانده و حقوق مرا از بیت المال قطع کرده است ، اتهام من اینست که از ملازمان و یاران شما هستم و متوکل این مطلب را می داند . سپس از امام درخواست کرد نزد متوکل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد .
حضرت به او گفت : (( ان شاء اللّه )) بی نیاز خواهی شد . همان شب فرستادگان متوکل در خانه اش را کوفتند و از او خواستند نزد متوکل بیاید، او نیز شتابان به در قصر خلیفه رفت و پرده دار متوکل ((فتح )) را دید که بر در ایستاده است . فتح به استقبال او آمد و نسبت به تاءخیرش او را سرزنش کرد و او را بر متوکل وارد ساخت . خلیفه با چهره ای گشاده و خنده ای بر لب گفت :
((ای ابوموسی ! سراغ ما نمی آئی و ما را فراموش کرده ای ، چکاری از دستم برایت ساخته است ؟ . . . )) .
آن مرد، مشکلات مالی و حقوق و عطایای قطع شده خود را بیان کرد و متوکل فرمان داد دو برابر حقوق و مزایای قبلی به او پرداختند او با خوشحالی قصر را ترک کرده در حال خروج فتح را دید و بسرعت نزد او رفته گفت :
- آیا علی بن محمّد به اینجا آمده است ؟
- نه .
- آیا نامه ای نگاشته است ؟
- نه .
آن مرد فتح را ترک کرد و به راه افتاد لیکن فتح خود را بسرعت رساند و گفت : ((شک ندارم که تو از امام هادی خواسته ای برایت دعا کند پس از او بخواه برای من نیز دعا کند . . . )) .
آن مرد راه خانه حضرت را پیش گرفت و پس از شرفیابی مؤ دبانه در برابر امام بر زمین نشست حضرت فرمود : ((ای ابوموسی ! راضی و خشنود به نظر می آیی . . . )) .
آن مرد با خشوع و فروتنی گفت : ((آری آقای من از برکت شما به مقصودم رسیدم لیکن به من گفتند که شما نزد متوکل نرفته اید و از او درخواستی نکرده اید . . . )) .
حضرت با لبخند پاسخ داد : ((خداوند متعال می داند که ما در کارهای خود جز به حضرتش رجوع نمی کنیم و در سختی جز به او توکّل نداریم لذا تمامی حوائج ما را برآورده می سازد و می ترسیم اگر عدول کنیم او نیز متقابلا ما را بخود واگذارد . . . )) .
آن مرد متوجه شد که امام برایش دعا کرده است و مقصود وی از راه دعا به دست آمده است و درخواست فتح به یادش آمد پس گفت : ((ای آقای من فتح از شما التماس دعا دارد برایش دعا کنید)) لیکن حضرت خواسته او را رد کرد و گفت :
((فتح به ظاهر دوستدار ماست لیکن باطنا با ما نیست ، هنگامی برایش دعا خواهم کرد که مخلصانه به طاعت خدا روی آورد و قلبا به رسول اللّه (( - صلی اللّه علیه و آله - )) و حق ما اهل بیت اعتراف کند . . . )) .
دعای ائمه اطهار شامل حال نیکان و مؤ من به خدا و رسول و عارفان به حق اهل بیت می شد امّا کسانی که از مسیر امامت منحرف بودند و رشته طاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنایات امامان نمی شدند . آن مرد از امام خواست دعایی به او بیاموزد تا از آن بهره مند شود . حضرت او را به این دعا راهنمایی کرد :
((ای پشتیبان من و ای پناهگاه و مرجع و مآل من و ای همه توان و هستی من از تو ای (( قل هو اللّه احد، )) پروردگارا تو را به بهترین آفریدگانت سوگند می دهم که بر آنان درود فرستی . . . سپس حاجت خود را ذکر می کنی . . . )) . (67)
2 - در اصفهان شخصی به نام عبدالرحمن می زیست که به تشیع تن داده و به امامت امام هادی معتقد بود، ماجرا و علت شیعه شدن او را پرسیدند پاسخ داد :
((من مردی فقیر امّا پر جراءت و زباندار بودم همراه گروهی از همشهری هایم برای دادخواهی به سوی سامرّا حرکت کردیم پس از رسیدن به آن شهر، آهنگ قصر متوکل کردیم و به در قصر رسیده بودیم که از داخل آن دستور احضار علی بن محمّد بن الرضا - علیه السلام - صادر شد . درباره این شخص پرسش کردم گفتند : مردی است علوی که رافضی ها (شیعیان ) به امامت او معتقدند و احتمال دارد که متوکل دستور دهد او را بکشند، با خود گفتم : از جای خود تکان نمی خورم تا او را ببینم ، اندک زمانی نگذشت که امام - علیه السلام - سواره آمد و مردم برای تجلیل و بزرگداشت حضرت بپا خواستند . همینکه او را دیدم محبتش در دلم جای گرفت و به دعا کردن پرداختم و از خدا خواستم کید متوکل را از او دور کند، حضرت متوجه من شده نزدیک آمد و گفت :
((خداوند دعایت را اجابت ، عمرت را دراز، دارایی و فرزندانت را زیاد کرد)) .
لرزه بر اندامم افتاد زیرا حضرت ضمیر مرا خوانده و از نیت من خبردار بود . بر متوکل داخل شدیم ، خواسته های خود را برآوردم و بعد راهی اصفهان شدم ، از آن پس خداوند گشایشی در زندگیم به وجود آورد و اموالی به من رسید که خواب آن را هم نمی دیدم و الا ن تنها در خانه ام یک میلیون درهم دارم و این غیر از اموالی است که خارج از خانه دارم . صاحب ده فرزند نیز شده ام و سنّم از هفتاد سال گذشته است و تمامی اینها از برکت دعای امام - علیه السلام - است )) . (68)
3 - یکی دیگر از دعاهای اجابت شده حضرت بشرح زیر است :
((علی بن جعفر از وکیلان امام هادی بود، او نزد متوکل سعایت کردند لذا دستور داد تا او را حبس کنند، علی مدت ها در سیاهچال های زندان بسر برد و کارد به استخوانش رسید، با یکی از کارگزاران حکومتی صحبت کرد و گفت : اگر بتوانی وسیله آزادی مرا فراهم آوری سه هزار دینار به تو خواهم داد . کارگزار، خود را به عبیداللّه که از مقرّبان متوکل بود رساند و از او خواست درباره علی بن جعفر وساطت کند، عبیداللّه پذیرفت و از متوکل درخواست کرد علی بن جعفر را آزاد کند، متوکل از این درخواست برآشفت و گفت :
((اگر درباره ات شک داشتم می گفتم رافضی هستی ، این مرد وکیل ابوالحسن هادی است و من عزم قتل او را دارم . . . )) .
عبیداللّه از پیشنهاد خود پشیمان گشت و به کارگزار ماجرا را گفت ، آن مرد نیز علی بن جعفر را از شکست وساطت و تصمیم متوکل بر قتل وی با خبر ساخت . علی بن جعفر در نهایت درماندگی نامه ای به امام نوشت و در آن گوشزد کرد که : ((آقای من خدا را، خدا را به دادم برسید که می ترسم از حق روی گردان شوم . امام در پای نامه اش چنین نوشت : حال که مشکلت به این حد رسیده است برای تو دعا خواهم کرد و از خدا خواهم خواست گره کارت باز شود، بلافاصله متوکل دچار تب شدیدی شد و بیماری او به شکل حادی درآمد و او دستور داد تمام زندانیان بخصوص علی بن جعفر را آزاد کنند و به عبیداللّه گفت : چرا نام علی را بر من عرضه نکردی ؟ وی پاسخ داد : دیگر هرگز نام او را نخواهم برد، متوکل دستور داد علی را آزاد کنند و از او حلالیت طلبید . علی نیز راه مکه را پیش گرفت و در آن دیار به دستور امام مقیم گشت )) . (69)
4 - یکی دیگر از دعاهای اجابت شده حضرت به نقل مورّخین چنین است :
احمد بن الخصیب از دشمنان کینه توز امام - علیه السلام - بود و می خواست به ناحق و با زور منزل حضرت را تصاحب کند، امام از این حرکت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت : ((از خدا می خواهم تا تو را از صفحه روزگار محو کند . . . )) .
اندک زمانی نگذشت که دست انتقام خدایی او را گرفت و هلاک ساخت . (70)
اینها نمونه های کمی بود از دعاهای به اجابت رسیده حضرت که به وسیله مورّخین نقل شده است . مطلب مهم آنست که ((دعا)) به دست انسان و کار او نیست بلکه به دست خداست و این خداوند است که دعای هر که را از بندگان بخواهد مستجاب می کند شکّی در این نیست که امامان اهل بیت از مقام والایی نزد خداوند برخوردارند زیرا آنان به معنی واقعی کلمه (( مخلصین له الدین )) بوده اند و حقّ پرستش خداوندی را بجا آورده و مفاهیم ((اخلاص ))، ((عبودیت )) و ((ایمان )) را با تمام وجود مجسّم ساخته اند . خداوند نیز پاداش آنان را داده و نه تنها ایشان را مستجاب الدعوه قرار داده است بلکه مشاهد و مراقد آنان را نیز برکت داده که در آن جایگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت می کند .

علوم و معارف حضرت

 

علوم و معارف حضرت

خداوند متعال حضرت امام هادی را سیراب از علم لدنّی فرمود و حضرت را بی هیچ کوشش و تلاش ، مرکز حقایق و اسرار خویش قرار داد . علم و دانش حضرت زبانزد خاص و عام بود و کسی را یارای عرض اندام در برابر معارف گسترده حضرت نبود، دانش امام در زمینه ای خاص منحصر نمی گشت بلکه شامل تمام شاخه های معرفت بشری اعم از حدیث ، فقه ، فلسفه و کلام بود، مرجعیّت و سندیّت امام مورد قبول تمام علمای عصر بود و آنان در مسائل پیچیده و غامض شرعی به ایشان رجوع می کردند و راءی صائب او را نصب العین قرار می دادند .
عجیب آنکه متوکل عباسی سرسخت ترین دشمن امام و اجدادش نیز از این امر مستثنا نبود و هنگام اختلاف آراء، نظر امام را پرسیده و آن را بر دیگر آرا مقدم می داشت که ما مورد آن را در بحث های آینده بیان خواهیم کرد .
بهر حال ما در این بخش به گوشه ای از معارف و حکم حضرت که در زمینه های گوناگون روایت شده و شامل مسائل مختلف اجتماعی و تربیتی می گردد اشاره می کنیم :

حدیث

احادیث منقول از پیامبر اکرم و امامان اهل بیت تنها در زمینه احکام شرعی و دینی نیست بلکه شامل تمامی جنبه های فکری و اجتماعی می گردد و به وجود آورنده بنیادهای اخلاق و معاشرت و برنامه های زندگی است . امام هادی روایات متعددی را از پیامبر اکرم و اجداد گرامی خود نقل کرده است و میراث عظیم فکری آنان را برای ما به یادگار گذاشته است که اختصارا برخی را مرور می کنیم :

احادیث پیامبر اکرم (ص ) به روایت امام هادی (ع )

امام هادی احادیثی چند را به نقل از اجداد خود از پیامبر روایت می کند از جمله این احادیث عبارتند از :
1 - مسعودی می گوید : محمّد بن فرج در محله معروف به ((سرای غسان )) واقع در شهر گرگان برایم نقل کرد : ابودعامه به من گفت : به عیادت امام هادی - که بیمار بود و بر اثر بیماری در آن سال وفات کرد - رفتم ، همینکه خواستم از حضور حضرت مرخص شوم ایشان فرمودند : ای ابودعامه حقّت بر ما واجب گشت . دوست داری برایت حدیثی بگویم که خشنود شوی ؟
گفتم : یابن رسول اللّه چقدر به احادیث شما نیاز دارم !
حضرت فرمود : پدرم محمّد بن علی از پدرش علی بن موسی از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد صادق از پدرش محمّد باقر از پدرش امام سجاد از پدرش سیدالشهدا از پدر بزرگوارش امیرالمؤ منین برایم نقل کرد که فرمود : پیامبر اکرم به من گفت : یا علی بنویس .
گفتم : یابن رسول اللّه چه بنویسم ؟
فرمود : بنویس : (( ((بسم اللّه الرحمن الرحیم )) ((ایمان )) آنست که با دل آدمی عجین گردد و کردار و اعمال ، مصدق آن باشد . امّا ((اسلام )) آنست که بر زبان جاری می شود و شرعیّت ازدواج حاصل می گردد . . . )) .
ابودعامه می گوید : گفتم : یابن رسول اللّه به خدا نمی دانم کدامیک بهتر است : متن حدیث یا سند آن ؟
امام هادی فرمود : این (حدیث را) صحیفه ای است به املای پیامبر و خط علی بن ابی طالب که نسل به نسل از پدرانمان به میراث برده ایم . . . (71)
این حدیث شریف به تفاوت میان ((ایمان )) و ((اسلام )) پرداخته است و فرق آنها را چنین بیان می کند : ((ایمان )) آن حالت نفسانی است که ضمیر و قلب انسان را فرا می گیرد و با موجودیت آدمی می آمیزد و نتیجه طبیعی و بیان آن به وسیله اعمال صالحی است که از انسان های مؤ من به خداوند سر می زند و به منصه ظهور می رسد . امّا ((اسلام )) با ادای شهادتین به زبان حاصل می گردد و خون ، مال و ناموس گوینده آن محترم می شود و دیگر آثار وضعی مترتب بر ادای شهادتین بر آن بار می گردد و حلیّت زناشوئی از آثار آن است )) .
2 - حسن بن علی از امام هادی به نقل از پدران بزرگوارش نقل می کند که امیرالمؤ منین فرمود : شنیدم پیامبر اکرم می گفت :
((در روز حشر منادی فریاد می زند : یا رسول اللّه ! خداوند پاداش اولیا و پیروان تو و اهل بیت بزرگوارت را که برای خاندانت محنت ها کشیدند و با دشمنانت سر ستیز داشتند به تو واگذار نموده است هر طور می خواهی آنان را جزا و پاداش بده و من خواهم گفت : پروردگارا آنان را در بهشت جای ده و این همان ((مقام محمودی )) است که خداوند به من وعده داده است . . . )) . (72)
اهل بیت - علیهم السلام - پرچم اسلام را با سرافرازی به اهتزاز درآوردند و با ستمگران و کجروان به نبرد برخاستند و در تمام حالات مدافع کرامت و حقوق انسانی بودند و هرگز از حقگویی لب فرو نبستند . دشمنان جنایتکار آنان نیز از پای ننشستند و اجساد پاک این خاندان مطهر را آماج ضربات شمشیر و نیزه ساختند و در به شهادت رساندن آنان بر یکدیگر سبقت جستند . خداوند پاداش این خاندان و دوستداران آنان را ((بهشت )) قرار داد تا در آن هر گونه بخواهند تصرف کنند . امید آنکه خدای متعال ما را نیز از زمره محبّان خاندان نبوت قرار دهد .
3 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از اجداد و پدران گرامی خویش نقل می کند که پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود :
((خداوند را به سبب نعمت هایی که به شما ارزانی داشته است دوست بدارید، مرا نیز بخاطر دوستی خداوند دوست بدارید و اهل بیت مرا هم دوست داشته باشید . . . )) . (73)
پیامبر بزرگوار دستور می دهد خداوند را دوست بداریم زیرا او سرچشمه هر نیکی و بخشش است و هستی انسان از اوست همچنانکه دستور می دهد تا حضرتش و اهل بیت گرامیش را دوست داشته باشیم زیرا در حقیقت دوستی آنان دوستی خدا را به دنبال دارد .
4 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران خویش نقل می کند که پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود :
((روز قیامت من شفاعت چند گروه را به گردن می گیرم : الف - دوستداران و متمسکان به اهل بیت من . ب - مدافعان از اهل بیتم در برابر دشمنی ها . ج - هر کسی حوایج اهل بیت مرا برآورده سازد . ه - - هر کس مشکلات آنان را بر طرف کند . . . )) . (74)
پیامبر بزرگ اسلام بر لزوم دوستی اهل بیت عصمت و طهارت تاءکید می ورزید و مهر به آنان را بر هر مسلمانی واجب می دانست زیرا پیروی از آنان امت اسلامی را از هر گونه اختلاف ، دوگانگی ، تفرقه و انحراف باز می دارد . و ضمانتی است برای سلامت دین و دنیای مسلمانان در تمام ادوار تاریخ .
5 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران گرامی خویش نقل می کند که پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود :
((خداوند متعال می گوید : ((ای آدمیزاد ! با من به انصاف رفتار نمی کنی ، من با نعمت هایم به تو محبت می کنم و تو با ناسپاسی و گنهکاری با من کینه توزی می کنی ، نیکویی و خیر من به سوی تو سرازیر است و شرّ و بدی تو به طرف من بالا می آید . فرشته ای بزرگوار در هر شب و روز همچنان اعمال قبیح تو را ثبت کرده برایم می آورد، ای آدمیزاد ! اگر اوصاف خودت را از دیگری می شنیدی و نمی دانستی که این اوصاف متعلق به کیست بسرعت کینه شخص موصوف را در دل می گرفتی . . . )) . (75)
این حدیث شریف انسان را به نیکوکاری و دوری از اعمال مبغوض نزد خداوند دعوت می کند و تفسیر آیه شریفه (( ((الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح )) )) (76) می باشد . خداوند متعال بندگان را طبق اعمالی که در دنیا انجام داده اند پاداش می دهد .
6 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران گرامی خویش نقل می کند که پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود :
((دخترم ((فاطمه )) نامیده شده است زیرا خداوند تبارک و تعالی او و دوستدارانش را از جهنم دور کرده است و میان آنان و دوزخ فاصله انداخته است . . . )) . (77)
اخبار متواتری از پیامبر اکرم در فضیلت بانوی زنان دو عالم و پاره تن رسول اللّه فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - به دست ما رسیده است ، از جمله این احادیث ، حدیث شریف فوق است که با صراحت اعلام می دارد : خداوند فاطمه زهرا و دوستداران او را از آتش دوزخ بر کنار داشته است .
7 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران خویش از جدّ بزرگوارش امام محمّد باقر، از جابر بن عبداللّه انصاری نقل کرده است که می گفت :
((در کنار پیامبر اکرم بودم ، علی - علیه السلام - نیز در سمت دیگر حضرت قرار داشت که دیدیم عمر بن الخطاب در حالی که مردی را محکم گرفته بود نزد رسول اللّه آمد، حضرت فرمود : این مرد چه کرده است ؟ عمر گفت : یا رسول اللّه ! این مرد از شما نقل می کند که گفته اید : هر کس بگوید : (( لا اله الا اللّه ، محمّد رسول اللّه )) وارد بهشت خواهد شد و این مطلب را اگر مردم بشنوند در انجام اعمال نیک و واجبات کوتاهی خواهند کرد آیا شما چنین گفته اید ؟ پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) پاسخ داد : آری ، بشرط اینکه به دوستی و امامت این شخص معترف و پایبند باشند و به امام علی امیرالمؤ منین اشاره کرد)) . (78)
شکی در این نیست که تمسک به ولایت امیرالمؤ منین و اعتراف به منزلت والا و مرتبه بلند امام موجب رهایی از آتش دوزخ است و اخبار بدین مطلب تصریح کرده اند .
8 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران گرامیش نقل می کند که : امیرالمؤ منین از پیامبر اکرم این حدیث را نقل می کرد :
((یا علی هنگامی که خداوند آدم را آفرید من و تو را از نور خویش خلق کرد و در صلب او قرار داد . این نور، نسل به نسل منتقل شد تا آنکه در صلب عبدالمطلب قرار گرفت ، سپس نور من در صلب عبداللّه و نور تو در صلب ابوطالب مستقر گشت ، نبوت جز برای من و وصایت جز برای تو روا نیست و هر کس وصایت تو را منکر گردد نبوت مرا انکار کرده است و هر کس نبوت مرا منکر شود خداوند او را به رو در آتش دوزخ خواهد افکند . . . )) . (79)
خداوند متعال پیامبر عظیم الشاءن محمّد و جانشین او، علی را از یک نور آفرید و آنان پرتوافکن زندگی فکری و اجتماعی گشتند و زمین را از پلیدی های بت پرستی و خرافات جاهلی پاک کردند و مردم را از قیود بندگی رهایی بخشیدند . این دو بزرگوار یک نور و یک روح هستند در دو کالبد، و هر کس ولایت و وصایت علی را انکار کند در حقیقت نبوت پیامبر اکرم را منکر شده است و در آخرت نصیبی نداشته از زمره زیانکاران خواهد بود .
9 - امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران خویش نقل می کند که پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) به امیرالمؤ منین گفت :
(( ((یا علی محبک محبی ، و مبغضک مبغضی ؛ )) (80) ای علی دوستدار تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من است . . . )) .
اخبار متعددی داریم که تصریح می کند : هر کس امام امیرالمؤ منین را دوست داشته باشد پیامبر را دوست داشته است و هر کس بغض امام را در دل داشته باشد به رسول اللّه بغض ورزیده است . عمده این اخبار از پیامبر اکرم روایت شده است زیرا علی در حقیقت با پیامبر از یک نور است و در مدینه علم حضرت محسوب می گردد و پدر سبطین پیامبر؛ امام حسن و امام حسین و مدافع حضرت در تمام مواقف دشوار و تنگناها بود .
10 - امام علی هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران خویش از جد خود امیرالمؤ منین نقل می کند که حضرت رسول اللّه می فرمود : ((هر کس که خشنود می گردد که خداوند را در روز حشر با ایمنی کامل ملاقات کند و از هراس بزرگ روز واپسین نباشد، باید تو را یا علی و فرزندانت ، حسن ، حسین ، علی بن الحسین ، محمّد بن علی ، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی ، محمّد بن علی ، علی بن محمّد، حسن بن علی و مهدی ، خاتم آنان را دوست بدارد .
یا علی ! در آخرالزمان قومی پدیدار خواهند شد که تو و فرزندانت را دوست خواهند داشت و شما را بر پدران ، مادران ، خواهران و خویشان خود مقدم خواهند داشت . یا علی ! مردمان آن زمان ، این قوم دوستدار شما را دشمن خواهند داشت در صورتی که اگر دوستشان داشته باشند برایشان بهتر خواهد بود بهترین درودهای خداوند بر این قوم باد، اینان روز قیامت زیر پرچم ((حمد)) خواهند بود و به پاداش اعمال دنیایشان گناهان آنان بخشوده خواهند شد و به درجات بالا خواهند رسید . . . )) . (81)
این روایت به روشنی منزلت رفیع دوستداران امیرالمؤ منین را نزد خداوند نشان می دهد و نتیجه این دوستی را ایمن در روز هراس بزرگ بیان می دارد . خداوند در آن روز موالیان ائمه را به بهترین وجه پاداش نیک می دهد و به درجه اولیای خود می رساند .
این روایت همچنین به صراحت امامت ائمه اثنی عشر را بر امت ، پس از پیامبر بیان می کند و آنان را مشعلداران هدایت و راهنمایان مردم به سوی نور معرفی می کند .
11 - امام هادی - علیه السلام - می فرماید : پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) گفت :
((مردم دو گروهند : مردی که راحت کرد و مردی که راحت شد؛ امّا آنکه راحت شد ((مؤ من )) است که از رنج دنیا راحت گشت و به سوی رحمت خدا و پاداش کریمانه اش پرواز کرد . و امّا آنکه راحت کرد ((فاجر و بدکار)) است که با مرگ خود، مردم ، درختان و چهار پایان را از شرّ خود راحت کرد و به سوی کردار خود و نتایج آن از این جهان رفت . . . )) . (82)
این حدیث به ستایش از مؤ من و منزلت وی پرداخته است هنگامی که مؤ من از دنیا به سرای باقی می شتابد از رنج ، اندوه و سختی آن راحت می شود و در پیشگاه خدایی کریم قرار می گیرد که پاداش او را دو برابر می دهد و بر حسنات و درجات وی می افزاید . این حدیث همچنین فاجر را تحقیر کرده و می گوید مرگ او آسایش مردم را از شرّ و دراز دستی ها در پی خواهد داشت حتّی مرگ فاجر را موجب راحتّی درخت و چهارپایان می داند زیرا او سرچشمه شرّ است برای آنان . و پس از مرگ ، بدکار باید مکافات عملکرد دنیای خود را ببیند .
این احادیث بعضی از روایاتی بود که امام هادی از جد گرامی خویش رسول اکرم نقل کرده است که بخش عمده آن مربوط به فضیلت این خاندان معصوم و منزّه از هر گونه رجس و پلیدی می باشد .

روایاتی که امام هادی از امیرالمؤ منین (ع ) نقل کرده است

حضرت هادی مجموعه ای از کلمات قصار و حکمت آمیز و مواعظ اخلاقی و آداب معاشرت را از حد خویش پیشاهنگ و حکمت و عدالت در زمین ؛ امیرالمؤ منین روایت کرده است و ما در اینجا برخی از آنها را می آوریم :
1 - حضرت نقل می کند که امیرالمؤ منین فرمود :
(( ((ایاکم و المنی فانها من بضایع الفجرة ؛ )) (83) از آرزوهای بی حاصل بپرهیزید که آن سرمایه بدکاران است )) .
اسلام با سرافرازی و افتخار به جنگ تمام عوامل انحطاط و عقب ماندگی جامعه از جمله تکیه بر آرزوهای بی حاصل و خیال پروری و ترک عمل را کنار زد زیرا یکی از عوامل کند شدن پیشرفت زندگی همین به خیالات دلبستن است که بسیاری از مفاسد را به دنبال دارد .
2 - حضرت هادی نقل می کند که حضرت امیرالمؤ منین می فرمود :
(( ((من اءصبح و الا خرد همه استغنی غیر مال و استاءنس بغیر اءهل ، و عزّ بغیر عشیرة . . . )) . )) (84)
((هر که اندیشه و سعی خود را مصروف آخرت کند بی مال ، دارا خواهد بود و بدون خانواده اش ، الفت خواهد یافت و بدون نیاز به خاندان ، عزیز و محترم خواهد گشت )) .
هر که مطمح نظرش آخرت باشد و برای آن بکوشد با تقوا و پرهیزگاری خود، به مرز توانگری حقیقی خواهد رسید و دیگر نیازی به ثروت مادی نخواهد داشت و احساس انس و همدمی خواهد کرد زیرا دل و جانش به حق متصل است . همچنانکه نزد مردم عزیز و محترم خواهد شد و این عزت ناشی از خاندان نبوده بلکه برخاسته از صلاح و تقوای اوست .
3 - حضرت هادی از جد گرامی خویش امیرالمؤ منین چنین روایت می کند :
(( ((العلم وراثة کریمة ، و الا داب حلل حسان . و الفکرة مرآة صافیة ، و الاعتبار منذر ناصح ، و کفی بک ادبا لنفسک ترکک ما کرهته لغیرک . . . )) . (85)
((دانش ، میراثی است گرانقدر و آداب ، زیورهایی است نیکو و اندیشه ، آیینه ای است صاف و روشن ، اعتبار و پند گرفتن ، هشدار دهنده ای است صادق ، بهترین درس اخلاق و ادب برای تو آنست که آنچه را از دیگران نمی پسندی خود انجام ندهی . . . )) .
این سخنان زرین نمونه هایی از گنجینه گرانبهای دانش امام است و آدمی را فرا می خواند تا به زیور علم و ادب آراسته گردد زیرا این دو صفت بهترین ارمغانی است که انسان می تواند در این جهان به دست آورد و توشه آخرت سازد . امام دقیقترین تعبیر را درباره اندیشه بکار برده است و آن را به آیینه ای صاف تشبیه کرده است که تمام نیکی ها و بدی ها در آن منعکس می گردد و انسان پاکرفتار تنها اندیشه ها و تصورات نیک را در آن می آفریند و آن را با پلیدی ها آلوده نمی کند .
امام امیرالمؤ منین عالی ترین معیار اخلاق عملی را چنین بیان می کند : هر حرکتی را از دیگران نپسندیدی آن را خودت هم انجام نده ، این دستور در عین سادگی نتایج عملی حیرت انگیزی به دنبال دارد .
4 - امام هادی - علیه السلام - از امیرالمؤ منین چنین نقل می کند :
(( ((من دخله العجب هلک . . . ؛ )) (86) خودپسندی مایه هلاکت آدمی است . . . )) .
خودپسندی ، انسان را به وادی هلاکت می کشاند و زیان های ویرانگری از جمله تجاوز به حقوق دیگران ، چشم پوشی از زشتی های خود و بی توجهی به ارزش های انسانی را در بر دارد .
5 - حضرت امام هادی می فرمود امیرالمؤ منین می گوید :
(( ((من اءیقن بالخلف جاد بالعطیة ؛ )) (87) هر کس که به عوض و نتیجه ، یقین داشته باشد از بخشش و عطا کمترین دریغی نخواهد داشت )) .
چقدر این بیان زیباست ! و چه خوب رابطه بخشش و نتیجه آن را بیان می کند . آری هر که در راه خدا انفاق کند و یقین داشته باشد خداوند پاداش آن را در دنیا یا آخرت خواهد داد طبیعی است که با طبیب خاطر و به فراوانی به بخشش و عطا می پردازد .
6 - امام هادی - علیه السلام - نقل می کند که : ((مردی یهودی نزد امیرالمؤ منین - علیه السلام - آمد و از حضرت پرسید : آن چیست که خدا ندارد ؟ و آن چیست که نزد خداوند موجود نیست ؟ و آنچه را خدا نمی داند چیست ؟ !
حضرت امیر - علیه السلام - پاسخ داد : امّا آنچه را که خدا نمی داند ((فرزند)) است چون خداوند برای خود فرزندی نمی شناسد و این تکذیب ادعای شماست که می گویید : عزیز فرزند خداست ! و امّا آنچه نزد خداوند وجود ندارد ((ستم )) است زیرا خداوند به بندگان ، ظلم و ستم روا نمی دارد و امّا آنچه خدا ندارد ((شریک )) است که ساحت ربوبی از آن منزّه است .
یهودی از پاسخ حضرت مبهوت شد و شهادتین را بر زبان آورده مسلمان گشت سپس امام را مخاطب ساخته گفت : شهادت می دهم که تو حق هستی و از اهل حق و سخن به حق گفتی . . . )) . (88)
امیرالمؤ منین باب مدینه علم پیامبر بود و همانطور که خود گفته بود اگر برایش کرسی قضاوتی نصب می گشت بر آن با یهود طبق تورات ، با مسیحیان طبق انجیل و با اهل زبور طبق داوری می فرمود و فتوا می داد و قطعا اگر خلافت پس از وفات پیامبر به حضرت واگذار می شد تمام اهل کتاب به اسلام می گرویدند و دیگر کسی بر دین سابق باقی نمی ماند .
7 - امام هادی - علیه السلام - از پدران خود نقل می کند که : پیرمردی از اهل عراق هنگام عزیمت امام امیرالمؤ منین برای جنگ صفین از ایشان پرسید :
((به ما بگو آیا حرکت ما به سوی اهل شام طبق قضا و قدر الهی است ؟
امیرالمؤ منین پاسخ داد : آری ای پیر به خدا قسم بر بلندی تپه ای نمی روید و بر دشتی فرود نمی آیید جز آنکه طبق قضا و قدر الهی است .
آن مرد معترضانه گفت : ((یا امیرالمؤ منین ! بنابراین رنج و تلاش من بیهوده است . . . )) .
حضرت که دید شنونده مفهوم حقیقی قضا و قدر را درک نکرده است پاسخ داد : تند نرو ! شاید تو گمان کرده ای این قضایی حتمی و قدری است لایتغیر در صورتی که اگر چنین باشد پاداش و مکافات بی فایده خواهد بود و امر و نهی یکسان بشمار خواهد آمد و معنای وعده و وعید از بین خواهد رفت و نه می توان نیکوکار را ستود و نه بدکار را ملامت و سرزنش کرد . حتّی سرزنش نیکوکار منطقی تر از بدکار خواهد بود و بهتر خواهد بود که بدکار را به جای ملامت ستود، این اعتقاد بت پرستان ، دشمنان خدا، قدریه و مجوس این امت است .
ای مرد ! خداوند تکلیف به اختیار کرده است و نهی او هشدار است در برابر عمل کم پاداش زیاد می دهد، عصیان بندگان ، با قدرت خداوند منافات ندارد و هیچ کس خدا را به اجبار نپرستیده است . حضرت جل و علا زمین و آسمان ها را به باطل نیافریده است و این گمان کفار است پس وای بر ایشان از آتش دوزخ . . .
پاسخ حضرت آن مرد را به وجد آورد و شادی عمیق خود را طی ابیاتی چنین بیان کرد :
(( انت الامام الذی نرجو بطاعته
یوم النجاة من الرحمن غفرانا . . . ))
((تو امامی هستی که با اطاعتش از خداوند در روز قیامت انتظار بخشش و آمرزش داریم )) .
((ابهامات و غوامض دین ما را آشکار کردی خداوند به تو جزای نیک عطا فرماید)) .
((هیچ عذری نداری که کار زشت را فاسقانه و برای معصیت کاری انجام دهی و بعد بگویی خداوند مرا مجبور به انجام معاصی ساخته است که این پیروی از شیطان است )) .
((خداوند نه زشتی و عصیان را برای بندگان خواسته است و نه انجام آنها را می پسندد و قتل اولیای خویش را به ناحق و ستمگرانه هرگز امضا نکرده است )) .
((چگونه خداوند چنین معاصی را دوست می دارد در حالی که حکمت وی مغایر آنست و خود با صراحت اعلام کرده است )) . (89)
ما در بحث های آینده به تفصیل مساءله قضا و قدر را مورد بررسی قرار خواهیم داد .
8 - حضرت هادی - علیه السلام - از امیرالمؤ منین نقل می کند که می فرمود :
(( ((کم من غافل ینسج ثوبا لیلبسه ، و انما هو کفنه ، و یبنی بیتا لیسکنه ، و انما هو موضع قبره . . . )) . )) (90)
((چه بسیارند غافلانی که پیراهنی می بافند تا آنرا بپوشند لیکن کفن آنها خواهد بود و یا خانه ای می سازند تا در آن زندگی کنند، امّا آرامگاه ابدی آنان همین خانه خواهد بود . . . )) .
این حدیث شریف آدمی را به هوشیاری و بیداری فرا خوانده از دنیاپرستی و پیروی هواهای نفسانی برحذر می دارد .

روایات امام هادی از امام باقر (ع )

امام هادی از جد بزرگوارش امام باقر نقل می کند که ایشان می فرمود :
(( ((اتقوا فراسة المؤ من فانه ینظر بنور اللّه ، ثم تلا قوله تعالی : ان فی ذلک لایات للمتوسمین )) . )) (91)
((بترسید از تیزبینی مؤ من زیرا او با نور خدایی می بیند سپس این آیه را خواند : به تحقیق که در آن واقعه نشانه هایی است برای تیزبینان )) .
مؤ من حقیقی خود را از زنگار مادیات پاک کرده است و از تاریکی های باطل بدر آمده است لذا پدیده ها را با عینک واقع بین می نگرد و به آن سوی سکه توجه دارد، ظاهر امر او را فریب نمی دهد، ضعف و قوت امور را می شناسد و هرگز در دیدن خود از جاده حقیقت دور نمی گردد . بینش او خدایی است و در اعماق مسائل و امور نفوذ می کند .

روایات حضرت از امام صادق (ع )

امام هادی مجموعه گرانبهایی از احادیث جد بزرگوارش ، عقل مجسم و اندیشه بزرگ انسانیت امام صادق - علیه السلام - را برای ما به ارمغان گذاشته است که ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم :
1 - امام هادی از امام صادق نقل می کند که فرمود : ((دعای سه تن است که همیشه به اجابت می رسد :
الف - دعای پدر در حق فرزند هنگامی که فرزند به پدر نیکی کند و نفرین او هنگامی که فرزند حقوق پدری را رعایت نکند .
ب - نفرین مظلوم علیه ظالم و دعای او برای کسی که او را یاری می کند .
ج - دعای مؤ منی که در حق مؤ من دیگری که او را در راه ما کمک کرده است صورت می گیرد و نفرین علیه او هنگامی که امکان کمک را دارد ولی دریغ کند و برادر مؤ منش بدو محتاج باشد . . . )) . (92)
این حدیث شریف توجه خاصی به نیکی کردن دارد و انسان را دعوت می کند تا نسبت به پدر نیکی کند زیرا دعای پدر در حق فرزند مستجاب می گردد . و انسان را از نفرین پدر بر حذر می دارد زیرا نفرین پدر در این حالت رد نمی گردد . به همین گونه است نفرین مظلوم علیه ظالم .
همچنین این حدیث انسان را تشویق می کند مؤ من را یاری کند زیرا دعای برادر مؤ من او به هدف اجابت خواهد رسید و از نفرین او بر حذر می دارد زیرا نفرین او نیز به هدف اجابت می رسد .
2 - امام هادی از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمود : ((بر شما باد دوری از گناه که آن دین و آیینی است که همراه آن هستی و با آن خدا را می پرستی و این همان خصلتی است که ما از دوستانمان انتظار داریم . . . )) . (93)
دور بودن از محرّمات الهی پایه و اساس دین است و از ملکه نگهدارنده انسان از گناه پرده بر می دارد لذا ((ورع )) یکی از عناصر مهم دین بشمار می رود .
3 - حضرت از امام صادق - علیه السلام - نقل می کند که ایشان فرمود : ((هر که حربه تقیه را بکار نگیرد و ما را از مردمان فرومایه حفظ نکند، از ما نخواهد بود)) . (94)
ائمه - علیهم السلام - بر تقیّه تاءکید زیادی داشتند و با کمک تقیّه جان شیعیان را حفظ کرده و آنان را از چنگال حکومت های اموی و عباسی که خون مؤ منان را مباح می دانستند نجات دادند و اگر حکم تقیه تشریع نمی گشت کسی از شیعیان و دوستداران اهل بیت زنده نمی ماند و دیگر اثری از تشیّع در میان نبود .
4 - امام هادی از جد خود امام صادق نقل می کند که فرمود : ((در سه زمان دعا به اجابت می رسد و ردّ نمی گردد : الف - دعای پس از نمازهای واجب . ب ) دعای هنگام آمدن باران . ج ) دعای هنگام ظهور معجزه ای الهی در زمین )) . (95)
خداوند متعال دوست دارد او را در این اوقات بخوانند و اجابت دعا را مانند دعا در مراقد ائمه تضمین نموده است .
5 - حضرت هادی نقل می کنند که : ((مردی نزد امام صادق آمد و گفت : از دنیا خسته شده ام و از خداوند مرگ خود را درخواست کرده ام . حضرت صادق - علیه السلام - فرمود : ارزش زندگی به این است که خدا را اطاعت کنی نه اینکه عصیان ورزی . لذا اگر زنده باشی و اطاعت کنی بهتر از اینست که بمیری و نتوانی اطاعت کنی یا عصیان ورزی )) .
وقتی انسان مرد دیگر دفتر اعمالش بسته می شود چه خوب باشد و چه بد و امکان انجام اعمال باقی نمی ماند زیرا : (( ((الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل )) . )) لذا امام دستور می دهد آرزوی زندگی و طول عمر داشته باشیم تا آن را صرف کار نیک و به دست آوردن ذخیره اخروی کنیم .
6 - حضرت می فرماید به امام صادق گفتند : یابن رسول اللّه ! مرگ را برای ما توصیف کن ایشان فرمود : ((مرگ برای مؤ من مانند رایحه خوشبویی است که او را برمی انگیزد و تمام خستگی ها و رنج ها را از تنش می زداید . و برای کفّار بدتر و جانگدازتر از نیش افعی ، مار و عقرب است .
به حضرت گفتند گروهی می گویند : مرگ از پاره پاره شدن با ارّه ، مقراض ، سنگ و له شدن در زیر سنگ های آسیاب سخت تر است .
حضرت فرمود : درست است مرگ بعضی از کفّار و بدکاران چنین است . آیا ندیده اید بعضی از کفّار با چه سختی جان می دهند و این عذاب نسبت به عذاب آخرت آنان مقدمه ای بیش نیست .
به حضرت گفتند : پس چرا برخی از کفار را هنگام مرگ خندان و بشّاش می بینیم و مرگ برایشان بسیار آسان است و به راحتّی در آن سکرات موت سخن می گویند و جان کندن را تحمل می کنند ؟ البته عده ای از مؤ منان نیز هنگام ترک این جهان احساس سبکبالی می کنند و با آغوش باز مرگ را پذیرا می گردند .
(نشان مرد مؤ من با تو می گویم
که چون مرگش رسد خندان بمیرد)
(اقبال )
امّا از طرف دیگر گروهی از مؤ منان و کفّار را می بینیم که هنگام مرگ بشدت سختی می کشند و گویی آنان را با ارّه و سنگ پاره پاره می کنند .
حضرت در بیان علت آن فرمود :
امّا آسایش و آرامش مؤ من هنگام مرگ در حقیقت پاداش دنیوی اوست و مقدمه ای است برای ثواب آن جهان . و امّا مؤ منی که هنگام جان کندن سختی می کشد در حقیقت بدین وسیله از گناه پاک می شود تا با ضمیری پاک و اعمالی یکسره نیک راهی آن جهان گردد و مستحق پاداش ابدی باشد . امّا راحتی و آرامش برخی از کفّار هنگام مرگ نتیجه اعمال نیک است که در این دنیا انجام داده اند و بدین وسیله پاداش خود را در همین جهان دریافت می کنند و در آخرت جز عذاب ابدی چیزی در انتظارشان نیست . و امّا سختی عذاب عده ای دیگر از کفار هنگام مرگ آغاز عذاب الهی است که خداوند آنان را به آن وعده داده است زیرا خداوند عدل محض است و به اندازه ذره ای ستم روا نمی دارد)) . (96)
7 - حضرت هادی به نقل از امام صادق می فرماید : ((یعقوب که گفت : (( ((فصبر جمیل ، )) یعنی صبر بدون گلایه است )) . (97) شاید این استظهار بخاطر وجود قرینه ((جمیل )) در آیه است زیرا این آیه ، صبر یعقوب را به جمیل بودن موصوف می کند .
8 - امام هادی می فرماید امام صادق - علیه السلام - در تفسیر آیه شریفه : (( ((تتجافی جنوبهم عن المضاجع )) (98) می فرمود : آنان نمی خفتند تا آنکه نماز شامگاه را در تیرگی شب بجا آورند)) . (99)
9 - حضرت هادی می فرماید امام صادق در تفسیر آیه شریفه : (( ((فلحیینه حیوة طیبة )) )) (100) می فرمود : مراد از حیات طیبه ، قناعت است )) .
احادیث فوق بخشی از سخنان امام صادق است که از طریق امام هادی دهمین ستاره تابناک امامت به دست ما رسیده است و بدین گونه میراث جدّ بزرگوارش را برای ما زنده نگهداشته است .

روایات حضرت از امام موسی بن جعفر (ع )

امام هادی - علیه السلام - به سند خود از پدران بزرگوارش از جدش موسی بن جعفر - علیه السلام - نقل می کند که فرمود : ((خداوند مردم را آفرید و می دانست عاقبت آنان چه خواهد بود، پس آنان را امر کرد و نهی نمود . حضرت باریتعالی به چیزی امر نکرد مگر آنکه راهی برای اطاعت و انجام آن امر به وجود آورد و از کاری نهی نکرد مگر آنکه راه ترک آن را هموار ساخت و هیچیک از آفریدگان را بر معصیت مجبور نساخت بلکه آنان را آزمایش کرد و خود فرمود : (( ((لیبلوکم ایکم اءحسن عملا؛ )) تا شما را بیازماید و دریابد که کردار کدامیک نیک تر و بهتر است )) .
امام هفتم به گونه ای تردیدناپذیر و غیر قابل جدل جبر را رد کرده است و فساد این عقیده را بیان داشته است . ما نیز در مباحث آینده به این مساءله خواهیم پرداخت )) .

روایات حضرت از امام رضا (ع )

امام هادی از جدّش امام رضا - علیه السلام - نقل می کند که : ((روزی ابوحنیفه از نزد حضرت امام صادق خارج می شد که امام هفتم موسی بن جعفر را دید و از او پرسید : ای جوان گناه از کیست ؟
حضرت پاسخ داد : از سه صورت خارج نیست : یا اینکه از خداوند متعال است - که نیست - در آن صورت سزاوار کریمی خداوند نیست که بنده ای را بخاطر گناه نکردن معذب نماید .
و یا اینکه مصدر گناه از خدا و بنده باشد - که البته اینهم نیست - در آن صورت شایسته نیست که شریک نیرومند به شریک ضعیف ستم روا دارد .
و یا اینکه گناه منحصرا از بنده صادر شده - که همینطور است - و در آن صورت اگر خداوند کیفر دهد بخاطر گناه بنده است و اگر ببخشد به کریمی و سخاوت خودش است . . . )) . (101)
امام به گوشه ای مستدلّ، نادرستی ((جبر)) و سستی این عقیده را بیان می دارد و روشن می سازد انسان در حیات دنیوی خود مختار است و طبعا مسؤ ول انتخاب راه و پیامدهای آن (( ((انا هدیناه السبیل امّا شاکرا و امّا کفورا)) . )) (102)
در اینجا روایاتی را که امام هادی - علیه السلام - از پدران خود نقل کرده است به پایان می بریم .

فهم اخبار مشکل را به اهل بیت واگذارید

امام هادی - علیه السلام - شیعیان خود را ملزم ساخته بود تا با احادیث مروی از خاندان رسالت با دقت برخورد کنند؛ هر حدیثی را که دانستند از ایشان است و معنی آن را نیز درک کردند مورد عمل قرار دهند و هر حدیثی که مبهم بود و درک آن مشکل ، فهم آن را به ائمه واگذارند و از ایشان توضیح بخواهند و از تصرف بی جا خودداری کنند . این دستور در جواب نامه داود بن فرقد فارسی صادر شده است .
داوود در نامه ای از حضرت می پرسد : درباره احادیثی که از پدران و اجداد شما به دست ما رسیده است مختلف و بعضا متغایر هستند چه کنیم ؟ حضرت پاسخ داد :
(( ((ان عملتم انه قولنا فالزموه ، و ما لم تعلوه فردوه الینا؛ )) اگر یقین کردید حدیث مورد نظر از ماست آن را حفظ کنید و اگر ندانستید آن را به ما واگذارید)) . (103)
حضرت این دستور را صادر می کند تا صحت و سقم صدور حدیث را برای شیعیان بیان کند، و احادیث صحیح را از مجعول و موضوع جدا نماید .
اخبار گوناگون :
حمیری به امام هادی - علیه السلام - نامه ای نگاشت و در آن از اخبار مختلف و روش عمل کردن به آنها از حضرت سؤ ال کرد امام پاسخ داد :
(( ((الی من لزم راءس العین لم یختلف علیه امره ، فانها تخرج من مخرجها و هی بیضاء صافیة )) . ))
((هر که به سرچشمه دست پیدا کند دچار مشکلی نخواهد شد، اخبار ما چون آب زلالی است که هنگام صدور، صاف و شفاف است )) .
مقصود امام آنست که هر که اتصال خود را با حضرت حفظ کند و مطالب را از منبع اصلی دریافت دارد، دچار ابهام و سردرگمی نخواهد شد . حمیری پس از قرائت نامه امام ، مجددا به حضرت نوشت : ((چگونه به سرچشمه دست پیدا کنیم در حالی که میان ما و آن موانعی وجود دارد)) .
با توجه به فشارهای سیاسی و تحت نظر بودن امام و تعقیب و مجازات کسانی که در صدد تماس با حضرت بودند، حمیری می خواست بگوید راهی برای دست یابی به منبع علم و اندیشه یعنی امام موجود نیست . امام پاسخ داد :
(( ((هی مبذولة لمن طلبها الا لمن اءرادها بالالحاد . . . )) . )) (104)
((هر که مخلصانه در این راه بکوشد به سرچشمه خواهد رسید مگر آنکه آن را برای الحاد و خروج از راه حق بخواهد . . . )) .
مراد امام - علیه السلام - آنست که طالب حقیقت و جوینده آن اگر با اخلاص بکوشد به مقصود خواهد رسید و شاهد مقصود را در آغوش خواهد کشید .

فقه

امام هادی بیشترین تلاش خود را مصروف گسترش آثار اسلام و نشر احکام این دین مبین و تدریس علوم آن کرد فقیهان عصر، پروانه وار گرد امام جمع شده بودند و از شهد دانش حضرت نیرو و توان می یافتند، تشنگان معرفت از همه سو قصد این زمزم علم می کردند و سیراب از این مصدر باز می گشتند و آنچه را از حضرت فرا می گرفتند در سینه ها و کتب خویش ثبت می کردند . و بدین گونه یکی از منابع تشریع و استنباط احکام نزد شیعه امامیه را بارور ساختند .
امام هادی - علیه السلام - فقیه بلامنازع عصر خود بود و دوست و دشمن ، رأی صائب امام را متّبع می دانست حتّی متوکل عباسی کینه توزترین دشمن علویان در مسائل پیچیده به حضرت رجوع می کرد و فتوای امام را بر فتوای دیگر فقها مقدم می داشت که ما این مطلب را در لابلای مباحث این کتاب بیان خواهیم کرد .
در اینجا برخی از روایات منقول از حضرت را که مورد استفاده فقهای شیعه در استنباط احکام شرعیه است بیان می کنیم .

غسل اموات

احمد بن قاسم رساله ای به امام هادی نگاشت و در آن پرسید : شخص مؤ من (شیعه ) می میرد و او را برای غسل می برند لیکن جماعتی از گروه مرجثه (یکی از فرقه های ساختگی دوران حکومت های غاصب همچون معاویه که توجیه گر اعمال حکام ظالم بودند) حاضر هستند او را چگونه غسل دهند ؟ آیا می توان تقیّه کرد و او را مانند عامه اهل سنت غسل داد و همراه او ((جریده )) نگذاشت ؟
حضرت در پاسخ نوشت : ((او را مانند مؤ منین (شیعیان ) غسل می دهند اگر چه مرجثه حاضر باشند لیکن سعی کنند ((جریده )) را مخفیانه در کفن او بگذارند و آنان متوجه نشوند و در این کار کاملا سعی کنند)) . (105)
این روایت با وضوح نحوه غسل میت را بر طبق روش اهل بیت - علیهم السلام - و بی اعتنایی به مرجثه بیان می کند و پنهانکاری و تقیه را در گذاشتن دو جریده از درخت خرما در کنار میّت توصیه می نماید . روایت دالّ بر استحباب گذاشتن دو جریده سبز و تازه در کنار میّت به حد تضافر رسیده است و اگر جریده به دست نیامد دو قطعه چوب تازه از هر درخت دیگری می تواند مورد استفاده قرار گیرد .
غیر از روایت فوق ، روایت علی بن بلال از امام هادی نیز همین مطلب را بیان می کند و فقها به این حدیث تمسّک کرده اند و بر طبق مفاد آن فتوا داده اند . (106)

نماز در پوست حیوانات حرام گوشت

فقهای امامیه شروطی را برای لباس نمازگزار قائل شده اند مانند طهارت ، غصبی نبودن و اینکه از موی حیوان غیر ماءکول اللحم نباشد . مستند فتوای ایشان روایات متضافری است که از ائمه اهل بیت - علیهم السلام - روایت شده است از جمله این روایات مکاتبه علی بن عیسی با امام هادی - علیه السلام - است که در آن از حضرت می پرسید : آیا نماز خواندن در پوست حیوانات حرام گوشت جایز است ؟
و امام پاسخ می فرماید : (( ((لا احب الصلاة فی شی ء منه ؛ )) نماز را در هیچ نوع از این لباس ها دوست ندارم )) .
علی بن عیسی بار دوم نامه می نویسد که : در میان قومی در حال تقیّه زندگی می کنم و در آن منطقه امکان مسافرت بدون لباس پوست برای کسی مقدور نیست و اگر این لباس را از تن درآورم ممکن است جانم به خطر بیفتد . . .
امام - علیه السلام - پاسخ می دهد : (( ((تلبس الفنک (107) و السمور . . . )) .
((پوست فنک (نوعی روباه ) و سمور (108) را می توانی بپوشی . . . )) . (109)
این روایت نماز خواندن در پوست این دو حیوان را در هنگام ضرورت جایز می شمارد .

نماز در لباسی که موی انسان در آن باشد

اخبار دالّ بر عدم جواز نماز خواندن در لباسی که حیوانات حرام گوشت مانند گربه در آن باشد از ائمه اهل بیت به حدّ تواتر و تضافر رسیده است لیکن این اطلاعات شامل موی انسان نمی گردد و از آن منصرف است . ریّان بن الصلت از امام هادی - علیه السلام - درباره جواز نماز خواندن در لباسی که مو یا ناخن انسان به آن چسبیده باشد سؤ ال می کند و امام پاسخ می دهد جایز است . (110)
با عبور شخصی از مقابل نمازگزار، نماز باطل نمی شود
فقهای امامیه بر آنند که گذر شخصی از برابر نمازگزار نماز او را باطل نمی کند . مستند این فتوا روایت ابوسلیمان مولای امام هادی - علیه السلام - است که از آن حضرت نقل می کند : یکی از یاران امام در حالی که من هم بودم از ایشان پرسید : آیا نماز شخص نمازگزار با عبور کسی از مقابل او باطل می گردد ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((لا، لیست الصلاة تذهب هکذا بحیال صاحبها، انما تذهب متساویة لوجه صاحبها)) . )) (111)
((نه ، نماز این چنین باطل نمی شود بلکه در صورتی باطل می شود که شخص حایل ، چهره در چهره نمازگزار قرار گیرد)) .

نماز در ((البیداء)) (112)

علی بن مهزیار از امام هادی - علیه السلام - پرسید : مردی وارد بیداء می شود و هنگام نماز فرا می رسد و او تا آخر وقت امکان خروج از آنجا را ندارد . با نماز خود چه کند در صورتی که از نماز خواندن در بیداء نهی شده است ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((یصلی فیها، و ینجنب قارعة الطریق (113) ان کراهة الصلاة انما هی فی قارعة الطریق سواء کانت مشغولة بالمارة ام فارغة ان لم یعطلها و الا حرمت الصلاة )) . )) (114)
از قسمت پر رفت و آمد دور می شود و نماز خود را می خواند . کراهت نماز بخاطر اشغال محل رفت و آمد است چه عملا رهگذری در حال عبور می باشد و چه خلوت باشد البته اگر راه را بند نیاورد وگرنه نماز (خواندن در آنجا) حرام است )) .

سجده بر شیشه

جمیع فقهای شیعه شرط کرده اند که سجده بایستی بر زمین یا روئیدنی های آن باشد ولی خوردنی ها و پوشیدنی ها را از آن استثنا کرده اند و سجده بر آنها را جایز نمی دانند چه عملا خوردنی و پوشیدنی باشند و چه امکان پوشیدن و خورده شدن را داشته باشند . فقها سجده بر شیشه را نیز جایز نمی دانند و مستند آنان روایات متضافر ائمه است از جمله این روایت است که :
((محمّد بن حسین نقل می کند : یکی از یارانمان نامه ای به امام نوشت و حکم سجده بر شیشه را جویا شد لیکن پس از ارسال نامه به فکر فرو رفت و پنداشت شیشه نیز جزء روئیدنی های زمین است و نیازی به پرسش از امام نیست )) .
امام پاسخ فرستاد که : (( ((لا تصل علی الزجاج ، و ان حدثتک نفسک اءنه مما انبتت الا رض ، و لکنه من الملح و الرمل و هما ممسوخان )) . )) (115)
((بر شیشه سجده نکن اگر چه به ذهنت خطور کرده است که از روییدنی های زمین است ، لیکن شیشه از نمک و رمل به وجود آمده است و این دو تن از مسخ شدگان هستند)) .

نماز فرد بیهوش نیاز به قضا ندارد

فقها شرط توجه تکلیف به مکلف را هوشیاری وی در هنگام تکلیف می دانند و اگر مکلف از آغاز زمان تکلیف تا پایان آن بیهوش باشد نه ادای تکلیف بر او واجب است و نه قضای آن . علمای ما در این حکم به روایات متعددی از ائمه استناد کرده اند و ما در اینجا به دو تا از این احادیث اشاره می کنیم :
1 - علی بن مهزیار از امام دهم ، ((ابوالحسن ثالث )) درباره تکلیف فرد بیهوش و مغمی علیه پرسید .
حضرت پاسخ داد : ((قضای واجبات بر او واجب نیست و نیازی به بجا آوردن نماز و روزه ندارد زیرا در این بیهوشی مغلوب قدرت خدایی بوده است و هر مورد این چنینی عذرش خواسته است و خداوند به طریق اولی عذر او را می پذیرد . (116)
2 - ایوب بن نوح درباره نمازهای فوت شده فردی که یک یا دو روز بیهوش است سؤ ال می کند : آیا باید نمازها را قضا کند یا خیر ؟
و امام پاسخ می دهد : (( ((لا یقضی الصوم ، و لا یقضی الصلاة ؛ )) (117) قضای نماز و روزه بر او لازم نیست )) .

نماز قصر در سفر مکّه

فقهای امامیه شرایطی را برای نماز قصر ذکر کرده اند از جمله آنکه ((سفر)) شغل او نباشد مانند چاروادار، کشتیبان ، نامه رسان و چوپان که این گونه افراد باید نمازشان را در سفر تمام بخوانند . البته شغل بودن این کارها در صورتی محقق می گردد که انجام دهنده عزم بر ادامه و تکرار آن را همچنان داشته باشد و فاصله غیر متعارفی میان سفرهایش به وجود نیاید مثلا سفر حمله داران و صاحبان کاروان حج که سالی یک بار به مکه می روند موجب نمی شود که شغل آنان سفر و نمازشان تمام باشد بلکه نماز این افراد قصر است . (118)
محمّد بن جزک می گوید : به امام هادی ، ابوالحسن ثالث نامه ای نوشتم و خاطر نشان ساختم که : شترانی دارم که از طریق آنها زندگی می کنم و به خاطر علاقه شدید به حج تنها مسیر مکه را انتخاب می کنم و ندرتا به جاهای دیگر می روم ، حال حکم نماز من در سفر چیست ؟ آیا نمازم را تمام بخوانم و روزه بگیرم یا اینکه نمازم قصر است و روزه جایز نیست ؟
امام توقیع کرد که : (( ((اذا کنت لا تلزمها، و لا تخرج معها فی کل سفر الا الی مکة فعلیک تقصیر و افطار)) . )) (119)
((اگر خودت ملازم شترانت نیستی و تنها برای سفر مکه همراه شترانت خارج می شوی در آن صورت نمازت قصر است و باید افطار کنی )) .
در اینجا احادیث حضرت را درباره احکام شرعی به پایان می بریم .

خمس

یکی از مالیات های بسیار جالب اسلامی که مصرف عمده آن پر کردن چاله های فقر، گسترش فرهنگ ، تحوّل اندیشه و احیای معارف اسلامی می باشد، ((خمس )) است ؛ این مالیات به درآمدهای سالانه ناشی از تجارت ، صنعتگری و غیر آن که به وسیله فقها در کتب فقهی بیان شده است تعلق می گیرد و فقط اموالی مشمول آن می گردد که از مخارج انسان و خانواده اش طی سال ، زیاد بیاید، به استثنای مورد معدن و غنیمت . . .
منبع فتوای فقها در این باره روایات منقول از ائمه است که ما دو تا از این احادیث را می آوریم :
الف - کافی از ابراهیم بن محمّد همدانی نقل می کند که گفت : در نامه ای به امام هادی - علیه السلام - نوشتم : علی بن مهزیار نامه پدرتان را بر من خواند که : صاحبان زمین کشاورزی یک دوازدهم از درآمد خود را پس از اخراج مؤ ونه به عنوان خمس بپردازند و زمین هایی که بازدهی آن خرج مؤ ونه صاحب زمین می گردد و چیزی زیاد نمی آورد مشمول این حکم و احکام دیگر نمی شود، درباره این حکم میان ما اختلاف شده است و عده ای می گویند :
مقصود از مؤ ونه مخارج متعلق به زمین و خراج آنست و شامل مخارج خانواده صاحب زمین نیست و باید پس از خارج کردن مخارج زمین و خراج دولتی ، خمس آن را پرداخت . . .
حضرت پاسخ داد : (( ((بعد مؤ ونته و مؤ ونة عیاله و بعد خراج السلطان . . . ؛ )) (120) خمس ، پس از مؤونه شخص و خانواده خود و خراج سلطان است . . . )) .
ب - علی بن مهزیار از علی بن محمّد بن شجاع نیشابوری نقل می کند که :
او از امام هادی - علیه السلام - پرسید :
مردی از زمین خود یکصد کرّ (121) گندم به دست آورد، یک دهم آن را یعنی ده کرّ زکات داد و سی کرّ صرف مخارج زمین گشت و شصت کرّ برای او باقی ماند، آیا باز هم چیزی بر او واجب است ؟ و آیا دیگران در مال او حقّی دارند ؟
حضرت در توقیعی فرمود : (( ((لی منه الخمس مما یفضل من مؤ ونته . . . ؛ )) (122) یک پنجم از آنچه او از مؤ ونه خود زیاد می آورد به من تعلق دارد . . . )) .
فقها به استناد این روایات و مانند آنها خمس را در تمام آنچه از مؤ ونه سالانه زیاد می آید واجب دانسته اند و در کتب فقهی و رساله های عملیه به تفصیل ، آن را نگاشته اند .

زکات

یکی از برنامه های سازنده نظام اقتصادی اسلام تشریع حکم ((زکات )) است که با واجب کردن آن به کندن ریشه های فقر و حرمان می پردازد و زندگی مناسبی برای فقرا و مساکین فراهم می کند . از امام هادی پاره ای فروع زکات را پرسیدند و ایشان همه را پاسخ داد که در اینجا برخی از پاسخ ها را می آوریم :
مستحق زکات
فقها از جمله شرایط مستحق زکات را ایمان دانسته اند و پرداخت آن را به کافر جایز نمی دانند . از جمله دلایل ایشان روایتی است از امام هادی - علیه السلام - که در آن از حضرت سؤ ال می شود : آیا می توان به مجسّمه - آنانکه خدا را جسم می دانند - زکات داد ؟ حضرت پاسخ می دهد :
(( ((من قال بالجسم فلا تعطوه من الزکاة ، و لا تصلوا وراءه ؛ )) (123) به چنین کسانی زکات ندهید و پشت سر آنان نماز نخوانید)) .
البته روشن است که اعتقاد به جسمیت خدا خصوصیت ندارد و این منع شامل هر کافر منکر مبداء و معاد می گردد .
یکی دیگر از شرایط گیرنده زکات - طبق فتوای فقها - آنست که وی واجب النفقه بر زکات دهنده - مثل والدین به بالا و فرزندان به پائین چه دختر و چه پسر - نباشد، امّا کلینی در کافی از اسماعیل بن عمران قمی نقل می کند که گفت : به امام هادی - علیه السلام - نامه ای نوشتم مبنی بر اینکه : چندین دختر و پسر بزرگ دارم آیا می توانم به آنان زکات بدهم ؟ حضرت پاسخ داد : (( ((ان ذلک جائز لک ؛ )) بلی ، اینکار برایت جایز است )) .
شیخ در تهذیب و استبصار این روایت را مختص به سؤ ال کننده و افرادی مانند او دانسته است که نمی توانند مخارج عیال خود را تاءمین کنند . (124)
مقدار پرداختی زکات
هر مقدار که بخواهیم می توانیم به مستحق ، زکات بدهیم - به استثنای زکات فطره - و کم و زیاد آن دست خودمان است و حد مشخصی ندارد . یکی از شیعیان به وسیله احمد بن اسحاق نامه ای برای امام هادی - علیه السلام - نگاشت که در آن آمده بود : به یکی از برادران مؤ من خود دو یا سه درهم به عنوان زکات می دهم . . . و امام برای او نوشت : (( ((افعل ان شاء اللّه تعالی ؛ )) (125) ان شاء اللّه این کار را بکن (اشکالی ندارد))) .
زکات فطره
نخستین حکم تشریعی اسلام (درباره امور مالی ) زکات فطره است که فقها آن را ((زکات ابدان )) نامیده اند و بر تمام مردم چه مسلمان ، چه کافر، کوچک یا بزرگ ، زن یا مرد، به طور مساوی واجب است .
امام هادی - علیه السلام - در نامه ای به ابراهیم بن محمّد همدانی به روشنی این حکم را بیان می فرماید :
((زکات فطره بر تو و تمام مردم واجب است و بایستی زکات فطره تمام افراد نانخور خود را چه مرد باشند و چه زن ، کوچک باشند یا بزرگ ، بنده باشند یا آزاد، شیرخوار باشند یا نوپا، بپردازی . برای هر فرد باید شش رطل اهل مدینه که 195 درهم است یعنی 1170 درهم به عنوان زکات فطره پرداخت گردد)) . (126)
ابراهیم بن محمّد همدانی می گوید : روایات و نظرات درباره زکات متفاوت و مختلف شده بود لذا به امام هادی - علیه السلام - نامه ای نوشتم و از ایشان درباره زکات فطره سؤ ال کردم ، حضرت طی نامه ای چنین پاسخ داد :
((مقدار زکات فطره یک صاع از قوت و خوراک غالب اهل هر شهری می باشد : خرما برای اهل مکه ، یمن ، طائف ، اطراف شام ، یمامه و بحرین ، عراقین ، فارس ، اهواز و کرمان ، به عنوان قوت غالب است و باید از همان زکات بدهند . مویز، خوراک غالب اهل شامات است و زکات فطره از همان پرداخت می شود . گندم یا جو برای اهل جزیره ، موصل و تمام اهل جبال ، ((برنج )) برای اهالی طبرستان ، ((گندم )) برای اهل خراسان ، ((مویز)) برای اهل مرو و ری ، ((گندم )) برای مصریان ، ((کشک )) برای اعراب بادیه نشین . و اهل هر شهر از قوت غالب خود زکات فطره باید بدهند . و (بدان که ) فطره بر تو و تمام مرم واجب است . . . )) . (127)
معیار در جنس زکات فطره آنست که خوراک غالب اهل آن شهر باشد و جز مواد مصرفی روزانه آنان قرار گیرد مانند گندم یا جو . مقدار واجب آن هم یک ((صاع )) یعنی حدود ((سه کیلو)) می باشد و همانطور که فقها گفته اند پرداخت قیمت فطریه نیز کفایت می کند .

روزه

از حضرت امام هادی سؤ الات فراوانی درباره روزه و احکام آن پرسیدند و حضرت تمام آنها را پاسخ داد از جمله این سؤ ال و جواب ها موارد زیر را می توان نام برد :
روزه با رؤ یت هلال ثابت می گردد :
یکی از معتبرترین راه ثبوت اول رمضان دیدن ((هلال )) است . هر مکلّفی هلال را ببیند روزه بر او واجب می گردد چه به تنهایی باشد و چه دیگران هم مشاهده کنند . علی بن راشد از امام هادی - علیه السلام - نقل می کند که ایشان فرمود : (( ((لا تصم الا للرویة ؛ )) (128) جز با دیدن هلال روزه نگیر)) .
فقهای شیعه مقصود حدیث را چنین بیان کرده اند : تا رؤ یت هلال ثابت نشده است کسی نمی تواند به قصد وجوب و قصد رمضان روزه بگیرد .
روزه زنان شیرده
علی بن مهزیار به امام هادی - علیه السلام - نامه ای نگاشت و در آن پرسید : زنی در ایام رمضان فرزند خود یا دیگری را شیر می دهد و روزه بر او فشار می آورد تا حدی که بیهوش می شود و نمی تواند روزه بگیرد، در ضمن نمی تواند برای نوزاد خود دایه استخدام کند تکلیف او چیست ؟ آیا افطار کند و شیر دهد ؟ حضرت پاسخ داد :
(( ((ان کانت ممن یمکنها اتخاذ ظئر استرضعت لولدها، و اءتمت صیامها، و ان کان ذلک لایمکنها اءفطرت ، و ارضعت ولدها، وقضت صیامها متی ما اءمکنها)) . )) (129)
((اگر بتواند دایه ای بکار گمارد تا نوزاد را شیر دهد باید روزه بگیرد، و اگر وسع این کار را نداشته باشد روزه اش را افطار کند و کودک را شیر دهد و قضای روزه را هر وقت میسّر شد بجا آورد)) .
فقهاء امامیه به استناد این روایت فتوا داده اند که : اگر روزه به مادر کم شیر یا فرزند او زیان برساند و او نتواند دایه ای اجیر کند، افطار کند و بعدا قضای روزه فوت شده را بجا آورد .
کفّاره روزه معین
حسین بن عبیده به امام هادی - علیه السلام - طی نامه ای نوشت : ای آقای من ! مردی نذر کرد روزی را روزه بگیرد لیکن آن روز با همسرش درآمیخت ! کفّاره او چیست ؟ توقیع حضرت بدین مضمون صادر شد :
(( ((یصوم یوما مکان یوم و تحریر رقبة ؛ )) (130) یک روز بجای آن روز روزه می گیرد و بنده ای را آزاد می کند)) .
بر مبنای این روایت فقها فتوا داده اند که : کفّاره افطار روزه تعیین شده به وسیله نذر، مانند کفاره حنث قسم و سوگند شکنی است یعنی آزاد کردن یک بنده یا اطعام ده مسکین و یا پوشاندن آنها و اگر هیچیک را نتوانست سه روز، روزه گرفتن است .

حج

از امام هادی - علیه السلام - بعضی مسائل حج از جمله مساءله زیر را پرسیدند : محمّد بن مسرور می گوید : به حضرت نامه ای نوشتم درباره کسی که از ((عمره تمتّع )) قصد حج می کند و فردای عرفه به ((منی )) می رسد در حالی که مردم آنجا را به قصد ((عرفات )) ترک کرده اند آیا حکم عمره او هنوز باقی است یا نه ؟ و اگر از عمره تمتع قصد حج کند و (( ((یوم الترویه )) )) و شب آن را درک نکند تکلیف چیست ؟ توقیع امام بدین مضمون صادر گشت :
(( ((ساعة یدخل مکه ، ان شاء اللّه یطوف ، و یصلی رکعتین ، و یسعی و یقصر، و یحرم بحجته ، و یمضی الی الموقف ، و یفیض مع الامام . . . )) . )) (131)
(((( ان شاء اللّه )) همان لحظه که وارد مکه می شود طواف کرده دو رکعت نماز بجا آورد و ((سعی )) و تقصیر می کند و محرم می گردد و به موقف رفته همراه با امام (و دیگران ) خارج می شود . . . )) .
احرام حج تمتّع در روز ترویه - هشتم ذی الحجه - و توقف شبانه و بیتوته در منی شب نهم و حرکت به عرفات برای حجّاج مستحب است نه واجب . تنها امر واجب درک موقف است که رکن می باشد یعنی بودن در عرفه از هنگام زوال تا غروب روز نهم و اگر هنگامی وارد شد که حجّاج وارد مکه شده بودند باید اعمال عمره را انجام دهد و به عرفات رفته به آنان همانطور که امام می فرماید ملحق شود .

تجارت

محدّثین و راویان از امام هادی احادیثی را در باب تجارت و فروع آن نقل کرده اند که مستند فقها در فتاوا شده است . در اینجا به تناسب بخشی از این روایات را می آوریم :
همکاری با ظالمین حرام است :
از آنجا که حکومت بنی عباس میدانی بود برای ترکتازی و حق کشی و ستم ، شیعیان همکاری با آنان را حرام می دانستند، در همین مورد محمّد بن علی بن عیسی به حضرت علی هادی - علیه السلام - نامه ای نگاشت و در آن سؤ ال کرد : آیا می توان برای بنی عباس کار کرد و گرفتن اموال آنان به قدر امکان جایز است ؟ حضرت پاسخ داد :
(( ((ما کان المدخل فیه بالجبر و القهر فاللّه قابل العذر، و ما خلا ذلک فمکروه ، و لا محالة قلیله خیر من کثیره ، و ما یکفر به ما یلزمه فیه من یرزقه یسبب و علی یدیه ما یسرک فینا و فی موالینا)) . ))
((اگر کسی مجبور به همکاری با آنان گردد خداوند عذرش را خواهد پذیرفت ، و اگر مجبور نباشد همکاری را ((مکروه )) می دانم و هر چه همکاری کمتر باشد بهتر است ، کفاره چنین کسی آنست که حتی المقدور دل ما و شیعیان ما را شاد کند و در قضای حوایج آنان بکوشد)) .
امام همکاری با بنی عباس را در صورت ناچاری جایز می داند و می فرماید خداوند از چنین کسی بازخواست نمی کند و اگر همکاری اختیاری باشد ((مکروه )) است . بعید نیست مراد حضرت از ((کراهت )) در این روایت ((حرمت )) باشد؛ زیرا گاهی مکروه بر حرام نیز اطلاق می گردد (مانند : (( وکل ذلک کان سیئة عند ربک مکروها) . )) (132) سپس حضرت کفاره خدمتگزاری آنان را خشنود کردن شیعیان و فقرا و برآوردن درخواست های آنان و دور کردن رنج و نگرانی از آنان معرفی می کند .
فقهای امامیه این مطلب را به تفصیل همراه با روایات دالّ بر جواز همکاری - البته بطور مشروط - در بحث ((ولایت جائر)) بیان کرده اند . (133)
هنگامی که نامه حضرت به محمّد بن علی بن عیسی رسید وی بلافاصله نامه دیگری نوشت و متذکر شد که : هدف من از ورود به دستگاه عباسیان انتقام گرفتن و ضربه زدن به آنها و تضعیفشان است . حضرت پاسخ داد :
(( ((من فعل ذلک فلیس مدخله فی العمل حراما بل اجرا و ثوابا)) )) (134)
((هر کس با این انگیزه وارد دستگاه آنان شود نه تنها کارش حرام نیست بلکه اجر و پاداش هم دارد)) .

اجاره

از حضرت امام هادی - علیه السلام - سؤ الاتی درباره اجاره کردند و حضرت به سؤ الات پاسخ داد . در زیر برخی از پرسش ها و پاسخ ها را می آوریم :
1 - محمّد بن عیسی یقطینی طی نامه ای از ایشان پرسید : مردی فرزند خود را در برابر اجرتی معین به مدت یکسال به دیگری سپرد تا برایش خیاطی کند . سپس شخص دیگری به پدر فرزند گفت : فرزندت را به من بسپار و پولی افزونتر بگیر، آیا آن مرد می تواند قرارداد اول را فسخ کند یا خیر ؟ حضرت پاسخ داد :
(( ((یجب علیه الوفاء للا ول ما لم یعرض لابنه مرض او ضعف ؛ )) (135) تا وقتی که برای فرزند بیماری یا ضعفی حاصل نشده است آن مرد بایستی به قرارداد اول پایبند باشد و نمی تواند فسخ کند)) .
این روایت ، قرارداد اول را صحیح و لازم الاجراء می داند و تنها راه فسخ آن را بیماری یا ضعفی معرفی می کند که مانع کار باشد که طبعا قرارداد منفسخ می گردد .
2 - محمّد بن اسحاق می گوید : به امام هادی - علیه السلام - نامه ای نوشتم بدین مضمون : مردی زمین خود را به دیگری اجاره داد پس از مدتی در حضور مستاءجر، زمین را به دیگری فروخت و مستاءجر مخالفتی نکرد پس از چندی خریدار زمین مرد و وارثانی از خود بجای گذاشت ، حال تکلیف این زمین چه می شود آیا ورثه حق تصرف در آن را دارند یا آنکه تا پایان مدت اجاره در اختیار مستاءجر خواهد بود ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((الی ان تنقضی اجارته ؛ )) تا پایان مدت در دست مستاءجر است )) .
این روایت ، فروش عین و مرگ خریدار را موجب بطلان اجاره نمی داند، بلکه تصریح می کند که عین مستاءجره تا آخر مدت آن در اختیار مستاءجر است و او می تواند از منافع آن بهره مند گردد .
3 - ابراهیم بن محمّد روایت می کند که : نامه ای به حضرت امام هادی - علیه السلام - نوشتم و در آن پرسیدم : زنی زمین خود را دهساله اجاره می دهد مشروط بر آنکه در پایان هر سال اجاره آن را بگیرد و تا وقت معین نگذشته است به او چیزی داده نشود، سه سال از قرارداد گذشته - یا سه سال مانده به پایان قرارداد - آن زن می میرد آیا ورثه آن زن باید قرارداد را تا پایان مدت آن رعایت کنند یا اینکه با مرگ زن ، مدت اجاره بسر رسیده است ؟
حضرت پاسخ داد : ((اگر مدت اجاره مشخص باشد و قبل از سر آمدن ، آن زن بمیرد اجاره مال ورثه است حال اگر یک سوم ، نصف یا مقداری از مدت قرارداد گذشته باشد به همان مقدار به ورثه از مبلغ قرارداد پرداخت می گردد . (( ان شاء اللّه )) . )) (136)
فقها در اینکه قرارداد اجاره با مرگ مؤ جر یا مستاءجر باطل می گردد یا نه اختلاف دارند؛ مشهور فقهای متاءخر به عدم بطلان قائلند و اجاره را صحیح می دانند . مشهور قدما بر این باورند که اجاره باطل می گردد و به حدیث فوق - که آن را موثّق می دانند - استناد کرده اند و می گویند : تعبیر امام در حدیث که می فرماید : ((اجاره از آن ورثه است )) یعنی قرارداد تا زمان مرگ صحیح و پس از آن باطل است .
اینها فقره ما بعد را قرینه نظر خود دانسته اند و می گویند مدت زمانی را که خود میّت زنده بود، از کل مدت قرارداد کسر شود و مبلغ این مدت به ورثه پرداخت گردد، لیکن در (( مجمع البرهان ، )) ادعای تصریح به صحت اجاره تا پایان مدت قرارداد شده است و ظاهرا به تعبیر ((اجاره از آن ورثه است )) استناد کرده است که اجاره صحیح است و امّا آنچه پس از آن آمده استحقاق ورثه را تا آن زمان می رساند و باقی مبلغ مشروط به گذر ایام و سرآمد سال و مدت قرارداد است . (137)

وقف

از جمله سؤ الاتی که از حضرت می شود سؤ الی است درباره وقف به مضمون زیر : علی بن مهزیار می گوید : به امام علی هادی - علیه السلام - نوشتم که : زمینی را برای فرزندانم در راه حج و امور خیریه وقف کردم و در نظر گرفتم که شما پس از من و من پس از شما در آن حقی داشته باشم . سپس تصمیم دیگری گرفتم و زمین را از مجرای قبلی خارج کردم .
حضرت پاسخ داد : (( ((انت فی حلّ و موسع لک ؛ )) (138) اشکالی ندارد و تصمیم تو نافذ است و آزادی عمل داری )) .
شیخ حر عاملی پس از نقل روایت فوق استظهار می کند که این تغییر نظر و تصمیم علی بن مهزیار قبل از ((قبض )) بوده است وگرنه وقف پس از حصول شرایط، قطعی و لازم الاجراست و نمی توان از آن عدول کرد . یا اینکه ((وقف )) را در اینجا به معنی ((وصیت )) در نظر بگیریم زیرا در خود روایت بعدا علی بن مهزیار می گوید : ((پس از من )) (139) در آن صورت مشکلی پیش نمی آید و موصی می تواند بعدها وصیت خود را عوض کند .

اطعمه

یکی از مسائل مربوط به باب اطعمه حکم خوردن گوشت ((گاومیش )) است . ایوب بن نوح به امام هادی - علیه السلام - عرض کرد : مردم عراق می گویند : گاومیش از مسخ شدگان است ، لذا خوردنش جایز نیست . لیکن حضرت ادعای آنان را ردّ کرده فرمود :
(( ((او ما سمعت قول اللّه عزوجل : و من الابل اثنین و من البقر اثنین )) . )) (140)
((آیا کلام خداوند را نشنیده ای که می فرماید : (درباره حیوانات حلال گوشت ) و از جنس شتر، نر و ماده آن را و از جنس گاو، نر و ماده آن را)) .
و بدین گونه امام هادی - علیه السلام - شبهه عراقیان را دفع کرد و ثابت نمود که گاومیش نوعی گاو است نه حیوانی مسخ شده .

قضاوت

در موارد متعدد از حضرت سؤ الاتی درباره امر قضا و داوری می شد و ایشان به تناسب پاسخ می داد از جمله این مسائل ، مورد زیر را نام می بریم :
جعفر بن عیسی می گوید : به حضرت امام هادی - علیه السلام - نوشتم که : زنی می میرد و پدرش ادعا می کند که برخی از ماترک دخترش از قبیل خدمتکار و وسائل خانه به وسیله پدر به او عاریه داده شده بود آیا ادعای پدر بدون هیچ بیّنه ای پذیرفته می شود ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((یجوز بلا بیّنة ؛ )) ادعای او بدون بیّنه پذیرفته می گردد)) .
جعفر می گوید : مجددا به حضرت نوشتم : اگر شوهر آن زن یا پدر شوهر و یا مادر شوهر ادعا کنند بخشی از اموال میت متعلق به آنان است و به صورت عاریه در اختیار آن زن بوده است آیا همچون بدر میت ادعای آنان پذیرفته می شود و نیازی به بیّنه ندارند ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((لا . . . ؛ )) (141) نه این حکم اختصاص به پدر دارد . . . )) .
روایت بالا به صراحت می گوید ادعای پدر در مورد برخی از اموال دخترش پذیرفته می شود و نیازی به بیّنه و گواه ندارد . امّا اگر دیگری چنین ادعایی کند باید بیّنه داشته باشد . البته مشهور فقهای امامیه از عمل به این روایت اعراض کرده اند و محقق حلّی در کتاب ((شرایع )) به دلیل وجود محمّد بن جعفر کوفی اسدی در رجال سندی که کلینی نقل کرده ، حدیث را تضعیف کرده است .
آیة اللّه خوئی در مقام دفاع از حدیث برآمده و دو ایراد فوق را رد کرده است ؛ زیرا طبق مبنای ایشان اعراض مشهور، روایت را از حجیّت ساقط نمی کند وانگهی راوی محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون اسدی است که ثقه می باشد و در سلسله رجال ، حدیث منقول به وسیله صدوق هم نیست .
و امّا محمّد بن عیسی که در سند صدوق است به نظر ما ثقه است هر چند ابن ولید درباره او از اظهار نظر خودداری کرده است ولی عده زیادی از علمای رجال ((محمّد بن عیسی )) را توثیق کرده اند و اگر هم حدیث بخاطر جعفر بن عیسی که هم در سند صدوق است و هم کلینی مورد اشکال باشد باید گفت ((جعفر)) ممدوح است و کمتر از ثقه به حساب نیامده است . به علاوه وی در اسناد (( کامل الزیارات )) است (142) لذا ظاهرا عمل به این روایت مانعی ندارد . (143)

حدود

از جمله احکامی که حضرت به بیان آنها پرداخت مسائل مربوط به ((حدود)) است که در زیر، بخشی از آنها را نقل می کنیم :
1 - حسن بن علی بن شعبه به سند خود از امام علی هادی - علیه السلام - نقل می کند که ایشان فرمود : ((مردی که به لواط اعتراف می کند و بر او بیّنه ای اقامه نشده است بلکه به اختیار خود اقرار کرده است امام منصوب از طرف خداوند همانطور که حق دارد او را مجازات کند می تواند او را ببخشد و ایمنی دهد، آیا نشنیده اید سخن خدای را که می فرماید :
(( ((هذا عطاؤ نا فامنن اءو امسک بغیر حساب ؛ )) (144) این عطای ماست هر آنچه می خواهی ببخش یا نگهدار . . . )) .
این روایت ، آشکارا دلالت می کند بر اینکه امام منصوب از طرف خداوند در مورد کسی که به لواط اعتراف کرده است می تواند حکم خدا را جاری کند یا آنکه او را ببخشد . البته این حالت اختصاص به آنجا دارد که شخصی ، خود اعتراف کند و اگر عمل شنیع او به وسیله بیّنه به ثبوت برسد امام تنها می تواند حکم خدا را جاری کند و دیگر نمی تواند او را عفو کند .
3 - جعفر بن رزق اللّه نقل می کند که : مردی مسیحی را که با زنی مسلمان زنا کرده بود نزد متوکل آوردند همینکه خواستند او را حد بزنند مسلمان گشت و یحیی بن اکثم گفت : ایمان او اثر شرک و گناه قبلی را پاک کرد و نباید او را حد زد . دیگری گفت : او را باید سه حد زد . و هر یک فتوایی داد . متوکل دستور داد از امام هادی - علیه السلام - استفتاء کنند .
حضرت در جواب استفتاء فرمود : (( ((یضرب حتّی یموت ؛ )) او را باید آنقدر بزنند تا بمیرد)) .
یحیی و دیگر فقها با این فتوا مخالفت کردند ! و از متوکل خواستند نامه ای به امام نوشته و از او بخواهد مدرک این فتوا را بیان کند . متوکل طی نامه ای خواستار مدرک فتوای حضرت شد . امام در پاسخ پس از (( بسم اللّه الرحمن الرحیم ، )) تنها این آیه را نوشت :
(( ((فلما راءوا باءسنا قالوا آمنا باللّه وحده ، و کفرنا بما کنا به مشرکین ، فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راءوا باءسنا سنة اللّه التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون . )) (145)
((هنگامی که عذاب ما را دیدند گفتند به خدای یکتا ایمان آوردیم و به معتقدات مشرکانه قبلی کافر شدیم لیکن ایمان پس از مشاهده عذاب ، به حالشان سودی نداشت این سنت پایدار الهی در میان بندگانش است و حق ناگرایان و مبطلان در چنین مواقعی دچار زیان ابدی می شوند)) .
متوکل نیز دستور داد آن مرد را آنقدر بزنند تا بمیرد . (146)
امام در فتوای خود به کتاب خدا که باطل را هرگز بدان راهی نیست استناد کرد و متوکل و سایر فقها را از دامنه علم و فضیلت خود دچار حیرت ساخت .

کفر غلات

شیعه امامیه اجماعا ((غلات )) را ((کافر)) و ((نجس )) می دانند و تمام احکام مترتب بر کفر از جمله جواز قتل را درباره آنان جاری می کنند . از امام هادی - علیه السلام - روایت شده است که به یکی از یاران خود فرمود :
(( ((و ان وجدت من احد منهم خلوة فاشدح راءسه بالصخرة ؛ )) (147) اگر کسی از غلات را در خلوت گیر آوردی سرش را به سنگ بکوب )) .
ما در بحث های آینده به تفصیل از آنان سخن خواهیم راند .
در اینجا سخن از فقاهت امام - علیه السلام - را به پایان می بریم و به جنبه های دیگر شخصیت ایشان می پردازیم . ما نمونه های اندکی را از فقه حضرت نقل کردیم و همین مقدار اندک ، گویای عظمت و قدرت بی نظیر ایشان در احکام شریعت اسلامی بود تا آنجا که دوست و دشمن نظرات و فتاوای فقهی ایشان را متّبع می دانست و ایشان عالی ترین مرجع عصر خود بشمار می رفتند .

بحث های کلامی

 

بحث های کلامی

شبهه و تشکیک درباره اصول و معتقدات اسلامی از زمان حکومت امویان و به تشویق آنان در میان مسلمانان راه یافت ، بنی امیه در راستای سیاست های ضد دینی و نژادی ، زمینه را برای انتشار و گسترش اندیشه های گمراه کننده فراهم کردند و بذر تزلزل عقیده را در میان دل ها پراکندند این سیاست تا زمان بنی عباس ادامه یافت و امواج شک ، بی دینی ، زندقه ، دهریه ، مانویه و دیگر افکار سست و سخیف همچنان در حال گسترش بود و شیوعی عام یافته بود .
علمای مسلمین و در راءس آنان ائمه - علیهم السلام - به مقابله با این موج بنیان کن برخاستند و نادرستی ادعاهای ملحدین و شکاکان را با دلایلی قاطع و محکم نشان دادند، ثمره این جهاد علمی ائمه و پیروان عالم و عامل آنان ، تدوین کتابهایی بود تحت عنوان کلی ((احتجاج )) .
احتجاج ها بر محور احادیث و مناظراتی دور می زد که از امامان شیعه در دفع شبهات مخالفین به وسیله علما روایت شده بود (و نظم و نسق خاصی را تشکیل می داد) این کتاب ها به بهترین وجه مجاهدات ائمه را در دفاع از عقیده اسلامی و نبرد با کفر و الحاد نشان می دهد و ما در اینجا برخی از سخنان امام هادی را که جنبه های کلامی خاصی را مطمح نظر قرار داده است نقل می کنیم .

دیدن خدا محال است

احمد بن اسحاق نامه ای به امام هادی - علیه السلام - نوشت و در آن از اختلاف مردم درباره رؤ یت خداوند سؤ ال کرد، حضرت پاسخ داد :
((رؤ یت هنگامی امکان پذیر است که میان بیننده و دیده شده هوایی باشد تا حامل دید گردد و دیدن صورت گیرد و اگر هوایی نباشد و نوری میان بیننده و هدف دید قرار نگیرد دیدن امکان پذیر نخواهد بود . علاوه بر آن بیننده و دیده شده هر دو باید در جایی متحیّز باشند تا دیدن صورت گیرد و از این جهت هر دو محدود و همانند خواهند بود و این اعتقاد منجر به ((تشبیه )) خداوند به مادیات می گردد زیرا اسباب با مسببات خود ارتباطی جدای ناپذیر دارند)) . (148)
امام بزرگوار با شیوه ای علمی محال بودن رؤ یت خدا را ثابت می کند . دستگاه بینایی با حصول دو شرط امکان دیدن را خواهد داشت :
1 - هوا 2 - روشنایی ، و اگر این دو در بین نباشد دیدن صورت نخواهد گرفت و این دو پدیده نیز توان دیدن خدا را ندارند زیرا خود، محدودند و بر نامحدود فایق نمی شوند، این دو نیرو را نرسد که بر آفریننده جهانهای شگفت که زمین ما یکی از نمونه های ساده آنست اشراف یابد .
دستگاه بینایی وقتی قادر به دیدن می گردد که مساواتی میان بیننده و هدف دید وجود داشته باشد و هر دو یک رتبه از عوالم امکانیه باشند وگرنه دیدن محال خواهد بود . موسی نیز با شگفتی تمام از عمق جان درخواست مشاهده جمال الهی را می کند :
((موسی گفت : پروردگارا خود را به من بنما تا به تو بنگرم ، خداوند پاسخ داد : هرگز مرا نخواهی دید لیکن به کوه بنگر اگر (تاب تجلّی خدا را آورد) بر جا ماند، در آن صورت مرا خواهی دید . پس هنگامی که خدای موسی بر کوه جلوه ای کرد که آن را با خاک برابر نمود و او از حیرت بیهوش شد . هنگامی که موسی خود را بازیافت گفت : پروردگارا ! تو (از صفات امکانی ) منزّهی و من به درگاهت توبه می کنم و جزء اولین مؤ منان به تو خواهم بود)) . (149)
حضرت موسی سیراب از کلمات الهی ، خداوند را با تمام وجود حسّ می کند و به افتخار مخاطب حضرت حق واقع شدن رسیده است لذا خود را و محدودیت وجودی خویش را برابر ذات سرمدی فراموش می کند و حدیث آرزومندی را می گوید و خواستار از پرده برون آمدن حق می گردد و خواسته ای را مطرح می کند که نه بشر قبلا آن را پیش کشیده بود و نه امکان برآورده شدن را دارد : (( ((رب ارنی انظر الیک )) . )) (150)
لیکن این درخواست نشدنی است و موسی نمی تواند تاب آن را داشته باشد . پاسخ کوتاه ، صریح ، گویا و تردیدناپذیر است : (( ((لن ترانی )) . )) (151)
سپس حضرت حق برای اطمینان دل مخاطب و بر ساخته خود و مفتون بزرگ تاریخ : (( ((و لقد فتناک فتونا))، )) علت آن را بیان می کند : ((به کوه بنگر اگر بجای خویش استوار ماند مرا خواهی دید)) کوه نیرومند و پا در زمین دارد . تاءثرات و احساسات انسانی را از خود دور ساخته و مظهر قدرت برای انسان بوده است و همگان آن را سمبل ایستادگی در برابر طوفان ها و دیگر حوادث طبیعی می دانند امّا همین کوه قوی تاب یک تجلی را نمی آورد .
(( ((فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا؛ )) (152) پس آنگاه که نور تجلی خدا بر کوه تابش کرد کوه را مندک و متلاشی ساخت )) .
و همچون توده برفی در برابر آفتاب تموز رنگ می بازد و با زمین یکی می گردد .
واقعیت آنچنان روشن است که جای اندیشیدن ندارد، موسی به زمین می افتد خود را باز می یابد، نمونه ای از عظمت جلال دوست را به عیان می بیند و لب می گشاید : (( ((سبحانک تبت الیک و اءنا اول المؤ منین )) )) پروردگارا از اندیشه و گمان خود توبه کردم و اولین کسی هستم که دیده نشدن تو را با ذرات هستیم دیدم . (153)
و اینک توجه کنید به سخنان امام هادی - علیه السلام - و کلماتی که با آنها معبود را مخاطب ساخته است و به خوبی عمق معرفت ایشان را نسبت به ساحت ربوبی نشان می دهد :
((پروردگارا ! گمان های متوهمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان به دامنه اوصافت نیز نمی رسد، زیان توصیفگران از کار افتاد و نادرستی ادعاهای مبطلان عیان گشت ؛ زیرا فرّ و شکوهت بالاتر از آنست که خرد انسانی را تصور آن باشد . تو در لامکان غیر متناهی هستی و هیچ چشمی تو را نمی تواند بنگرد و هیچ عبارتی را توان توصیف تو نیست ، چقدر دور است اندیشه های انسان از درک مقام والایت ، ای یگانه ای سر منشاء هستی تو در لباس عزت و کبریایی خود فراتر از هر نیرویی هستی و با جبروت خود بالاتر از تیررس هر اندیشمند تیزیابی قرار داری . . . )) . (154)
لا مکانی که در آن نور خداست
ماضی و مستقبل و حالش کجاست
اندیشه انسانی ، ناتوانی خود را از درک حقیقت ذات باریتعالی طی قرون بیشمار نشان داده است ولی چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند و گمان های باطل یافتند . انسان قبل از آنکه به وصف خدا بنشیند ناتوانی ذاتی خود را باید دریابد و بداند : هر کس حکایتی به تصوّر چرا کند :
پشه کی داند که این باغ ازکی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است
ابن ابی الحدید معتزلی ضعف و قصور اندیشه بشری را در ابیات زیر به خوبی تصویر کرده است :
(( فیک یا اعجوبة الکون غدا الفکر علیلا
انت حیرت ذوی اللب و بلیت العقولا
کلما اقدم فکری فیک شبرا فرمیلا
ناکصا یخبط فی عمیاء لا یهدی السبیلا )) (155)
((ای شگفتی هستی ، اندیشه از راه یافتن به کنهت درمانده شد، تو خردمندان را متحیر کردی و خرد را فرسوده کردی )) .
((هر وقت اندیشه ام سر سوزنی به تو نزدیک شد فرسنگی گریخت و تاریکی و هزار توی اوهام اسیر گشت و راهی به روشنی حقیقت نیافت )) .

خداوند جسم نیست

(( واجب الوجود )) به جسم بودن متصف نمی گردد زیرا تجسّم از صفات (( ممکن الوجود )) است که وجود و عدمش نیازمند علت است و لازمه جسم بودن ، مخلوق بودن است . امام هادی در موارد متعددی این مساءله را طرح کرده و قائلین به تجسّم و جسمانی بودن خداوند را محکوم نموده است . در اینجا پاره ای از آنها را نقل می کنیم :
1 - صقر بن ابی دلف می گوید : از امام علی هادی - علیه السلام - درباره توحید پرسش کردم و به ایشان گفتم : من نیز عقیده هشام بن حکم را در این باب دارم (هشام قبل از هدایت شدن و درک حقیقت ، خداوند را در جسم می دانست ) .
امام از این سخن خشمگین شد و فرمود : ((چرا به سخن هشام دلبسته اید هر که خداوند متعال را جسم بداند، از ما نیست و ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم . ای ابن ابی دلف ! جسم مخلوق است و خداوند خالق و جسم بخشنده آن می باشد . . . )) . (156)
لازمه اعتقاد به جسمیّت ، مخلوق و حادث دانستن آنست و اینکه نیازمند علت وجود دهنده ای است تا او را به عرصه ظهور رساند . منزه است خدای سبحان از شبهه امکان و احتجاج به وجود دهنده .
2 - حمزة بن محمّد نقل می کند که : نامه ای به حضرت امام هادی - علیه السلام - نوشتم و در آن پرسیدم : خداوند جسم است یا صورت ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((سبحان من لیس کمثله شی ء لا جسم و لا صورة )) . )) (157)
((منزه است آنکه هیچ مثل و مانندی ندارد و نه جسم است و نه صورت )) .
3 - ابراهیم بن محمّد همدانی می گوید : به ایشان - حضرت هادی علیه السلام - نامه ای نوشتم و در آن خاطر نشان کردم که در میان ما عده ای از شیعیان و دوستداران شما درباره توحید اختلاف پیدا کرده اند؛ گروهی خداوند را جسم و گروه دیگری صورت می دانند .
حضرت در پاسخ به خط خود نامه ای بدین مضمون نوشت : (( ((سبحان من لا یحد، و لا یوصف لیس کمثله شی ء، و هو السمیع العلیم . . . )) . )) (158)
((منزّه است خدایی که حدّ و وصف نمی پذیرد و او را مانند یافت نشود و اوست شنوای دانا . . . )) .
((حدود)) لازمه موجودات امکانی است و سعه وجودی آنها را معین می کند لذا ذات لایتناهی خدا از هر حد و تعینی منزّه است . همچنین اوصافی که دوگانگی وصف و موصوف را به دنبال داشته باشد به خدا اطلاق نتوان کرد زیرا حضرت باریتعالی (( واحد من جمیع الجهات )) است و وحدت حقّه مختص ذات احدیت است و این دقیقه را حکمای شیعه بخصوص معتقدین به اصالت وجود به خوبی مبرهن ساخته اند :
(( الحق ماهیته انیته
اذا مقتضی العروض معلولیته ))

خدا را نمی توان وصف کرد

امام هادی - علیه السلام - طی حدیثی برای فتح بن یزید جرجانی روشن ساخت که با هیچ صفتی نتوان به ذات و حقیقت پروردگار پی برد و محال است اوصاف ما محیط بر حقیقت حق گردد . در بخشی از این حدیث چنین آمده است :
((خداوند را جز آن گونه که خود را توصیف نموده است نتوان وصف کرد . چگونه می توان آفریننده ای را که حواس و اوهام از دستیابی به گوشه ای از کبریای او ناتوان و درمانده شده است وصف نمود نه چشم ها او را دریابد و نه تعاریف بر او منطبق گردد، بسی والاتر است از توصیف وصف کنندگان ، در عین نزدیکی دور است و دوری حق عین نزدیکی است ، دوری و نزدیکی درباره خدا مفهوم خود را از دست می دهد و خداوند در اوج دوری نزدیک است و در حالی که نزدیک می باشد دور است ، او ((کیفیت )) را آفرید لذا بدو گفته نمی شود ((چگونه )) است و مکان را به وجود آورد پس نباید گفت خدا ((کجاست )) زیرا حضرت باریتعالی را مکان و کیفیت نباشد و این دو از مختصات ممکنات است . اوست خدای واحد یگانه ، بی نیاز، نه زاده است و نه می زاید و همتایی ندارد، جلال خداوندی معزّز باد .
ای فتح ! همانطور که با صفات معمولی و الفاظ نارسا نمی توان به کنه ذات خدا رسید، ذات پاک محمّد مصطفی را که خداوند نامش را در کنار نام خود ذکر کرده است و او را شریک در بخشش خود معرفی کرده است و طاعتش را بر مسلمان فرض نموده است نیز نمی توان به دقت وصف نمود زیرا خداوند درباره برگزیده و رسول خود می فرماید :
(( ((و ما نقموا الا ان اءغناهم اللّه و رسوله من فضله )) . )) (159)
((منافقان به کینه توزی برنخاستند مگر به سبب آنکه خدا و رسول ، آنان را از بخشش و فضل خویش بی نیاز ساخته بودند)) .
و کیفر مخالفت با دستور پیامبر را عذاب دوزخ و لباس های قیراندود قرار می دهد زیرا می فرماید : (کافران می گویند) ((ای کاش ! خدا را اطاعت می کردیم و ای کاش ! رسول را اطاعت می نمودیم )) . (160)
ای فتح ! اگر نیک بنگری ذات ائمه را نیز نمی توان به درستی وصف کرد زیرا خداوند اطاعت از آنان را مانند اطاعت از پیامبر قرار داده و فرموده است :
(( ((اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ؛ )) (161) از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر و اولی الامر پیروی نمایید)) .
و باز فرموده است : (( ((و لو ردوه الی الرسول و اولی الا مر منهم )) (162) و اگر آنان کار خود را به پیامبر و اولی الامر ارجاع می دادند . . . )) .
و همچنین فرموده است : (( ((ان اللّه یاءمرکم اءن تؤ دوا الا مانات الی اءهلها؛ )) (163) خداوند به شما فرمان می دهد تا امانات را به اهلش باز پس دهید)) .
و فرمود : (( ((فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون ؛ )) (164) اگر نمی دانید از اهل ذکر بپرسید)) . و بدین گونه خداوند عظمت اهل بیت را نشان داده است .
ای فتح ! خوب توجه کن نه تنها خداوند، پیامبر اکرم و فرزندان فاطمه زهرا را نمی توان (( کما هو حقه )) وصف کرد شیعه حقیقی ما نیز فراتر از وصف می باشد . . . )) . (165)
این حدیث شریف به روشنی بیان می کند که اوصافی را که بتواند به ذات حق راه یابد محال است بتوان یافت و حضرت احدیت را تنها با همان اوصافی می توان خواند که خود را بدانها معرفی کرده است . ما نه تنها ذات حق را ادراک نمی کنیم بلکه ذات مصطفوی و خاندان عصمت و طهارت نیز از ظرفیت اندیشه بشری خارج است ، و آن کس که به مقام ولائ و دوستی اهل بیت دست یابد، دارای آنچنان صفات برجسته و گرایشهای عمیق ملکوتی خواهد بود که او را نیز نمی توانیم بطور کامل وصف کنیم .
(( الا ان ثوبا خیط من نسج تسعه
و عشرین حرفا معالیه قاصر ))

حقیقت توحید

از امام علی هادی - علیه السلام - درباره حقیقت سؤ ال شد و ایشان پاسخ داد :
((خداوند همیشه یگانه بود و هیچ چیز با او نبود سپس مخلوقاتی بی سابقه و بدیع آفرید و برای خود نامهایی اختیار کرد و نامها و حروف همچنان با حضرت حق قدیم هستند . خداوند همیشه بوده است سپس هر چه را اراده کرد به عرصه وجود آورد هرگز قضای باریتعالی رد نمی گردد و حکمش لایتغیر است . . . )) . (166)
این حدیث به برخی از جنبه های توحید که هر مسلمانی باید به آنها ایمان داشته باشد اشاره می کند مسلمانان باید از این کلمات درس گرفته خالق هستی و جان بخش را یکی دانسته و بدانند قضای الهی حتمی و حکم حق تغییرناپذیر است .

ابطال جبر و تفویض

 

توضیح

شاید یکی از گرانبهاترین میراث های فکری امام هادی - علیه السلام - نامه ای است زرّین از حضرت به اهل اهواز که طی آن با دلایل قاطع و محکم اندیشه ((جبر)) که از امهات اصول اشاعره محسوب می گشت و توجیهی برای سلب مسؤ ولیت از انسان بشمار می رفت و پندار ((تفویض )) که مدعای معتزله بود و افعال و کردار بندگان را خارج از هر حد و مرزی و نیروی فائقی می دانست رد می کند و نادرستی این دو نظریه و پندارهای واهی آنها را نشان می دهد .
حضرت در این نامه پس از ابطال این افراط و تفریط، با دلایل محکم نظریه مختار یعنی (( ((امر بین الامرین )) )) را که مبنای اعتقادی ائمه بوده است و شیعیان آن را از پیشوایان خود فرا گرفته اند، تقریر و تثبیت می نماید .
این نامه یکی از پربارترین بررسی ها را در این زمینه ارائه می کند و امام در آغاز نامه به امامت جدّ بزرگ خود اولین مدافع رسالت اسلامی و بزرگترین حامی این دین و پیکارگر بزرگ در راه تحقق اهداف آن یعنی امیرالمؤ منین - علیه السلام - اشاره می کند . ما با استمداد از توفیق الهی ، همراه با نقل این نامه به اختصار مواردی را به عنوان شرح این نامه شریف متذکر می شویم :

متن نامه حضرت

 

قسمت اول

(( ((بسم اللّه الرحمن الرحیم )) از علی بن محمّد (به اهل اهواز) سلام علیکم :
سلام ، رحمت و برکات خداوند بر شما و پیروان هدایت باد . نامه شما به دستم رسید و آنچه را که نوشته بودید دریافتم . اختلافات دینی شما و غور در مبحث ((قدر)) و نظر قائلین به ((جبر)) و قائلین به ((تفویض )) را در میان شما و پراکندگی ، تفرقه ، و دشمنی ها را دانستم . سپس عقیده مرا درباره ((قدر)) خواسته اید و بیان حق را جویا شده اید، همه آنچه را که گفته اید دریافتم . . . )) .
فراز بالا به خوبی عمق اختلافات ناشی از این مسائل و پیامدهای آن را که شامل تفرقه ، درگیری ، خصومت ، دشمنی ، کینه توزی و پشت کردن به دعوت اسلام مبنی بر وحدت کلمه و موالات است ، نشان می دهد . حضرت ادامه می دهد :
((بدانید - خدا شما را مورد رحمت قرار دهد - ما اگر به اخبار و آثار با تمامی کثرت آنها نزد تمام فرقی که خود را به اسلام منسوب می دارند و از خداوند می ترسند نگاه کنیم از دو حالت خارج نخواهد بود : یا حق هستند و لاجرم باید پیروی کرد و یا باطل هستند که باید از آنها اجتناب نمود . همه فرق اسلامی یکصدا قرآن را کلام حق و صادق القول می دانند و در این یک نکته هیچ فرقه ای شک به خود راه نمی دهد و اگر همه فرق با تصدیق قرآن و اعتماد به آن مجتمع شوند هدایت خواهند شد و به سر منزل مقصود خواهند رسید زیرا پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرموده است : ((امت من بر ضلات و گمراهی اتفاق نخواهد کرد)) و بدینسان رسول گرامی می گوید هر چه تمامی امت متفقا بگویند درست است ، البته این در حالی است که گروهی با گروه دیگر به مخالفت برنخیزد .
امّا همین امت با همه اختلافات خود بر این مطلب پافشاری می کنند که : قرآن حق است و باید به نزول و درستی آن اعتقاد تام داشت . بنابراین اگر قرآن خبر و عقیده ای را تاءیید کرد و درستی مطلبی را صراحتا اعلام داشت و گروهی یا طایفه ای آن خبر یا عقیده را منکر بودند باید از نظر خود عدول کنند و راءی قرآن را بپذیرند؛ زیرا پیشاپیش خودشان قرآن را حق دانسته اند و با امت متفق القول به تمامی آیات اعتقاد پیدا کرده اند و اگر بر نظر خود اصرار ورزند و سخن قرآن را قبول نکنند لازم می آید تا از ملت اسلام خارج شوند . . . )) .
امام در این بخش از حدیث خود ضرورت رجوع به قرآن را - که گرد باطل بر دامن کبریایش ننشیند - هنگام اختلاف و گرایش های مسلکی و فرقه ای بیان می کند؛ هر عقیده ای موافق قرآن باشد حق است و مقبول ، و هر چه با کتاب خدا مخالفت کند باطل است و مهجور، و هر کس به این باطل دل ببندد از چنبره طاعت اسلام خارج است .
سپس حضرت می افزاید :
نخستین خبری که با قرآن محک زده می شود و نظر موافق کتاب خدا درباره آن به دست می آید و مهر تاءیید بر آن زده می شود خبری است که از پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) به دست ها ما رسیده است و مطابقت کامل با کلام الهی دارد و لاجرم همه باید به مضمون آن اذعان کنند . متن پیام رسول اکرم چنین است :
((من در میان شما دو گوهر گرانقدر به یادگار می گذارم : کتاب خدا و عترتم ، اهل بیتم را تا آن وقت که دست از دامان آنها فرو نگذارید و پیرو آنها باشید گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نخواهد شد تا در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد گردند)) .
هنگام مراجعه به قرآن بهترین مؤ ید این حدیث را در آن می یابیم که خداوند می فرماید :
((تنها سرپرستان شما خدا و رسولش و مؤ منانی هستند که نماز بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند . و هر کس به ولایت خدا و رسولش و مؤ منان تن در دهد (جزء حزب خدا خواهد بود) و حزب اللّه پیروزمندان هستند)) . (167)
علمای عامه در ذیل این آیه اخباری نقل کرده اند مبنی بر آنکه حضرت علی - علیه السلام - در رکوع ((خاتم )) خود را در راه خدا و به نشان اخلاص صدقه داد و خداوند متعال او را ستود و این آیه را درباره ایشان نازل کرد . پیامبر اکرم نیز در تجلیل از مقام شامخ مولای متقیان فرمود :
(( ((من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ )) هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست )) .
و همچنین امام را مخاطب ساخته گفت : (( ((انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی ؛ )) تو برای من مانند هارون برای موسی هستی جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد بود)) .
و باز می گوید : (( ((علی یقضی دینی و ینجز موعدی و هو خلیفتی علیکم من بعدی ؛ )) علی بدهی مرا می پردازد و وعده هایم را وفا می کند و او پس از من بر شما خلیفه خواهد بود)) .
در این فراز امام جلیل القدر و عظیم الشاءن به زیباترین حدیث نبوی یعنی حدیث ((ثقلین )) پرداخته و با تجلیل آن و تطبیق مواد آن بر قرآن که مورد قبول تمام فرق است گام به گام پیش می رود و مخالفان را ملزم ساخته به اعتراف و نسبت به حقانیت نظر شیعه در اصول و فروع ، وادار می کند .
پیامبر اکرم با قاطعیت برخاسته از اتصال به مبداء هستی بخش اعلام می کند : اگر امت اسلامی کتاب الهی را امام خود قرار دهد و رهبری فکری ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی خود را به اهل بیت عصمت و طهارت که به وسیله خداوند از هر آلودگی و شبهه آن هم پاک شده اند بسپارد به سر منزل مقصود خواهد رسید و هرگز در ظلمات گمراهی دست و پا نخواهد زد .
امام هادی حدیث ثقلین را بر می گزیند زیرا این حدیث چه از نظر سند و چه دلالت ، از اهمیت زیادی برخوردار است . درباره سند حدیث باید گفت تمام علمای مسلمانان آن را نقل کرده اند و سند آن اختصاص به طرق شیعی ندارد و ما در پاورقی به برخی از منابع این حدیث اشاره می کنیم . (168) دلالت این حدیث هم بسیار گویاست و با صراحت ، اطاعت از اهل بیت را مانند اطاعت از قرآن بر تمام مسلمین واجب دانسته است و همانطور که قرآن معصوم از لغزش است و کمترین خطایی در آن راه دارد اهل بیت پیامبر معصوم و مبرّا از هر گناه و اشتباهی می باشند لذا پیامبر آنان را در کنار یکدیگر قرار می دهد و تبعیت از هر دو را به یکسان واجب و فرض می داند .
امام پس از نقل حدیث ثقلین آن را با موارد ذیل استوارتر می سازد
الف - ((انما ولیکم اللّه و رسوله الذین آمنوا . . . )) علمای مسلمین به صراحت نقل می کنند که این آیه درباره حضرت علی - علیه السلام - پس از بخشیدن انگشتر خویش به مسکین در مدح ایشان نازل شده است . (169)
این آیه ولایت عامه و سرپرستی را مختص خدا، پیامبر و امیرالمؤ منین معرفی می کند و همانطور که ولایت خدا و رسول بر مسلمانان نافذ است ولایت امیرالمؤ منین - علیه السلام - نیز نفوذ کامل و عام دارد .
ب - سخن پیامبر درباره امیرالمؤ منین - علیه السلام - : (( ((من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ )) هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست )) این کلام ، بخشی از سخنان پیامبر در روز ((غدیر خم )) است که طی آن حضرت رسول علی - علیه السلام - را به عنوان جانشین خود به تمام مسلمانان معرفی کرد و ولایت او را عام و فراگیر و لازم الاتباع بیان نمود . در این روز نعمت های مسلمین تمامیت یافت و دین اسلام به کمال رسید و خشنودی خدا با نزول این آیه بر همگان مسلم گشت : (( ((الیوم اکملت لکم دینکم و اتمتت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا)) . )) (170)
با این حدیث بزرگ ، روز غدیر جاودانه شد و نامش با خلافت مولای متقیان همراه گشت .
این حدیث یکی از روشن ترین ، گویاترین و موثق ترین دلیل بر امامت امیرالمؤ منین - علیه السلام - بشمار می رود . (171)
ج - سخن پیامبر (( - صلی اللّه علیه و آله - )) درباره امیرالمؤ منین : ((یا علی ! تو برای من همچون هارون برای موسی هستی . . . )) این حدیث که از مشهورترین احادیث نبوی بشمار می رود در اکثر کتب صحاح و غیر آن نقل شده است و با صراحت برخلاف امیرالمؤ منین دلالت دارد . پیامبر اکرم امیرالمؤ منین را به هارون تشبیه می کند و هارون وزیر و خلیفه موسی بود امیرالمؤ منین نیز همان موقعیت و سمت را نسبت به پیامبر اکرم دارد (منابع این حدیث در پاورقی به اختصار آمده است ) . (172)
د - پیامبر می فرماید : ((علی بدهی مرا خواهد پرداخت و وعده هایم را وفا می کند و پس از من بر شما خلیفه خواهد شد)) . (173)
این حدیث با صراحت بر امامت و خلافت امیرالمؤ منین پس از پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) دلالت دارد . علی - علیه السلام - است که دیون رسول عظیم الشاءن را می پردازد و وعده های ایشان را وفا می کند و هیچ کس به مقام نبوت و رسالت نزدیکتر از امیرالمؤ منین نیست ، علی ، افتخار شرق و پیشاهنگ اندیشه و تمدن در زمین و بنیانگذار بسیاری از علوم ، تنها کسی است که می تواند پس از پیامبر جای او بنشیند و ریاست عامه مسلمین را در دست گیرد، لباس خلافت تنها زیبنده اندام اوست .
این روایات از جمله احادیثی است که حدیث ثقلین را تقویت می کنند و همه یک لسان و زبان دارند و می گویند : سلامت دین و دنیای امت در گرو رهبری اهل بیت طهارت است و تنها اطاعت از آنان مسلمین را از هر انحرافی مصون می دارد این قول پیامبر است : (( ((و ما ینطق عن الهوی )) . ))
حضرت در دنباله نامه می فرماید : ((نخستین خبری که به کمک آن اخبار دیگر را استنباط کردم ، خبری صحیح و مورد قبول همه و موافق قرآن است و قرآن نیز منطبق آن ، حال که قرآن صحت این خبر و اخبار مانند آن را امضا می کند بر تمام مسلمین فرض است اعتراف کنند زیرا هم متن این اخبار موافق و مطابق قرآن است و هم قرآن آنها را صحیح می داند . علاوه بر آن اخبار متعدد دیگر از پیامبر اکرم به وسیله راستگویان و موثّقین روایت شده است و تنها معاندان و حق ستیزان از پذیرش آنها سرباز می زنند . پس هر زن و مرد مؤ منی باید به این اخبار عمل کند و آنها را نصب العین خود قرار دهد زیرا گفتار و کلام اهل بیت متصل به کلام خداست و حضرت باریتعالی خود فرموده است : (( ((ان الذین یؤ ذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الا خرة و اعدلهم عذابا مهینا)) . )) (174)
((آنانکه خدا و رسولش را می آزارند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است و عذابی خوار کننده برای آنان فراهم ساخته است )) .
سخن پیامبر مانند همین آیه است آنجا که می گوید :
(( ((من آذی علیا فقد آذانی فقد آذی اللّه ، و من آذی اللّه یوشک ان ینتقم منه )) . ))
((هر که علی را بیازارد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است و هر که خدا را بیازارد زود باشد که از او انتقامی سخت بگیرد)) .
پیامبر به همین یک گفتار اکتفا نکرد و در جای دیگری گفت : (( ((من اءحب علیا فقد احبنی و من احبنی فقد احب اللّه )) . ))
((هر که علی را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است )) .
در موقف دیگری درباره بنی ولیعه حضرت رسول می فرماید :
(( ((لا بعثن الیهم رجلا کنفسی یحب اللّه و رسوله ، و یحبه اللّه و رسوله ، قم یا علی فسر الیهم )) . ))
((به سوی آنان مردی را خواهم فرستاد که چون جان من است خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند، یا علی ! برخیز و به سوی آنان روانه شو)) .
در جنگ خیبر نیز پیامبر با چنین تعابیری از خلیفه خود یاد می کند : (( ((لا بعثن اللّه علیهم غدا و رجلا یحب اللّه و رسوله ، و یحبه اللّه و رسوله کرار غیر فرار، لایرجع حتّی یفتح اللّه علیه )) . ))
((فردا مردی را روانه میدان خواهم کرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند؛ کسی که همواره حمله می کند و با فرار آشنا نیست و به اردوگاه باز نخواهد گشت تا آنکه خداوند درهای قلعه را به دست وی بگشاید و او شاهد فتح را در آغوش کشد)) .

قسمت دوم

پیامبر قبل از حرکت به سمت آوردگاه از پیروزی او خبر داده بود، اصحاب رسول اکرم همگی آرزومند آن بودند تا فردا همان کسی باشند که به سوی میدان می رود و هر یک طالب این افتخار بود . فردای روز بعد حضرت ختمی مرتبت ((علی )) را فرا خواند و او را برای گشودن قلعه گسیل داشت و تعبیر (( ((کرّار غیر فرّار)) )) نشان افتخاری بود که به مولای متقیان از طرف پیامبر داده شد . خداوند متعال ، علی را دوستدار خدا و پیامبر معرفی کرد و خبر داد که خدا و پیامبر او را دوست دارند . . .
پس از آنکه امام هادی - علیه السلام - مقیاس صحت و سقم خبری را ((قرآن )) معرفی کرد و گفت تنها آن حدیث درست است که موافق و مطابق کلام الهی باشد بر این مبنا حدیث ((ثقلین )) به بالاترین درجه قطعیت دست یافت و به کمک احادیث دیگری که به وسیله حضرت نقل شده بو هر گونه غبار شک و تردید از دامن صحت آن زدوده گشت و بدین ترتیب یک نتیجه منطقی و غیر قابل تردید به دست آمد که هر مسلمانی باید به این حدیث شریف اعتقاد داشته باشد و رشته محبت و پیروی اهل بیت عصمت و طهارت را در گردن افکند و صلاح دنیا و آخرت خود را از آنان بخواهد .
سپس امام به ذکر آیه کریمه : (( ((ان الذین یؤ ذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الا خرة و اعدلهم عذابا مهینا)) )) و اخبار متعددی از پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) درباره وصیّ، جانشین و مدینه علم (175) خود امیرالمؤ منین علی - علیه السلام - می پردازد . ما این روایات را مجددا همراه با اشاره به منابع آنها ذکر می کنیم :
1 - پیامبر اکرم (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود : ((هر که علی را بیازارد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد، خدا را آزرده است . . . )) . (176)
2 - حضرت رسول (( - صلی اللّه علیه و آله - )) فرمود : ((هر که علی را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است )) . (177)
3 - حضرت ختمی مرتبت (( - صلی اللّه علیه و آله - )) در غزوه خیبر فرمود : ((فردا مردی به سوی آنان خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند؛ دلیر مردی که هرگز پا پس نمی کشد و همواره حمله می کند و بر نخواهد گشت تا خدا پیروزی را نصیب او کند . . . )) . (178)
اینها برخی از احادیث نبوی است که با قرآن مطابقت تام دارد و مسلمانان اجماعا آنها را صحیح و تردیدناپذیر می دانند . این روایات به ستایش امام علی - علیه السلام - پرداخته و امامت و ولایت حضرت را بر عموم مسلمین مسلّم دانسته و اطاعت از حضرت را بر آنان واجب کرده است .
حضرت هادی در ادامه نامه خود می فرماید :
آنچه را تاکنون بیان کردیم و شرح دادیم دلیل و نیرویی خواهد بود برای مساءله ((جبر)) و تفویض و (( منزلة بین المنزلتین )) و آنچه در این مورد خواهیم گفت نیرو و توان ما از خداست و در تمامی امور خدا به او توکل داریم . بحث خود را با سخن امام صادق آغاز می کنیم که می فرماید :
(( ((لا جبر و لا تفویض و لکن منزلة بین المنزلتین ؛ )) نه جبر است و نه تفویض بلکه امر میان این دو قرار دارد و (( منزلة بین المنزلتین )) صحیح است )) .
یعنی سلامتی و صحت خلقت ، باز بودن راه و فراهم آمدن زمینه ، فرصت در وقت ، زاد و توشه و سببی که فاعل را بر کار خود برانگیزد، این پنج خصوصیت و ویژگی است که امام صادق با گرد آوردن آنها در حدیث خود اساسی ترین و اصلی ترین اوصاف را بیان کرده است . پس اگر بنده ای در یکی از این موارد پنجگانه نقصی داشت آن عمل از اختیار او خارج است . حضرت امام صادق در اینجا آنچه را که باید در طلب معرفت آن بود مشخص کرده است و کتاب خدا و سخنان پیامبر اکرم که از حدود قرآن تجاوز نمی کند مؤ یّد و مصدّق کلام امام صادق است .
همانطور که در آغاز نامه گفتیم اگر خبری از پیامبر یا ائمه به دستمان رسید و متن آن با روح قرآن مطابقت داشت و شواهدی از کلام خدا آن را تاءیید کرد باید آن را با دیده قبول بنگریم و از آن پیروی کنیم و هر کس از پذیرش آن ابا کند معاند و مخالف حق خواهد بود .
حال اگر برای دریافت صحبت بیان امام صادق در ردّ جبر و تفویض و اثبات (( ((امر بین امرین )) )) به قرآن کریم مراجعه کنیم می بینیم قرآن این منطق را تاءیید می کند و این نظر را درست می داند .
اخبار دیگری نیز از امام صادق نقل شده است که مؤ ید : (( ((منزلة بین المنزلتین )) )) است که به دو تای آنها اشاره می کنیم :
1 - از حضرت پرسیدند : آیا خداوند بندگان را مجبور به عصیان و گناه می کند ؟
حضرت پاسخ داد : (( ((هو اعدل من ذلک ؛ )) پروردگار عادل تر و منصف تر از آنست که چنین کند)) .
از ایشان پرسیدند : آیا بندگان را بخود واگذاشته و کارها را بدیشان سپرده است ؟ !
امام فرمود : (( ((هو اعز و اقهر لهم من ذلک ؛ )) خداوند نیرومندتر و مسلطتر از آنست که چنین پنداری راست آید)) .
2 - حضرت فرمود : مردم در مساءله ((قدر)) سه دسته هستند :
الف - گروهی می پندارند تمامی کارها به خودشان واگذار شده است و سلطنت خدا را محدود و مقید می دانند و بدین ترتیب در وادی هلاکت نابود خواهند شد .
ب - گروه دیگری گمان می کنند خداوند بندگان را وادار به گناه می کند و آنان را (( تکلیف بما لایطاق )) می نماید و بدینسان قدرت خداوندی را ظالمانه تفسیر می کنند و به هلاکت خواهند رسید .
ج - گروه سوم معتقدند خداوند بندگان را به کارهایی دستور داده که انجامش ممکن است و بار مسؤ ولیت هر کس را به اندازه توان او قرار داده است ؛ این گروه مردمان اگر نیکی کنند خدا را سپاس می گویند و اگر از آنان بدی سر بزند به درگاه پروردگار توبه می کنند، اینان مسلمان حقیقی هستند و راه صواب را یافته اند .
لذا می بینیم که امام صادق - علیه السلام - جبر و تفویض را به یکسان خلاف حق می داند و معتقد به آنها را خارج از جاده حقیقت . اینک که نادرستی جبر و تفویض را شرح دادم و بطلان آنها را ثابت نمودم تنها نظر حق را می توان پذیرفت و آن (( ((منزلة بین المنزلتین )) )) است . . . )) .
در این بخش امام هادی مجددا لزوم تن در دادن به خبر موافق با قرآن را گوشزد می کند و مقدمه ای را برای استدلال به برخی از اخبار که جبر و تفویض را نادرست می دانند ذکر می نماید و به دلایل علمی که علیه جبر و تفویض هستند اجمالا اشاره می کند و سپس برای توضیح مطلب ، تفصیل را واجب دانسته می فرماید :
((برای اینکه مطلب روشن تر شود و حق جویان را سودی رسد با توفیق و عصمت الهی یکایک نظرات را به کمک آیات قرآن نقد و تحقیق می کنیم :
1 - نخستین دیدگاه از آن ((جبریان )) است که معتقدند خداوند بندگان را به گناه وادار می کند و سپس آنان را مجازات می نماید ! پیروان این عقیده با انتساب ظلم به حکم خداوند دچار خطا شده و در وادی ضلالت گام می زنند .
خداوند متعال ادعای ایشان را تکذیب کرده می گوید : (( ((و لا یظلم ربک اءحدا؛ )) (179) پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند)) .
و می فرماید : (( ((ذلک بما قدمت یداک و ان اللّه بظلام للعبید؛ )) (180) این نتیجه رفتار شماست و خداوند به بندگان ستم روا نمی دارد)) .
و در جای دیگر می فرماید : (( ((ان اللّه لا یظلم شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون ؛ )) (181) خداوند کمترین ستمی به کسی نمی کند امّا این خود مردم هستند که به خودشان ظلم و ستم می کنند)) .
و بسیاری از آیات دیگر همین مضمون را تاءکید می کنند . پس هر کس گمان کند مجبور است به گناه رو بیاورد گناه خود را به گردن خدا انداخته و او را مسؤ ول گناه خود دانسته است و مجازات الهی را ظالمانه و ناحق تصور کرده است و هر کس خدا را به ظلم نسبت دهد قرآن را تکذیب نموده است و هر کس کتاب خدا را تکذیب کند کفر او به اجماع امت مسلمان ثابت و محرز است .
مثل و شبیه این عقیده مانند مردی است که بنده تهیدستی را به خدمت گرفته است و به خوبی می داند که این بنده از مال دنیا کمترین نصیبی ندارد و مالک چیزی نیست ، سپس مولا این بنده را بدون اینکه پولی به او بدهد به بازار می فرستد تا کالایی را که تنها از طریق خریدن می توان به دست آورد تهیه کند و نزد مولا آورد، مولا که خود را عادل ، حکیم ، با انصاف و مخالف ستم می داند بنده اش را تهدید می کند که اگر کالای مورد نظر را با خود نیاورد مجازات خواهد شد در حالی که خوب می داند بنده را نه پولی است و نه امکان به دست آوردن کالا و صاحب کالا، درخواست او را بدون دریافتن وجه اجابت نخواهد کرد، عبد به بازار آمده نه پولی دارد و نه وجهی از طرف مولا به او داده شده طبیعتا دست خالی و نومید نزد مولا باز می گردد، مولا خشمگین شده او را مجازات می کند .
آیا نبایستی کسی که خود را عادل و حکیم می دانست از مجازات کردن بپرهیزد در حالی که می دانست بنده اش پولی ندارد تا کالای مورد نظر را بخرد و عذرش موجّه است ؟ پس اگر این مالک مملوک خود را کیفر دهد ظلم کرده و خلاف ادعای عدل و انصاف خود رفتار نموده است و اگر او را کیفر نکند خود را تکذیب کرده است زیرا به دروغ او را تهدید به کیفر کرده است و در هر دو صورت ظلم و دروغ مغایر عدل و حکمت است و خداوند بسی بالاتر و منزه تر از این ادعاهای باطل و تصورات غلط است .
پس هر کس به جبر با اموری که منجر به جبر می گردد معتقد گردد نسبت به خدا ظلم روا داشته است و پروردگار را به ستم و تجاوز منسوب داشته است زیرا می گوید : خدا بندگان را به دو گناه وادار می کند و سپس آنان را کیفر می دهد و هرکس می پندارد خداوند معصیت کاران را کیفر نمی دهد خداوند را در وعیدهایش دروغگو پنداشته است زیرا پروردگار عالم با صراحت می گوید :
(( ((بلی من کسب سیئة و احاطت به خطیئة فاولئک اءصحاب النار هم فیها خالدون )) . )) (182)
((کسانی که مرتکب گناه می شوند و در گرداب معاصی فرو می روند اهل دوزخ بوده و در آن جاودانه خواهند بود)) .
و در جای دیگر می فرماید :
(( ((ان الذین یاءکلون اموال الیتامی ظلما انما یاءکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا)) . )) (183)
((آنانکه اموال یتیمان را به ستم و ناحق می خورند در حقیقت آتش به درون خود فرو می برند و بزودی به دوزخ خواهند پیوست )) و یا می فرمایند :
(( ((ان الذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان اللّه کان عزیزا حکیما)) )) (184)
((آن کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند سرانجام آنها را به آتشی خواهیم سوزاند که هر چه پوستشان بریان گردد پوست دیگری بر تنشان خواهیم کشید تا عذاب را بچشند، به درستی که خدا نیرومند و حکیم است )) .
و آیات بسیار دیگری به همین مضمون . هر کس به خلاف این آیات بیندیشد یا بگرود قرآن را تکذیب کرده است و در نتیجه کافر است و از زمره کسانی خواهد بود که خداوند متعال درباره آنها می گوید :
(( ((افتؤ منون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم الا خزی فی الحیوة الدنیا و یوم القیمة یردون الی اشد العذاب و ما اللّه بغافل عما تعملون )) . )) (185)
((آیا به برخی از آیات کتاب ، ایمان می آورید و نسبت به بعضی ، کافر می شوید هر یک از شما که چنین کند در دنیا خوار و در آخرت به بدترین عذاب دچار خواهد شد و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست )) .

قسمت سوم

لیکن ما می گوییم : خداوند متعال به بندگان استطاعت و نیرو داده است و آنان را امر و نهی کرده و براساس اعمال بندگان آنان را پاداش و کیفر می دهد و به هیچ کس ستم نمی کند صحت این نظر را در آیات زیر می توان یافت :
(( ((من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها و هم لا یظلمون )) . )) (186)
((هر کس نیکی کند ده برابر آن را خواهد یافت و هر کس بدی کند تنها کیفر آن را خواهد یافت و هر کس کار بدی کرده باشد آرزو می کند ای کاش ! میان او و اعمالش فرسنگ ها فاصله بود و خداوند شما را از نافرمانی خویش برحذر می دارد . . . )) .
(( ((الیوم تجزی کل نفس بما کسبت لا ظلم الیوم ؛ )) (187) امروز به هر کس پاداش اعمالش را خواهیم داد، امروز هیچ ظلمی وجود ندارد)) .
این آیات محکم ، جبر را نفی و معتقدان به آن را محکوم می کند و مانند این آیات در قرآن فراوان است لیکن برای کوتاه نمودن نامه از ذکر آنها خودداری می کنیم و از خداوند توفیق می جوییم . . . )) .
امام هادی به روشی جبر و پیامدهای فاسد آن ، از جمله نسبت دادن جور و ستم به خداوند (( (تعالی عن ذلک علوا کبیرا) )) را بیان نموده و سپس با آیات کریمه قرآن و دلیل وجدانی که کمترین شک و تردید و جدلی را نمی پذیرد بطلان این عقیده سخیف را ثابت کرد .
بعد حضرت به آیاتی استناد می کند که مسؤ ولیت انسان را در برابر نیک و بد خود به صراحت بیان می کند و می گوید : پس از آنکه خداوند به انسان اراده و اختیار داد باید پاسخگوی اعمال خود باشد و نتایج کجرفتاری خود را ببیند و اگر به گناه رو آورد خداوند او را بدین سمت سوق نداده است بلکه انتخاب نادرست و غلط خود او موجب این کار شده است . سپس حضرت به تفویض و ابطال آن می پردازد و می گوید :
امّا نظریه تفویض که امام صادق - علیه السلام - آن را باطل و پیرو آن را خطاکار خواند دیدگاهی است که معتقدان به آن می گویند : خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان واگذاشته است و دیگر کاری با آنان ندارد و آنان را رها کرده است .
نقد و بررسی این نظریه نیاز به دقت و فکر و آگاهی خاصی دارد و اهل بیت عصمت و طهارت ، و عترت پیامبر - علیهم السلام - دقیق ترین بیان را در این زمینه دارند و می گویند :
اگر خداوند امور را به بندگان بسپارد و نسبت به آنان اهمال ورزد باید از نتیجه اعمالشان خشنود گردد و به آنان پاداش دهد و کیفری متوجه بندگان نخواهد بود زیرا خداوند خود آنان را رها کرده است و این ادعا دو مشکل دارد و به دو گونه قابل فرض است :
یا اینکه باید قائل شویم که بندگان ، خدا را مقهور اراده خویش ساخته و آراء خود را تحمیل کرده اند چه خدا پسندد و چه نپسندد که لازم می آید در قدرت خدا سستی حاصل شود و سلطنت حق محدود باشد .
با اینکه فرض کنیم خداوند متعال نتوانست بندگان را به اراده خود فرمان دهد و یا باز دارد و منع کند و از آنان عبودیت بخواهد و نتوانست بر خوشایند و ناخوشایند آنان چیره شود، ناگزیر زمام امر و نهی را به دست آنان سپرد و چون نتوانست آنان را به بندگی وادارد انتخاب کفر و ایمان به اختیار آنان گذاشته شد . تمثیل زیر بیانگر عقیده تفویض است :
((مالکی ، بنده ای را می خرد تا خدمتش کند و حق سروری او را پاس دارد و گوش به فرمان او بوده اوامرش را اطاعت کند . مالک خود را مسلط، نیرومند و حکیم می داند و به بنده خود امر و نهی می کند و وعده پاداش بزرگ در صورت فرمانبرداری و کیفری سخت در صورت نافرمانی به او می دهد لیکن بنده سرکش بنای نافرمانی می گذارد و هیچیک از دستورات مالک را آنچنان که شایسته است انجام نمی دهد و خواست مولا را در نظر نمی گیرد بلکه هر آنچه خود بخواهد انجام می دهد و اختیاردار کار خود می گردد . مالک نیز توان به اطاعت درآوردن بنده را ندارد و نمی تواند او را تحت امر و نهی خود درآورد . ناچار امر و نهی را به خود بنده واگذاشته به هر چه او طبق میل خود می کند راضی می گردد .
روزی مولا بنده را پی فرمانی می فرستد و خواسته خود را صریحا مشخص می کند امّا وقتی بر می گردد خلاف دستور مولا عمل کرده است و مطلوب او را بجا نیاورده است .
مولا می پرسد : چرا بر خلاف دستور من عمل کردی ؟
و بنده سرکش پاسخ می دهد : تو خود، کارها را به من واگذاشتی و من با اعتماد به اختیارات خود هر چه خواستم کردم و اراده شخصی خود را بکار بستم زیرا به کسی که اختیار تام داده می شود دیگر نمی توان امر و نهی کرد و منعی متوجه او نیست . پس می بینیم که تفویض چه بن بستی را در پی دارد لذا محال می باشد . . . )) .
((تفویض )) یعنی اینکه ملتزم گردیم که خداوند اعمال بندگان را به خودشان واگذاشته است و اراده او در این میان نقشی ندارد . امام نیز با دلایل قاطع نادرستی این عقیده و محال بودنش را ثابت می کند و سپس می افزاید :
بنابراین آیا شایسته نیست که فرض کنیم مالک به اندازه کافی بر بنده خود تسلط دارد و او را به اراده خود بکار وا می دارد گاهی او را امر و گاهی نهی می کند و به اندازه مسؤ ولیت به او اختیار می دهد به او همانقدر توان می دهد که اوامر را اطاعت و از نواهی پرهیز کند . هنگام امر و نهی ، پاداش و کفر آنها را نیز به او می شناساند، او را نسبت به انجام اوامر تشویق و درباره ترک منهیات تاءکید می کند، درشتی و نرمی را درهم می آمیزد تا بنده قدر مولا را بداند و اوامر او را (( نصب العین )) قرار دهد، در این صورت عدل و انصاف مولا شامل او بوده و حجت بر او تمام است ، اگر اوامر را اطاعت کند پاداش مولا در انتظار اوست و اگر عصیان ورزد مکافاتی سخت پیش رو خواهد داشت آیا احتمال بالا مقبول تر است یا اینکه بپنداریم : مولا از چیره شدن بر بنده درمانده می گردد و ناچار امور خود را به او واگذار می کند چه بنده عصیان ورزد و چه اطاعت کند مولا را قدرت کیفر دادن نباشد و نمی تواند او را تحت سلطه خود در آورد . در صورتی که با اثبات عجز و ناتوانی ، قدرت و الوهیت نفی می گردد و امر، نهی ، پاداش و کیفر ابطال می شود و مخالفت قرآن را به دنبال دارد زیرا قرآن می گوید :
1 - (( ((و لا یرضی لعباده الکفر و ان تشکروا یرضه لکم )) . )) (188)
((خداوند کفر را برای بندگانش نمی پسندد و اگر سپاسگزاری کنید آن را برای شما می پسندد)) .
2 - (( ((اتقوا اللّه حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون )) . )) (189)
((تقوای خدا را پیشه کنید و حق تقوا را رعایت کنید و جز در حال اسلام و مسلمانی جان نسپارید)) .
3 - (( ((و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون )) )) (190)
((جن و انس را جز برای پرستشم نیافریدم و از آنان روزی نمی خواهم و نمی خواهم که مرا طعام دهند)) .
4 - (( ((و اعبدوا اللّه و لا تشرکوا شیئا)) . )) (191)
((خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار مدهید)) .
5 - (( ((اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و لا تولوا عنه و انتم تسمعون )) . )) (192)
((از خدا و رسول اطاعت کنید و در حالی که می شنوید از او روی مگردانید)) .
پس هر کس که می پندارد خداوند امر و نهی خود را به بندگان واگذاشته است عجز و ناتوانی برای او اثبات کرده است و بر خداوند پذیرش اعمال بندگان را چه نیک و چه بد واجب ساخته است و امر، نهی ، وعد و وعید الهی را باطل قلمداد کرده است ؛ زیرا بندگان با اختیاری که بدیشان داده شده است عمل می کنند و چه کفر را برگزینند و چه ایمان ، نمی توان آنان را تاءیید یا تقبیح کرد چونکه با مشیّت الهی عمل کرده اند . و اگر کسی به تفویض با این معنی و نتایج و پیامدها بگرود، به مخالفت با تمام احکام و آیات الهی و وعد و وعید حق و اوامر و نواهی ربوبی برخاسته است و اهل این آیه خواهد بود که می فرماید :
((آیا به بخشی از کتاب ایمان می آورید و به بخشی کفر می ورزید ؟ سزای آن کس از شما که چنین کند جز خواری در دار دنیا و عذاب سخت آخرت چیز دیگری نخواهد بود و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست )) . (193) منزّه است ذات پاک پروردگار از آنچه اهل تفویض بدان می گروند .
((مفوضه )) عجز را برای خداوند اثبات می کنند و قدرت تامه او را درباره امور بندگان از حضرتش سلب می نمایند . پیامد چنین اعتقادی بیهوده بودن وعده ها و وعیدهای الهی است : ((وعده )) ثواب و بهشت به فرمانبران و ((وعید)) دوزخ همیشگی به معصیت کاران بی معنی خواهد بود زیرا پس از آنکه خداوند نیک و بد امور را به بندگان سپرد و آنان را رها کرد چگونه به آنان پاداش یا کیفر دهد .
امام هادی - علیه السلام - پس از ابطال جبر و تفویض به اثبات نظریه مختار ائمه اهل بیت - علیهم السلام - یعنی (( ((امر بین الامرین )) )) پرداخته می فرماید :
((لیکن ما می گوییم : خداوند عزوجل به قدرت خویش خلق را آفرید و به آنان توانی داد تا او را بپرستند . پس آنان را به آنچه می خواست فرمان داد و از آنچه نمی خواست نهی کرد . از آنان متابعت امرش را پذیرفت و آن را بر ایشان روا دید و آنان را از نافرمانی نهی فرمود و عاصیان را مذمت کرد و بر این معصیت آنان را کیفر داد .
اختیار کامل امر و نهی در دست خداست هر چه را بخواهد بر می گزیند و بدان دستور می دهد و از هر چه مکروه بدارد منع می کند . سرپیچی کنندگان را با همان قدرتی که برای فرمانبری و دوری از گناه و معصیت به آنان داد مجازات می کند و اینست نشانه عدل و انصاف و حکمت بالغه الهی . حضرت حق بر همگان اتمام حجت کرد و هشدارهایش به مردم رسید و دیگر عذری باقی نماند .
گزینش از آن خداست ، برای تبلیغ رسالت و اتمام حجت بر بندگانش هر که را از بندگان بخواهد بر می گزیند . محمّد مصطفی (( - صلی اللّه علیه و آله - )) را به پیامبری برگزیند و او را بر مردم مبعوث ساخت و به تبلیغ پیام و رسالت خویش میان مردمان فرستاد برخی از کفار قریش از روی حسد و تکبر گفتند :
(( ((لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین ؛ )) (194) چرا این قرآن بر مردی بزرگ از دو شهر (مکه و طائف ) نازل نگشت )) .
مقصود آنان امیة بن ابی الصلت و ابو مسعود ثقفی بود . خداوند عدم اختیار آنان را در انتخاب پیامبر و نادرستی عقایدشان را بدین گونه پاسخ داد :
(( ((اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا ربک خیر مما یجمعون )) . )) (195)
(((ای پیامبر) آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند (نه چنین نیست ) این ماییم که معیشت آنان را در زندگی دنیوی میانشان قسمت کردیم و گروهی را بر گروهی دیگر برتری دادیم تا برخی ، گروهی دیگر را به کار گیرند، در حالی که رحمت پروردگارت از آنچه گردآوری می کنند نکوتر است )) .
برای همین است که خداوند هر چه را بپسندد اختیار می کند و هر چه مکروه دارد از آن نهی می کند و هر که از او اطاعت کند پاداش می گیرد و هر کس معصیت کند مجازات می گردد .
اگر خداوند اختیار امور را به بندگان سپرده بود در آن صورت به قریش اجازه می داد تا امیة بن ابی الصلت یا ابو مسعود ثقفی را به پیامبری برگزینند؛ زیرا به نظر آنها این دو تن از محمّد مصطفی (( - صلی اللّه علیه و آله - )) برتر بودند !
هنگامی که خداوند مؤ منین را تاءدیب کرد و فرمود :
(( ((و ما کان لمؤ من و لا مؤ منة اذا قضی اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم )) . )) (196) ((هیچ مرد و زن مؤ منی را نرس که پس از تصمیم خدا و پیامبر بر امری ، درباره آن مطلب از خود اختیاری داشته باشند)) .
به آنان اجازه نداد که طبق هواهای خود اختیاری داشته باشند و تنها از آنان پذیرفت که تابع اوامر الهی به وسیله پیامبر برگزیده حق باشند و از دستورات او اطاعت کامل کنند، پس هر کس او را اطاعت کند بر صواب خواهد بود و هر کس عصیان کند گمراه می گردد و از جاده حقیقت دور می شود، حجت بر او تمام شده و توجیهی برای او باقی نمی ماند لذا مشمول پاداش الهی نمی گردد و سزای عصیان و ضلالت خود را خواهد دید . . . )) .
در این فراز امام هادی به اثبات اندیشه اصیل امامان اهل بیت در این باره یعنی (( ((امر بین الامرین )) )) می پردازد؛ اندیشه ای که بر بنیادهای استوار عقل و منطق و آگاهی قرار دارد و از گزند هر گونه شبهه ای در امان است .

قسمت چهارم

استاد بزرگوار ما حضرت آیة اللّه خوئی در بحث های اصول خود به گونه ای دقیق این نظریه را مورد بررسی قرار داده و یا دلایل عقلی آن را مبرهن ساخته اند . ایشان از جمله گفته اند : ((این مساءله تعبدی نیست بلکه تنها راه حل عقلی و درستی که بتوان با آن مشکل جبر و تفویض را حل کرد منحصر است در قبول کردن مساءله (( امر بین الا مرین . ))
تفصیل مطلب چنین است :
هر عملی که از انسان سر می زند مشروط به دو مقدمه است :
1 - زندگی ، قدرت ، علم و شرایطی مانند اینها .
2 - خواست و مشیتی که برای ایجاد عملی در خارج بکار گرفته می شود و اراده ای که پس از تحقق آن می توان دست بکاری زد .
اولین مقدمه قطعا به وسیله خداوند به انسان افاضه می گردد و پیوندی ناگسستنی با ذات حق دارد و در حقیقت ارتباط محض است نه اینکه وجود مستقل داشته باشد و بعدا مرتبط گردد بلکه مانند پرتو آفتاب همه هستی خود را از خورشید می گیرد، و اگر ارتباط و افاضه خدایی لحظه ای قطع گردد؛ فرو ریزند قالب ها و زندگی که اولین شرط وجود هر عملی است از بین خواهد رفت .
امّا دومین مقدمه یعنی اراده و مانند آن که ظاهرا متعلق به انسان است هنگامی محقق می شود که مقدمه اول موجود باشد و در حقیقت وجودش منوط به وجود مقدمه اول است و فرع آن بشمار می رود . پس اگر یکی از این دو مقدمه نباشد هیچ فعلی صورت نمی گیرد و حصول هر عملی موقوف به افاضه این دو مقدمه است بنابراین هم می توان فعلی را به خداوند نسبت داد و هم به انسان .
برای توضیح این مطلب مثالی عرفی می زنیم تا این سه نظریه یعنی جبر، تفویض و (( ((امر بین الامرین )) )) از یکدیگر متمایز گردند : افعالی که از بشر صادر می شود سه گونه است :
اوّل :
افعالی که بدون اختیار و اراده انسانی از وی صادر می شود و کمترین قدرتی بر کنترل آن ندارد مثلا شخصی را فرض کنیم دستش رعشه و لرزش دارد و او نمی تواند جلو این رعشه را بگیرد، حالا مولا شمشیر برّانی در کفش می گذارد و فرض می کنیم مردی در آنجا خوابیده است و موقعیت طوری است که سقوط شمشیر و کشته شدن آن شخص حتمی به نظر می رسد اندکی بعد شمشیر از کف لرزان مرد می افتد و مرد خوابیده را می کشد، در اینجا عقلای عالم مسؤ ول این حادثه را کسی می دانند که شمشیر در کف لرزان آن مرد گذاشته است و او را سرزنش و ملامت می کنند نه آن کس که شمشیر در دستش بوده است حقیقت و محتوای نظریه ((جبر)) همین است .
دوّم :
افعالی که مستقلا از بشر صادر می گردد و نیازی به دیگری نیست مثلا فرض کنیم مولا شمشیر برنده ای به دست آزاد مردی که اختیاردار خود است و اراده خود را می تواند اعمال کند بدهد، در این صورت اگر قتلی اتفاق افتد همگان قاتل شمشیر به دست را مسؤ ول می دانند و کمترین ملامتی متوجه دهنده شمشیر نیست هر چند او بداند دادن این شمشیر منجر به قتل می گردد و توان باز پس گرفتن آن را هر وقت بخواهد داشته باشد لیکن هیچیک از این احتمالات ، او را مسؤ ول نخواهد ساخت و تنها کسی که توبیخ و ملامت متوجهش می باشد شخص قاتل است ؛ زیرا فرض ما این بود که او اختیار کامل رفتار خود را دارد و به تنهایی از عهده انجام خواسته خویش بر می آید . اینست مفهوم حقیقی نظر به ((تفویض )) .
سوّم :
افعالی که با اراده و اختیار بشر از او صادر می گردد لیکن عامل و فاعل در ذات خود نیاز دمادم به نیروی دیگری دارد و اگر یک آن مدد و نیروی خارجی قطع گردد او را دیگر توان کاری نباشد و در میان راه باز ایستد؛ مثلا فرض کنید مولا بنده ای فلج دارد که هیچ کاری نمی تواند انجام دهد و از جای خود تکان نمی خورد مولا به تن او جریان برق وصل و به وسیله شوک الکتریکی تن بیجان او را به حرکت در می آورد و بنده پس از آن قادر به فعالیت شده به راحتی شروع به تکان دادن اندام های خود می کند امّا این جریان برق در اختیار مولا است و هر وقت آن را قطع کند بنده اش به حالت فلج سابق باز می گردد و توان حرکت را از دست می دهد در این صورت اگر بنده با جریان برق به راه افتد و کسی را بکشد و مولا از این مساءله با خبر باشد فعل بنده را هم می توان به خودش نسبت داد و او را مسؤ ول قتل دانست و هم به مولا؛ به بنده می توان نسبت قبل داد زیرا او پس از نیرو گرفتن از جریان برق قادر به قتل گردید و می توانست از کشتن اجتناب ورزد امّا با اختیار و اراده خود مرتکب قتل شد .
قتل را به مولا نیز می توان منسوب داشت زیرا او به بنده قدرت و توان حرکت در همه حال حتّی هنگام ارتکاب قتل داده است و می تواند هر وقت بخواهد قدرت او را معلق کند . اینست مفهوم واقعی (( ((امر بین الامرین . . . )) . )) (197)
حضرت آیة اللّه خوئی در شرح و بسط نظریه (( ((امر بین الامرین )) )) - که مورد قبول ائمه اهل بیت است - حق مطلب را ادا فرموده است و با دلایل عقلی و نقلی آن را تثبیت نموده و درست ترین راه حل جبر و تفویض را همین می داند و تبعیت و التزام بدان را بر همگان لازم می شمارد .
برگردیم به دنباله نامه امام هادی - علیه السلام - و فرمایش ایشان که می فرماید :
اینست حد وسط دو نظریه دیگر : نه جبر است و نه تفویض . و امیرالمؤ منین (( - صلوات اللّه علیه - )) در پاسخ سؤ ال عبایة بن ربعی اسدی از قدرت بشر همین را گفت .
عبایه از حضرت پرسید : ما این توان و نیرو را که به کمک آن بر می خیزیم ، می نشینیم و فعالیت می کنیم از کجا داریم ؟
حضرت امیرالمؤ منین - علیه السلام - پاسخ داد : از استطاعت و قدرتی که داری پرسیدی آیا این قدرت را به تنهایی و بدون خداوند مالکی یا آنکه با خداوند در آن انباز و شریکی هستی ؟
عبایه سکوت کرد حضرت - علیه السلام - فرمود : ای عبایه بگو .
گفت : چه بگویم ؟
امیرالمؤ منین - علیه السلام - پاسخ داد : این توان و نیرو را بدون خداوند دارم تو را می کشم و اگر بگویی آن را با مشارکت خداوند دارم باز تو را خواهم کشت .
عبایه گفت : یا امیرالمؤ منین پس چه بگویم ؟
حضرت - علیه السلام - پاسخ داد : بگو : این قدرت را به وسیله خداوند دارم و تو به تنهایی این قدرت را دارد پس اگر به تو قدرت دد عطا و بخشش اوست و اگر از تو سلب کند آزمایش و ابتلای اوست . او مالک آن چیزی است که به دیگران داده است و بر آنچه تو را توانا ساخته است قادر و تواناست . آیا نشنیده ای مردم هنگام درخواست نیرو و قوت می گویند : (( لا حول و لا قوة الا باللّه )) (جز به وسیله خدا هیچ نیرو و قدرتی وجود ندارد) .
عبایه گفت : یا امیرالمؤ منین ! معنی و تاءویل این جمله چیست ؟
حضرت فرمود : ((هیچ نیروی باز دارنده از معاصی الهی جز به نگهداری و عصمت خدایی وجود ندارد و ما جز با یاری خدا قدرتی برای اطاعت اوامر الهی نداریم )) .
عبایه پس از شنیدن سخنان مولای متقیان از جا جست و دست و پای حضرت را بوسید . . .
بدین ترتیب حضرت امیرالمؤ منین بر نظریه (( ((امر بین الامرین )) )) به عنوان یکی از ضروریات دین اسلام تاءکید می ورزد و آن را از شالوده های تفکر دینی می شمارد .
حضرت امام هادی - علیه السلام - ادامه می دهد : از امیرالمؤ منین نقل شده است که وقتی ((نجده )) نزد حضرت آمده از ایشان درباره شناخت خدا پرسش کرد و گفت : یا امیرالمؤ منین ! با چه خدایت را شناختی ؟
حضرت پاسخ داد : به وسیله نیروی تمیز و تشخیصی که به من داده است و خردی که مرا رهنمون کرده است .
نجده گفت : آیا این خصیصه ذاتی و نهادی شماست و بر آن آفریده شده اید ؟
حضرت فرمود : اگر ذاتی من بود نه بر نیکوکاری تحسین می شدم و نه بر کار بد ملامت می دیدم ، علاوه بر آن نیکوکار را می بایست بیش از بدکار سرزنش کرد . پس دانستم خداوند ابدی و پایدار است و هر چه جز او پدیده های نابود هستند و قدیم مانند پدیده فناپذیر نیست .
نجده پرسید : یا امیرالمؤ منین می بینم حکیم شده ای .
حضرت فرمود : ((مخیّر هستم و مختار اگر به جای خوبی بدی کنم مجازات می شوم )) .
همچنین از امیرالمؤ منین روایت شده است که : مردی پس از بازگشت لشکریان از صفین حضرت را مخاطب ساخته گفت : یا امیرالمؤ منین به ما بگو آیا حرکت ما به سوی شام طبق قضا و قدر الهی بوده است ؟
حضرت فرمود : آری ای پیر ! هیچ فراز و نشیبی پشت سر نگذاشتید مگر اینکه مطابق قضا و قدر الهی بود .
آن مرد گفت : پس رنج و تلاش خود را بیهوده فرض کنیم .
حضرت پاسخ داد : ای مرد آرام باش تلاش و حرکت و اقامت شما تماما نزد خداوند پاداشی بزرگ دارد . رفت و بازگشت و اقامت شما در مسیر شام و دیگر کارهایتان اختیاری بود و اکراه و اجباری از طرف خداوند بر شما وارد نشده بود . شاید پنداشته ای این قضایی حتمی و لا یتغیر بود و قدری اجتناب ناپذیر، اگر چنین بود پاداش و کیفر باطل می گشت و نوید و وعید ساقط می شد و هیچ کس پایبند حقیقت نمی گشت این ادعای بت پرستان و پیروان شیطان است .
خداوند متعال در حالی به مردمان امر کرد که آنان اختیار داشتند و نهی حضرت حق برای هشدار دادن بود نه کسی را مجبور به اطاعت کرد و نه کسی توانست با عصیان خود خدا را مغلوب کند .
((خداوند آسمان ها و زمین و هر چه را میان آنهاست به باطل نیافرید این پندار کفر پیشگان است پس وای بر آنان از آتش دوزخ )) .
پیرمرد از جا برخاست و سر امام را بوسید و ابیاتی بدین مضمون سرود :
(( انت الامام الذی نرجو بطاعته
یوم النجاة من الرحمن غفرانا . . . ))
((تو آن امامی هستی که ما با پیروی از او روز قیامت امید آمرزش از پروردگارمان را داریم )) .
((موارد مبهم و مشکل دین ما را بیان کردی پس خدایت جزای خیر دهد و رضوان او شامل تو باد)) .
((هیچ عذری نداری که کار زشتی از روی عصیان و ستمگری انجام دهی و آنگاه خود را مجبور بپنداری )) .
امیرالمؤ منین - علیه السلام - طبق مفاد قرآن اعتقاد به جبر و تفویض را موجب خروج از دین و تکذیب کتاب می داند و بر آن استدلال می کند . پناه می بریم به کفر و گمراهی ؛ ما نه جبر را می پذیریم و نه تفویض را بلکه : (( ((منزلة بین المنزلتین )) )) را عقیده درست و صحیح می دانیم یعنی معتقد به امتحان و آزمایش به وسیله نیرویی هستیم که خداوند به ما داده است و این چیزی است که قرآن بر آن گواه است و پیامبر (( - صلی اللّه علیه و آله - )) و ائمه اطهار - علیهم السلام - بدان گرویده اند . . .

قسمت پنجم

امام هادی با روایت جدش امیرالمؤ منین نادرستی جبر و تفویض را آشکار ساخته سپس به آوردن چند مثال برای تاءیید گفته های خود می پردازد . حضرت در دنباله نامه افزود :
((و نمونه امتحان به وسیله توان و قدرت ، نمونه مردی است که بنده ای و مال بسیاری دارد و می خواهد در عین اینکه سرانجام بنده را می داند او را بیازماید، پس به او هر چه از مال خواسته داده و راه هایی را به او نشان داده و از او خواسته است تا این اموال را در این راه ها خرج کند و به او گفته از کارهایی که مولا نمی پسندد اجتناب کند و پولی در آن راه صرف ننماید . این دارایی در هر دو راه صرف می گردد (یکی اموال را در راه رضای مولا خرج می کند و دیگری در راه مخالف خواسته او) مالک او را در خانه ای موقتی منزل می دهد و به او می گوید که این جایگاه همیشگی نیست و بزودی باید به خانه ای ابدی وارد گردد که در آن پاداش و کیفری دائم برقرار است ، اگر بنده مال را در راه رضای مولا صرف کند به پاداش پایدار در آن خانه ابدی دست خواهد یافت و اگر مال را در راه مخالفت و عصیان مولا خرج کند در آن جایگاه همیشگی کیفری پا برجا در انتظارش می باشد .
مولا از همان آغاز مدت معینی را برای اقامت بنده در این خانه ناپایدار در نظر گرفته است و وعده داده است در این فرصت مال را در اختیار بنده بگذارد و آن را باز پس نگیرد و پس از بسر آمدن مدت معین ، مولا مال و بنده را می گیرد زیرا مولا منصف به وفا، عدالت ، انصاف و حکمت است و به وعده خود وفا نموده است . آیا در این صورت شایسته تر نیست که اگر بنده طبق اوامر مولا عمل کرده باشد و اموال را در راه رضای او خرج نموده باشد، مولا که حکمت و عدل محض است به پاداش ، او را در خانه ای جاویدان متنعم گرداند و او را با تفضلات خویش گرامی بدارد .
و اگر بنده در آن خانه گذرا خلاف دستور مولا عمل کند و اموال را در راهی صرف کند که مولا آن را نهی کرده است در این صورت لازم است که مولا او را به کیفر جاوید در خانه آخرت برساند و در این کار بر او ستمی نکرده است زیرا پیشاپیش ، وعده و وعید خود را بیان نموده است و توانایی و سیطره مولا او را بر ایفای مواعید خویش قادر می سازد .
امّا مولا همان خداوند متعال است و امّا بنده ، همان بنی آدم آفریده شده است و امّا ((مال )) قدرت فراگیر خداوندی است و امتحانش اظهار ((حکمت و قدرت )) است و خانه گذرا ((دنیاست )) و برخی از اموالی که در اختیار بنده است همان توان و قدرت انسان است . راه هایی که خداوند فرموده مال را در آن صرف کنند همان توانایی پیروی از پیغمبران و اقرار به آن چیزی است که از طرف خداوند آورده اند . و امّا اجتناب از راه هایی که خدا نهی کرده است راه های شیطان است ، وعده مولا نعمت همیشگی یعنی ((بهشت )) است . (و خانه گذرا، دنیاست ) و خانه پایدار ((آخرت )) است و عقیده میان جبر و تفویض همان اختیار و آزمایشی است که به وسیله نیروی بنده که از خداوند بدو داده شده است به عمل می آید .
استطاعت در پنج مورد است که امام صادق آنها را نام برده است و فرموده همه امور در این پنج مورد خلاصه می گردند و من (( - ان شاء اللّه - )) با استشهاد به آیات قرآن آنها را توضیح می دهم .
این مثال که به وسیله حضرت بکار رفته است ، به صراحت آدمی را مالک اراده خود و مختار در رفتارش معرفی می کند . اگر انسان پروردگارش را اطاعت کند با اراده و آزادانه اینکار را کرده است و بر آن مجبور نبوده است و اگر عصیان ورزد مسؤ ول عواقب عصیانش می باشد زیرا مجبور به معصیت و کجروی نبوده است .
این مطلب جوهر (( ((امر بین الامرین )) )) است که به وسیله ائمه اهل البیت ارائه شده و چون مروارید بی مانندی در مخزن اندیشه ها می درخشد .
به بیانات امام باز گردیم : حضرت فرمود :
((امّا سخن امام صادق درباره صحت خلقت یعنی انسان کمال آفرینش ، کمال حواس ، عقل استوار و قدرت تمیز و گویایی زبان را دارد و این معنی سخن خداست که می فرماید :
(( ((و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا)) . )) (198)
((و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و در خشکی و دریا برایشان مرکب فراهم ساختیم و از غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بخشیدیم )) .
خداوند متعال خبر داده است که بنی آدم را به سبب خرد و گویایی ، بر تمام موجوداتی که بشر می تواند درک کند چه درندگان و بهائم و چه موجودات دریایی و هوایی برتری داده است و اینست تفسیر سخن خداوند که می فرماید :
(( ((لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ؛ )) (199) ما انسان را در بهترین قوام و نیک ترین بنیاد آفریدیم )) .
و آیه شریفه : (( ((یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ، الذی خلقک فسواک فعدلک ، فی ای صورة ما شاء رکبک )) . )) (200)
((ای انسان چه چیز تو را به خداوند کریمت مغرور کرده است خدایی که تو را آفرید و به صورتی کامل بیاراست و معتدل ساخت و در هر پیکره ای که خواست تو را ترکیب بندی نمود)) و آیات بسیار دیگر .
پس اولین نعمت خدا بر انسان سلامتی خرد، برتری او بر بسیاری از مخلوقات بخاطر کمال عقل و امتیاز نطق و بیان است زیرا تمام جنبدگان روی زمین با حواس خود زیست و راه کمال را طی می کنند و این تنها بنی آدم است که با نطق و گویایی خویش بر موجوداتی که تنها به وسیله حواس ادراک می کنند برتری یافته است . همین نطق سبب گشته تا خداوند او را مالک دیگر مخلوقات کند تا جایی که به امر و نهی آنان بپردازد و آنها مسخر وی گردند همانگونه که خداوند می فرماید :
(( ((کذلک سخرها لکم لتکبروا اللّه علی ما هداکم ؛ )) (201) و چنین است که بهائم را مسخر شما ساخت تا خداوند را به سبب هدایت کردن شما، تکبیر گویید و بزرگ شمارید)) .
و فرمود : (( ((و هو الذی سخر البحر لتاءکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها)) . )) (202)
((و اوست که دریاها را مسخر شما ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورهایی برای پوشش استخراج کنید)) .
و : (( ((و الانعام خلقها لکم فیها دف و منافع و منها تاءکلون و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تشرحون و تحمل اثقالکم الی بلد لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس )) . )) (203)
((و چهارپایان را برای شما آفرید تا از پوشش (پوست ) و دیگر منافع آن بهره مند شوید و از آن بخورید و از زیبایی آنها هنگام رفت و آمد و آسایش برخوردار گردید و بارهای شما را به شهری که جز با سختی جان ، بدان نتوان رسید حمل کنند)) .
از این جهت است که خداوند او را فرا می خواند تا مطیع اوامر الهی گردد و راه حق را بپوید زیرا خلقت معتدل ، گویایی کامل ، معرفت و قدرتی که بتوانند بدان وسیله خدا را بپرستند، آدمی را بر موجودات دیگر برتر و گرامی تر ساخته است زیرا خداوند می فرماید :
(( ((فاتقوا اللّه ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا؛ )) (204) هر چه در توان دارید تقوای خدا را پیشه کنید و بشنوید و اطاعت نمایید)) .
و : (( ((لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها؛ )) (205) خداوند به کسی جز به اندازه ای که داده تکلیف نمی کند)) .
و آیات بسیار دیگری . پس اگر خداوند یکی از حواس بندگان را برگیرد تکلیف مشروط به آن حس را نیز از او بر می دارد چنانچه می فرماید :
(( ((لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج ؛ )) (206) بر نابینا حرجی نیست و بر لنگ حرجی نیست )) .
خداوند جهاد و هر عملی که نیازمند بینایی و سلامت پا است از این افراد برداشته است همچنانکه بر صاحبان تمکن حج و زکات را واجب کرده است زیرا استطاعت آنها را به او داده است و بر تهیدست حج و زکات را واجب نساخته است و خود فرموده :
(( ((و للّه علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا)) . )) (207)
((خدای را بر مردم حج کردن خانه کعبه است بر هر که بدان راه برد)) .
همچنان که خداوند درباره ظهار می فرماید :
(( ((والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة - الی قوله - فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا)) . )) (208)
((و آنانکه از همسران ظهار کنند سپس از گفته خود برگردند باید بنده ای آزاد کنند - تا آنجا که می فرماید - پس هر که استطاعت آن را ندارد باید شصت مسکین را اطعام کند)) .
همه اینها را دلیل بر آنست که خداوند پس از داد توان و استطاعت به بندگان آنان را مکلف ساخته است و از هر چه نهی کرده با بدان دستور داده مقدور بندگان بوده است و اینست معنی ((سلامتی خلقت )) .
و امّا سخن امام صادق درباره آزادی راه یعنی آنکه کسی مانع آدمی نگردد و او را از انجام دستورات الهی باز ندارد مانند سخن خداوند درباره آنکه ناتوان است و راه بجایی ندارد و نمی تواند چاره ای بیندیشد . و اینست آنچه خداوند متعال در این باره فرموده است :
(( ((الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا)) . )) (209)
((مگر مردان ، زنان و کودکان ناتوانی که چاره ای نمی توانند بیندیشند و راهی پیدا نمی کنند)) .
و بدینسان گفته است که مستضعف و ناتوان آزادی عمل ندارد و راهش بسته است و اگر سخنی (به خلاف حق از روی تقیه ) بگوید مادام که در دل ، ایمانش استوار است اشکالی ندارد .
و امّا مهلت در وقت ، دوران عمری است که آدمی از هنگام وجوب معرفت (بلوغ ) تا هنگام مرگ از آن بهره مند است پس هر که در جستجوی حق بمیرد و به کمال آن نرسد عاقبت به خیر است به فرموده خداوند :
(( ((و من یخرج من بیته مهاجرا الی اللّه و رسوله . . . ؛ )) (210) هر که از خانه اش برای مهاجرت به سوی خدا و رسولش خارج گردد . . . )) .
و اگر به تمامی دستورات شریعت عمل نکرده باشد شاید نتوانسته و فرصت آن را نداشته است لذا مسؤ ول و معاقب نمی باشد . همانگونه که خداوند بر بالغان ، اموری را ممنوع و حرام کرده است که بر خردسالان تا هنگام بلوغ روا و مجاز است .
خداوند در قرآن شریف می فرماید :
(( ((و قل للمؤ منات یغضضن من ابصارهن . . . ؛ )) (211) و به زنان مؤ من بگو چشم فرو پوشند و خیره نگردند . . . )) .
که نشان دادن مواضع زینت به اطفال را برای زنان جایز ندانسته است و احکام مکلفین بر کودکان باز نمی گردد .
و امّا ((زاد)) یعنی توشه و امکاناتی است که بنده به کمک آنها قادر به اجرای دستورات الهی می گردد و خداوند می فرماید : (( ((ما علی المحسنین من سبیل ؛ )) (212) بر محسنان و نیکوکاران مسؤ ولیتی نیست )) .
آیا نمی بینی خداوند عذر تهیدستان را که چیزی برای انفاق کردن ندارند می پذیرد و حجت را بر دارندگان زاد و مرکب ، حج و جهاد تمام می داند و موارد مشابه دیگر . همچنانکه پروردگار عذر فقیران را می پذیرد و برایشان حقی در اموال توانگران قرار می دهد و می فرماید :
(( ((للفقراء الذین اءحصروا فی سبیل اللّه . . . ؛ )) (213) برای فقیرانی که در راه خدا درمانده و تهیدست گشته اند . . . )) .
و دستور می دهد تا از آنان درگذرند و آنان را به تهیه آنچه ندارند و نمی توانند مکلف نمی سازد .

قسمت ششم

و امّا سخن امام صادق در سبب ((مهیّج )) پس آن نیت و انگیزه ای است که آدمی را به انجام هر کاری وادار می کند و جایگاه آن قلب است . پس اگر کسی کاری انجام دهد و ظاهرا متدین به دینی باشد امّا قلبا اعتقاد کامل پیدا نکرده باشد خداوند متعال عملی را جز با نیت صادق از او نخواهد پذیرفت و لذا درباره منافقان می فرماید :
(( ((یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم ، و اللّه اعلم بما یکتمون )) . )) (214)
((به زبان ، چیزهایی می گویند که در دل به آن باور ندارند و خداوند بدانچه پنهان می کنند داناتر است )) .
سپس در توبیخ و سرزنش مؤ منین این آیه را بر پیامبرش (( - صلی اللّه علیه و آله - )) نازل کرد :
(( ((یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون . . . )) )) (215)
((ای کسانی که ایمان آورده اید چرا می گویید آنچه را که انجام نمی دهید . . . )) .
پس اگر شخصی سخنی به زبان آورد و قلبا به آن ایمان داشته باشد این اعتقاد و انگیزه او را بر آن می دارد تا گفته اش را با کردار، صادق گرداند ولی اگر به دل اعتقادی نداشته باشد، حقیقت گفتار آشکار نخواهد شد .
خداوند متعال در مواردی که مانعی وجود داشته باشد ایمان قلبی را جایز (کافی ) دانسته است اگر چه رفتاری خلاف آن اعتقاد از شخص سر بزند و در این مورد فرموده است که :
(( ((الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ؛ )) (216) مگر کسی به اکراه واداشته شود (و اظهار کفر کند) در حالی که قلب او به وسیله ایمان مطمئن و استوار است )) .
و آیه دیگری که می گوید :
(( ((لایؤ اخذکم اللّه باللغو فی ایمانکم )) (217) خداوند شما را به سبب سوگندهای بیهوده و سهوی مؤ اخذه نمی کند)) .
قرآن و اخبار پیامبر گواهی می دهند که ((قلب )) سرور تمامی حواس است و افعال آنها را تصحیح می کند و آنچه را که قلب تصحیح می نماید چیزی نمی تواند باطل کند .
اینست شرح مثال های پنجگانه ای که حضرت امام صادق - علیه السلام - آنها را پایه های : (( ((منزلة بین المنزلتین )) )) یعنی میان جبر و تفویض معرفی کرد . پس اگر بنده ای تمامی این موارد پنجگانه را بطور کامل در اختیار داشت بر او واجب است تمام اوامر الهی را اطاعت کند و از رسول اکرم پیروی نماید و اگر کسی یکی از این خصال پنجگانه را فاقد بود عمل مشروط به آن خصلت از او ساقط می گردد .
امام هادی - علیه السلام - مثال های پنجگانه را که به وسیله امام صادق بیان شده بود به گونه ای مشروط و با بیانی فلسفی به بحث می گیرد و با شیوه ای منطقی و با استشهاد از آیات قرآن نتایج آنها را بیان می نماید سپس امام می افزاید : و امّا شواهد قرآنی بر آزمایش و امتحان انسان با استطاعتی که دارد و آیاتی که بیانگر (( امر بین الامرین )) باشند بسیارند که ما برخی را متعرض می گردیم : خداوند متعال فرمود :
(( ((و لنبلونکم حتّی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم )) . )) (218)
((ما شما را آزمایش خواهیم کرد تا بدانیم مجاهدان و صابران از شما را)) .
- و : (( ((سنستدرجهم من حیث لا یعلمون ؛ )) (219) از راهی که ندانند آنان را به آزمون خواهیم گذاشت )) .
- و : (( ((الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون )) . )) (220)
((الم ، آیا مردم پنداشتند اینکه بگویند ایمان آوردیم آنان را وامی گذارند و آزمایش نمی شوند)) .
همچنین خداوند درباره ((فتنه )) که به معنی آزمایش است می فرماید : (( ((و لقد فتنا سلیمان ؛ )) (221) و ما سلیمان را آزمودیم )) .
و در قصه موسی - علیه السلام - می فرماید : (( ((فانا قد فتنا قومک من بعدک و اضلهم السامری ، )) (222) پس ما بعد از تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد)) .
و حضرت موسی می گوید : (( ((ان هی الا فتنتک ؛ )) (223) آن نبود مگر فتنه تو (یعنی آزمایش تو) . (224)
برخی از آیات با دیگری مقایسه می شوند و گروهی شاهد بعضی دیگر می گردند . و امّا آیاتی که از بلوا یعنی آزمایش سخن می گویند عبارتند از :
1 - (( ((لیبلوکم فیما آتاکم ؛ )) (225) تا شما را در آنچه داده است بیازماید و امتحان کند)) .
2 - (( ((ثم صرفکم عنهم لیبتلیکم ؛ )) (226) سپس شما را از آنان منصرف ساخت تا امتحانتان کند)) .
3 - (( ((انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنة ؛ )) (227) ما آنان را امتحان نمودیم همانطور که صاحبان باغ را امتحان کردیم )) .
4 - (( ((خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا؛ )) (228) مرگ و زندگی را آفرید تا شما را امتحان کند کدام ، عملی نیکوتر دارد)) .
5 - (( ((و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات ؛ )) (229) و آنگاه که ابراهیم را پروردگارش به کلماتی امتحان کرد)) .
6 - (( ((و لو یشاء اللّه لانتصر منهم و لکن لیبلوکم بعضکم ببعض )) . )) (230)
((و اگر خدا می خواست از آنان انتقام می کشید لیکن تا بعضی را به وسیله بعضی امتحان کند)) .
هر چه از آیات از بلوا (و فتنه ) سخن می گویند مراد اختیار و آزمایش است و ما برخی را ذکر کردیم و امثال آنها در قرآن فراوان می باشد و همه این آیات وجود آزمایش و امتحان را اثبات می کنند . خداوند متعال خلق را بیهوده نیافرید و آنان را به خود وانگذاشت و حکمت خود را به عنوان بازی به نمایش نگذاشت و بدین مطلب خبر داد . در قرآن کریم فرمود :
(( ((افحسبتم انما خلقناکم عبثا؛ )) (231) آیا پنداشتید ما شما را بیهوده آفریدیم )) .
اگر کسی بگوید : آیا خداوند آینده بندگان را نمی دانست که خواست آنان را امتحان کند ؟
ما در جواب می گوییم : آری خداوند قبل از خلقت می دانست عاقبت یکایک آنها چه خواهد بود و لذا فرمود :
(( ((و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه ؛ )) (232) و اگر آنان باز گردند، بدانچه قبلا از آن نهی شده بودند خواهند پرداخت )) .
لیکن خداوند آنان را امتحان می کند تا عدل خود را به آنان نشان دهد و آنان را جز با حجت و پس از تباهکاری کیفر ندهد و خود حضرت باریتعالی در این باره می فرماید :
(( ((و لو انا اهلکناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الینا رسولا)) . )) (233)
((اگر آنان را پیش از بعث رسل معذب و هلاک می ساختیم هر آینه می گفتند : پروردگارا ! چرا پیامبری و رسولی به سوی ما نفرستادی )) .
(( - ((و ما کنا معذبین حتّی نبعث رسولا؛ )) (234) ما هرگز کیفر دهنده نبودیم مگر پس از آنکه پیامبری بفرستیم )) .
(( - ((رسلا مبشرین و منذرین ؛ )) (235) رسولانی نوید دهنده و بیم دهنده )) .
پدر آزمایش از خدا نسبت به بنده ای که استطاعت دارد و آن را از خداوند دریافت کرده است ، عقیده میان جبر و تفویض می باشد و قرآن همین را می گوید و اخبار از ائمه اهل البیت گواه صادق این نظریه می باشند .
پس اگر بگویند : با آیاتی مشابه این آیه چه می کنید که می گوید :
(( ((یضل من یشاء و یهدی من یشاء؛ )) (236) خداوند هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می سازد)) .
جواب می دهیم : در این دسته از آیات مجاز بکار رفته است و همه این آیات دو معنی دارند :
اولا : از قدرت خداوندی خبر می دهد یعنی آنکه خداوند بر هدایت کردن هر کس و گمراه ساختن هر که قادر و تواناست و اگر آنان را با قدرت خود بر هدایت یا ضلالت مجبور سازد نه آنان را پاداشی لازم است و نه کیفری ، به همان گونه که در نامه شرح دادیم .
ثانیا : و امّا معنی دیگر آنست که نشان دادن راه و تعیین مسیر از آن خداست . در این معناست که خداوند می فرماید :
(( ((و امّا ثمود فهدیناهم - اءی عرفناهم - فاستحبوا العمی علی الهدی )) . )) (237)
((و امّا ثمود را هدایت کردیم - یعنی راه را به آنان نشان دادیم - پس آنان کوری را بر هدایت مقدم داشتند)) .
پس اگر آنان را بر هدایت مجبور ساخته بود قادر نبودند گمراه گردند . آنطور نیست که هر آیه متشابهی را یافتیم آن را بر آیات محکم کتاب که دستور داده شده ایم به آن تمسک کنیم حجت قرار دهیم و صریح آیه قرآن را فراموش کنیم که می فرماید :
(( ((منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاءویله )) . )) (238)
از قرآن برخی آیات محکم هستند که (( ((ام الکتاب )) )) بشمار می روند و برخی دیگر ((متشابهات )) هستند پس کسانی که در دلشان کجی و انحراف است آیات متشابه را برای فتنه و تاءویل پیروی می کنند)) .
و همچنین خداوند فرمود :
(( ((فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه . . . )) )) (239)
((پس بشارت ده به بندگانم آنانی که سخن را می شنوند و بهترین آن را پیروی می کنند یعنی محکمترین و مشروح ترین آن را، آنانند هدایت یافتگان الهی و آنان خردمندان هستند . . . )) .
خداوند ما و شما را توفیق کردار و گفتاری را که دوست دارد و مورد رضای اوست بدهد و ما و شما را به فضل و منت خویش از معاصی دور دارد . سپاس بسیار خدای را سپاسی که شایسته اوست و درود و صلوات خدا بر محمّد و اهل بیت طاهرش باد (( و حسبنا اللّه و نعم الوکیل . . . )) (240)
این نامه که حامل گرانبهاترین میراث های علمی و فلسفی اسلام بشمار می رود بخش کوچکی از قدرت بی نظیر علمی امام را نمایان می کند . حضرت در این نامه اوهام و ادعاهای اشاعره و معتزله را نقش بر آب می کند و بی پایگی عقاید آنان را آشکار می سازد و با دلایل قاطع و استوار، نظریه متبع ائمه اهل البیت یعنی (( ((امر بین الامرین )) )) را که از دقیق ترین نظریات فلسفی اسلام است اثبات می نماید . در این جا نامه امام به پایان می رسد و ما نیز سخن از برخی بحث های فلسفی و کلامی حضرت را خاتمه می دهیم .

دعاهای حضرت

 

اشاره

نیایش های ائمه اطهار از جمله گرانقدرترین میراث اسلامی بشمار می رود و حاوی زیباترین و عمیق ترین جلوه های دینی است که ما در اینجا به برخی از جنبه های آنها اشاره می کنیم :
1 - از جنبه اخلاقی :
این دعاها بنیانگذار اصول اخلاق و روش سلوک و خودسازی است و مسائلی را مطرح می کند که شکوفایی و بیداری شخصیت انسان را در پی دارد .
2 - از جنبه سیاسی :
نیایش های ائمه ، سندهای سیاسی گویا و افشاگرانه ای است علیه ستمگری های امویان و عباسیان ، با مراجعه به ادعیه ایشان است که به عمق اختناق و سرکوب این حکومت های جائر پی می بریم و در می یابیم که مردم آن روزگار چه کابوسی را تحمل می کردند و وادار به انجام چه کارهای ناخوشایندی می شدند .
3 - از جنبه اعتقادی :
با تاءمل در این دعاهاست که عمق تعلق و پیوند امامان با مبداء هستی بخش به دست می آید و می بینیم آنان با تمام ذرات وجود خویش ایمان به خدا را نوشیده و سرمست از باده عشق حق گشته بودند و خود را چیزی جز بندگان آن آستان نمی دیدند .
موارد فوق جنبه های خاصی از نیایش های ائمه است که با مراجعه مستمر به آنها موارد و جنبه های دیگر نیز به دست می آید .
در اینجا بعضی از دعاهای امام هادی را نقل می کنیم هر چند که بعضی از این دعاها را در بحث عیادت ایشان نیز آوردیم :

دعای حضرت در سختی ها

هنگام سختی یا دشواری ها و درخواست حاجت مهمی ، یا آنکه وقتی مشکلی برای امام پیش می آمد حضرت دعای شریف ذیل را می خواندند . راویان در این باره نقل می کنند که :
حضرت قبل از خواندن دعا سه روز پیاپی یعنی چهارشنبه ، پنج شنبه و جمعه را روزه می گرفتند، در صبح روز جمعه پس از غسل به مسکینی صدقه می دادند و سپس چهار رکعت نماز می خواندند : در رکعت اول ، سوره حمد و یس ، در رکعت دوم ، سوره حمد و حم (دخان )، در رکعت سوم ، سوره حمد و واقعه و در رکعت چهارم ، سوره حمد و تبارک (ملک ) را تلاوت می کردند و پس از فراغت از نماز دو دست نیاز را به سوی آسمان بلند می کردند و با اخلاصی تمام این دعا (241) را می خواندند :
(( بسم اللّه الرحمن الرحیم
((اللهم لک الحمد حمدا یکون احق الحمد بک ، و ارضی الحمد لک ، و اوجب الحمد لک ، واجب الحمد الیک ، و لک الحمد کما انت اهله ، و کما رضیته لنفسک و کما حمدک من رضیت حمده ، من جمیع خلقک ، و لک الحمد کما حمدک به جمیع انبیائک ، و رسلک و ملائکتک ، و کما ینبغی لعزک ، و کبریائک ، و عظمتک ، و لک الحمد حمدا تکل الا لسن عن صفته و یقف القول عن منتهاه ، و لک الحمد حمدا لا یقصر عن رضاک ، و لا یفضله شی ء من محامدک .
اللهم لک الحمد فی السراء و الضراء و الشدة و الرخاء، و العافیة و البلاء، و السنین و الدهور، و لک الحمد علی آلائک ، و نعمائک علی ، و عندی ، و علی ما اولیتنی ، و ابلیتنی و عافیتنی ، و رزقتنی ، و اعطیتنی ، و فضلتنی و شرفتنی ، و کرمتنی ، و هدیتنی لدینک حمدا لا یبلغه وصف واصف ، و لا یدرکه قول قائل .
اللهم لک الحد حمدا فیما آتیته الی من احسانک عندی ، و افضالک علی ، و تفضلک ایای علی غیری ، و لک الحمد علی ما سویت من خلقی ، و ادبتنی فاحسنت ادبی منا منک لا لسابقة کانت منی ، فای النعم یا رب لم تتخذ عندی ، و ای الشکر لم تستوجب منی ، رضیت بلطفک ، و بکفایتک من جمیع الخلق خلقا .
یا رب انت المنعم علی ، المحسن ، المتفضل ، الجمیل ، ذوالجلال و الاکرام ، و الفواضل و النعم العظام ، فلک الحمد علی ذلک ، یا رب لم تخذلنی فی شدیدة ، و لم تسلمنی بجریرة و لم تفضحنی بسریرة ، لم تزل نعماؤ ک عند کل عسر و یسر انت حسن البلاد و لک عندی قدیم العفو . . . )) . ))
((پروردگارا ! سپاس و حمد تو را سپاسی شایسته تو، سپاسی پسندیده تو، سپاسی بایسته تو، سپاسی محبوب تو، سپاسی سزاوار تو آنچنانکه هستی و آنچنانکه برای خود می پسندی و نیکانت تو را بدان گونه سپاس گفته اند از مخلوقات خودت .
پروردگارا ! حمد و سپاس تو را سزاست آنگونه که همه پیامبران ، رسولان و فرشتگانت تو را سپاس گفته اند و شایسته عزت ، کبریا و بزرگواری و عظمت تو می باشد .
پروردگارا ! حمد تو را؛ حمدی که بر زبان ها از وصف آن عاجز و گفتار از نهایت آن درمانده باشد و تو را حمد می کنم حمدی که تو را پسند افتد و از صفات تو نکاهد .
پروردگارا ! در آسایش و سختی ، در تنگنا و گشایش ، در بهبودی و رنج و در همه روزگاران ، تو را سپاس می گویم تو را سپاس می گویم بر آنچه به من داده ای از نعمت ها، بیماری و بهبود از آن ، رزق و روزی ، فضیلت و شرف ، کرامت و هدایتم به دینت ؛ سپاسی که وصف آن به زبان نیاید و هیچ کلامی ابعاد آن را نتواند بیان کند .
پروردگارا ! تو به من نیکی کردی و بر دیگرانم فضیلت بخشیدی و خلقتم را قرین اعتدال نمودی و مرا به بهترین آداب مؤ دب ساختی و در این کارها سابقه و پیشینه ای از من نزدت نبود بلکه همه را از باب لطف و منت کردی پس کدامین لطف و نعمت را در حق من ندادی و کدام سپاس را بر گردن ندارم که بجای آورم . پروردگارا بر همه انعامت تو را سپاس می گویم و به لطفت و بی نیاز ساختیم از دیگران خشنودم .
خدایا ! تو به من انعام کردی ، نیکی نمودی ، مرحمت داشتی ، برازنده ای ، شکوهمند و با کرامتی و صاحب بخشش های شگرفی ، پس تو را بر همه آنها سپاس می گویم .
پروردگارا ! مرا در سختی و تنگی فرو نگذاشتی و به گناهی مرا تسلیم نکردی و به خطای پنهانی مرا رسوا نساختی ، همواره بخشش و عطایت در گشایش و دشواری به من می رسید، تو آزمایشگر نیکی هستی و همواره مرا بخشوده ای .
پروردگارا ! مرا از بینایی ، شنوایی و دیگر اعضای و هر چه از من که زمین را سنگین می کند بهره مند ساز .
پروردگارا ! نخستین سؤ ال ، حاجت ، درخواست ، خواهش و آنچه را که بدان وسیله به تو نزدیک می شوم صلوات و درود بر محمّد و آل محمّد است و از تو درخواست می کنم بر او و آنان درود فرستی به والاترین نحوه ای که دستور داده ای بر ایشان درود فرستند و به بهترین وجهی که تاکنون و تا روز قیامت کسی از بندگانت از تو درخواست کرده است و درخواست می کند .
پروردگارا ! برایشان درود فرست به شمار درود فرستندگان در گذشته و آینده ؛ درودی پایدار همراه با رفعت و سرافرازی و فضیلت و بر تمام پیامبران و رسولانت و بندگان صالحت نیز درود فرست . درود و سلام خداوند بر محمّد و آل محمّد بیشمار باد .
پروردگارا ! از بزرگواری و بخشش تو آن است که خواهان خود را ناامید نمی سازی و درخواست او را اجابت می کنی و هر کس را از تو چیزی نخواهد دشمن می داری حال آنکه هیچ کس جز تو چنین نیست . امیدواری به رحمت و آمرزشت و اعتماد به فضل و احسانت مرا بر آن داشت تا تو را بخوانم و از تو درخواست کنم و از تو خواسته ام را طلب کنم .
پروردگارا ! توجه به پیامبرت و نورت و صراط مستقیمی که بندگان را بدان وسیله هدایت کردی و با پرتو او شهرها را زنده نمودی و او را به کرامت ویژه مخصوص گرداندی و با شهادت ، او را برتری بخشیدی و در زمان فترت پیامبران او را برانگیختی ، پیشاپیش خواسته ام می باشد (و او را شفیع خود قرار می دهم ) .
پروردگارا ! من به عیان و نهان پیامبرت و نهان اهل بیت او که آنان را از هر رجس و پلیدی پاک کردی و آنان را مطهر ساختی ایمان دارم . . .
پروردگارا ! میان من و ایشان در دنیا و آخرت جدایی نینداز و کردار و اعمالم را به وسیله آنان مقبول و پذیرفته قرار ده .
پروردگارا ! بندگانت را به خود راهنمایی کردی و گفتی (منزه و متعالی است آن ذات ) .
(( ((و اذا ساءلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤ منوا بی لعلهم یرشدون )) . )) (242)
((اگر بندگانم از تو درباره من پرسیدند، پس من نزدیکم و دعای خواهان را اگر مرا بخواند اجابت می کنم پس طلب اجابت کنند و به من ایمان آورند، باشد که هدایت شوند و راه یابند)) .
و گفتی : (( ((قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم )) . )) (243)
((ای بندگانم که بر خود اسراف و زیاده روی کرده اید از رحمت خدا ناامید نشوید که خداوند تمامی گناهان را می آمرزد بدرستی که اوست بخشنده مهربان )) .
و گفتی : (( ((و لقد نادینا نوح فلنعم المجیبون ؛ )) (244) و به تحقیق نوح ما را خواند و ما چه نیک پاسخگویانیم )) .
آری پروردگارا ! تو بهترین خوانده شده هستی و بهترین خدایی و بهترین پاسخگو و تو گفتی :
(( ((قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ایاما تدعوا فله الاسماء الحسنی )) . )) (245)
((بگو ((اللّه )) را بخوانید یا ((رحمن )) را هر کدام بخوانید پس برای اوست نام های بهتر)) .
پروردگارا ! تو را به نام هایی می خوانم که بدانها پاسخ می دهی و عطیه می بخشی .
پروردگارا ! با تضرع و درویشی تو را می خوانم و دعا می کنم دعای کسی که غفلت ، او را تسلیم کرد و نیاز، او را فرسوده ساخته است . تو را می خوانم چونان کسی که درمانده شده و به گناه خویش اعتراف کرده و تو را بخاطر آمرزش بزرگ و بخشش و پاداش عظیمت به دعا خواسته است .
پروردگارا ! اگر کسی را به رحمت خود مخصوص گرداندی و به اطاعت اوامرت برخاست و هدف از خلقت خود را دانست و بر طبق آن عمل کرد تنها به توفیق و عنایت تو بدان منزلت دست یافته است .
پروردگارا ! اگر بنده ای به نیکی در حق دیگران به امید جوایز و پاداش تو بپردازد آقای من همه خواست و آمادگی من برای وصول به دیدار و پاداش تو بوده است پس از تو می خواهم بر محمّد و آل محمّد درود فرستی و خواسته و حاجت مرا برآوری . . . (امام در اینجا خواسته خود را ذکر نموده و برآورده شدن آن را استدعا می کرد) سپس می افزود :
ای گرامی ترین بخشندگان و برترین احسان کنندگان بر محمّد و آل محمّد درود فرست و سینه بدخواه مرا تنگ ، زبانش را خاموش ، و چشمش را کور گردان و سرش را بکوب و او را به خود مشغول داشته آسیب و گزندش را به قدرت و توان خودت از من دور کن .
پروردگارا ! این مجلس را آخرین مجلسی که تو را در آن با تضرع و لابه می خوانم قرار مده و اگر آن را آخرین مجلس قرار می دهی تمامی گناهانم را بیامرز و چیزی از آن وامگذار و دعایم را مستجاب ، عملم را پذیرفته و کلامم را از اعمال نیکی قرار ده که به سویت بالا می آیند و مرا با پیامبر و برگزیده ات و ائمه - درود تو بر آنان باد - همراه ساز .
پروردگارا ! من بدانان متوسل می شوم و به وسیله آنان به درگاهت می آیم پس ای (( ارحم الراحمین )) (بخشنده ترین بخشندگان ) دعایم را مستجاب کن و مرا از گناهان رهایی ده . . . (امام سپس حاجت خود را نقل کرده به سجده می افتاد و می فرمود) :
(( ((لا اله اللّه الحلیم الکریم ؛ )) خدایی جز خدای بردبار، بزرگوار، والا و بزرگ نیست )) .
(( ((لا اله الا اللّه العلی العظیم ؛ )) منزه است پروردگار آسمان های هفتگانه ، زمین های هفتگانه و پروردگار عرش عظیم )) .
پروردگارا ! من از کیفرت به گذشت تو، از خشمت به خشنودیت و از خودت به تو پناه می آورم ، نمی توانم تو را ستایش کنم یا ثنا گویم ، تو همان هستی که خود را ثنا کرده ای ، زندگیم را افزایشی در هر نیکی و مرگم را رهایی و آسودگی از هر شرّی برایم قرار ده .
ای امید و مایه اعتماد من ، نور چشمانم را طاعت خودت قرار ده و چهره ام را پس از آنکه برایت سجده کرد به آتش سوزان .
آقای من مرا بر تو منتی نیست این تویی که بر من منّت داری پس به ناتوانی من و نازکی پوستم رحمی کن و مشکلات دنیوی و اخروی مرا کفایت کن و همراهی پیامبر (( - صلی اللّه علیه و آله - )) و اهل بیتش - علیهم السلام - را در درجات بهشت نصیبم فرما . . .
ای نور نور (ای همه نور) ای گردانده امور، ای بخشنده ، ای بزرگوار، ای یکتا، ای یگانه ، ای بی نیاز ای آنکه نزاده است و نمی زاید و او را همسری نیست ، ای تنها، او چنین است و دیگری جز او چنین نیست ، ای آنکه در آسمان های بلند و زمین های پایین تر کسی جز او خدا نیست ، ای عزت دهنده هر ذلیل و ای خوار کننده هر عزیز به عزت و جلالت سوگند که صبرم به پایان رسید (و طاقتم طاق گشت ) پس بر محمّد و آل محمّد درود فرست و رنج و اندوهم را برطرف کن . . . )) .
کدام روا و روح ملکوتی و فرشته ای چونان روح امام هادی این چنین روحانیت انبیا و قداست اوصیا را نشان می دهد و تعلق محض را به خالق هستی و بخشنده زندگی می رساند .
امام در این ادعا به او (( انقطاع الی اللّه )) می رسد، سررشته تمام حوادث را در دست قدرت خداوند می بیند، بدو پناه می برد و از او نیرو می گیرد و توکل حقیقی را بیان می کند .
این دعا علاوه بر جنبه های اخلاقی و اعتقادی ، حاوی حسن طلب و ظرافت ادب می باشد .

دعای حضرت هنگام خفتن

حضرت هنگامی که می خواست بخوابد یا از خواب برخیزد این دعای شریف را می خواند :
(( ((لا اله الا الحی القیوم ، و هو علی کل شی ء قدیر، سبحان اللّه رب العالمین و اله المرسلین ، و سبحان اللّه رب السموات السبع و ما فیهن ، و رب الا رضین السبع و ما فیهن ، و رب العرش العظیم ، و سلام علی المرسلین ، و الحمد اللّه رب العالمین . . . )) . ))
((خدایی جز پروردگار زنده و پاینده نیست و اوست توانای بر هر چیز، منزّه است خداوند، پروردگار جهانیان و خدای رسولان و منزّه باد خداوند، پروردگار آسمان های هفتگانه و آنچه در آنهاست و پروردگار طبقات هفتگانه زمین و آنچه در آنهاست و پروردگار عرش (و جایگاه ) عظیم و سلام بر فرستادگان الهی و حمد و سپاس خدای را پروردگار گیتی )) .
امام در اکثر اوقات این دعا را تکرار می نمود و این نشانه نهایت تعلق و پیوند حضرت با خداوند است .

دعای اعتصام

 

حضرت هنگام اعتصام و چنگ زدن به قدرت لایزال الهی ، این دعای شریف را می خواند :
(( ((یا عدتی عند العدد، و یا رجائی و المعتمد، و یا کهفی و السند، و یا واحد یا احد، یا قل هو اللّه احد، اساءلک بحق من خلقته من خلقک ، و لم تجعل فی خلقک مثلهم احدا ان تصلی علیهم . . . )) . ))
((ای نیرو و قوت من در برابر قدرت ها، و ای امید و پشتیبان من ، و ای پناهگاه و حفاظ من ، ای یکتا ای آنکه گفتی : اوست خدای یکتا، به حق بهترین آفریدگانت که کسی را مانند آن منزلت نداده ای ، از تو می خواهم تا بر آنان درود فرستی . . . )) .
این دعا پیوند ناگسستنی حضرت را با خداوند و نهایت اعتصام و انقطاع به سوی سبب ساز را نشان می دهد .

بعدی

دسته بندي: کتاب انلاین,امام هادی(ع),
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد