تا دل من دل به قناعت نهاد****ملک جهان را به جهان بازداد
دفتر آز از بر من برگرفت****مصحف عزلت عوض آن نهاد
خسرو خرسندی من در ربود****تاج کیانی ز سر کیقباد
نیز فریبم ندهد طمع و جمع****نیز حجابم نشود بود و باد

تا دل من دل به قناعت نهاد****ملک جهان را به جهان بازداد
دفتر آز از بر من برگرفت****مصحف عزلت عوض آن نهاد
خسرو خرسندی من در ربود****تاج کیانی ز سر کیقباد
نیز فریبم ندهد طمع و جمع****نیز حجابم نشود بود و باد
جام ز می دو قله کن خاص برای صبحدم****فرق مکن دو قبله دان جام و صفای صبحدم
بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون****کآتش و مشک زد به هم نافهگشای صبحدم
جام چو دور آسمان درده و زمین فشان****جرعه چنان که برچکد خون به قفای صبحدم
چرخ قرابهٔ تهی است پارهٔ خاک در میان****پری آن قرابه ده جرعه برای صبحدم
علم دین کیمیاست خاقانی****کیمیائی سزای گنج ضمیر
مس زنگار خورده داری نفس****از چنین کیمیات نیست گزیر
جز از این هرچه کیمیا گویند****آن سخن مشنو و مکن تصویر
عمل اژدهات پیش آرند****کاب هست اژدهای حلقه پذیر
حسان العجم افضل الدین بدیل بن عثمان خاقانی حقایقی شروانی در سال 520 هجری قمری از
پدری نجار به نام علی و مادری نسطوری تازه مسلمان که پیشه او طباخی بود در شهر شروان
به دنیا آمد. از کودکی نزد عموی خود، کافی الدین عمر بن عثمان که مردی حکیم و طبیب بود
به تحصیل دانش پرداخت. دیری نگذشت که در تمام علوم عصر خود به کمال...
تعداد صفحات : 2