بهر جا وصل از دوری نکوتر//بجز یک جا که مهجوری نکوتر
رهد عطشان ز مردن آب خوردن//بجز یک جا که بهتر تشنه مردن
چه جا آنجا که یار آید ز در باز//برای آنکه بر دشمن کند ناز
بهر جا وصل از دوری نکوتر//بجز یک جا که مهجوری نکوتر
رهد عطشان ز مردن آب خوردن//بجز یک جا که بهتر تشنه مردن
چه جا آنجا که یار آید ز در باز//برای آنکه بر دشمن کند ناز
عجب دردیست خو با کام کردن//به نا گه زهر غم در جام کردن
به سر بردن به شادی روزگاران//به ناگه دور افتادن ز یاران
عجب کاریست بعد از شهریاری//در افتادن به مسکینی و خواری
چنین از یاری کلک جوانبخت//نشیند شاه بیت فکر بر تخت
که مدتها بهم منظور و ناظر//طریق مهر می کردند ظاهر
نه بی هم صبر و نی آرامشان بود//همین دمسازی هم کارشان بود
دبیر مکتب نادر بیانی//چنین گوید ز پیر نکته دانی
که مکتبخانه ای گردید تعیین//چه مکتب، خانه ای پر لعبت چین
گلستانی ز باد فتنه رسته//در او از هر طرف سروی نشسته
خامه برآورد صدای صریر//بلبلی از خلدبرین زد صفیر
خلدبرین ساحت این گلشن است//خامه در او بلبل دستان زن است
بلبل این باغ پرآوازه باد//دم به دمش زمزمه ای تازه باد
تعداد صفحات : 3