ای ضیاء الحق حسام الدین بیار//این سوم دفتر که سنت شد سه بار
بر گشا گنجینهٔ اسرار را//در سوم دفتر بهل اعذار را
قوتت از قوت حق میزهد//نه از عروقی کز حرارت میجهد
ای ضیاء الحق حسام الدین بیار//این سوم دفتر که سنت شد سه بار
بر گشا گنجینهٔ اسرار را//در سوم دفتر بهل اعذار را
قوتت از قوت حق میزهد//نه از عروقی کز حرارت میجهد
چون نفاذ امر شیخ آن میر دید//ز آمد ماهی شدش وجدی پدید
گفت اه ماهی ز پیران آگهست//شه تنی را کو لعین درگهست
ماهیان از پیر آگه ما بعید//ما شقی زین دولت و ایشان سعید
آن مسلمان ترک ابله کرد و تفت//زیر لب لاحول گویان باز رفت
گفت چون از جد و بندم وز جدال//در دل او پیش میزاید خیال
پس ره پند و نصیحت بسته شد//امر اعرض عنهم پیوسته شد
پادشاهی بندهای را از کرم//بر گزیده بود بر جملهٔ حشم
جامگی او وظیفهٔ چل امیر//ده یک قدرش ندیدی صد وزیر
از کمال طالع و اقبال و بخت//او ایازی بود و شه محمود وقت
مدتی این مثنوی تاخیر شد//مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو//خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان//باز گردانید ز اوج آسمان
تعداد صفحات : 8