مرا سلامت روی تو باد ای سرهنگ//چه باشدار بسلامت نباشد این دل تنگ
دلم به عشق تو در سختی و عنا خو کرد//چنانکه آینه زنگ خورده اندر زنگ
ازین گریستن آنست امید من که مگر//به اشک من دل تو نرم گردد ای سرهنگ
مرا سلامت روی تو باد ای سرهنگ//چه باشدار بسلامت نباشد این دل تنگ
دلم به عشق تو در سختی و عنا خو کرد//چنانکه آینه زنگ خورده اندر زنگ
ازین گریستن آنست امید من که مگر//به اشک من دل تو نرم گردد ای سرهنگ
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا//چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده//چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و زهم بگسست و گردان گشت بر گردون//چو پیلان پراکنده میان آبگون صحرا
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید//کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید//تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چواندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید//ترا مهمان ناخوانده بروزی صد هزار آید
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف
بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده
سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر
صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیدهای ....